به نام خداي رحمتگستر بر
عام و خاص
۳۵ - (به ياد آر) آنگاه كه همسر عمران (در مناجات با خدا) گفت: خداوندا! من آنچه در
رَحِم دارم نذر تو كردم تا (با خدمت در راهت، از هر تعلّق و وابستگي) آزاد باشد،۸۷
پس از من بپذير كه مسلماً (تنها) تويي تو بس شنوا و دانا.۸۸
۳۶ - پس همين كه او را بزاد، (با افسوس) گفت: خداوندا، من دختر زادهام (كه قادر به
خدمتگزاري در كنيسه نيست)! حال آن كه خدا بر آنچه او زاد آگاهتر بود.۸۹
و (آن) پسر (مورد انتظار) همچون (اين) دختر نيست۹۰ (كه بتواند آورندة
عيساي بي پدر باشد). و من او را مريم ناميدم۹۱ و او و فرزندش را از
(شرّ) شيطانِ رانده شده به تو سپردم.۹۲
۳۷ - پس (با عنايت به چنين دعاي خالصي)، پروردگارش او (مريم) را به خوبي پذيرفت۹۳
و (همچون نهالي نيكو) به رويشي شايسته روياند۹۴ و (پيامبري همچون) زكريا
را به سرپرستي او گماشت.۹۵ هرگاه زكريا (براي تعليم و تربيت) به محراب
بر مريم وارد ميشد، نزد او رزقي (شگفتآور) مييافت!۹۶ (و مي)گفت: اي
مريم! اين از كجا (چگونه) بر تو حاصل شده است؟ (و مريم مي)گفت: اين از جانب خداست
كه به راستي خدا هر كه را خواهد بيحساب (بيشمار) روزي ميدهد.
۳۸ - آنجا (در آن فضاي هيجانآور معنوي) بود كه زكريا خداوندش را (به نياز) خواند.۹۷
(و) گفت: اي خداي من! به من (نيز) از جانب خويش فرزندي پاك ببخش۹۸ كه به
راستي تو بس شنواي دعايي.۹۹
۳۹ - پس (در پرتو اين دعاي خالص) فرشتگان او را، در حالي كه در محراب عبادت ايستاده
نماز ميگزارد،۱۰۰ ندا دادند كه محققاً خدا تو را به (تولد) يحيي مژده
ميدهد كه تصديق كنندة كلمهاي از خدا (عيسي مسيح)۱۰۱ و بزرگوار و پارسا
و پيامبري از صالحين خواهد بود.۱۰۲
۴۰ - (زكريا) گفت: پروردگارا، چگونه ممكن است فرزنددار شوم حال آن كه (آثار) پيري
مرا فرا گرفته و همسرم (نيز) نازاست؟ گفت: چنين است، خدا آنچه خواهد ميكند.۱۰۳
۴۱ - (زكريا) گفت: پروردگارا، براي من نشانهاي قرار ده. گفت: نشانة تو (اين است
كه) تا سه روز با مردم - جز به رمز (اشاره)- سخن نگويي۱۰۴ (قادر به تكلم
نخواهي بود) و (به شكرانة اين موهبت و آماده شدن براي چنين تحوّلي) پروردگارت را
بسيار ياد كن۱۰۵ و شامگاهان و بامدادان (شبانه روز) تسبيح گوي.۱۰۶
۴۲ - و (به ياد آر) آنگاه كه فرشتگان گفتند: اي مريم، به راستي خدا تو را (در بوتة
آزمونهاي روزگار) صاف و صيقل۱۰۷ و پاك كرده و بر زنان جهان برتري داده
است.
