به نام خداي رحمتگستر بر
عام و خاص
۱۲ - (اي پيامبر) به كساني كه (با انكار رسالت توحيدي و اخراج و آواره ساختن مؤمنين
و جنگ با آنها) مرتكب كفر (حقپوشي) شدند بگو: (در حقستيزي خود) به زودي شكست
ميخوريد و (با اين ظلم و تجاوز) به سوي دوزخ گردآورده ميشويد كه بد بستري (براي
آسايش ابدي) است.۲۴
۱۳ - همانا در (تجربة عبرتآموز) آن دو گروه كه (در ميدان جنگ بدر) باهم روبرو
شدند۲۵ براي شما آيهاي (نشانهاي از سرانجام حقستيزي) است؛ گروهي در راه خدا
پيكار ميكردند و (گروه) ديگر كه كافر (به رسالت توحيدي) بودند، خود را به
رأيالعين (واضح و آشكارا) دو برابر آنها (مؤمنين) ميديدند (بنابراين به پيروزي
خود يقين داشتند) حال آن كه،۲۶ خدا هر كه را خواهد (شايسته بداند) به ياري خويش
نيرومند ميكند.۲۷ بيگمان در اين (تجربة تاريخي) براي اهل بصيرت عبرتي (بسيار مهم)
است.
۱۴ - عشق نسبت به دلپسنديها(ي گوناگون)۲۸ از قبيل: زنان و پسران۲۹ و گنجينههاي
انباشته از طلا و نقره۳۰ و اسبان نشاندار۳۱ و چهارپايان و كشتزار(ها)، در نظر مردم
آراسته شده است،۳۲ (اما) اينها برخورداري(هاي موقتِ متناسب با) زندگي دنياست (ارزش
دلبستن ندارد) و خداست كه نيك فرجامي نزد اوست.۳۳
۱۵ - (اي پيامبر به دنياطلبان) بگو: آيا (ميخواهيد) شما را به گزيدهتر از اينها
خبر دهم؟ براي كساني كه (در برابر جاذبههاي افراطي اين غرايز) پرهيزكاري كردهاند،
نزد پروردگارشان بوستانهايي است كه از زير آن نهرها (از آثار نيكوي اعمالشان) جاري
است۳۴ كه در آن جاودانه خواهند ماند و (نيز) همسران پاكيزه شدهاي۳۵ (از همة
پليديها) و خشنودي از (سوي) خدا،۳۶ (كه از همة آنها برتر است) و خدا بس بيناي به
(احوال) بندگان است.
۱۶ - (بندگان پرهيزكار) همان كسانند كه گويند: پروردگارا، به راستي كه ايمان
آوردهايم، پس پيامدهاي گناهان ما را۳۷ پاك كن۳۸ و از عذاب آتش ما را محفوظ دار.
۱۷ - (اينانند همان) صابران و صادقان۳۹ و فرمانبرداران۴۰ و انفاق كنندگان و آمرزش
جويان در سحرگاهان.۴۱
۲۴ - مهد را گهواره گفتهاند به دليل آماده شدن آن
پيش از تولد نوزاد. زمين نيز همچون گهواره در طول ميليونها سال براي زيست
آدميان آماده شده است (الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ الْأَرْضَ مَهْدًا). مِهاد، آماده
شده، و تمهيد، از پيش آماده کردن است. کساني که در زندگي دنيايي کار شايسته
ميکنند، در واقع جايگاه آخرت خود را آماده ميسازند و گهواره خود را قبل از
تولّد ديگر تدارک ميبينند.
