به نام خداي رحمتگستر بر
عام و خاص
۲۲۹ - طلاق (فقط) دوبار است.۴۹۵ (پس از آن، وظيفة شوهر) نگهداري به
شايستگي و يا رها كردن به نيكي است۴۹۶ و بر شما حلال نيست كه (پس از
طلاق) چيزي از آنچه به آنان دادهايد (مهريه) را بازستانيد.۴۹۷ مگر آنكه
(طرفين) بيم داشته باشند كه نتوانند حدود خدا را (در زندگي محبتآميز متعارف) رعايت
كنند. پس اگر ترسيديد كه (زن و شوهر) نتوانند حدود خدا را رعايت كنند (ناسازگاري و
اختلافشان ادامه يافت)، در اين صورت گناهي بر آنان نيست كه (آن زن براي طلاق گرفتن)
عوضي بپردازد.۴۹۸ اين است حدود (ضوابط و مرزبنديهاي) خدا. پس، از آن
تجاوز نكنيد و هركس از حدود خدا درگذرد، چنين كساني همان ستمگرانند.۴۹۹
۲۳۰ - پس اگر (مرد براي سومين بار) زن خود را طلاق داد، بعد از آن (مراجعه به آن
زن) بر او حلال نخواهد بود، مگر (آن زن) با مرد ديگري ازدواج نمايد.۵۰۰
حال اگر (شوهر دوم) او را (به اختيار خود، نه با شرط قبلي و كلاه شرعي موسوم به
محلّل) طلاق داد، گناهي بر آن دو (زن و شوهر نخست) نيست كه به يكديگر بازگردند، به
شرط آن كه به اين نتيجه رسيده باشند كه (اين بار) ميتوانند حدود خدا را (در
مناسبات زناشويي) رعايت كنند. و اين است حدود خدا كه براي مردمِ علمگرا (به روشني)
بيان ميكند.۵۰۱
۲۳۱ - و چون زنان را طلاق داديد و به پايان مدت (سه ماه عِده انتظار) خود رسيدند،
يا به شيوهاي پسنديده (به طور جدّي) آنها را نگه داريد، و يا به شايستگي رهاشان
سازيد. و به حال زيانبخش نگاهشان نداريد تا (به حقوقشان) تجاوز كنيد۵۰۲
و هركس چنين كند، (بيش از ديگري) به خويش ستم كرده است. و آيات خدا را به استهزاء
مگيريد۵۰۳ و نعمت خدا را بر خود به ياد آوريد (كه از گمراهي جاهليت
نجاتتان داد) و حقايقي از كتاب (احكام و قوانين) و حكمت (اخلاقيات) براي شما نازل
كرد كه به اين وسيله شما را اندرز ميدهد. و از خدا (در بد رفتاري با همسر) پروا
كنيد و بدانيد بيگمان خدا از همه چيز آگاه است.
۲۳۲ - و چون زنان را طلاق داديد و به پايان مدت (عده) خود رسيدند، مانعشان نشويد از
اين كه (خواسته باشند) به ازدواج همسران (سابق) درآيند، اگر به گونهاي پسنديده با
هم به توافق رسيده باشند. بدين (حكم) هركس از شما كه به خدا و آخرت ايمان (واقعي)
داشته باشد پند ميگيرد.۵۰۴ اين (شيوه) براي شما رشد دهندهتر و پاكتر
(از شيوههاي مرسوم ميان مردمان بيخبر) است۵۰۵ و (تنها) خدا ميداند و
شما نميدانيد.۵۰۶
۲۳۳ - و مادران (به عواطف غريزي) دو سال تمام فرزندان خود را شير ميدهند. (اين
گرايش) براي كسي است كه بخواهد (دوره) شير دادن را تمام كند. و برعهدة پدران است
تأمين خوراك و پوشاك (زنان شيرده طلاق داده شده) مطابق عُرف (شايسته)، و (البته)
هيچكس جز به اندازه توانش مكلّف نميشود.۵۰۷ نه هيچ مادري به خاطر (شير
دادن) فرزندش زيان ببيند (نفقه كمتري دريافت كند). و نه هيچ پدري (در پرداخت نفقة
بيشتر براي) فرزندش ضرر ببيند. و بر وارث نيز مثل همين تعهّدات (در قبال مادر و
فرزند) برقرار است.۵۰۸ و اگر آن دو (مادر و پدر) با رضايت و مشورت
خواستند (زودتر از دو سال) فرزند خود را از شير بازگيرند، گناهي بر آنها نيست۵۰۹
و اگر هم خواستيد دايهاي براي شير دادن فرزندتان بگيريد گناهي بر شما نيست، به شرط
آنكه مزدي را كه به (دايه) ميپردازيد به شايستگي (مطابق عرف) پرداخته باشيد۵۱۰
و از خدا پروا كنيد و بدانيد كه خدا به آنچه ميكنيد بيناست.