۴۳ - اي مريم، پروردگارت را (پيوسته) فرمانبردار باش۱۰۸ و (براي او)
سجدهآر۱۰۹ و با ركوع كنندگان ركوع كن.۱۱۰
۴۴ - اين (ماجرا) از اخبار غيب است كه بر تو وحي ميكنيم و تو آن زمان كه (عالمان
ديني) قلمهاي خود را (در قرعهكشي) ميانداختند تا كداميك عهدهدار سرپرستي مريم
شوند، نزد آنان نبودي و چون به كشمكش پرداختند (نيز) نزد آنان حضور نداشتي.۱۱۱
۸۷ - همچنانكه سرآغاز داستان موسي(ع) در
قرآن از وحي خداوند بر يك زن! مادر موسي، آغاز ميشود، داستان عيسي مسيح نيز از
انقلاب و تحول روحي يك زن، مريم، و پيش از آن، مادر مريم آغاز ميگردد. برحسب
آنچه گفتهاند، عمران پس از حامله شدن همسرش از دنيا رفته و بيوة او، مادر
مريم، متأثر از اين مصيبت بود. رميدگي از شرايط اجتماعي و محيط شركزده، و
استعداد ايماني از عوامل وراثتي در ذريّة پيامبران پيشين، حساسيّت روحي و حضور
قلب آن بانوي پرهيزكار را افزون ساخته بود. گويا مشاهدة پرندهاي بر شاخ درخت
كه جوجهاش را طعمه ميداد، آتش عشق ايماني او را شعلهور ساخته و از عمق وجود
آرزو و تعهّد كرده بود فارغ از آرزوهاي دنيايي، كه والدين براي فرزندان خود
دارند، آنچه را در رَحِم دارد يكسره وقف راه خدا در اخلاص بندگي و خدمت در
عبادتگاه نمايد.
۸۸ - براي يك زن بيوه، كه گويا پيش از آن (همچون خواهرش، همسر زكريا) نازا بوده
است، همة اميد و آرزو و دلبستگياش همين يادگار همسر از دنيا رفته بوده است كه
آن را نيز در طَبق اخلاص تقديم ربّ رحيم ميكند! و پندآموزتر اين كه به اصرار و
التماس دعا ميكند پروردگارش اين هديه را از او بپذيرد. «فَتَقَبَّلْ
مِنِّي...». همچنين نگاه نيازش نيز به صفات «السَّمِيعُ الْعَلِيمُ»، از باور
عميقش به امكان ارتباط قلبي با آفريدگار حكايت ميكند.
۸۹ - گويا همسرعمران همين كه با خدا عهد كرده بود فرزندش را وقفِ خدمت در كنيسه
خواهد كرد، اين تصوّر در ذهنش نقش بسته بود كه نوزادش پسر خواهد بود! شايد هم
با الهامي در بشارت بر عيساي مسيح، نجات دهندة بنياسرائيل از جهل و جور،
عميقاً آرزوي ظهور يك منجي آسماني ميكرد؟ هرچند ميدانست تنها مردان ميتوانند
به مصاف مستكبران بروند و رسولان همواره از مردان بودهاند. اما خدا از همان
لحظه انعقاد نطفه بر جنسيّت او آگاه بود و مشيّت او سرنوشت ديگري را رقم زده
بود. جملة معترضه (وَاللهُ أَعْلَمُ بِمَا وَضَعَتْ) حاوي پيامي براي تلاوت
كنندگان قرآن است كه اندكي در راز و رمز پيچيدة بِكر زايي مريم كه آزموني براي
بنياسرائيل و بشريت بود تأمل و تدبّر نمايند.
۹۰ - جملة «وَلَيْسَ الذَّكَرُ كَالأُنثَى» را اغلب به مادر مريم نسبت دادهاند
كه با نوميدي و تأسف از خلاف انتظارش بر زبان رانده است، حال آنكه اگر چنين بود
بايد ميگفت دختر همچون پسر نيست (نميتواند به دليل مسئوليتهاي زنانگي از
عهدة خدمت در كنيسه يا پيشوايي و نجات جامعه برآيد)، نه آنكه پسر همچون دختر
نيست! به نظر بعضي ميخواسته بگويد: آن پسري كه ميپنداشتم، اين دختر واجد چنان
تواناييهايي نيست. اما احتمال قويتر اين است كه سخن مذكور كلام خدا و دنباله
جملة معترضه «وَاللهُ أَعْلَمُ بِمَا وَضَعَتْ»، و يا خطاب به مادر مريم باشد
تا دريابد آن پسر مورد تصور او نميتوانست واجد ويژگيهاي غيرمتعارف اين دختر
باشد! معرفه آمدن «الذَّكَرُ كَالأُنثَى» نيز دلالت به خاص بودن موضوع ميكند.
