سوره آل عمران۱
به نام خداي رحمتگستر بر
عام و خاص
۱ - الف، لام، ميم.۲
۲ - خداي (يكتا) كه خدايي (معبودي) جز او نيست، (همان همواره) زندة برپا دارنده
است.۳
۳ - (هموكه در پرتو آثار حياتبخش و حركت آفرين حيّ و قيّوم) كتاب (قرآن) را به حق
(در افق قابل فهم) بر تو نازل كرد۴ كه تصديق كننده است بر آنچه (از كتابهاي
آسماني) در پيشِ رو (موجود)۵ است و تورات و انجيل را نازل كرد.
۴ - پيش از قرآن،كه هدايتي است براي مردم۶ و (نيز) فرقان را نازل كرد.۷ بيگمان
كساني كه به آيات خدا كفر ورزيدند۸ عذابي سخت در پيش دارند و خدا شكستناپذير دفع
كننده (ستمگران) است.۹
۵ - مسلماً خدا (داناي مطلقي است كه) هيچ چيز بر او (نه فقط) در زمين (زير پاي
شما)، بلكه در آسمان (پهناور و وسيع) پوشيده نيست.
۶ - هموست كه شما را هرگونه كه خواهد (مطابق حكمتي حيرتآور) در رَحِمها صورت۱۰
(علقه، مضغه و...) ميدهد. معبودي جز او نيست كه بس مقتدر و حكيم است.۱۱
۷ - هموست آنكه اين كتاب را (در سطح درك و فهم انسان) بر تو نازل كرد (كه) بخشي
(اعظم) از آن آياتي محكم (ثابت و پايدار و نامتغير، همچون اصول كلي اخلاقيات و
تاريخ انبياء و اُمتها) است كه آنها اُمّ (اصل و اساس و مرجع) كتابند، و (بخش)
ديگر متشابهات۱۲ (متغير و متناسب با درك و فهم بشري كه به زبان تشبيه و تمثيل آمده
است). و اما كساني كه در دلشان انحرافي (تمايلي از حق به باطل)۱۳ است، متشابهات آن
را براي فتنهجويي۱۴ و تأويلگرايي۱۵ دنبال ميكنند، حال آنكه تأويل آن (متشابهات)
را (كسي) جز خدا نميداند و راسخان در علم۱۶ (دانشمندان عميقنگر) گويند: ما (با
وجود عدم شناخت تأويل متشابهات) بدان ايمان آوردهايم (و بر اين باوريم كه اين
كتاب) تماماً از جانب پروردگارمان است. و جز خردمندان (با وجدان خدايي، به اين
حقيقت) آگاهي نمييابند.۱۷
۸ - (و در پناه بردن از لغزش در فهم متشابهات است كه دعا ميكنند:) پروردگارا،
دلهاي ما را پس از آنكه هدايتمان كردي به باطل منحرف مكن و رحمتي از سوي خويش بر ما
ارزاني دار كه همانا تويي تو همان بسيار بخشنده.۱۸
۹ - پروردگارا، بيگمان تويي گردآورندة مردم براي روزي كه هيچ ترديدي در آن نيست،۱۹
مسلماً خدا خُلف وعده نميكند.