۲۳۴ - و كساني از شما كه وفات يافته و همسراني به جاي ميگذارند، (زنانشان) بايد
چهار ماه و ده روز (براي ازدواج مجدد) به انتظار بنشينند.۵۱۱ و چون به
پايان (اين مدت) رسيدند، در آنچه مطابق عُرف (روش نيكوي زمانه) دربارة (زندگي) خويش
انجام دهند، گناهي (يا مسئوليتي) متوجه شما نيست و خدا از آنچه ميكنيد كاملا باخبر
است.۵۱۲
۲۳۵ - و بر شما گناهي نيست اگر (در مدت انتظارِ زنان مطلّقه يا بيوه) به اشاره و
كنايه از آن زنان خواستگاري نماييد يا (چنين تمايلي را) در دل خود نگه داريد. خدا
ميداند كه آنها را ياد خواهيد كرد (در اين حد گناهي ندارد)، اما وعدة پنهاني به
آنها مدهيد، مگر آنكه سخني پسنديده (مطابق عُرف) بگوييد . و پيش از فرا رسيدن موعد
مقرّر (تمام شدن ۴ ماه و ۱۰ روز) تصميم به عقد ازدواج مگيريد و بدانيد كه خداوند از
آنچه در ضميرتان ميگذرد بيگمان آگاه است. پس، از (نافرماني) او پروا كنيد و
بدانيد خدا آمرزندة مهربان است.۵۱۳
۲۳۶ - بر شما گناهي نيست مادام كه با زنان تماس (آميزش) حاصل نكرده و مهري تعيين
نكردهايد، (از خواستگاري) منصرف شويد و (در اين صورت) آنها را به گونه پسنديده۵۱۴
(مطابق عُرف) بهرهمند (از هديهاي) نماييد؛ توانگر به اندازه خودش و تنگدست به
اندازة خودش. (اين) حقي است بر (گردن) نيكوكاران.۵۱۵
۲۳۷ - و اگر پيش از تماس (آميزش)، در حالي كه براي آنها مهريهاي تعيين كردهايد
منصرف شديد، در اين صورت نيمي از آنچه (مهريهاي) كه برعهده گرفتهايد (حداقلي است
كه بايد پرداخت شود). مگر آنكه (خانوادة زن) گذشت كنند و يا آن كه (اختيار) عقد
ازدواج به دست اوست بگذرد (بخواهد تمام بدهد)؛ و اگر (از وابستگي به مال) بگذريد،
به تقوا نزديكتر است. و بزرگواري (برتري در اخلاق و ايثار) را در مناسبات با
يكديگر فراموش مكنيد كه خدا به آنچه ميكنيد بيگمان بيناست.۵۱۶
۴۹۵ - منظور طلاقي است كه در صورت تغيير تصميم،
بدون آنكه نيازي به عقد مجدد باشد، قابل مراجعت است و آن را طلاق رِجْعي
مينامند. بديهي است دو طلاقه يا سه طلاقه كردن در يك مجلس و مرتبه، باطل است و
هربار بايد سه ماه عِده نگه داشته شود.
۴۹۶ - كج دار و مريز و معلّق نگه داشتن زن مورد قبول نيست؛ بايد تصميمي قاطع
براي گذر از دوراهي گرفت؛ يا نگه داشتني پسنديده (مطابق عُرف زمانه)، و يا رها
كردني با نيكي (بستن بيآسيب پرونده). تا با هركس كه خواست زندگي را از سر
بگيرد. كلمة امساك دلالت بر محكم گرفتن ميكند و كلمة «تَسْرِيح» خلاف آن است؛
كامل بگير، يا كامل رها كن! كامل گرفتن شيرين، و نيمه گرفتن تلخ است.
