به نام خداي رحمتگستر بر
عام و خاص
۲۳۸ - از (همة) نمازها۵۱۷ (به ويژه) نماز ميانه۵۱۸ محافظت كنيد و فروتنانه۵۱۹ براي خدا به پا خيزيد.۵۲۰
۲۳۹ - پس (به دليل اهميت آن، حتي) اگر (از غافلگيري دشمن) بيم داشتيد، در اين شرايط
(نماز را سرِ وقت) به حالت پياده يا سواره۵۲۱ (بگزاريد)، سپس هرگاه ايمني يافتيد،
خدا را آنچنان كه به شما آموخته و خود نميدانستيد۵۲۲ (يا راهي براي شناخت شيوة
درست آن نداشتيد) ياد كنيد.
۲۴۰ - و كساني از شما كه در آستانة مرگ قرار ميگيرند و همسراني برجاي ميگذارند،
بايد (به بازماندگان) توصيه كنند آنان را تا يكسال (براي مخارج زندگي) بهرهمند
سازند،۵۲۳ بيآنكه (خواسته باشند از خانه) بيرون كنند.۵۲۴ ولي اگر (به ميل) خود
بيرون رفتند، در اقدام پسنديدهاي كه (مطابق عُرف نيكوي زمانه) دربارة (آينده) خود
ميكنند، گناهي (مسئوليتي) متوجه شما نيست۵۲۵ و (بدانيد) كه خدا فرادستي فرزانه
است.
۲۴۱ - براي زنان طلاق داده شده، بهرهاي است پسنديده (مطابق عُرف نيكوي زمانه). اين
حقي است بر (گردن) پرهيزكاران.۵۲۶
۲۴۲ - خدا اين چنين آيات خود را براي شما به روشني بيان ميكند، باشد تا تعقّل
كنيد۵۲۷ (علم و آگاهي خود را به كار بنديد).
۲۴۳ - آيا ننگريستي به (حال) كساني كه هزاران نفر بودند (و ميتوانستند به خوبي در
برابر دشمن مقاومت كنند ولي) از ترس مرگ از ديارشان خارج شدند۵۲۸ (فرار كردند و
سرزمين خود را به دشمن سپردند). پس خدا بديشان گفت بميريد۵۲۹ (به زبوني و مرگ عزّت
و آبرو گرفتار آييد). سپس (با عبرتگيري از شكست و تصميم به جبران) زندهشان
كرد.۵۳۰ بيگمان خدا بر مردم (در صورت احراز شايستگي) صاحب فضل (برتري بخش و فزون
نعمت) است،۵۳۱ اما بيشتر مردم شكر (اين نعمت را) نميگزارند.۵۳۲
۲۴۴ - و در راه خدا پيكار كنيد و بدانيد خداوند شنواي داناست.۵۳۳
۲۴۵ - كيست كه (با انفاق خود در تدارك مالي دفاع) به خدا وامي نيكو دهد تا براي او
چندين برابر سازد؟۵۳۴ و خداست كه (انفاق را) ميگيرد و بسط ميدهد۵۳۵ و همه به سوي
او بازگردانده ميشويد.
۲۴۶ - آيا ننگريستي به (داستان) آن (سران و شيوخ) قوم بنياسرائيل (در روزگار) پس
از موسي؟ آنگاه كه به پيامبر خود (يوشع، جانشين موسي) گفتند: پادشاهي براي ما
برگزين تا (تحت فرماندهي او) در راه خدا بجنگيم. (پيامبرشان) گفت: اگر بر شما اعلان
جنگ داده شود، مگر غير از اين بوده كه نميجنگيد؟ (مگر سوابق شما غير از اين را
نشان ميدهد؟). گفتند: ما را چه ميشود (ديگر چه چيزي براي از دست دادن داريم كه)
در راه خدا پيكار نكنيم؟ حال آن كه از ديارمان و فرزندانمان (با اسارت يا كشتن
آنان) رانده (و آواره بيابانها) شدهايم. پس چون جنگ بر آنان مقرّر گرديد، جز اندكي
از آنان، (بقيه از پيكار) پشت كردند. و خدا به حال ستمگران بس آگاه است.۵۳۶
۲۴۷ - پيامبرشان (در اجابت درخواستشان) به آنها گفت: خدا طالوت را به زمامداري شما
برگزيده است.۵۳۷ گفتند: چگونه ممكن است او را بر ما (مقام) فرماندهي باشد، حال آن
كه ما از او به اين مقام سزاوارتريم و (مانند ما) به او كه گشايشي در مال داده نشده
است؟۵۳۸ گفت: همانا خدا او را بر شما برگزيده۵۳۹ و در دانش و (نيروي) جسم بر او
فزوني بخشيده است و خدا مُلك خويش را به هر كه خواهد (شايسته بداند) ميبخشد و خدا
گشايشگر داناست.۵۴۰
۲۴۸ - پيامبرشان به آنها گفت: نشانة (صلاحيت) فرماندهي او اين است كه صندوق (عهد)،
كه در آن آرامشي از جانب پروردگارتان و بازماندهاي از ميراث خاندان موسي و هارون
است۵۴۱ و فرشتگان آن را حمل ميكنند،۵۴۲ به شما بازميگردد. مسلماً در اين
(رويداد)، اگر واقعاً مؤمن باشيد، نشانهاي است براي شما.