۱۰ - بيگمان كساني كه كفر ورزيدند، اموال و اولادشان (ثروت و پشتوانة قدرتشان)
هرگز آنان را از خدا بينياز نميكند۲۰ و همانها گيرانه آتشاند.۲۱
۱۱ - (شيوه و رفتار آنها) همچون شيوه و رفتار فرعونيان و كساني است كه پيش از ايشان
بودند.۲۲ (آنها) آيات ما را دروغ شمردند، پس خدا به (عواقب و آثار) گناهانشان آنها
را گرفت و خدا سخت عقوبت است.۲۳
۱ - سورة آلعمران از اواخر سال دوم تا اواخر سال
سوم هجرت در مدينه نازل شده است. نزول اين سوره همزمان با تكوين جامعة نمونه
ايماني در «مدينه الرسول» و همگام با اولين آشنايي و برخورد اجتماعي مسلمانان
با اهل كتاب يعني يهوديان همسايه مدينه (كه از نظر فرهنگ و سابقة دينداري از
بقية ساكنين شبه جزيره پيشرفتهتر بودند) ميباشد. اين آيات روابط اجتماعي و
شيوههاي برخورد با اهل كتاب را به صورت تفصيلي بيان مينمايد. گذشته از اهل
كتاب، كفار نيز در اين سوره به طور گستردهاي معرفي شدهاند كه در ساير
سورههاي قرآن به اين نسبت ديده نميشود. قابل توجه اين كه واژة «كتاب» (در
جملات «اهلالكتاب» و «اوتواالكتاب») در اين سوره از تمامي سورههاي قرآن بيشتر
است. بنابراين به خوبي ميتوان دريافت كه محور اصلي اين سوره مردمشناسي
ميباشد. اكنون كه مسلمانان از مكه به مدينه هجرت كرده و درصدد ايجاد جامعة
نمونهاي برآمدهاند، لازم است كفار و اهل كتاب مجاور خود را دقيقاً از نظر
روحيات و خصلتها بشناسند و به نقاط ضعف و قوّت آنها پي ببرند. اين سوره درعين
آنكه انحرافات اهل كتاب را تشريح مينمايد، با سعةصدر و كرامتي شگفتآور صفات
مثبت آنها را نيز به زيباترين وجه توصيف و تمجيد مينمايد.
در اين سوره به وحدت اجتماعي و گريز از تفرقه و تشتت بسيار تأكيد شده و «امر به
معروف و نهي از منكر» به عنوان چارهساز اين آفت و مهمترين وسيله به وحدت رسيدن
و پيشگيري از تفرقه مطرح گشته است. علاوه برآن، تركيب صبر و تقوي تنها چهار بار
در قرآن به كار رفته كه هر چهار مورد آن در همين سوره است.
اين سوره از اين جهت آلعمران ناميده شده كه در آية ۳۲ داستان آلعمران به
عنوان وارث و شاخة برگزيدهاي از آلابراهيم معرفي شده است. بنياسرائيل پس از
آنكه قرنها تحت تعليم و تربيت انبياء آلابراهيمي قرار داشتند، به تدريج به
خاطر انحرافات مختلف به سقوط معنوي سوق پيدا كردند تا آنكه تحت تعليم و تربيت
پيامبراني از آلعمران به اخلاق و فضيلت سوق داده شدند و به عمران نفوس و
اجتماعات گرويدند. سورة بقره به تاريخ يهوديان پرداخته و اين سوره به تاريخ
مسيحيان. آيات سورة آلعمران با اينكه بسيار مختلف و متنوع است، از آنچنان
انسجام و ارتباطي برخوردار است كه به نظر ميرسد از يك موضوع كلّي سخن گفته و
همة سوره همزمان نازل شده باشد.
۲ - شش سوره در قرآن با حروف مقطعة «الم» آغاز شدهاند؛ سورههاي ۲ و ۳ (بقره و
آلعمران) در ابتداي کتاب، و سورههاي ۲۹، ۳۰، ۳۱ و ۳۲ (عنکبوت، روم، لقمان،
سجده) در ثلث آخر. محور اساسي اين ۶ سوره، آموزش مباني توحيدي به مسلمانان و
مجهز کردن آنان به سلاح صبر و تقوا در برابر مشرکين (در سورههاي چهارگانة
مکي)، و در برابر اهل کتاب (دو سوره عمدتاً مدني بقره و آلعمران) ميباشد.
ر.ک. به کتاب: حروف مقطعه در قرآن از همين قلم. مطابق محاسبات آماري رشاد
خليفه، محقّق مصري، تعداد حروف الف، لام و ميم در اين ۶ سوره بدون استثناء
مضربي است از عدد ۱۹.