واژة «سَرَح» به معناي يكسره آزاد رها ساختن ۷ بار در قرآن تكرار شده كه ۶ مورد
آن دربارة طلاق است (احزاب ۲۸ و ۴۹، بقره ۲۲۹ و ۲۳۱) و در تنها مورد ديگر. به
زيبايي رها كردن گلهها در صبحدم به صحراي سبز و بيكران طبيعت (از چشم
روستاييان) اشاره ميكند تا آزاد شدن از فضاي تنگ و تاريك و پر تنش را تداعي
نمايد. آزاد كردن كبوتر از قفس، تداعيگر ديگري است از زيبايي رهايي و پرواز.
به بيان مرحوم طالقاني (در تفسير اين آيه)، جملة «أَوْ تَسْرِيحٌ بِإِحْسَان»
طلاق سوم ميباشد كه مفهومش رهايي نهايي و قطع علاقه و زوجيت است.
۴۹۷ - منظور مهريه يا هدايايي است كه مرد در دوران پيش از طلاق به همسر خود
داده است. آيات ۲۰ و ۲۱ سورة نساء با تفصيل بيشتري ناجوانمردي بازپس گرفتن
هدايا را تقبيح كرده است.
۴۹۸ - اين استثناء در مورادي است كه زن متقاضي طلاق بوده و يا به تعهّد متقابلش
پايبند نباشد. در اين صورت از آنجايي كه ازدواج پيماني دوطرفه است و پرداخت
مهريه توسط مرد تعهد متقابلي را ايجاب ميكند، نقض يكطرفه آن، حقي را براي طرف
مقابل موجب ميشود. حال اگر زن از همه يا بخشي از مهرية خود بگذرد يا عوض ديگري
بدهد، پرداخت يا دريافت آن الزاماً گناه آور نيست و توافقي فيمابين محسوب
ميشود. چنين طلاقي را در اصطلاح فقهي طلاق «خُلع» ميگويند. يعني زن به دليل
كراهت از شوهر حقي را از خود خلع ميكند تا طلاق بگيرد.
در اين آيه ابتدا از بيم و نگراني زن و شوهر در عدم رعايت حدود الهي در بالا
گرفتن مشاجره و اختلافشان سخن ميگويد، سپس از بيم و نگراني اطرافياني كه
مسئوليت و نقش رفع اختلاف را دارند، يا مسئولين رسمي كه در اين امر دخالت
ميكنند.
۴۹۹ - در اين آيه و آية بعد ۶ بار (و با آيه ۱۸۷ همين سوره جمعاً ۷ بار) جملة
«حُدُودَ الله» تكرار شده است كه درست نيمي از كاربرد اين كلمه در قرآن
ميباشد. جالب اين كه حدود دو سوم اين تعداد (۹ مورد) در ارتباط با حقوق و
مناسبات زناشويي است كه كمتر رعايت ميشود.
۵۰۰ - نسبت دادن فعل نكاح به زن، در حالي كه معمولا به مرد نسبت داده ميشود،
دلالت بر آميزش ميكند و اين خود برانگيزانندة غيرت شوهر است تا بداند با تكرار
طلاق بيش از دو بار همسر خود را به مرد ديگري سپرده است.
۵۰۱ - فعل مضارع «يَعْلَمُون» نشان از مردمي دارد كه ميكوشند آگاهانه و با علم
و شناخت عمل كنند. «حُدُودَ الله» فقط نزد اين خردگرايان اعتبار دارد و بقية
مردم از احساسات و تمايلات نفساني خويش پيروي ميكنند.
۵۰۲ - اين رسم از گذشته وجود داشته كه براي آزار زن و ممانعت از ازدواج او با
مردي ديگر، پس از گذشت دورة سه ماه طلاق، با رجوع و آميزشي موقّت او را در
بلاتكليفي سه ماهه ديگري قرار ميدادند! چنين اذيت و آزاري نتيجة روحي رواني
دوطرفه دارد و آزار دهنده با اين كار تيشه به ريشه و روحية خود ميزند.