۲۴۹ - پس چون طالوت سپاه را (از ميان قبايل و شهرها برگزيد و) جدا كرد۵۴۳ (و به سوي
دشمن پيش برد، به آنها) گفت: همانا خدا (در اين آزمون) امتحان كنندة (ميزان مقاومت
و اطاعت) شما به نهر آبي است؛۵۴۴ پس هر كه از آن بنوشد از من نيست و هر كه از آن
ننوشد به راستي از من است، مگر كسي كه كف دستي (از آب) برگيرد. پس (به محض رسيدن
سپاه خسته و تشنه به نهر آب) همگي، جز اندكي از آنان، از آب نوشيدند.۵۴۵ پس همين كه
او (طالوت) و مؤمنيني كه با او بودند (آنهايي كه در برابر تشنگي مقاومت كرده بودند،
از رودخانه) گذشتند، (عدهاي) گفتند: امروز ما را ياري (مقابله) با جالوت و سپاهش
نيست!۵۴۶ (اما) كساني كه به ملاقات خدا يقين داشتند۵۴۷ گفتند: چه بسيار گروه اندكي
كه به اذن خدا بر گروهي بسيار غلبه يافتهاند و خدا با صابرين است.۵۴۸
۲۵۰ - و هنگامي كه به ميدان رويارويي با جالوت و سپاهش فرا آمدند،۵۴۹ (در دعا)
گفتند: پروردگارا، (ظرف وجود) ما را از صبر (مقاومت و پايداري) لبريز كن۵۵۰ و
گامهاي ما را استوار بدار و ما را بر گروه كافران ياري ده.۵۵۱
۲۵۱ - پس (با چنين روحيه و توكلي) به اذن الهي آنان را درهم شكستند۵۵۲ و داود (كه
سرباز مؤمن و شجاعي در سپاه طالوت بود) جالوت را به قتل رساند و خدا (به دليل
لياقتهايش، بعدها) به او فرمانروايي (قدرت) و حكمت داد و آنچه ميخواست به او
آموخت.۵۵۳ و اگر (قانونمندي) دفع الهيِ برخي از مردم (ستمگران) توسط برخي ديگر (از
حقطلبان) نبود،۵۵۴ زمين را حتماً تباهي (گسيختگي عمومي) فرا ميگرفت،۵۵۵ اما خدا
بر جهانيان صاحبِ فضل (برتريبخش و برتر آورنده از مشكلات) است.۵۵۶
۲۵۲ - اين نشانههاي (عزّت، حكمت و تدبير) خدا است كه به حق بر تو ميخوانيم و
مسلماً تو از فرستادگاني.۵۵۷
۵۱۷ - معناي صلات ( از ريشة صَلَيَ) «رويكرد» است.
يعني روي آوردن و توجه به كسي يا چيزي كه به آن علاقه و عقيده پيدا كردهايم.
واژة مخالف صَلّي، تَوَلّي است كه معناي روي گرداندن، پشت كردن و بياعتنايي
دارد: قيامه ۳۱- فَلا صَدَّقَ وَلا صَلَّىٰ وَلَٰكِنْ كَذَّبَ وَتَوَلَّىٰ.
قرآن از صلات و تسبيح پرندگان، كه همان رويكرد و پيروي آنان از هدايت غريزي در
مسير قوانين حاكم بر جهان است، ياد كرده است: نور ۴۱- أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللهَ
يُسَبِّحُ لَهُ مَنْ فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالطَّيْرُ صَافَّاتٍ
كُلٌّ قَدْ عَلِمَ صَلاتَهُ وَتَسْبِيحَهُ...
اما صلات (نماز و دعاي) آگاهانه و با اختيار انسان، اقبال و روي آوردني است به
آفريدگار جهان، با پشت كردن به هواي نفس و هوسهاي شيطاني در جاذبههاي فريبندة
دنيايي، براي ايفاي نقشي كه در اين جهان بايد ايفا نمايد.