گويا همين اشاره و نشانه بود كه دل مادر مريم را آرام و به نامگذاري نوزاد
متوجّه كرد!
۹۱ - معناي «مريم» را برخي خداپرست و پارسا، وقف معبد، جنگنده و ياغي
دانستهاند. ممكن است عهدهدار خدمت در معبد شدن يك زن، خلاف عادي و طغياني
عليه مردسالاري زمانه بوده است. برخي نيز گفتهاند مريم در زبان عبري (به نقل
از هاكس در كتاب قاموس كتاب مقدس) طغيانگر ميباشد. شايد هم آرزوي مادر مريم
براي دخترش ايفاي نقش سرباز در مقابله با تجاوز طاغوتهاي زمانه بوده است
(والله اعلم). اگر چنين باشد، از همين نامگذاري ميتوان به وضعيت حكومت جامعه
معاصر آن زن پي برد كه چند سال بعد پيامبر خدا زكريا (همسر خواهر) او را كشتند
و فرزند او يحيي را سر بريدند! مريم نيز پس از اين ماجرا، آن شهر و مردمش را
ترك كرد و به مكاني شرقي پناهنده شد (مريم ۱۶).
۹۲ - نكته بس شگفت انگيزي است!! كدام مادر تاكنون هنگام تولد نوزادش به عوض
دعاي سلامتي، ايمني روح و روان او را از شرّ شيطان از خدا طلب كرده باشد؟ و
مهمتر از آن؛ فرزند آن نوزاد را نيز از شر شيطان به خدا پناه داده باشد؟ آيا
نميتوان گفت مادر مريم از همان اشارة «وَلَيْسَ الذَّكَرُ كَالأُنثَى» به رمز
و رازي پي برد و دانست آرزويش به واسطة مريم تحقّق خواهد يافت؟
۹۳ - جملة «التماس دعا» درفرهنگ ديني ما بسيار معمول است، اما از «التماسِ قبول
دعا» چندان خبري نيست! اولي از مردم براي اجابت دعاهاي مادّي است، دومي از خدا
براي اجابت دعاهاي معنوي. در نوع اول ما كاري نميكنيم، التماس ميكنيم ديگران
براي ما دعا كنند. در دومي ما كار خود را كردهايم، توفيق آن را از خدا التماس
ميكنيم. در قرآن سه بار فعل "تَقَبّل» (قبول كن) كه در باب «تَفَعّل» شدّت آن
را ميرساند، تكرار شده است و در هر سه مورد، بنده كار خود را با نهايت اخلاص
انجام داده، فقط قبول خدا را آرزو ميكند؛ در مورد اول ابراهيم(ع)
دعا ميكند خدا او و فرزندانش را از به پادارندگان نماز قرار دهد، مورد دوم نيز
دعاي ابراهيم(ع) است؛ آن گاه كه با تجديد بناي كعبه به كمك اسمعيل،
از خدا التماس ميكند تلاش آنها براي تأسيس اين كانون توحيد را قبول كند. و
بالاخره سومين مورد هنگامي است كه مادر مريم فرزندي را كه در رحِم دارد نذر
ميكند تا خادم عبادتگاه خدا باشد و با تمام وجود دعا ميكند پروردگارش اين
هديه معصوم را بپذيرد.
۹۴ - نبات همان روئيدنيهاي زمين (نباتات) است. انسان نيز همچون نباتات ميرويد
و رشد ميكند. اين اصطلاح را قرآن در مورد كل انسانها نيز به كار برده است: نوح
۱۷- وَاللهُ أَنْبَتَكُمْ مِنَ الْأَرْضِ نَبَاتًا (خدا شما را از زمين روياند،
رويشي خاص).