۵۰۳ - « تَعْضُلُوهُنَّ» از «عضل»، در تنگنا و تحت فشار قرار دادن است.
همچنانكه عَضُله (ماهيچه) وسيلة اعمال قدرت در كارهاي سخت است. اين فعل علاوه
بر اين آيه، در آية ۱۹ سورة نساء نيز، در نهي از تحت فشار قرار دادن زن براي
بازپس گيري هدايا پس از طلاق، آمده است.
استهزاء از ريشة «هزء»، سبک شمردن، بهاء قايل نشدن و اهميت ندادن به اشخاص يا
موضوعات است که در ۳۴ آيه قرآن از ناحيه کافران به: خدا، آيات او، آخرت،
رسولان، دين، نماز، سبيلالله و مؤمنين نسبت داده شده است. اين کلمه را معمولاً
معادل ريشخند و مسخره کردن ميگيرند، اما ريشخند لفظي است که از نوع نگاه و
ارزيابي اشخاص نسبت به ديگران يا باورهاي آنها ناشي ميشود و خوار شمردن و
بياعتنايي نسبت به آنها را موجب ميگردد. ريشخند و تمسخر ديگران امري عادي
است، ولي آنها عمدتاً موضوعاتي مثل: خدا و آيات و آخرت را انکار ميکنند و سبک
ميشمارند. استهزاي به آيات در ۶ آية قرآن آمده است: بقره ۲۳۱، نساء ۱۴۰، كهف
۵۶ و ۱۰۶، جاثيه ۹ و ۳۵.
۵۰۴ - ايمان به آفريدگار و حسابرسي قيامت نيرومندترين وسيلة مهار كنندة احساسات
و مصلحت انديشيهاي غيرخدايي اطرافياني است كه ميخواهند به تشخيص خود در زندگي
ديگران دخالت كنند.
۵۰۵ - در معناي زكات، نوعي برداشتن موانع براي رشد و بالندگي وجود دارد. زكات
دهنده با دادن مالش رشد ميكند و گل و گياه با چيدن شاخههاي زيادي يا خشكيده
خرّم ميشوند.
۵۰۶ - جملة «وَاللهُ يَعْلَمُ وَأَنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ» علاوه بر اين آيه (و
آية ۲۱۶ همين سوره كه هردو در ارتباط با زنان است)، در سه سورة ديگر نيز آمده
است: آلعمران ۶۶ (در انتقاد از بنياسرائيل در محاجّه كردن در مورد ابراهيم)،
نحل ۷۴ (در قياسهاي مشركانه كافران) و نور ۱۹ (در بيخبري مردم از عوارض شايعه
پراكني در مورد نواميس مردم).
۵۰۷ - قرار گرفتن اين آيه در متن آيات مربوط به طلاق، ارتباط مستقيم آن را با
حقوق زنان باردار، يا وضع حمل كرده پس از طلاق نشان ميدهد، هرچند مطلب جامعيت
دارد و شرايط عادي را نيز شامل ميشود. معمولا در شرايط عادي كمتر مادري براي
شير دادن نوزاد ادّعاي دستمزد از شوهر يا دايه گرفتن ميكند، ولي اختلافاتي كه
منجر به طلاق ميشود، معمولا بر تعهّدات طرفين نسبت به يكديگر، به خصوص نوزاد،
تأثير منفي ميگذارد. از اين روي براي حمايت از مادر باردار در دوران حاملگي،
زايمان و شيردهي تا دو سال، همچنين حُسن مراقبت از نوزاد توصيههاي جدّي در اين
آيه و آيات مشابه شده است.
۵۰۸ - اين نكته بسيار مهمي است كه به رغم عاطفه و علاقه طبيعي و غريزي مادر به
شير دادن طفل خويش، نميتوان اين كار را بر او تحميل كرد، بلكه مادر (به خصوص
در دوران طلاق) ميتواند در ازاي شير دادن، از پدر طفل هزينهاي دريافت كند.