۳ - جملة «اللهُ لا إِلَهَ إِلاَّ هُوَ الْحَيُّ الْقَيُّومُ» عيناً در آية ۲۵۴
سورة بقره (معروف به آيه الكرسي) نيز آمده است. با اين تفاوت كه در «آيه
الكرسي» پرتو «حيّ و قيّوم» را در «آيات تكويني» (آسمانها و زمين) نشان
ميدهد، و در سورة آلعمران در «آيات تشريعي» از طريق نزول قرآن و كتابهاي
پيشين. به اين ترتيب نشان ميدهد حيات و حركت معنوي انسانها نيز ناشي از همان
حيّ و قيّوم است. «حَيّ» حيات مطلقي است كه در همة پديدههاي زنده ظهور يافته و
آفرينش را پديد آورده و «قَيُّوم» آن را برپا و در جلوههاي مختلف به حركت
درميآورد. اين دو صفت «ثبوتي» پاية اصلي عالم هستي است، به گونهاي كه هيچ
جزيي در جهان نه خود به خود پديد آمده، و نه قائم به ذات خود است. همچنان كه كه
در برخاستن از نماز ميگوييم: به حول و قوة ميايستيم و مينشينيم. همة جهان
هستي از ذره تا كهكشان، هستي و قوام و دوامشان وابسته به دو صفت حيّ و قيّوم
است و حيات و حركتي كه از مهبانگ (Big Bang)، آغاز شد، از سرچشمة حيّ و قيّوم،
ناشي گرديد.
۴ - ذكر صفت «حق» در مورد نزول كتاب بر پيامبر، هر نوع شائبه وهم و خيال و
اختلاط وحي با هواي نفس و رؤياي رسول را نفي ميكند و برخلوص و خدايي بودن آن
تأكيد مينمايد.
۵ - در قرآن ۱۴ بار بر تصديق قرآن نسبت به حقايقي كه در تورات و انجيل است و
يكبار بر تصديق پيامبر اسلام بر آنها تأكيد شده است (بقره ۴۱ و ۸۹ و ۹۱ و ۹۷ و
۱۰۱، آلعمران ۳، نساء ۴۷، مائده ۴۸، انعام ۹۲، يونس ۳۷، يوسف ۱۱۱، فاطر ۳۱،
احقاف ۱۲ و ۳۰). بديهي است اين تصديق نسبت به حقايق مندرج در كتابهاي مقدس
است، نه آنچه در طول تاريخ تحريف يا به آنها اضافه شده است.
تورات كنوني از ۵ كتاب دربارة وقايع و حوادث پس از درگذشت موسي(ع) و
تاريخ پر فراز و نشيب آن قوم و جنگها و پادشاهان آنهاست. انجيل كنوني نيز كه
متشكل از ۴ كتاب (متي، مرقس، لوقا و يوحنا) ميباشد، بعد از حضرت عيسي(ع)
توسط حواريون نوشته شده است. در آن دوران اناجيل متعدد ديگري نيز وجود داشته كه
به خاطر ايجاد وحدت پيرامون انجيل فعلي كنار گذاشته شده است. در هرحال اثري از
متن اصلي و اوليه انجيل در دست نيست و از نظر تاريخي سندي وجود ندارد كه تعاليم
آن پيامبران عيناً به نسلهاي بعد منتقل شده باشد. در دوران اسارت بنياسرائيل
توسط «بُخت النصر» و به بردگي بردن آنان به بابِل نيز آثارشان به كلّي محو شده
و معلوم نيست بازنويسي بعدي تورات توسط كاهنان چقدر اصالت دارد! با اين حال
تورات و انجيل فعلي با وجود تحريفات و افزودههاي بعدي، حاوي مطالب اصيلي از آن
دو پيامبر بزرگ است كه مورد تصديق قرآن ميباشد.
۶ - منظور از تورات، همين «عهد عتيق» (Old Testament) شامل تاريخ امت و انبياي
بنياسرائيل و حتي شرح وفات موسي(ع) (تثنيه باب ۳۴) نيست كه همراه
انجيل به چاپ ميرسد، بلكه همان ده فرمان و احكامي است كه در تورات فعلي (در
كنار برخي تحريفات) آمده است. اين جمله كه قرآن تصديق كنندة حقايقي «از» تورات
و انجيل (نه همة آن) است، ۱۴ بار در قرآن تكرار شده است. انجيل ظاهراً لفظ
يوناني مژده و بشارت است. اگر تورات را، كه بيشتر به احكام و قوانين نظر دارد،
در موضع «انذار» تلقي كنيم، انجيل را، كه مشوّق عفو و بخشش و مهرباني است،
عمدتاً بشارت دهنده مييابيم، پيامبر اسلام كه بشير و نذير بود، به تناسب
مقتضيات زمانه، با هر دو چشم به دنيا مينگريست.