۹۵ - زكريا پيامبر خدا و گويا متولي اصلي كنيسه اصلي بنياسرائيل بوده است كه
در قرعهكشي ميان متوليان آن معبد، براي پذيرش سرپرستي مريم، عهدهدار كفالت او
شده بود. نسبت دادن اين امر به خدا، در حاليكه قرعه به نام زكريا اصابت كرده
بود، علتالعلل و مسبب الاسباب بودن خدا در همة امور را ميرساند. گفته ميشود
زكريا شوهر خالة مريم، همچون مادر مريم هر دو در آغاز نازا بودهاند.
درضمن خداوند تمناي مادر مريم در پذيرش دعايش را با سه وعدة نيكو پذيرفت: ۱-
پرورش نيكو، ۲- سرپرستي و تعليم توسط يك پيامبر، و ۳- رزق معنوي بيحساب.
۹۶ - گفتهاند آن رزق شگفتانگيز ميوة غيرفصل يا طعامي مخصوص بوده است! اما
مقام و مطلوب مريم بالاتر از ميوه و مأكولاتي بوده است كه بيشتر مردم به آن
دلبستهاند. از آن گذشته، چه تناسبي ميان محراب عبادت با مكان خوردن غذا موجود
است؟ جز آنكه آن رزق به تعبير مولوي «لقمههاي راز» بوده است كه غذاي روحهاي
شيفتة ربّ ذوالجلال است؟
فهم نان كردي نه حكمت اي رهي
زآنچه حق گفتت «كُلُوا مِنْ رِزْقِهِ»
رزق حق حِكمـت بُوَد در مرتبـت
كان گلـو گيـرت نباشـد عـاقبـت
ايـن دهـان بستـي دهانـي بـاز شد
كــاو خورنـده لقمـههاي راز شد
منظور از رزق، تنها خوردنيهاي عادي نيست؛ هواي تنفسي، نور و گرماي خورشيد و
ساير انرژيهاي مفيد نيز رزق محسوب ميشوند. مطابق آيه ۲۲ سوره ذاريات: رزق شما
و آنچه وعده داده شدهايد در آسمان است (وَفِي السَّمَاءِ رِزْقُكُمْ وَمَا
تُوعَدُونَ). در دعاها نيز آمده است: خدايا حج خانهات را رزق ما كن. توفيق
طاعت و دوري از معصيت نيز رزق است، حتي شهادت در راه خدا هم رزق است (اللهم
ارزقنا الشهاده).
۹۷ - ظاهراً زكريا كه تكفّل و تربيت مريم را به عهده گرفته بود، هربار كه براي
تعليم به محراب عبادت او وارد ميشد، حالاتي از عبادت و تسليم يا دعاهايي از او
مييافت كه حيرتآور بود و همچون معلمي كه تحت تأثير شاگرد خود قرار ميگيرد،
با شگفتي ميپرسيد مريم اين معارف از كجا بر تو مكشوف شده است؟ به نظر ميرسد
مشاهدة همين حالات مريم بود كه زكريا را در «محراب» بيتاب كرد و در ندايي زير
لب از پروردگارش فرزندي (همچون مريم) براي تداوم عهد رسالتش تمنّا كرد. آيات
ابتداي سورة مريم نيز همين حالت زكريا را به تصوير مفصّلتري كشيده است.
درضمن خدمت كردن يك زن در پرستشگاه، با ناامنيهاي موجود، ظاهراً بيسابقه در
تاريخ مسيحيت و يك خلاف عادت و انقلابي در نقش زنان در چنين صحنههايي بوده
است؛ چه بسا مريم اولين راهبه (Nun) و پيشگام امثال مادر ترزاهاي اين عصر بوده
باشد!
