به نام خداي رحمت‌گستر بر عام و خاص

۲۷۵ - كساني كه رِبا مي‌خورند۶۳۵ برنمي‌خيزند۶۳۶ (استعدادها و قواي‌ انساني‌شان به رشد و تعالي نمي‌رسد) مگر همچون برخاستن (شكل‌گيري شخصيتي) كسي كه شيطان بر اثر تماس (خود) به آشفتگي (مسخ ارزش‌هاي انساني) گرفتارش ساخته است.۶۳۷ اين (واژگوني معيارهاي ارزشي) بدين سبب است كه (در مقام توجيه) گفتند: خريد و فروش هم (معامله‌اي) جز مانند رِبا نيست! حال آنكه خدا خريد و فروش را حلال و رِبا را حرام كرده است.۶۳۸ پس (با توجه به اين هشدار) آنكس كه (با پذيرش) پندي كه از سوي پروردگارش آمده (از رِباخواري) بازايستد، آنچه گذشته از آنِ اوست (قانون شامل گذشته نمي‌شود) و كارش با خداست۶۳۹ و (اما) هركس (به رِباخواري) برگردد، پس چنين كساني جاودانه دوزخي خواهند بود.

۲۷۶ - خدا رِبا را به كاهش مي‌برد۶۴۰ (خيري از آن نمي‌رساند) و صدقات را افزايش (بركت) مي‌دهد۶۴۱ و خداوند هيچ ناسپاس گنهكار (خودپرستي) را دوست ندارد.۶۴۲

۲۷۷ - مسلماً كساني كه ايمان آورده و كارهاي شايسته كرده‌اند و نماز به پا داشته و زكات داده‌اند، براي آنهاست پاداششان نزد پروردگارشان و نه ترسي برايشان است و نه اندوهگين مي‌شوند.۶۴۳

۲۷۸ - اي كساني كه ايمان آورده‌ايد، از خدا پروا كنيد و اگر (به راستي) مؤمن هستيد، هرآنچه را از رِبا باقي مانده است واگذاريد۶۴۴ (از دريافت اقساط بعدي صرف نظر كنيد).

۲۷۹ - پس اگر چنين نكرديد، در اين صورت پذيراي جنگي از سوي خدا و رسولش باشيد.۶۴۵ و اگر توبه كرديد (از اينكار برگشتيد) سرمايه‌هاي شما متعلق به خودتان؛ (در اين صورت) نه ستمي مي‌كنيد و نه مورد ستم واقع مي‌شويد.

۲۸۰ - حال اگر (شخص بدهكار) تنگدست بود، مهلتي بايد تا گشايشي يابد، و اگر (بدهكاري او را) ببخشيد۶۴۶ براي شما بهتر است، اگر دانسته باشيد.

۲۸۱ - و (از عواقب رباخواري خود در روزي) پرهيز كنيد كه در آن به سوي خدا بازگردانده مي‌شويد، سپس هركس دستاوردهاي (نيك و بد) خود را به تمامي بازمي‌يابد و حق هيچكس (در خدمتي كه كرده) پايمال نمي‌گردد.