۷ - «فرقان» مصدر «فرق» (جدايي)، محک و معياري است که با آن فرق ميان حق و باطل
معلوم ميشود. قرآن جنگ بدر را که خط قاطعي ميان مؤمنين و مشرکين (حق و باطل)
كشيد، «يومالفرقان» (روز جدا شدن) ناميده است (انفال ۴۱). کتابي نيز که خدا بر
پيامبر اسلام نازل کرده، به اعتبار نقش محک و معيار داشتنش، در کنار نقش هدايتي
عام و خاص آن، فرقان ناميده شده است: هُدًى لِلنَّاسِ وَبَيِّنَاتٍ مِنَ
الْهُدَىٰ وَالْفُرْقَانِ (بقره ۱۸۵). علاوه بر قرآن، تورات هم براي اهل کتاب
فرقان محسوب شده است (بقره ۵۳، آلعمران ۴ و انبياء ۴۸).
با آنكه در آغاز اين آيه از نزول كتاب بر پيامبر ياد كرده است (نَزَّلَ
عَلَيْكَ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ...) تأكيد مجدّد آن با وصف فرقان (وَأَنزَلَ
الْفُرْقَانَ)، شايد كنايه از تحريفات يا اضافات باطلي باشد كه در طي قرون بعدي
در عهد قديم و جديد (تورات و انجيل) وارد شده و با «فرقان» (محك و معيار)
ميتوان به آن پي برد.
اين آيه با تنزيل كتاب (مجموعة قوانين و احكام)، كه دلالت بر نزول تدريجي قرآن
متناسب با مقتضيات زماني و مكاني و تحوّلات نفساني مخاطبان ميكند، آغاز ميشود
و با نازل شدن فرقان ((وَأَنزَلَ الْفُرْقَانَ) كه همواره محك و معيار مستقل از
زمان و مكان و تحولات ميباشد ختم ميگردد.
۸ - گرچه بيش و پيش از همة مشركين قريش و قبايل بُتپرست بودند كه قرآن و اسلام
را انكار ميكردند و در نابودي آن ميكوشيدند، ولي با توجه به سياق آيات به نظر
ميرسد منظور از انكار كنندگان آيات خدا در اين مورد همان اهل كتاب منكر اسلام
باشد.
۹ - مشتقات کلمه انتقام ۱۷ بار در قرآن تکرار شده که در ۱۳ مورد، صفت «منتقم»
يا «ذوانتقام» به خدا نسبت داده شده است. منتقم از نامهاي نيکوي الهي است، در
حالي که انتقام گرفتن در اخلاق ديني مذمت شده است. علاوه بر آن، خداوندي که
منزه از تأثيرپذيري از مخلوقات است، چگونه ممکن است دچار خشم و غضب يا انتقام،
که تماماً احساساتي انساني است، بشود؟ اما کلمه انتقام از ريشه «نَـقـَمَ» به
معني نفي و انکار شئ ميباشد، خواه با زبان و خواه با عقوبت. همانطور که بدن ما
در تزريق خون يا پيوند اعضاء، عضو جديد را تا هماهنگي لازم حاصل نشود پس
ميزند، نظامات جهان و آخرت نيز به گونهاي است که انسانهاي ناهماهنگ با
نظامات هستي دفع و طرد ميشوند. دستگاه گوارش ما نيز غذاي مسموم را به شيوههاي
مختلف دفع (Reject) ميکند.
۱۰ - « صَوَّر» با تصوير و صورت و مصوّر همريشه ميباشد. يكي از نامهاي نيكوي
خدا «مصوّر» است كه اشاره به بينهايت صورتي دارد كه آفريده است. منظور از
صورت، نه چهره آدمي، بلكه جلوههاي حياتي متنوع و متعددي است كه خداي مصوّر
پديد آورده و عارفان ما به اين معناي مجازي توجهات ويژه كردهاند. دميدن در
صُور نيز همان آفرينش مجدد صورتهاي هستي، از ذره تا كهكشان است (والله اعلم).