۲۵ - هرچند در اين آيه نامي از اين رويارويي و پيكار ذكر نشده است، اما از سال
نزول آيات ميتوان دريافت كه منظور جنگ بدر است كه اولين نبرد دو گروه بود و
علت برخوردشان، برخلاف رسم قبايل عرب، نه براي غارت و كينهكشي، بلكه بر سر
عقيده و ايمان بود؛ گروهي به خداي يكتا ايمان آورده و گروهيكه قرنها به آئين
بُتپرستي خو كرده بودند، از سرِ تعصّب و تحجّر قصد خاموش كردن شعلة آگاهي
ايماني را داشتند. عنوان «كَافِرَه» كه بر اين گروه نهاده شده، دلالت بر ثبات و
غرق شدن آنان در امواج كفر و انكار ميكند. كفري كه در بُعد نظري و عقيدتي
متوقف نشده، با سلب آزادي تغيير دين و آرمان، قصد نابودي مؤمنين راكرده بود.
اين پيكار ظاهراً اولين جنگ ديني در ميان قبايل عربستان بود.
۲۶ - برحسب اين كه ضمير «هُم» در «يَرَوْنَهُم مِّثْلَيْهِمْ» را كداميك از
مؤمنان يا كافران بگيريم و دو برابر بودن (مِّثْلَيْهِمْ) را نسبت به كدام طرف
فرض كنيم، معناي جمله تفاوت ميكند، ولي باتوجه به واقعيت امر، كه تعداد سپاه
كافران به مراتب بيش از مسلمانان بود، احتمال نزديكتر اين است كه كافران چون
خود را دوبرابر مسلمانان ميديدند، مغرور و مطمئن به پيروزي بودند. يا آنكه
مسلمانان با وجود آنكه آنها را دوبرابر خود ميديدند، با توكل به خدا به مصاف
دشمن رفتند (والله اعلم).
۲۷ - «يَد» (دست)، نماد اِعمال قدرت است و تأييد (در باب تفعيل) قدرتمند ساختن
ميباشد، نه تأييد زباني و ظاهريِ مصطلح.
۲۸ - «حُبّ» همان دوست داشتن است، و شهوات به تمايلاتِ بيش از حدّ تعادل گفته
ميشود كه وقتي از حالت طبيعي و غريزي تجاوز كند تشديد ميگردد و همة فكر و ذكر
و همّ و غم شخص را به خود معطوف ميسازد، به گونهاي كه با عشق آن به خواب
ميرود و با رؤياي سرابگونه از خواب برميخيزد. حيوانات كه به فرمان غرايز عمل
ميكنند، از چنين آفتي مصون هستند، اما انسانِ مختار حدّ و مرزي براي تمايلاتش
نميشناسد.
۲۹ - ذكر «بَنِين» (پسران) به جاي اولاد (فرزندان) در اين آيه متناسب با فرهنگ
و روحية اعراب معاصر نزول قرآن است كه دختران را دست و پاگير و ناتوان از
جنگآوري و پسران را پشتيبان خانواده در نزاعهاي قبيلهاي ميدانستند. ترجيح
نوزاد پسر، كه هنوز هم در بسياري از خانوداههاي سنتي وجود دارد، از آثار همان
فرهنگ است.
۳۰ - «قَنَاطِير» را جمع قنطره (پُل) گفتهاند. از آنجايي كه پل وسيلة عبور از
رودخانه است، به مال و ثروتِ سرشار نيز كه شخص را از موانع و مصيبتها عبور
ميدهد و به اصطلاح چرخ زندگي را به راه مياندازد، قناطير ميگفتند.
«مُقَنطَرَه» نيز قنطار (انباشته) شده و به زبان امروزي بستههاي قطارشدة
اسكناس و صفرهاي رديف شدة مقابل موجودي حسابهاي بانكي ميباشد.
۳۱ - «مُسَوَّمَهِ» از ريشة «سَوَمَ»، ظاهراً به اسبان گران قيمت كه با داغ
نشانهدارش ميكردند (تا مشخص و ممتاز كنندة صاحبش باشد) گفته ميشده. مثل
ماشينهاي ماركدار سوپر لوكس امروزي كه تازه به دوران رسيدههايي شخصيت و
اعتبار اجتماعي خود را در آن ميبينند و به آن فخر ميفروشند.