۲۸۲ - اي كساني كه ايمان آورده‌ايد، هرگاه (در داد و ستد غيرنقدي) تا سرآمدي معين به يكديگر وامدار شديد، آن را بنويسيد۶۴۷ و بايد كاتبي (فرد باسوادي، تعهدات طرفين را) ميان شما عادلانه (دقيق و درست) بنويسد۶۴۸ و نويسنده نبايد از نوشتن (ثبت صادقانه تعهّدات طرفين)، آنچنانكه خدا به او آموخته، سر باز زند.۶۴۹ پس (كاتب) بايد بنويسد و آنكه بدهي بر عهدة اوست املاء (ديكته) كند و از خدايي كه صاحب اختيار اوست (در بيان بدهي خود) بپرهيزد و چيزي از آن نكاهد. پس اگر بدهكار سفيه۶۵۰ (نابالغ، كم شعور) يا ناتوان (از بيان درست بدهكاري) بود، و يا (گنگ و لال بود و) توانايي املاء نداشت، در اين صورت سرپرست او عادلانه املاء كند، و (نيز) دو شاهد از ميان مردانتان گواه بگيريد، و اگر دو مرد نبود، پس يك مرد و دو زن از ميان شاهداني كه (از نظر عدالت و انصاف) مورد پسندتان باشد۶۵۱ (برگزينيد) تا اگر يكي از آن دو زن اشتباه كرد، زن ديگر او را يادآوري نمايد. و هرگاه شاهدان (براي اداي شهادت) دعوت شدند، نبايد سر باز زنند و از نوشتن آن (بدهي) تا سرآمدش، چه خُرد، چه كلان،۶۵۲ احساس ملالت و خستگي كنند. اين (شيوة عمل) نزد خدا عادلانه‌تر و براي شهادت استوارتر و براي اين كه به شك و ترديد (در مقدار و موقع بدهي) نيفتيد مؤثرتر است. مگر آنكه داد و ستدي نقدي باشد كه ميان خود (كالا و مبلغ را) رد و بدل مي‌كنيد. در اين صورت گناهي برشما نيست كه آن را ننويسيد و (با اينحال) هرگاه داد و ستد كرديد، گواه بگيريد و (در اين ارتباط) نه زياني متوجه نويسنده شود و نه متوجه شاهد۶۵۳ (نه از ناحية آندو متوجه بقيه)، كه اگر چنين كنيد، اين كار فسق (خروج از قانون شريعت) است و از خدا پروا داشته باشيد و (اين چنين) خدا شما را مي‌آموزد و خدا بر همه چيز داناست.

۲۸۳ - و اگر در سفري بوديد و نويسنده‌اي نيافتيد، پس گروگاني دريافت شده (لازم است). چنانچه به يكديگر اطمينان داشتيد (و گروگاني نخواستيد)، در اين صورت آنكس كه امين شمرده شده است، بايد امانت (بدهي) خود را بپردازد و از (نافرماني) پروردگارش بپرهيزد. و گواهي (دادن بر حق) را كتمان نكنيد و هركس آن را (به نفع يكي از طرفين) كتمان كند، پس به راستي دلش گنهكار (خودبين و تنگ نظر) شده است۶۵۴ و خدا به آنچه مي‌كنيد بس داناست.

۲۸۴ - هرآنچه در آسمان‌ها و زمين است از آنِ خداست و آنچه در دل داريد، چه آشكار كنيد يا پنهانش داريد، خدا شما را بدان محاسبه خواهد كرد، آنگاه هركس را بخواهد (شايسته بداند) مي‌آمرزد و هركس را بخواهد عذاب مي‌كند۶۵۵ و خدا بر هر كاري توانا (حسابگر و اندازه‌گذار) است.۶۵۶

۲۸۵ - پيامبر به آنچه از پروردگارش بر او نازل شده ايمان دارد۶۵۷ و همة مؤمنان (نيز) به خدا و فرشتگانش و كتاب‌هايش و رسولانش ايمان دارند۶۵۸ و (با چنين وسعت نظري، دلشان گواهي مي‌دهد كه) ميان هيچيك از رسولان او تفاوتي نمي‌گذاريم.۶۵۹ و گفتند: (پيام تو را) شنيديم و فرمانبرداريم،۶۶۰ پروردگارا، آمرزشت (را خواستاريم)۶۶۱ و فرجام (همة تحوّلات) به سوي توست.۶۶۲