۹۸ - «هَبْ لِي» از ريشة «وَهَبَ»، بخششي است بلاعوض. گاهي آدمي به کسي که
کاري براي او انجام داده، يا انتظار کار و خدمتي دارد، هديهاي ميدهد. اما
هبّه، هديهاي يکطرفه و بدون چشمداشت است. خدا از اين جهت وهّاب (بسيار
عطاکننده) ناميده شده است و به همين دليل نعمت او را «موهبت» مينامند که
يکطرفه و ناشي از لطف و رحمت او است ، نه طلبکاري بنده. اما بندگي خالص هم
موهبت آفرين است.
۹۹ - ر ك به پاورقي ۸۶ همين سوره.
۱۰۰ - وصف «قَائِمٌ يُصَلِّي فِي الْمِحْرَابِ» بيش از به تصوير كشيدن ايستادن
ظاهري، اشاره به معناي مجازي و عميقتري از ايستادگي در راه خدا دارد (والله
اعلم).
۱۰۱ - قرآن حضرت عيسي را کلمة خدا (کلمه من الله) ناميده است (آلعمران ۳۹ و
۴۵، نساء ۱۷۱)، زيرا مادرش مريم(س) به القاي فرشتهاي حامله شد و تأثيري عظيم
در تاريخ بنياسرائيل گذاشت. خداوند ابراهيم(ع) را نيز با «کلماتي» مبتلا ساخت.
کلمات خدا همان قوانين و نظامات مؤثري است که خداوند در جهان مقدّر فرموده و
اين نظامات را عامل تبديل کنندهاي در جهان نيست (انعام ۳۴، ۱۱۵ و يونس ۷۴).
۱۰۲ - «سَيِّد» به آقا و بزرگ قوم گفته ميشود و جمعيت زياد را «سواد الاعظم»
مينامند. سيد القوم اداره كنندة سواد اعظم است كه بر معيار فضل و كمال و درستي
گزيده ميشود. جمع سيّد، سادات (بزرگان جامعه) است: احزاب ۶۷- وَقَالُوا
رَبَّنَا إِنَّا أَطَعْنَا سَادَتَنَا وَكُبَرَاءَنَا فَأَضَلُّونَا
السَّبِيلا.
درضمن، نام يحيي علاوه بر اين آيه، در آيات ۷ و ۱۲ سورة مريم، ۸۵ انعام و ۹۰
انبياء نيز آمده است. منظور از اسم يحيي، لفظ نيست، بلکه صفت و ويژگي اوست،
همچنانکه «اسماء الحسني» نمايانگر صفات و رفتارهاي نيکوي خدا هستند. يحيي از
ريشة «حي»، دلالت بر احياءگري آن پيامبر و نقش حياتبخش معنوي او براي مردم
ميکند. برخي گفتهاند بيهمتا بودنش در تولد از پدر و مادري سالخورده و فاقد
استعداد فرزنددار شدن دليل اين نام ميباشد. برحسب توصيفات قرآن نام يحيي
بيسابقه بوده است (آل عمران ۷)، از همان كودكي خدا به او حكمت آموخته و بر جدّي گرفتن كتاب
(تورات) توصيهاش كرده است. يحيي مهر و محبّت خدايي داشت، پاك
سيرت و پرهيزگار و نسبت به والدينش بسيار نيكوكار بود و هرگز خودكامگي و
نافرماني نداشت (مريم ۱۲) او از صالحين روزگار به شمار ميرفت (انعام ۸۵).
والدينش نيز پيشتاز در كارهاي خير و خاشع توأم با بيم و اميد در دعاي پروردگار
بودند (انبياء ۹۰).
۱۰۳ - پيري و سالخوردگيِ سختِ زكريا را آية ۳ سورة مريم با پوك شدن استخوانها و
سپيد شدن كامل موهاي سر بيان كرده است.
زكريا پيام فرزند دار شدن را از فرشتگان دريافت كرده بود، اما به جاي توجه به
واسطة اين خبرِ شاديآور، موحّدانه و مستقيم، از خدا نشانهاي طلب ميكند. اين
ابتلاي بزرگي است تا واسطههاي خير حجاب و مانع رؤيت ربّ رحيم نگردند.