۳۲ - نيکو جلوه کردن اعمال را قرآن گاهي به شيطان نسبت داده (انعام ۴۳، انفال
۴۸، نحل ۶۳، نمل ۲۴، عنکبوت ۳۸)، گاهي به شرکاء شيطاني (فصلت ۲۵، انعام ۱۳۷)،
گاهي به خدا (انعام ۱۰۸، نمل ۴)، ولي بيشتر به صورت ناشناخته، که ميتواند هر
يک از موارد فوق باشد (انعام ۱۲۲، توبه ۳۷، يونس ۱۲، رعد ۳۳، فاطر ۸، مؤمن ۳۷،
محمد ۱۴ و فتح ۱۲).
۳۳ - «مَآبِ» از ريشة «اَوَبَ»، به زمان و مكان بازگشت گفته ميشود. مثل:
...إِلَيْهِ أَدْعُو وَإِلَيْهِ مَآبِ (رعد ۳۶).
۳۴ - در قرآن ۴۰ بار در وصف بهشت، جملة: «تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ»
تکرار شده که نمادي است از جريان داشتن دائمي حيات و سبز و خرمي بهشت. بديهي
است چنين وصفي براي ساکنين صحاري سوزان عربستان و مردمان حاشيه کوير بسيار
مطبوعتر و دلانگيزتر از احساس مردمان ساکن در جنگلها و سواحل درياها
ميباشد. بنابراين به جاي توجه به باغهايي که از زير آن نهرهاي آب جاري است،
بايد به ظرف زماني و مکاني و فرهنگ قومي اين آيات توجه كرد و پيام امروزي آن
را، که دلالت بر سبز و خرمي زندگي بهشتيان و جريان داشتن دائمي عامل چنان خرمي
ميکند، دريافت کرد. نهرهاي جاري، محصول همان حَسَنات جاري و خير و خدمات
مستمري است که مؤمنين در زندگي دنيا داشتند. طبق آية ۳۵ سورة رعد، چنين وصفي از
بهشت براي فهم دنيايي ما به حالت «تمثيلي» آمده است.
آية ۷۴ سورة بقره در تشبيه قلب انسان به تفاوت سختي انواع سنگها در
كوهستانها، از سنگهايي (يا دلهايي انعطافپذير) ياد ميكند كه از شكافتنش
نهرهايي جاري ميگردد. ظهور و بروز اعمال در قيامت است كه چنان سرچشمههاي
سعادتبخشي را پديد ميآورد. آيات ابتدايي سورة انسان نيز از جامهايي كه ابرار
مينوشند و چشمههايي كه مقرّبان با اعمالشان در دنيا شكافته و در آخرت از آن
سيراب ميشوند ياد كرده است.
۳۵ - «ازواج» به همسران (زن يا شوهر) گفته ميشود. در اين آيه به جاي وصف
زيبايي يا قد و قامت، كه ظاهري و جسمي هستند، به طهارت نفساني، كه اختياري و
پرورشي است، اشاره كرده است. مشابه اين وصف در بقره ۲۵ و نساء ۵۷ آمده است.
۳۶ - کلمة «رِضْوَانٌ» ۸ بار در قرآن تکرار شده که در ۳ مورد، رضوان الله را
بالاتر از بهشت يا مستقل از آن شمرده است (آلعمران ۱۵، توبه ۲۱ و ۷۲).
وَعَدَ اللهُ الْمُؤْمِنِينَ وَالْمُؤْمِنَاتِ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا
الْأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا وَمَسَاكِنَ طَيِّبَهً فِي جَنَّاتِ عَدْنٍ
وَرِضْوَانٌ مِنَ اللهِ أَكْبَرُ ذَٰلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ.