۲۸۶ - خدا هيچكس را، جز به اندازة توانش تكليف نمي‌كند،۶۶۳ هرچه (از نيكي‌ها در نفس خود) كسب كند به سود اوست، و هرآنچه (از بديها برخلاف فطرش) كسب كند به زيان او.۶۶۴ پروردگارا، اگر فراموش كرديم يا مرتكب خطا شديم، ما را (به عوارض گناه) مگير!۶۶۵ پروردگارا، بارِ سنگين (آثار گناهان) را، آنچنان كه بر پيشينيانِ ما بار كردي بر ما مَنِه،۶۶۶ پروردگارا، آنچه طاقت تحمّلش را نداريم (عذاب قيامت) بر ما تحميل مكن،۶۶۷ از ما درگذر، ما را ببخش و بر ما رحمت آر،۶۶۸ كه تويي (تنها) مولاي ما،۶۶۹ پس ما را بر گروه كافران ياري (و پيروزي) بخش.۶۷۰


۶۳۵ - به دنبال آيات مفصل و حكيمانه‌اي كه دربارة انفاق آمده بود، اينك از «رِبا» كه عملي مخالف و متضاد آن است در آيات آينده ياد مي‌كند. در انفاق و صدقات آدمي از دارايي و آنچه دوست دارد مي‌گذرد و از وابستگي و اسارت مال آزاد مي‌شود، اما در رباخواري از فقر و فلاكت مردم سوء استفاده مي‌كند و با درصدي افزوده و تصاعدي سودجويي بيشتر مي‌كند. معناي لغوي ربا، نوعي افزايش و برآمدن حقيقي يا مجازي است كه بدون تلاش و توليد، به اتكاء دارايي ديگران حاصل مي‌شود. انفاق «خرج» كردن از خود براي ديگران است، و رِبا، «خوردن» از مال ديگران براي برآمدن «خود».

۶۳۶ - قيام، برخاستني مقابل نشستن است که مي‌تواند حقيقي يا مجازي باشد. «دين قيّم» همچون شخص قيم براي يتيمان، متولي هدايت و مصلحت بندگان و موجب برپايي و شکوفايي استعدادهاي معنوي آنها مي‌باشد. خدا مال و ثروت را نيز وسيلة قيام مردم قرار داده است (نساء ۵). سرمايه، مشروط بر آنكه از طريق كار و تلاش توليدي يا تفكر و خلاقيّت سازنده كسب شده باشد، موجب رشد و شكوفايي اقتصاد و پيشرفت (قيام) جامعه مي‌گردد؛ حال آنكه رباخواري عملي كاذب و بادكنكي است و نفعي به اقتصاد نمي‌رساند.

۶۳۷ - «خَبْط» (مثل خطا)، به راه رفتن و روش نامتعادل و پريشان گفته مي‌شود و درباب تفعّل و مضارع آمدن آن (يَتَخَبَّطُهُ)، دلالت بر خبط پذيري و استمرار عمل مي‌كند. گويي رباخوار جنون ثروت به سرش زده و در اين مسير به هر كار شيطاني دست مي‌زند تا همچون عنكبوت خون قربانيان را بمكد. رباخواري شخصيت فرد را مسخ و دگرگون مي‌سازد و از او ديو صفتي بي‌عاطفه و احساس پديد مي‌آورد.

۶۳۸ - نشانة دگرگوني در بينش و راه و روش همين است كه با توجيهي حق به جانب،هيچ تفاوتي ميان داد و ستد كه با تراضي واقعي طرفين انجام مي‌شود با رباخواري، كه رضايت گيرنده از سرِ ناچاري است قايل نمي‌شوند.

۶۳۹ - از آنجايي كه «قانون عطف بما سبق نمي‌شود»، رباخوار اگر دست از كار زشتش بردارد، سود سابقش از او بازپس گرفته نمي‌شود. اين تشويقي است تا شايد تغيير شيوه دهد، چنين اغماضي در بلند مدّت راه عملي و تربيتي مؤثري در مبارزه با اين انحراف به شمار مي‌رود. البته معلوم نيست الزاماً خدا هم او را بخشيده باشد، آمرزش او به توبة صادقانه و عملكرد بعدي‌اش بستگي پيدا مي‌كند.