صورتبخشي و نقشآفريني خدا در جهان خلقت را از سه منظر ميتوان ديد. اول:
منظري از نگاه كلان به عالم آسمانها و ميلياردها كهكشان. دوم: منظري از نگاه
خُرد به زمين و تاريخ تحولات آن (از پيدايش حيات تكسلولي تا انواع گونههاي
گياهي و حيواني) و پيدايش نوع انسان مختار. سوم: از منظر ظريف و لطيفتر
ميتوان صورتبخشي خدا را با دانش ژنتيك ديد و تحولات حيرتآور تبديل نطفة
ناچيز به انساني كامل را مشاهده كرد كه در اين آيه، و نيز آيات ۷ و ۸ سورة
انفطار در ۴ مرحله: خلق، تسويه، تعديل و تركيب آن را تبيين كرده است: «الَّذِي
خَلَقَكَ فَسَوَّاكَ فَعَدَلَكَ فِي أَيِّ صُورَهٍ مَا شَاءَ رَكَّبَكَ». آنهم
در تاريكيهاي سهگانه: شكم، رحم، و كيسة جنين: زمر ۶- «...يَخْلُقُكُمْ فِي
بُطُونِ أُمَّهَاتِكُمْ خَلْقًا مِنْ بَعْدِ خَلْقٍ فِي ظُلُمَاتٍ ثَلَاثٍ...».
جملة «هُوَ الَّذِي» كه به جاي «الله الَّذِي» در آغاز اين آيه آمده است، نشان
ميدهد همان اراده و علمي كه طبيعت (تكوين) را آفريده، (شريعت» را با نزول
كتابهاي هدايت مقرّر داشته است.
۱۱ - صفت «عزيز» در زبان عربی، دلالت بر عزّت مطلق، يعنی ابرقدرت بودن میكند
كه دستی بالای دست او نيست. از اين نظر به شاهان نيز «عزيز» میگفتند. مثل عزيز
مصر (فرعون). زمين بلندی را كه آب بر آن سوار نمیشود نيز «عزاز» میگويند. صفت
حكيم دلالت بر محكم و استوار و مبرای از عيب و نقص بودن میكند، همچون جسم
محكمی كه نشكن و يكپارچه است. خدا حكيم است، چون كارش کامل است و رخنه و راهی
برای نفوذ خرابی و نقص در آن نيست.
۱۲ - محكمات، آيات استوار و پايداري هستند كه فهم آن آسان و ثابت است؛ همچون
آياتالاحكام يا تاريخ انبياء و اُمتهاي گذشته. اين آيات اصل و اساس و به
اصطلاح «مادر» (اُمّ الكتاب) محسوب ميشوند كه موارد متشابه را بايد به آن
ارجاع داد. اما متشابهات به آياتي دربارة عوالم قيامت و بهشت و جهنم، ملائكه،
روح، وحي (عوالم غيب- ماوراء الطبيعه) و آياتي در آسمانها و زمين گفته ميشود
كه فهم علمي آن هنوز براي انسانها مقدور نشده است. «انسانواره» تلقي كردن خدا
و نسبت دادن: سمع، بصر، يد، غضب، رضايت، استواي بر عرش، قيام و... به او نيز به
زبان تشبيه است، كه در ظرف محدود انديشههاي بشري و استعدادهاي او در قالب
كلمات روزمره آمده است. نكتة ديگر آن كه معناي متشابهات براي انسانها پوشيده
نيست، بلكه تأويل آنها، يعني مصاديق حقيقي آنها را فقط خدا ميداند.
۱۳ - «زَيْغ» به انحراف از حق و ميل به باطل گفته ميشود. در دعاي راسخون در
علم (آية ۸ اين سوره) از زيغ قلب پس از هدايت ياد كرده و آن را آفتي براي هدايت
شمرده است.