آنچه خداوند ما را بر محافظت آن توصيه كرده، متعدد است؛ بيش از همه محافظت بر
اندامهاي جنسي (فروج) است، همچنين پيمانها، كتاب خدا و حدود قوانين. حفاظت از
صلات نيز از مهمترين آنهاست كه در دو آية ديگر قرآن توصيه شده است (مؤمنون ۹ و
معارج ۳۴). معمولا از اشياء قيمتي و نفيس مراقبت ويژه به عمل ميآورند و
ارتباطات اجتماعي با اشخاص مهم و پرنفوذ را، براي حفظ منافع و موقعيتها، به
خوبي حفظ ميکنند. نماز نيز پيوندي با آفريدگار جهان هستي است. آيا حفظ چنين
پيوندي و مراقبت از آن در برابر عواملي که آن را سُست ميکند، فاقد چنين
اعتباري است؟ نک به: کتاب «پژوهشي در پرتو قرآن» ج ۲ مقاله «نماز و نياز» ص
۱۱.
۵۱۸ - مفسرين نظريات متفاوتي دربارة نماز ميانه دادهاند كه تابع پيشفرض آنها
براي تعيين «وسط» است. از اين روي برخي آن را نماز صبح (بين شب و روز)، برخي
نماز ظهر (وسط روز) و برخي عصر (انتهاي روز و آغاز شب) گرفتهاند. اما اگر
تعيين آن ضرورت داشت، در قرآن ذكر ميشد. همين كه نشده، نشان ميدهد مسئله
«وسط» كار و اشتغال قرار گرفتن آن نماز و انصراف موقت از كار و پرداختن به ذكر
خدا اهميت دارد. اين كار ميتواند تفريح، كار، درس و مطالعه، تماشاي فيلم و
تلويزيون و حتي خواب صبحگاهي يا عصر باشد. «وسط» بودن ميتواند در ميان جرّ و
بحث و جنگ و جدال هم باشد و اتفاقاً سياق بحث (از ۱۲ آية قبل) تماماً دربارة
طلاق و حقوق زنان در اختلافات زناشويي است كه ريشة آن عمدتاً در خودخواهيها و
فراموش كردنِ خداست. و چه درماني براي دعواهاي خانوادگي بهتر از «نماز» (رويكرد
به او) در وسط مشاجرههاست؟ كاربرد اين دارو و درمان تنها براي اختلافات
«دروني» نيست، اختلافات «بيروني» نيز كه به جنگ با بيگانگان كشيده ميشود، با
همين دارو درمان ميشود. از قضا آية بعدي نيز در همين زمينه است و حفاظت صلات
در اين آيه در ميان دو جنگ و جدال بيروني و دروني قرار گرفته است.
۵۱۹ - قنوت را اطاعت معنا كردهاند، اطاعتي كه در آن، هم پيوستگي و دوام باشد و
هم خضوع و خشوع.
۵۲۰ - «قُومُواْ» فعل امر از قيام، برخواستني مجازي از موضع نشستن و بيتفاوتي
است. همچنانكه برخاستن جوانه از خاك او را به سوي افلاك بالا ميكشد و برخاستن
به خاطر خدا آدمي را به اعليعليين ميرساند. اين فعل دو بار ديگر در قرآن آمده
است؛ قيام به قسط براي حقوق يتيمان (نساء ۱۲۷) و قيام ايماني براي خدا (سبا
۴۶).
۵۲۱ - در اينجا به نظر ميرسد منظور از حفاظت نماز (ارتباط با خدا)، مراقبت بر
انجام سر وقت آن است، وگرنه چه ضرورت داشت درحين حملة دشمن و بحبوحة جنگ هم
خوانده شود؟ مگر امكان نداشت و ندارد كه با يكي دو ساعت تعويق، نماز سرِ فرصت و
با آرامش خوانده شود؟ آري آنچنان كه عادت داريم، امكان دارد. ولي چنان نمازي
دير است و تأثير درماني خود را در متن دعواهاي دروني (با همسر) يا بيروني (با
دشمن) از دست ميدهد و تبديل به همان عادت و تكرار ميگردد. نماز فريضهاي
مبتني بر «وقت» است (نساء ۱۰۳ - ...إِنَّ الصَّلاهَ كَانَتْ عَلَى
الْمُؤْمِنِينَ كِتَابًا مَوْقُوتًا) به همين دليل شكل برگزاري آن در صحنة نبرد
را نيز قرآن با جزئيات آموزش داده (نساء ۱۰۱ تا ۱۰۳) و امام علي نيز اهميت سرِ
وقت برگزار كردن آن را براي مسلمانان به شرح زير بيان كرده است:
نامة ۲۷ نهج البلاغه: نماز را در وقتي كه براي آن معيّن شده به جاي آر؛ نه به
خاطر فراغت آن را پيش بينداز و نه به خاطر مشغول بودن آن را به تأخير افكن و
بدان كه همة كارهاي تو تابع نماز تو است.