۶۴۰ - كلمة محاق فقط دو بار در قرآن آمده است؛ همين آيه كه ربا را در برابر صدقات قرار داده، و آية ۱۴۱ آل‌عمران كه فعل تمحيص (پالايش و تصفيه براي رشد و كمال) را در برابر محاق نشانده است: «وَلِيُمَحِّصَ اللهُ الَّذِينَ آمَنُوا وَيَمْحَقَ الْكَافِرِين». در بستر «تمحيص» شخص از هر عيب و نقصي به تدريج «خالص» مي‌شود، و در «تمحيق»، به تدريج آلوده‌تر و معيوب‌تر مي‌گردد و به هلاكت مي‌افتد. همچون محاق آخر ماه كه هلال كوچك و كوچكتر و سرانجام ناپديد مي‌گردد.

۶۴۱ - «يُرْبِي» نيز از همان ريشة ربا مي‌باشد، اما ربا افزايشي كاذب و پوچ است، و صدقات افزايشي واقعي و پرورش دهنده. مضارع آمدن «يُرْبِي»، جاري بودن اين چشمة خير را نشان مي‌دهد. به آيات ابتدايي سورة انسان در وصف ابرار نگاه كنيد.

۶۴۲ - «كَفَّار» (مبالغة كفر)، نهايت ناسپاسي رباخوار را نسبت به خدايي كه آنچه دارد از بخشش و موهبت اوست نشان مي‌دهد، و «أَثِيم» (در باب فعيل، مثل عليم) كثرت اثم (تنگ نظري و خودپرستي) را در سوء استفاده از فقر مردم به تصوير مي‌كشد.

۶۴۳ - اين آيه به دنبال توصيفي كه از رباخواران در دو آية قبل آمده، مردماني كاملا متفاوت را نشان مي‌دهد كه به جاي خودپرستي، به خدا «ايمان» آورده‌اند، به جاي تبه‌كاري به عمل صالح پرداخته‌اند، درعوضِ ايجاد تفرقه و تخاصم طبقاتي، به صف رويكرد وحدت آفرين نماز پيوسته‌اند و به جاي كشيدن اموال مردم به سوي خود، زكات پرداخته‌اند.

۶۴۴ - حكم تحريم رباخواري همچون تحريم مسكرات، به صورت تدريجي و به شيوة تربيتي انجام شده است؛ اين حكم در ۴ مرحلة زماني مختلف به ترتيب زير در قرآن آمده است (برحسب جدول شمارة ۱۵ كتاب سير تحول قرآن).
۱- سوره روم آية ۳۹ (سال ۹ بعثت در مكه): آگاهي دادن به مردم كه رِباي به قصد افزايش مال نزد خدا افزايشي نمي‌يابد، اما زكاتي كه به قصد خدايي باشد، شخصيت فرد را توسعه مي‌دهد.
۲- آل‌عمران ۱۳۰ (سال ۳ هجري - ۶ سال بعد): هشدار به مؤمنين كه رباي مضاعف (تصاعدي) ندهند و از خدا بپرهيزند.
۳- نساء ۱۶۱ (سال ۶ هجري): در مذمّت يهودياني كه با وجود نهي رباخواري، آن را ادامه مي‌دادند.
۴- بقره ۲۷۸ و ۲۷۹ (سال ۱۰ هجري): حكم تحريم ربا و تشبيه آن به جنگ با خدا و رسول.

۶۴۵ - «اذن» را با تسامح اجازه ترجمه مي‌كنند؛ اما هر اجازه‌اي دوطرف دارد؛ آنكه پذيرش مي‌طلبد و آن كه پذيرش مي‌دهد. همچنانكه با نزديك شدن اتومبيل به چهار راه چراغ سبز روشن مي‌شود و اذن عبور مي‌دهد. حرف مِنَ (در: بِحَرْبٍ مِّنَ اللهِ وَرَسُولِهِ) منشأ اين جنگ را كه رباخوار زمينه ساز آن شده و با خدا (اعتقادات مسلمانان) و با رسول (رهبري و نظامات جامعه) درافتاده اعلام مي‌دارد. رِباخواري، هم تباه كنندة اخلاق و ارزشهاي الهي است و هم با عدالت و قسط در تضاد قرار مي‌گيرد.