وقتي شير دادن طفل را نميتوان بر مادران تكليف كرد، آيا ميتوان انجام تكاليف
خانه را، جز به رضايت و تمايل خودشان بر آنان تحميل كرد!؟
۵۰۹ - وقتي سادهترين امور زندگي مشترك، يعني از شير گرفتن كودكان، بايد با
رضايت و مشورت زن و شوهر انجام شود، چگونه ميتوان بقية امور زندگي زناشويي را
يكطرفه حل و فصل كرد؟ وقتي واحد خانواده بايد با شور و مشورت اداره شود، چگونه
ميتوان جامعه را به صورت استبدادي اداره كرد؟
رضايت امر دوطرفه است بنابراين «عَنْ تَرَاضٍ مِنْهُمَا» آمده است، اما چون
دامنة مشورت گسترده است، كلمه «منهما» به دنبال آن نيامده و صلاح و مشورت كردن
با ديگران را توصيه كرده است.
۵۱۰ - در جملة «إِذَا سَلَّمْتُمْ مَا آتَيْتُمْ»، فعل سَلَّمْتُم (تسليم
كردهايد) دلالت بر تواضع و فروتني در تقديم هزينه شير دادن به مادر يا دايه
ميكند تا مبادا منّت گذاري و كراهت و تلخي در پرداخت دستمزد تأثيري منفي در
روحية مادر و دايه، به طور غيرمستقيم روي نوزاد بگذارد.
۵۱۱ - مدت انتظار براي ازدواج مجدّد زنان طلاق گرفته شده سه ماه است، تعيين ۴
ماه و ده روز براي زنان بيوه كه ۴۰ روز بيش از ۳ ماه عِدّه نگه داشتن زنان
مطلّقه است، حكمتي دارد كه ممكن است ناظر به جنبههاي عاطفي پس از مرگ شوهر و
يا رعايت حال بازماندگان و كسان خانوادة شوهر و آمادگي جسمي و روحي خود زن
باشد. در دنياي مدرن قيد و قانوني در اين مورد وجود ندارد. در مسيحيت رسمي زن
پس از مرگ شوهرش عزادار ميماند و تا آخر عمر نبايد شوهر كند، در آداب باستاني
هندوان، زن با جسد شوهرش سوخته ميشد، در جاهليت پيش از اسلام نيز زنان تا
يكسال بايد در عزا و انزوا به سر ميبردند. در عُرف امروزي ايران نيز ازدواج زن
بيوه پيش از گذشت چند سالي از مرگ شوهر و از ياد رفتن خاطرات او موجب رنجش خاطر
و گلاية خانوادة شوهر ميگردد و ترجيح ميدهند كسي جايگزين عزيزشان نشود. اما
از نظر قرآن گذشت ۴۰ روز پس از سه ماه دروان عِدّه براي ازدواج مجدد كفايت
ميكند.
۵۱۲ - «فَلا جُنَاحَ عَلَيْكُمْ» خطاب به خانوادة شوهر از دنيا رفته است تا
احساس نكنند حق يا مسئوليتي در قبال زن پس از گذشت ۴ ماه و ۱۰ روز دارند و
ميتوانند براي او مصلحتانديشي كنند. تأكيد بر اين حق، عطف به فرهنگ دوران
جاهيت يا يهوديت معاصر پيامبر است كه زن همچون كالايي تلقي ميشد كه پس از مرگ
شوهر، اختيارش به عهدة پدرشوهر يا برادرشوهر او بود.
۵۱۳ - اين توصيهها نيز تماماً در راستاي توجه به عواطف و احساسات جريحه دار
شده بستگان متوفي و احترام به آنهاست تا نمكي به زخمشان پاشيده نشود. البته
جلوي تمايلات قلبي نسبت به زن بيوه را نميتوان گرفت و به فكر او بودن گناهي
ندارد. همه مسئله بر سر ظرافت مطرح كردن اين امر در دوران عِدّه و نحوة بيان به
اشاره و كنايه است تا تحريكي صورت نگيرد. پرهيز از عزم ازدواج در اين مدت، شامل
مقدمات آن مثل مذاكره با عاقد، خريدهاي لازم و تدارك مراسم نيز ميشود.