۱۴ - منظور از فتنهجويي، تلاش براي ايجاد اختلاف و ضربه زدن به باورهاي ديني
تودههاي ناآگاه مردم با تمسخر و ايجاد شك و ترديد در ايمان آنان است كه همه
روز شاهد تبليغات تعرضي فتنهجويان در رسانههاي جمعي هستيم.
۱۵ - تَأْوِيلِ» از ريشة «اَوْل»، برگشت دادن و رجوع به حقيقت مطلبي است که
هنوز وقوع خارجي پيدا نکرده است. خوابي که يوسف در کودکي از سجده خورشيد و ماه
و يازده ستاره ديد، تحقق عيني و حقيقت آن در دوران صدارتش در مصر براي ديگران
روشن شد. تأويل با تفسير و تشريح و تفصيل تفاوت دارد، تأويل برگرداندن معناي
متشابه ظاهري به معناي محكم است.
از ۱۷ موردي كه مشتقات تأويل در قرآن آمده است، ۸ مورد آن در سورة يوسف در
تأويل خواب يوسف و خوابهاي دو يار زنداني او و پادشاه مصر ميباشد كه تماماً
از اتفاقي در آينده خبر ميدهد. بقية موارد دربارة: تحقّق قيامت (اعراف ۵۳)،
تحقّق علمي حقايق قرآني (يوسف ۳۹)، حكمت اعمالي كه خضر انجام داد (كهف ۷۸ و
۸۲)، سرانجامِ نيكوي ارجاع داوري در اختلافات به خدا و رسول (نساء ۵۹)،
سرانجامِ نيكوي خريد و فروش منصفانه (اسراء ۳۵)، و بالاخره تأويل متشابهات
قرآني (آلعمران ۷) ميباشد.
۱۶ - عنوان «الرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْم» تنها دو بار در قرآن آمده (آلعمران ۷
و نساء ۱۶۲)، و هر دو مورد عطف ايمان داشتن به نزول وحي و قرآن است. جداگانه
ذكر كردن راسخون در علم از مؤمنون (در نساء ۱۶۲)، بر دانش و رسوخ علمي آنها،
علاوه بر ايمانشان دلالت ميكند. رسوخ علمي نشان از عمق دانش و ريشهدار بودن
آن ميكند كه مقابل سطحينگري و محفوظات قشري است. از امام علي(ع)
در وصف اين عالمان آمده است: «بدان كه راسخون در علم همان كساني هستند كه
اقرارشان به ناداني كامل خود از تفسير حقايق پشت پردة غيب (دربارة صفات ذاتي
خدا)، آنان را از تلاش سخت و بيهوده براي نفوذ در سدهايي كه در برابر غيب زده
شده، بينياز كرده است. پس خداوند اعتراف آنها را به عجزشان در آگاه شدن از
آنچه دانشي فراگير بر آن ندارند ستوده و ترك تعمق در چيزي را كه خدا جستجوي
كُنه آن را تكليف نكرده، رسوخ در علم ناميده است». (خطبة ۹۱، بندهاي ۱۰ تا ۱۲)
۱۷ - عنوان «اولواالالباب» را «خردمندان» يا «صاحبان تفکر و عقل و انديشه»
ترجمه كردهاند، که البته بيانگر ابعاد گسترده اين واژه نميباشد. اولواالالباب
يعني صاحبان لُب. لُبِ هر چيز، مثل گردو و بادام، مغز آن است. مفسرين مغز انسان
را همان عقل او شمردهاند و گفتهاند اولواالالباب همان عاقلان، و به فارسي
سليستر، خردمندانند. اما درک و فهمي که در ادبيات و عُرف امروز از واژه «عقل»
وجود دارد، مغاير با مفهوم واژه عقل در قرآن و مستقل از ايمان به آفريدگار است.