۶۴۶ - «تَصَدَّقُواْ» از ريشة صدق، در چنين مواردي نشانة صدق ايمان و انفاق صادقانه است.

۶۴۷ - پس از آيات تشويق به انفاق و تحذير از رباخواري و توصيه مهلت به وامداران، يا صرفنظر كردن از آن، در اين آيه كه بلندترين آية قرآن محسوب مي‌شود، و نيز آية بعدي، بندگان را به مقرّرات داد و ستد غيرنقدي با يكديگر آگاه مي‌سازد تا مناسبات مالي مسلمانان ساماني عادلانه بگيرد.
دِين همان بدهي است كه در داد و ستد غيرنقدي به عهدة يكي از طرفين قرار مي‌گيرد. «تَدَايَنتُم» در باب تفاعل، تبادل سرمايه و كالا را كه يكطرف تحويل مي‌گيرد و طرف ديگر تا سرآمدي مشخص بدهكار مي‌شود مطرح مي‌سازد.

۶۴۸ - هرچند احكام ۱۴ گانة اين آيه (برحسب استنباط مرحوم طالقاني) متناسب با جامعة بي‌سوادي است كه قدرت نوشتن و ثبت و ضبط معاملات غيرنقدي را نداشتند، با اين حال اصولي عادلانه و منصفانه را مطرح ساخته كه روح آن همچنان در عصر ما زنده و مورد نياز است. معاملات غيرنقدي شامل: قرض، نسيه، پيش فروش، رهن و اجاره، تضمين، حواله، عاريه، مضاربه و مشاركت، بيمه و امثالهم مي‌شود. در اين آيه و آية بعدي، كه باهم در ارتباطند، جمعاً ۱۰ بار مشتقات كتابت آمده و نقش كاتب را كه در آن روزگار به ندرت يافت مي‌شده، نشان مي‌دهد. همچنانكه از معناي لغت «كَتَبَ» برمي‌آيد، منظور از كتابت، ثبت قراردادها و تعهدات طرفين بوده تا در معرض فراموشي، اشتباه يا انكار قرار نگيرد. اين منظور با رسميت يافتن اسناد معتبري مثل چك و سفته و كِرِديت كارت و مشابه آن، حتي خريد آنلاين، كه در شبكه‌هاي كامپيوتري انجام مي‌شود، خود به خود تحقّق يافته و جايگزين كتابت شده است.

۶۴۹ - منظور از «عَلَّمَهُ اللهُ» مي‌تواند تعليمات مفصّل و مبسوط همين آيه باشد، يا استعدادي كه خدا براي سواد آموزي بخشيده و شرايطي كه براي تعليم فراهم ساخته است.

۶۵۰ - ر ك به پاورقي ۲۶۸ همين سوره.

۶۵۱ - از آنجايي كه موضوع مورد بحث، مكتوب كردن تعهدات مالي است و در روزگار نزول اين آيات، زنان علاقه‌اي به مشاركت در امور مالي و آشنايي و اطلاعي از آن نداشتند، دو زن را به جاي يك مرد قرار داده است تا اگر يكي از آن دو اشتباه يا فراموش كرد ديگري به يادش آورد. بديهي است كه زنان حافظة ضعيف‌تري از مردان ندارند، اما از آنجايي كه حافظه و حكّ حوادث در مغز تابع تعلق خاطر و توجه به موضوع است، زن و مرد در زمينه‌هاي متناسب با وظايف طبيعي و كار و اشتغال خود برتري پيدا مي‌كنند. اين امر البته ثابت و يكنواخت نبوده و برحسب زمان و مكان و شرايط اجتماعي تغيير مي‌كند.