«رِضْوَانٌ مِنَ الله» (به جاي رضوان الله) منشأ چنان خشنودي و رضايتي را، در
مقايسه با «حُبّالشَّهَوات» شيفتگان دنيا نشان ميدهد؛ آنچنان خشنودي و سرمستي
كه نه از ارضاي غرايز حيواني، بلكه از رؤيت جمال ذوالجلال والاكرام و برخورداري
از مغفرت و رحمت او ناشي ميگردد. چنان سرمستي و نشاطي وصفناپذير كه براي
اسيران غرايز باور نكردني است.
۳۷ - معناي اصلي «ذنب»، دُم يا دنباله و يا عوارض و عقوبتي است که در پي و عقب
گناه ميآيد. اگر به گناه ذنب گفته شده، به خاطر همين پيآمدهاي ناگوار آن در
دنيا يا آخرت ميباشد.
پاك كنندة پليديهاي «ذنب» و زايل كنندة آثار و عوارض آن، «غفران» الهي است كه
حدود نيمي از مشتقات واژة ذنب در قرآن با مغفرت آمده است (۱۸ مورد از ۳۹).
خداوند «غَافِرِ الذَّنْبِ وَقَابِلِ التَّوْبِ» است و غفّار از صفات نيكوي
اوست. اما در مورد «سيئات» ۱۳ بار در قرآن از پوشاندن آن «وَكَفِّرْ عَنَّا
سَيِّئَاتِنَا» ياد كرده است. ذنب پاك شدني و سيئات پوشاندني است. تعقيب كيفري
در دنيا مطابق قوانين مدني نيز در قرآن ذنب ناميده شده است: شعراء ۱۴-
«وَلَهُمْ عَلَيَّ ذَنْبٌ فَأَخَافُ أَنْ يَقْتُلُونِ»
۳۸ - استغفار از ريشة «غَفَرَ» (پوشاندن و پاک کردن)، پذيرش خطاي خود و آمادگي
به پاک شدن و اصلاح و تغيير است. وقتي تيرگيهاي قلب زدوده شد، آنگاه نور حق بر
آن ميتابد. اصطلاح تغيير (Change) که در جوامع امروز
بسيار مورد استفاده قرار ميگيرد، ناظر به ملتهايي است که از خواب غفلت و
خودفريبي بيدار شده و خواستار تغييراتي اساسي در نفسانيات خود و جامعهشان شده
باشند.
كسي به زبان در محضر امام علي(ع) استغفار كرد، فرمود: «آيا ميداني
استغفار چيست؟ استغفار درجة عليين است. اسمي است كه بر ۶ مرحله قرار دارد: ۱-
ندامت از آنچه گذشته، ۲- عزم و اراده براي ترك هميشگي آن، ۳- اداي حقوقي از
مردم كه پايمال شده و رهايي از تبعات آن، ۴- اداي فرايضي كه تاكنون ضايع شده،
۵- ذوب كردن گوشتي كه از رشوه و مفتخواري حاصل شده، ۶- چشاندن سختي طاعت به
جاي شيريني معصيت.» (نهجالبلاغه- حكمت ۴۱۷- نسخة المعجم و صبحي صالح)
۳۹ - صدق و صداقت راستي است و «صِدِّيق» بسيار راستگو و بسيار راست کردار است.
مؤمن واقعي کسي است که ميان قول و فعلش هيچ دوگانگي و تفاوت نباشد و به آنچه
ايمان دارد عمل کند. اگر به انفاق و زکات، صدقات گفته شده، از اين روست که
صداقتِ ايمان را با خرج کردن براي غير ميتوان شناخت. صيغه مبالغه اين فعل
(صِدّيق) فقط درباره پيامبران به کار برده شده که ظاهر و باطن و حرف و عمل آنها
کاملا يکي بوده است. مثل: ابراهيم و ادريس (إِنَّهُ كَانَ صِدِّيقًا نَبِيًّا -
مريم ۴۱ و ۵۶)، همچنين يوسف که ياران زندانياش او را صدّيق ميناميدند (يوسف
۴۶) و مريم که صدّيقه لقب گرفته بود (مائده ۷۵).