زمانبندي دقيق نماز را نيز امام علي(ع) طي بخشنامهاي به
استانداران دوران خلافتش ابلاغ كرده است (نهج البلاغه نامة ۵۲):
بديهي است در نماز خواندن پياده در حال حركت، يا سوار بر اسب، نه رو كردن به
قبله ميسّر است و نه ركوع و سجود و قيام و قعود، هدف همين ياد كردن خدا با ايما
و اشاره و ذكر او با هر آيه و سخني، حتي الله اكبر ميباشد.
۵۲۲ - به راستي اگر خدا خود را با صفات و نامهاي نيكويش به ما معرفي نكرده
بود، جز به خيال و اوهام، چگونه ميتوانستيم با او، آنچنان كه از قرآن و كلام
رسولش آموختهايم، سخن بگوييم؟
۵۲۳ - اين حكم ناظر به دوراني است كه مردم سواد خواندن و نوشتن نداشتند تا
پيشاپيش، حتي از دوران جواني، وصيتي براي خود بنويسند و حتي به ثبت برسانند.
۵۲۴ - اين حكم نيز متناسب با روزگار زمان نزول قرآن است كه برخي وابستگان شوهر
از دنيا رفته ممكن بود چشم طمع به اموال و خانه او داشته و بخواهند آن را با
اخراج زن تسخير نمايند. با صدور احكام ارث كه فرزندان طبقة اول ميراثبران
هستند، و نيز سهمي كه همسر متوفي ميبرد، عملا خانه در اختيار زن و فرزندان
قرار ميگيرد و چنين حالتي كمتر پيش ميآيد. مگر آن كه فرزنداني بيوفا خواسته
باشند با فروش خانه به سهمالارث خود زودتر برسند!
در اولين آية سوره طلاق نيز آمده است مبادا آنان را (در دوران عدّه) از
خانهشان «مِنْ بُيُوتِهِنَّ» بيرون كنيد. اين ضمير به نوعي، تعلّق خانه به
ايشان را نيز نشان ميدهد وگرنه گفته ميشد از «خانهتان».
۵۲۵ - «فَلاَ جُنَاحَ عَلَيْكُمْ» هشداري به وابستگان شوهر در عدم دخالت در كار
بيوهاي است كه خواسته باشد بعد از طي دوران ۴ ماه و ۱۰ روز، قبل از يكسال از
خانة شوهر وفات يافته خود خارج شود و يا با مرد ديگري ازدواج كند. در اين صورت
تأمين زندگي او به عهدة شوهر جديد خواهد بود.
۵۲۶ - پرداخت هديهاي مناسب به زن خواستگاري شده، در صورت انصراف از ازدواج، را
در آية ۲۳۶ «حَقًّا عَلَى الْمُحْسِنِينَ» شمرده بود و در اينجا بهرهمند كردن
زنان پس از طلاق را «حَقًّا عَلَى الْمُتَّقِين». اولي دلالت بر احسان ميكند و
دومي دلالت بر خويشتنداري از دخالت دادن رنجشهاي پيش از طلاق. اين حق بر
كساني است كه چون به مقام تقوا رسيدهاند، بيش از ديگران احساس مسئوليت
ميكنند.
۵۲۷ - ر ك به پاورقي ۹۳.
۵۲۸ - اين آيه ناظر به دوراني از تاريخ بنياسرائيل است كه به دليل اختلافات
گستردة دروني دچار ضعف و ذلّت شده و با وجود جمعيت بسيار، در برابر دشمن صحنه
را خالي كردند. قوم بنياسرائيل پس از خروج از مصر، به رهبري موسي، به سوي
فلسطين (سرزمين موعود خود) حركت كردند، اما به دليل ترس از قوم نيرومندي كه در
آنجا ميزيستند، حاظر به خطرپذيري نشدند و درنتيجه، چهل سال در صحراي سينا
سرگردان ماندند، اين قوم سرانجام در زمان پيامبر جانشين موسي (يوشع بننون) با
جنگهايي طولاني به آن سرزمين وارد شدند و در آن قرنها اسكان يافتند. اوج
اقتدار بنياسرائيل در دوران سليمان بود كه پس از آن (به دليل اختلافات گستردة
ميان ۱۲ شعبة بنياسرائيل و جنگهاي داخلي) سرزمينشان تجزيه شد و با هجوم
همسايگان نيرومند از سرزمينهاي آباد و خرّم فلسطين به نامساعدترين مناطق رانده
شدند. در تاريخ اين قوم از چنين اُفت و خيزها و ذلّت و عزّتها فراوان ديده
ميشود كه اين آيه و آيات بعدي ناظر به دوران پيش از قدرت يافتن داود و سليمان
است.
امام علي(ع) در وصف سرنوشت نسل ابراهيم، از فرزندان اسماعيل و اسحق
و فرزندان يعقوب (بنياسرائيل) به روشني اين سير تاريخي را شرح داده است (خطبة
۱۹۲ نهجالبلاغه موسوم به قاصعه، بند ۹۳ به بعد در عبرتگيري از تاريخ
اُمتها).