حتي در مواردي، «عقلانيت» را در برابر «ايمان» مطرح ميسازند! در اين صورت، آيا
چنين خردمنداني از آيات پند ميگيرند؟ برخي از لغتشناسان گفتهاند لُب، نه هر
عقلي، بلکه عقل خالص و پاک شده است! در اين صورت بايد پرسيد: خلوص و پاک شدن از
چه چيزي؟
۱۸ - «وَاسِع» (وسعتبخش و گشايندة تنگناها) از نامهاي نيكوي خداست كه ۷ بار
به صورت «واسع عليم»، يكبار «واسع المغفره»، و نيز يكبار «واسعا حكيما» در قرآن
آمده است. به اين ترتيب گشايشگري او از علم و حكمت و مغفرت او ناشي ميشود.
مواردي كه از واسع بودن خدا در قرآن ذكر شده عبارتند از: وسعت آسمانها (ذاريات
۴۷)، وسعت زمين (نساء ۹۷، عنكبوت ۵۶)، رحمت خدا (انعام ۱۴۷، اعراف ۱۵۶، مؤمن
۴۲)، علم او بر اشياء ( انعام ۸۰، اعراف ۸۹، طه ۹۸، مؤمن ۷)، ملك او (بقره ۱۱۵
و ۲۴۷)، رزق او (بقره ۲۶۱، آلعمران ۷۳، مائده ۵۴، نور ۳۲) و...
۱۹ - «لِيَوْم» به جاي «في يوم»، هدفِ بعثت و گردآوردن مردم در قيامت و غايت
حيات دنيايي را بيان ميكند. همچنانكه فرمود: «أَلاَيَظُنُّ أُولَٰئِكَ
أَنَّهُمْ مَبْعُوثُونَ لِيَوْمٍ عَظِيم».
۲۰ - نفي بينيازي ميتواند از ايمان و بركات هدايت و رشد باشد كه مختص مؤمنان
است، يا نفي بينيازي از ياري خدا در حفظشان از عواقب اعمال و عذابي كه در دنيا
و آخرت در پيش دارند.
۲۱ - «وَقُودُ» از ريشة وقد (افروخته شدن آتش)، به هيزم و عاملي كه آتش را
برميافروزد گفته ميشود. اين معناي حقيقي، اما معناي مجازي آن، غير از آتشي
است كه ميشناسيم؛ انعكاسي است از آتشي كه ستمگران در دنيا برميافروزند و
دلهايي كه ميسوزانند. اين آتش خدايي است كه از دلها زبانه ميكشد. «نَارُ
اللهِ الْمُوقَدَهُ الَّتِي تَطَّلِعُ عَلَى الْأَفْئِدَهِ» (همزه ۶ و ۷)
۲۲ - «دَأْبِ» از نظر لغوي به هر رفتاري که استمرار و يکنواختي داشته باشد گفته
ميشود، مثل: حرکت دائمي ماه و خورشيد. يا کشت و زرع پيوسته و يکسان در ساليان
متمادي (يوسف ۴۷). به عادت آدمي به صورت فردي يا اجتماعي نيز دأب گفته ميشود
که به نوعي راه و رسم و شيوه زندگي محسوب ميشود. مثل شيوه فرعونيان (آل عمران
۱۱). به همين ترتيب، انکار حق توسط کافران، و تحقق يافتن عذاب در بازتاب
دستاوردشان، «جرياني تاريخي» و سنتي مستمر در جوامع انساني شمرده ميگردد.
۲۳ - عقوبت و عِقاب، نتيجهاي است که در عقب و به دنبال هر کار خطا ميآيد، در
واقع انسان در نظام هستي تحت «تعقيب» عوارض کارهايي است که انجام داده، مگر آن
که به لطف خدا مشمول آمرزش قرار گرفته باشد. همچنانكه در نظامات اداري و
اقتصادي و آموزشي، هركس به قدر همّت و هنر و سعي و تلاش خود ترفيع مقام و
موقعيت پيدا ميكند يا سود و زيان ميبرد، نظاماتي هم كه خدا حاكم بر رفتار
انسانها قرار داده است، «بيتفاوت» و عليالسويه در برابر آنها نيست و عواقب و
آثار منفي يا مثبت به دنبال ميآورد كه به دليل مسبب الاسباب بودن آفريدگار
جهان به او نسبت داده شده است. شديدالعقاب و رحيم بودن خدا از همين روست.
ترجمه عبدالعلى بازرگان