ناگفته نماند اين صفت علاوه بر پيامبران، به صورت جمعِ صديقون و صديقين، در وصف
اوصياء و اولياء حق، که اولين تصديقکنندگان پيامبران با قول و فعل خود بودند،
در قرآن آمده است (نساء ۶۹ و حديد ۱۹). چه بسا اصحاب بدر و مهاجرين و انصار،
همچنين حواريون عيسي را بتوان در اين رديف قرار داد. بالاتر از قول و فعل،
ميثاقي است که خدا از طريق عقل و ادراک از ما گرفته و آزمون و وسيله امتحاني
است تا معلوم شود چه حد صادقانه به آن عمل ميکنيم: لِيَسْأَلَ الصَّادِقِينَ
عَنْ صِدْقِهِمْ... (احزاب ۸).
۴۰ - قنوت را اطاعت معنا كردهاند؛ اطاعتي كه در آن، هم پيوستگي و دوام باشد،
هم خضوع و خشوع. آنچه در كلمة قنوت اهميت دارد، «دوام و پيوستگي» فرمانبرداري و
خضوع و خشوع دربرابر خدا است. از اين جهت مصاديق قنوت را در طولاني شدن: نماز،
دعا و سكوت، همچنين استمرار حج و شركت مستمر در جهاد شمردهاند. اين كلمه ۱۳
بار در قرآن آمده است: دربارة ابراهيم و مريم (نحل ۱۲۰، تحريم ۱۲ و آلعمران
۱۴۳)، قانت بودن همة موجودات در برابر خدا (بقره ۱۱۶ و روم ۲۶)، از اوصاف ممتاز
بندگان خدا (احزاب ۳۵، آلعمران ۱۷)، قنوت خدايي در ارتباط با همسر (نساء ۳۴ و
احزاب ۳۱)، شب زندهداري در نماز (زمر ۹) و قيام مستمر و فروتنانه براي خدا
(بقره ۲۳۸).
۴۱ - اين از ويژگيهاي متّقين در سورة ذاريات است كه: «كَانُوا قَلِيلاً مِنَ
اللَّيْلِ مَا يَهْجَعُونَ وَبِالْأَسْحَارِ هُمْ يَسْتَغْفِرُونَ» (ذاريات ۱۷
و ۱۸). هنگام سحر كه روزهداران سحري ميخورند، پيش از طلوع خورشيد و هنوز
ادامة تاريكي است. خدا خاندان لوط را هم در سحرگاه نجات داد: «إِنَّا
أَرْسَلْنَا عَلَيْهِمْ حَاصِبًا إِلاَّ آلَ لُوطٍ نَجَّيْنَاهُمْ بِسَحَر»
(قمر ۳۴). از آنجايي كه عبادت در اين وقت در «خِفاء» و دور از انظار عموم انجام
ميشود، بهترين زمان راز و نياز است.
سِحر و سَحَر از يك ريشهاند و در شعبدهبازي و سحر و جادو نيز نوعي مخفيكاري
و پوشيدگي از انظار مردم وجود دارد. از اين قرينه ميتوان فهميد شب زندهداران
با سكوت و بيصدايي خود بايد به خواب رفتگان را چشمبندي كنند تا هيچكس متوجه
آنها نشود.
اين ۵ وصف از آثار عملي همان متقين و عاليترين مرحلة ايمان است، صبر و استقامت
دربرابر دشمن متجاوز (و انگيزههاي شهواني و شيطاني و هواي نفس)، صادق بودن در
پندار و گفتار و كردار، فروتني دائمي دربرابر پروردگار و انفاق به نيازمندان،
كه ۴ ويژگي متقين در زندگي روزمرة آنهاست، و بالاخره استغفار در نيمة شبان كه
همه خفته و خاموشند. به تعبير امام علي(ع): «شب آنها از خشوع و
استغفارشان روز است، و روزشان در غربت تنهايي و بريدن از آنچه مردم به آن
دلخوشند شب!» (خطبة ۱۹۰)
ترجمه عبدالعلى بازرگان