۵۲۹ - اين فرمان مرگ، نه مرگي جسمي، بلكه مرگي روحي و خاموشي چراغ سربلندي و
استقلال و عزّت يك ملت است. مرگ و حيات جوامع انساني فراتر از عمر كوتاه افراد
آن است و ميتواند فروتر يا فزونتر از آنها، قرنها دوام داشته باشد. همچنانكه
حيات يك انسان فراتر از ميليونها سلولي است كه در هر ساعت در بدن او ميميرند
و زنده ميشوند. مرگ و حيات جسمي يك فرد را از ضربان قلب و تنفس او تشخيص
ميدهند. اين معناي حقيقي حيات است، اما زنده بودن و «دل»دار و صاحب «نفس» بودن
معناي مجازي دارد.
قرآن از كسي سخن ميگويد كه از نظر آگاهي مُرده بود و با نور هدايت زنده شد و
شيوة زندگي با مردم را آموخت (انعام ۱۲۲). و اصلا قرآن هدايتگر و هشدار دهندة
كسي است كه زنده باشد (ياسين ۷۰- لِيُنْذِرَ مَنْ كَانَ ....).
امام علي(ع) نيز در نبرد صفّين هنگامي كه سپاه معاويه بر آب فرات
تسلط يافته و آن را به روي اصحاب او بسته بود و رجز رويارويي ميخواند، به
اصحابش فرمود: «شما را به سفرة جنگ دعوت كردهاند؛ يا بايد تن به ذلّت و
عقبنشيني از موقعيت خود بدهيد، يا شمشيرها را از خون متجاوزين سيراب كنيد تا
از آب سيراب شويد. پس بدانيد در زنده ماندن ذليلانهتان مرگ است و در مرگ
پيروزمندانهتان حيات!» (خطبة ۵۱).
همين سخن را امام حسين در برابر سپاه ابنسعد به يارانش فرمود: «من مرگ را جز
سعادت، و زندگي با اين ستمكاران را جز ملالت و واماندگي نميبينم». اين ابيات
از ديوان شمس بيانگر چنان روحيهاي است:
بميريد بميريد در اين عشق بميريد
در اين عشق چو مُرديد همه روح پذيريد
بميريد بميريد وزين مرگ مترسيد
كز ايـن خاك برآييـد سمـاوات بگيـريد
بميريد بميريد وزيـن نفـس ببُريـد
كهزيننفسچوبندستوشماهمچواسيريد
يكي تيشه بگيريد پي حفره زندان
چو زنـدان بشكستيـد همه شـاه و اميريـد
بميريـد بميريد بـه پيش شـه زيبـا
برِ شـاه چـو مُرديـد همه شـاه و شهيـريد
بميريـد بميريد از اين ابـر برآييـد
چـو زيـن ابـر برآييـد همـه بـدر منيريـد
۵۳۰ - اين زنده كردن نيز همانند مرگ آن قوم، نه زنده شدن مردگانِ به جسم، بلكه
زنده شدن جامعة افسرده و مغلوب به روح آزاديطلبي و استقلال و رهايي از سلطة
ستمگران بود.
۵۳۱ - ر ك به پاورقي ۱۴۵.
۵۳۲ - ر ك به پاورقي ۱۱۱.
۵۳۳ - اين آيه و آية بعدي، همچون جملة معترضهاي در ميان ماجراهاي تاريخي
بنياسرائيل، ذهن تلاوت كنندگان را از تحليلي تاريخي به تحولات جاري در جامعة
خود و نقشي كه بايد در مقابله با متجاوزان ايفا كنند متوجه ميسازد. مسلمانانِ
مخاطب اين دو آيه در زمان نزول (سال ۷ بعثت)، با آگاهي از اين تجربيات بايد خود
را براي روزهاي سخت آماده ميكردند. شنوا و دانا بودن خدا نيز دلگرمي و اميدي
است تا بدانند او بيخبر از دعاها و احوال آنها نيست.
۵۳۴ - قرض، بريدن و جدا كردن و ترك چيزي است. قيچي را «مقراض» ميگويند كه چيزي
را ميچيند و جدا ميسازد. قرض دادن مال، جدا كردن قسمتي از آن و دادن به مسكين
است كه، همچون بريدن شاخههاي زيادي درخت، موجب رشد مستقيم و توسعة بيشتر آن
ميگردد. يا همچون حجامت (گرفتن خون از بدن) كه موجب توليد خون تازه و سلامتي
ميشود.