۶۵۲ - مقدّم آمدن «صَغِيرًا» بر «كَبِيرًا» در اين آيه، شايد براي جلب توجّه به جزئيات و نشان دادن اهميت نكات به ظاهر كم اهميتي باشد كه ممكن است كاتبان آن را ناديده بگيرند و براي سهولت كار خود ننويسند و موجب اختلافاتي پيش‌بيني نشده در آينده گردند.

۶۵۳ - برحسب آنكه فعل «لاَ يُضَآرَّ» معلوم يا مجهول گرفته شود، معناي آن تغيير مي‌كند؛ در حالت اول كاتب و شاهد با امتناع از خدمتِ لازم يا خيانت در آن موجب زيان مي‌شوند و در حالت دوم، با گرفتن وقت زياد از آنها و رفت و آمدهاي زياد زيان مي‌بينند.

۶۵۴ - ر ك به پاورقي ۳۷۴ همين سوره. درضمن از ۴۸ باري كه مشتقات «اثم» در قرآن تكرار شده، بيش از يك چهارم آن (۱۳ بار) در اين سوره آمده است و اين آيه كه آخرين اشارة سوره بقره به «اثم» محسوب مي‌شود، چيره شدن خودپرستي را بر دل آدمي نشان مي‌دهد.

۶۵۵ -منظور از «عذاب»، همان محروميت از محصولِ تلاش و دست خالي ماندن است. همچون باغداري که محصول باغش را، که نتيجه يک سال زحمت و تلاش و خرج و هزينه است، سيل يا سانحه‌اي به کلي نابود ساخته و هستي‌اش را به باد داده باشد (قلم ۲۷ تا ۳۳). نسبت دادن فاعل عذاب به خدا، در حالي که خود شخص عامل آن بوده است، به دليل ختم شدن همه تحولات به خداست.

۶۵۶ - ر ك به پاورقي ۳۰۴ همين سوره.

۶۵۷ - ايمانِ خود پيامبر به آنچه بر او نازل شده، نكتة بس مهمي است كه دلالت بر مستقل بودن وحي از ذهن پيامبر، انديشه‌ها، انگيزه‌ها، احساسات و تجربيات او مي‌كند. پديدة وحي نه محصول رؤيا و مكاشفات پيامبر از عالم بالا بود، و نه در اختيار و ارادة او قرار داشت، بلكه پاكدلي و صفا و صداقتش زمينه‌ساز چنين الهامي از بيرون گرديد. به گواهي تاريخ و اشارات سوره‌هاي مدثر و مزمل، پيامبر از چنين واقعه‌اي سخت نگران شده و جامه برخود پيچيده بود.

۶۵۸ - ذكر ايمان مؤمنان به اركان چهارگانه: خدا، فرشتگان، كتاب‌ها و رسولان الهي در انتهاي سوره، بازگشتي است به همان آيات ابتدايي سوره: ايمان به غيب، اقامه صلوه، انفاق، ايمان به همة كتابهاي الهي و يقين به آخرت.

۶۵۹ - ر ك به پاورقي ۲۷۹ همين سوره. «لاَ نُفَرِّقُ»، نه سخني به زبان آمده، بلكه وصف حال و سخن دل است كه بي‌نياز از لفظ «مي‌گويند» بيان شده است. چنان ايمان‌هايي، چنين وسعت نظري را منعكس مي‌نمايد كه همة رسولان را معلمان يك مدرسه و مكمل آموزش‌هاي يكديگر مي‌بيند.

۶۶۰ - ر ك به پاورقي ۱۹۶ همين سوره.