۵۱۴ - با ديدِ فقاهتي انتظار ميرود به جاي «معروف» گفته ميشد «مشروع»! مگر
غير از اين است كه «شريعت» ملاك عمل است و مسلمانان بايد مطابق «شرع» رفتار
كنند، پس چرا به «معروف» (آنچه شناخته شده) رجوع داده شده است؟
ميگويند معروف، هر گفتار و كرداري است كه مطابق فطرت و عقل سليم و مورد تصديق
همگان باشد، هرچند ذكري در شريعت از آن نشده باشد. احكام شرعي ثابت و محدود
است، اما عُرف متغيّر و تابع زمان و مكان نامحدود است. فرضاً نحوة نگه داشتن يا
رها كردن همسر بعد از دوران سه ماهه طلاق و مقدار مهريه و هديه يا نوع خواراك و
پوشاك فرزندان و امثالهم اموري اجتماعي و فرهنگي هستند كه عقل سليم و فطري
آدميان آن را تعيين ميكند و شريعت در اين مورد يا ساكت است و يا مورد شناخت
(معروف) واقع نشده است. در جوامع پيشرفته امروز، قوانين مصوّب را نيز ميتوان
از جهاتي عُرف و معروف تلقي كرد كه مورد قبول همگان يا اكثريت جامعه است، هرچند
دامنة عُرف به مراتب گستردهتر است.
نكتة ديگر در جوامع متكثّر امروزي، اختلاط شهروندان با عقايد و مذاهب مختلف
است. علاوه بر آن، همة پيروان يك شريعت الزاماً آگاهي از همة احكام آن ندارند،
اما عُرف و معروف ملاكي است كه همه آن را به خوبي دريافته و پذيرفتهاند، و
قانوني نانوشته و وجداني تلقي ميشود.
۵۱۵ - انصراف از خواستگاري ممكن است موجب سرشكستگي و رنجش دختر يا خانوادة او
گردد. بنابراين پرداخت هديهاي به تناسب شأن گيرنده و توانايي پرداخت كننده،
متناسب با عُرف و رسومات زمان و مكان، ترميمي است بر رنجش احتمالي روي داده و
انتظاري است از نيكوكاران.
۵۱۶ - گذشت كردن از مهريه از ناحية زن يا خانواده او (يَعْفُونَ) آشكار است،
اما در مورد آنكه عقد ازدواج به دست اوست (أَوْ يَعْفُوَ الَّذِي بِيَدِهِ
عُقْدَهُ النِّكَاح)، حالات مختلفي متصوّر است و مفسرين احتمالات گوناگوني
دادهاند؛ گذشت خودِ زن (اگر تصميم گيرنده است)، گذشت مرد (از نيمة ديگر و
پرداخت كامل مهر) يا گذشت وليّ زن (پدر يا كسي كه تصميم گيرنده است).
هدف از اين توصيه، برانگيختن رقابت در تقوا (تسلط بر نفس در مناسبات مالي) و
دستِ برتر داشتن در بزرگواري و بخشش (به جاي رقابت در افزودن حق خود) ميباشد.
آنچنان كه در بسياري از طلاقها شاهد هستيم.
در زمان ما تعهّدات داماد از قبيل مهريه و جواهرات و غيره هنگام مراسم عقد ثبت
و ضبط ميشود و در صورت جدايي و طلاق، قدرتِ قانون مرد را، اگر از پرداخت مهريه
خودداري كند، مجبور به پرداخت ميكند. اما در زمان نزول اين آيات نه دفتر ثبت
اسناد وجود داشت و نه دادگستري و دولتي كه اِعمال قدرت كند. ، مهريه نيز هم
قابل تحمل و تهيه بود، و هم پيش از ازدواج پرداخت ميشد.
عُرف امروز براي خواستگاري كه از مراجعه مجدّد منصرف شود وظيفهاي تعيين نكرده
است و نيز اگر مهريهاي تعيين كرده ولي پيش از آميزش پا پس كشيده باشد، ادّعاي
پرداخت مهر نميكند، اما قرآن حقوقي براي هر دو حالت به گردن خواستگار گذاشته
است. مهمتر آن كه نه به زور قانون، بلكه به نيروي وجدان ايماني بايد نيمي از
مهريه يا تمام آن را (به انتخاب خود) بپردازد.
ترجمه عبدالعلى بازرگان