۵۳۵ - قبض و بسط دو حالت متفاوت است؛ قبض گرفتن چيزي با تمام دست، و بسط گشودن
مُشت و رها كردن آن است. مثل بال گشودن و بستن پرندگان در پرواز (مُلك ۱۹)،
گسترش سايه و جمع شدن آن در طول روز (فرقان ۴۶) و انجماد و بخار آب. فرق «اَخذ»
با قبض اين است كه در قبض مفهوم تحويل گرفتن و تسلط بر آنچه گرفته ميشود بيشتر
است، مثل قبضه كردن قدرت، قبض رسيد و دو قبضه كردن نامه كه دريافتش را تضمين
ميكند. «قابض و باسط» از نامهاي نيكوي خداست، خداوند انفاق بندگان را به خوبي
تحويل ميگيرد (رسيد دو قبضه ميدهد) و آن را بسط و بركت ميدهد و چندين برابر
به شخص برميگرداند.
۵۳۶ - اين آيه كاملا مرتبط با آية ۲۴۳ و دنبالة آن است كه جملة معترضهاي
درميان آنها (آيات ۲۴۴ و ۲۴۵) براي عبرتگيري مسلمانان قرار گرفته است. در آن
آيه از مرگ (مقهوريت و ذلّت) يك قوم به دليل امتناع از دفاع و مقابله با دشمن و
عبرتگيري و عزّتطلبي تدريجي نسلهاي بعدي سخن ميگويد، و اين آيه با اتكاء به
آن زمينهسازيها، گامهاي رهايي و نجات آنها را تا آية ۲۵۲ (۶ آية بعد) تعقيب
مينمايد.
پلة اول، آمادگي روحي و احساس نياز به دفاع و جوشش غيرت و قيام از درون جامعه،
و طلب تعيين پادشاه و سرداري است كه تحت فرماندهي او نبرد كنند. هرچند در ميدان
عمل اكثريت آنها از پيكار سرباز زدند، اما به هرحال احساس نياز خود سازنده است
و سرانجام اقليتي دعوت نبرد را اجابت كردند.
۵۳۷ - طالوت ظاهراً از سرداران بنياسرائيل بود. گفته ميشود طالوت مُعرب شدة
همان «شائول» است كه در تورات از او ياد شده. طالوت از ريشة طول (بلندي در
اندازه يا مال و قدرت)، آنچنان كه از وصف او در همين آيه «بَسْطَهً فِي
الْعِلْمِ وَالْجِسْم» برميآيد، بلندي و برتري او را در دانش (تخصّص) و جسم
(قدرت)، كه دو شرط اصلي فرماندهي نظامي است، نشان ميدهد.
۵۳۸ - وقتي معيار ارزشي براي مردماني مال و مكنت باشد، طبيعي است كه خود را
برتر از ديگران بدانند. از آنجايي كه براي بنياسرائيل شرط شهرياري شهرت
خانوادگي و حسب و نسب و سيادت و ثروت بود، و بر وراثت داوري در خاندان يهودا و
پيامبري در خاندان لاوي اصرار داشتند، طالوت را كه از خاندان بنيامين و نادار
بود نميتوانستند به فرماندهي بپذيرند.
۵۳۹ - ر ك به پاورقي ۲۶۹.
۵۴۰ - «وَاسِع» (وسعتبخش و گشايندة تنگناها) از نامهاي نيكوي خداست كه ۷ بار
به صورت «واسع عليم»، يكبار «واسع المغفره»، و نيز يكبار «واسعا حكيما» در قرآن
آمده است. به اين ترتيب گشايشگري او از علم و حكمت و مغفرت او ناشي ميشود.
مواردي كه از واسع بودن خدا در قرآن ذكر شده عبارتند از: وسعت آسمانها (ذاريات
۴۷)، وسعت زمين (نساء ۹۷، عنكبوت ۵۶)، رحمت خدا (انعام ۱۴۷، اعراف ۱۵۶، مؤمن
۴۲)، علم او بر اشياء ( انعام ۸۰، اعراف ۸۹، طه ۹۸، مؤمن ۷)، ملك او (بقره ۱۱۵
و ۲۴۷)، رزق او (بقره ۲۶۱، آلعمران ۷۳، مائده ۵۴، نور ۳۲) و...
۵۴۱ - ظاهراً صندوقِ مورد نظر كه در تورات «تابوت عهد» ناميده شده و محل
نگهداري الواح و آثار باقيمانده از خاندان موسي و هارون و ساير افتخارات مقدّس
قوم بنياسرائيل بوده است، با شكست بزرگ آنها در جنگ با سپاه فلسطين، صندوقي كه
به فرمان موسي براي نگهداري آثار نبوّت و عزّت آنان ساخته شده بود و همچون پرچم
و سرود ملي شعار شعوربرانگيزي در تحريك شجاعت و شهادت به شمار ميرفت، از كف
آنان خارج شد. آرامبخش بودن آن به خاطر همين وحدتآفريني و يادآوري افتخارات
قومي و شهيدان و فداكارانشان بوده است، همچنانكه هر ملتي با ياد قهرمانانش
روحيه ميگيرد و از اضطراب در برابر دشمنان به آرامش ميرسد.