۶۶۱ - «غُفْرَانَكَ» نيز (همچون: لاَ نُفَرِّقُ...) بدون هيچ فعلي (مثل: نقول، نرجو، نطلب)، بي‌واسطه آمده است تا پيوستگي «سَمِعْنَا وَأَطَعْنَا» را به غفران نشان دهد. وقتي گوش دل شنوا و پذيراي حق گشت و با طوع و رغبت گردن نهاد و فرمان برد، تمام وجود جاذب و گيرندة غفران (پاك شدن از زنگار گناه و آلودگي) مي‌شود و راه رشد و كمال را مي‌پويد. «وَإِلَيْكَ الْمَصِيرُ»

۶۶۲ - معناي «صيرورت»، شدن و تحول يافتن و رسيدن است، اهل لغت مصير را مصدر ميمي و اسم مکان معنا کرده‌اند، يعني بازگشتگاه. اما مصير با مرجع و مسير فرق دارد؛ در اين واژه، توجه به سرانجام تحولات و محصولِ فرآيند مورد نظر است. مشتقات اين واژه ۲۹ بار در قرآن تکرار شده است. مثل: الي الله تصير الامور (امور به سوي خدا برمي‌گردد)، اليک المصير، الي الله المصير، الي المصير، الينا المصير، بئس المصير، ساءت مصيرا، مصيرکم الي النار.

۶۶۳ - تکليف از ريشة «کَلَفَ» به کار سختي گفته مي‌شود که به کسي تحميل شود (مثل کلفت که کارهاي سخت خانه را مي‌کند). در ۸ موردي که اين کلمه در قرآن آمده، ۷ مورد آن سخن از تکليف به «نفس» بيش از «وُسع» آن است. مثل: «لا نُكَلِّفُ نَفْسًا إِلاَّ وُسْعَهَا» (انعام ۱۵۲).

۶۶۴ - در اين آيه دستاوردي را كه به سود انسان است با فعل «كَسَبَت» بيان كرده و دستاوردي را كه به ضرر اوست با فعل «اكْتَسَبَت» (در باب افتعال). كسب، كوششي آسان و روان در مسير طبيعي است و اكتساب، سخت و دشوار و خلاف مسير. اعمال خير موافق فطرت و سرشت آدمي و موجب رشد و كمال مي‌گردد و اعمال سوء مخالف آن و موجب تضاد و تخاصم و تباهي مي‌شود.

۶۶۵ - اخذ، گرفتن است، اما گرفتن انواع و اقسام، با مصاديق و موضوعات مختلف دارد. مثل: گرفتن پيمان، گرفتن زينت (به خود بستن)، گرفتن دوست، گرفتن انتقام، گرفتن (انتخاب) راه... اما گرفتن خدا (در: لاَ تُؤَاخِذْنَا...) گرفتار شدن به عواقب و آثار اعمال مي‌باشد. مؤاخذه شدن به خاطر نسيان را در ماجراي موسي و عبد صالح در آية ۷۳ سورة كهف مي‌خوانيم: «قَالَ لا تُؤَاخِذْنِي بِمَا نَسِيتُ وَلا تُرْهِقْنِي مِنْ أَمْرِي عُسْرًا» كه به عسرت و سختي افتادن نتيجة مؤاخذه محسوب مي‌شود. اما مؤاخذه (در باب مفاعله. مثل مكالمه) همواره دو طرف دارد و دلالت بر تأثيرات متقابله مي‌كند. در ۹ موردي كه فعل اَخَذَ در قرآن به باب مفاعله رفته است، همواره مؤاخذه الهي، يا صرفنظر كردن از آن، را ناشي از عملكرد سويي از بنده شمرده است. مثل: نسيان و خطا، ظلم، سوگندهاي لغو يا خائنانه و بدي‌هايي كه با آگاهي و تمايل قلبي انجام شده است.

۶۶۶ - معناي كلي كلمة «إِصْر»، كه سه بار در قرآن تكرار شده، «سنگينيِ» پايبند كنندة است كه برحسب مورد معناي خاصي مي‌دهد. مثل: پايبندي به پيمان سنگين الهي (آل‌عمران ۸۱- ...أَأَقْرَرْتُمْ وَأَخَذْتُمْ عَلَىٰ ذَٰلِكُمْ إِصْرِي...). تعصّبات قومي و نژادي، احكام شرك‌آميز خرافي، افتراهاي من درآوردي فقهي كه جامعة را منحط مي‌سازد، از مصاديق «إِصْر» محسوب مي‌شود و سنگيني آن يك ملت را زمينگير ساخته و از رشد و توسعه و رقابت با جوامع پيشرفته بازمي‌دارد. قرآن به اهل كتابي كه از پيامبر اسلام پيروي كنند، وعده برداشتن همين «اِصر» و غل و زنجيرهايي را داده است كه بر پشت آنها بار شده و دست و پاهاشان را بسته است (اعراف ۱۵۷- ...وَيَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَالْأَغْلَالَ الَّتِي كَانَتْ عَلَيْهِمْ...). و بالاخره درخواست از خدا در «وَلاَ تَحْمِلْ عَلَيْنَا إِصْرًا»، مشابه درخواست، «لاَ تُؤَاخِذْنَا إِن نَّسِينَا أَوْ أَخْطَأْنَا»، برداشتن آثار سنگين گناهان فردي و اجتماعي است كه به مقتضاي «علّت‌العلّل» بودن خداوند، به او نسبت داده شده است. جملة «كَمَا حَمَلْتَهُ عَلَى الَّذِينَ مِن قَبْلِنَا»، ظاهراً اشاره به اهل كتابي است كه به عوارض و اِصرِ عواقب اعمالشان در قرون وسطاي مسيحي زمينگير شده بودند. چنان اِصري اينك بر پشت جوامع اسلامي سنگيني مي‌كند كه براي نجات اُمت بايد اين آيه را همه روز در دعاي خود تكرار كنيم، باشد تا انگيزندة همّت‌هايي براي تغيير و انقلاب دروني گردد.

۶۶۷ - «لاَ تُحَمِّلْنَا» (در باب تفعيل، مثل تحميل) شديدتر از «وَلاَ تَحْمِلْ عَلَيْنَا» مي‌باشد و دلالت بر تراكم تدريجي آثار گناهان و غفلت‌هايي مي‌كند كه به صورت عادت در شخصيت فرد تثبيت مي‌شود. به نظر مي‌رسد «لاَ تَحْمِلْ عَلَيْنَا» ناظر به گناهاني است كه هنوز در مهلت دنيا امكان توبه و اصلاح و برداشتن آن موجود است، اما «وَلاَ تُحَمِّلْنَا مَا لاَ طَاقَةَ لَنَا بِه» به پايان مهلت دنيا و عذاب اخروي مربوط باشد (والله اعلم).

۶۶۸ - اين سه درخواست اثباتي (عفو و غفر و رحم)، به دنبال سه درخواست سلبي (لاَ تُؤَاخِذْنَا، وَلاَ تَحْمِلْ عَلَيْنَا، وَلاَ تُحَمِّلْنَا) و متناسب و مترتب بر آنهاست؛ به جاي مؤاخذه، عفو از نسيان و خطا، به جاي حمل آثار گناهان، پاك كردن آن، و به جاي تحميل طاقت ناپذير عذاب نهايي، رحمت آوردن آمده است.

۶۶۹ - «مَوْلاَ» از ريشة «وَلْي»، دلالت بر نزديكي و قرب مي‌كند. ولايت نيز به دوستيِ نزديك و رسيدگي و سرپرستي، و مولي به سرپرست و صاحب اختياري كه تدبير كنندة امور بنده است گفته مي‌شود.

۶۷۰ - عنوان «كافرين» در زمان نزول قرآن، در مورد قبايل و گروه‌هاي مخالف و درگير با مسلمانان (همچون مشركان مكه) به كار مي‌رفت و مفهوم محارب بودن و انكار عملي پيام توحيدي اسلام را داشت. نصرت دادن مؤمنين بر چنين كافران محاربي دلالت بر پيروزي در جنگ مي‌كند. از اين عنوان نمي‌توان براي ناباوراني كه در همزيستي مسالمت‌آميز با مؤمنين هستند و خصومت و جنگي به خاطر دين با آنان ندارند استفاده كرد.

ترجمه عبدالعلى بازرگان