۵۴۲ - حمل شدن آن تابوت بر دوش فرشتگان، اشاره به نيروهايي ناديدني است كه وقتي
ملتي آن را بر دوش همّت خود ميگيرد، گويي از نيروهايي امداد ميگيرد كه حامل
آن ارزشها هستند و با آن پيوند دارند. گرچه اين صندوق جعبهاي جامد بيش نبوده
است، اما يادآور «عهد» آن قوم با خداوند و خاطرات تاريخيشان بوده است. بخش
عمدهاي از آيات مربوط به «عهد» در قرآن نيز ناظر به اين قوم است (بقره ۴۰ و ۸۰
و ۱۰۰، آلعمران ۷۶ و ۷۷ و ۱۸۳، اعراف ۱۰۲ و ۱۳۴، طه ۸۶، زخرف ۴۹).
۵۴۳ - «فَصَلَ» (در: فَصَلَ طَالُوتُ بِالْجُنُود)، انفصال و جدا كردن است؛ جدا
كردن و گزينش سپاه از ميان شهر يا جدا كردن و حركت دادن آن به سوي دشمن. حركت
كاروان و جدا شدن از مبدأ را قرآن با همين فعل بيان كرده است (يوسف ۹۴-
وَلَمَّا فَصَلَتِ الْعِيرُ...).
۵۴۴ - در جملة «إِنَّ اللهَ مُبْتَلِيكُم»، (به گفتة مرحوم طالقاني) تأكيد
إِنَّ و حالت اسمي مُبْتَلِيكُم (به جاي فعل يبتليكم) حتمي بودن اين ابتلاء و
امتحان را ميرساند، و «نَهَر» (با دو فتحه)، سرشاري آن آب را تداعي ميكند.
گويا سپاه پس از طي مسافتي طولاني به رودخانة پر آبي بايد ميرسيدند و اين خود
وسيلة آزمايش و تمريني براي تسلط بر نفس در تشنگي و تمركز در هدف بود تا
بتوانند در برابر آزمون سختتري كه با عبور از رودخانه در پيش داشتند مقاومت
كنند.
۵۴۵ - در اين آزمون سه گروه مشخص شدند: ۱- كساني كه توان تحمل تشنگي را نداشتند
(مردودين)، ۲- كساني كه آن را تحمل كردند (قبول شدگان)، و بالاخره ۳- كساني كه
به كف دست و جرعهاي اكتفا ميكردند (تجديد شدگان). گويا شرط طالوت در اين كه:
«هر كه از آب ننوشد، با من است»، گروه اول را از همراهي با او در ادامة سفر
بازداشت و يا در سياهي لشگر در حاشيه قرار داد.
۵۴۶ - جالوت كه در تورات جليات ناميده شده، گويا مرد قوي هيكلي در سپاه فلسطين
بوده كه سِمَت فرماندهي سپاه را داشته است. آنهايي كه با مشاهدة او و سپاهش خود
را يكسر باختند و گفتند: امروز ياراي مقابله با او را نداريم، چه بسا همان
كساني بوده باشند كه با نوشيدن آبِ فراوان به سنگيني و سُستي دچار شده بودند،
وگرنه چه نيازي به ذكر «امروز» بود؟ مگر آن كه با امروز و فردا كردن ميخواستند
از رويارويي با دشمن شانه خالي كنند! احتمال ديگر اين است كه از همان برگزيده
شدگان در دومين آزمون كساني (تجديد شدگان) چنين گفته باشند (والله اعلم).
۵۴۷ - «ظَنّ»، هم به پندار بيپايه گفته ميشود، و هم به پندار پيشرو و پويايي
كه در مسير يقين پيش ميرود. فعل مضارع «يَظُنُّونَ» (به جاي فعل ماضيِ
ظَنُّوا) دلالت بر همين تحرّك انديشه ميكند. جملة اسميه «أَنَّهُم مُّلاَقُو
الله» (به جاي انَّهُم يُلاقُو الله) به گفتة مرحوم طالقاني، دلالت بر ثبات و
تحقّق امر ميكند.
۵۴۸ - اين دومين باري است (با آية ۱۵۳) كه در اين سوره از همراهي خدا با صابرين
سخن ميگويد. در آية ۱۹۴ نيز از همراهي خدا با متقين ياد كرده است. آيات ۶۶
انفال و ۶۹ عنكبوت هم بر چنين همراهي تأكيد نموده است.
۵۴۹ - «بَرَزُواْ»، از ظهور و «بروز»، آشكار شدن، و مفهوم مقابل آن پوشيده و
پنهان شدن است. بارز شدن در برابر جالوت و سپاهش، به «مبارزه» با او درآمدن،
سينه سپر كردن، جبههگيري و رويارويي است.
۵۵۰ - «أَفْرِغْ» از فِراغ، همچون فراغت و فارغ شدن از كار، به نوعي خالي بودن
(از خستگي) و آمادگي به پُر شدن (از اشتغال) را ميرساند. در جملة «رَبَّنَا
أَفْرِغْ عَلَيْنَا صَبْرًا»، هم مفهوم خالي كردن نفس از تزلزل و سُستي، ترس و
وحشت وجود دارد، و هم پُر كردن آن با صبر و مقاومت. آية ۱۲۶ اعراف نيز عيناً
همين درخواست مطرح شده است.
۵۵۱ - ثُبات قدم در برابر لغزيدن است (نحل ۹۴). مشتقات ثبات ۱۸ بار در
زمينههاي مختلف در قرآن آمده است؛ بيش از همه، در ثبات قدم (بقره ۲۵۰،
آلعمران ۱۴۷، انفال ۱۱، نحل ۹۴ و محمد ۷)، پس از آن در: ثبات فؤاد (هود ۱۲۰ و
فرقان ۳۲)، ثبات قول (ابراهيم ۲۷)، ثبات ايماني (نساء ۶۶، نحل ۱۰۲ و اسراء ۷۴)،
ثبات در جنگ (انفال ۱۲ و ۴۵)، ثبات نفس (بقره ۲۶۵)، ثبات ريشه (ابراهيم ۲۴)،
تثبيت احكام (رعد ۳۹)، ممانعت از تحرّك (انفال ۳۰) ميباشد.
۵۵۲ - ر ك به پاورقي ۲۱۱.
۵۵۳ - داود كه ظاهراً چوپاني پاكدل و پرواپيشه بود، به شرح تورات (كتاب سموئيل
باب ۱۷)، با فلاخن خود سنگي بر پيشاني جالوت پرتاب كرد و او را به قتل رساند.
او با چنين دلاوري و شجاعتي، گامهاي ترفيع را به سرعت طي كرد و سرانجام به
فرمانروايي بنياسرائيل رسيد. در اين مسير خداوند او را از حكمت و هر آنچه براي
ادارة مُلك نياز داشت بهرهمند ساخت.
۵۵۴ - دست قدرت خدا از آستين آزادگان ملتها بيرون ميآيد. اين خود مردم هستند
که بايد غيرت به خرج دهند و با اتّحاد و همبستگي ملي، ستمگران را از مواضع قدرت
برانند. نسبت دادن امر دفاع به خدا (دَفْعُ اللهِ)، در حالي که او دخالت مستقيم
نميکند، دلالت بر ويژگيهايي در روح و روان ملتها ميکند که اگر در معرض ظلم
و ستم قرار گيرند، همچون گياهان و حيوانات، به تدريج، سيستم دفاعي آنان،
غيرتها و قدرتهاي ذاتيِ خاموش شدهاي را برميانگيزد و به فعليت و تحرک وا
ميدارد. اين همان ياري خدا به کساني است که (بندگان) او را ياري ميکنند. وقتي
ملتي بيدار شد و به حرکت درآمد، نظاماتي که خدا در جوامع انساني مقدّر کرده، به
ياري او ميآيند. آيات ۳۸ تا ۴۰ سورة حج نيز دقيقاً به همين قانونمندي دفع الهي
اشاره كرده است.
۵۵۵ - فساد کلمه جامعي است که شامل هر نوع آشفتگي و نابساماني و فقدان نظم و
تعادل ميگردد. بازداشتن بندگان از حقوقي که خالق آنها مقرّر داشته و سلب آزادي
آنان در انتخاب دين و آئين و راه زندگي، بزرگترين فسادي است که جامعه را از
تعادل دور ميسازد.
۵۵۶ - ر ك به پاورقي ۱۴۵.
۵۵۷ - در آية ۲۴۸ (۴ آية قبل) در ارتباط با گزينش طالوت خطاب به بنياسرائيل
آمده بود: «إِنَّ فِي ذَلِكَ لآيَهً لَّكُمْ إِن كُنتُم مُّؤْمِنِينَ» و اينك
در پايان ماجراي طالوت و جالوت، خطاب به همة تلاوت كنندگان قرآن و تعقيب و
تبعيتكنندگان از عبرتهاي اين داستان ميفرمايد: «تِلْكَ آيَاتُ اللهِ
نَتْلُوهَا عَلَيْكَ بِالْحَقِّ...» تا بر رسول بودن پيامبر و ذكر ماجراي
راستيني كه جز قرآن هيچ متني چنين دقيق و روشن از آن خبر نداده تأكيد نمايد.
ترجمه عبدالعلى بازرگان