۱۰۴ - اگر «أَلاَّ تُكَلِّمَ النَّاس» خبر از ناتواني در سخن گفتن باشد، اين
لكنت زبان سه روزه شايد از آثار تحولات جسمي و تجديد حيات غدد جنسي پس از
سالياني دراز به شمار آيد. در مواردي نيز خبرهاي بسيار بد يا بسيار خوب كساني
را به لكنت و بند آمدن زبان دچار ميسازد و ناچار ميشوند با ايماء و اشاره
(رمزگونه) منظور خود را به ديگران برسانند.
۱۰۵ - ذکر، مقابل نسيان، به خاطر سپردن چيزي در ذهن و فراموش نکردن آن است و
ذکر بسيار، دلالت بر ضرورت تداوم اين ياد، به خاطر اهميت موضوع ميكند. ترديدي
نيست که بنده بايد همواره به ياد آفريدگار خويش باشد تا فريب شيطان و نفس اماره
را نخورد و به دنياي فاني دل نبندد، اما در موارد خاصي «ذکر بسيار» ضرورت
بيشتري پيدا ميكند، مثل: هنگامة جنگ (انفال ۴۵)، شعر و شاعري (شعراء ۲۲۷)،
تجارت و کار و کسب (جمعه ۱۰)، پند گيري از پيامبر (احزاب ۲۱، ۳۵ و ۴۱)، مبارزه
با فرعونهاي روزگار (طه ۳۳)، آماده شدن براي ايفاي مأموريت (آلعمران ۴۱)، و
بالاخره ذكر بسيار نام خدا در مساجد (حج آيه ۴۰). يکبار نيز «تسبيح کثير» آمده
است (طه ۳۳) که جمعاً با «ذکر کثير» ۱۰ مورد ميشود.
۱۰۶ - تسبيح و ذکر در تلقي بسياري از مردم، وِردي است فردي و در تنهايي. اما
تسبيح، در معناي کلي آن تنزيه و تقديس و در معناي اجتماعي و بشري آن، منزه و
بيعيب ساختن جامعه و پاکسازي آن از مفاسد (از جمله استبداد فرعونيان) است، و
«ذکر» در شكل اجتماعي آن، مطرح ساختن ياد و نام خدا (ربّ اعلي) در جامعهاي است
که هميشه و همه جا نام اربابهاي قدرت، بر سرِ زبانهاست و ياد ستمهاي آنها
دلها را ميلرزاند.
۱۰۷ - ر ك به پاورقي ۸۴ همين سوره.
۱۰۸ - ر ك به پاورقي ۴۰ همين سوره.
۱۰۹ - معناي سجده، در خدمت پديده مافوق و برتر درآمدن است، و اگر در قرآن به
دفعات به سجده ماه و خورشيد و کوه و درخت و ساير موجودات در آستان پروردگار
اشاره شده، معنايش رام و تسليم و در خدمت مشيّت خدا بودن آنها است.
۱۱۰ - معناي ركوع، عامتر از ركوع خاص نماز است؛ ظاهر ركوع، سر خم كردن و به
انحناء درآمدن، و باطن آن ابراز تواضع و احترام است (همچنانكه در ميان ژاپنيها
مرسوم است). خداوند به مريم مقدس نيز در آييني كه نمازي به شكل مسلمانان به
جماعت زن و مرد و با ركوع و سجود نداشت، توصيه به ركوع، آن هم پس از سجود! كرده
است. آيا جز اين است كه در اين موارد بايد به معناي اصلي ركوع، كه همان تواضع و
تسليم در برابر حق است، توجه كرد؟
۱۱۱ - اين آيه پاسخي است به کساني که ميگويند داستانهاي قرآن روايتي است که
پيامبر از قصههاي متداول در ميان مردمان همزمان خود کرده است! تأکيد اين آيه
بر غائب بودن اين حقايق از دل و دانش مردم آن زمان، پيش از نزول قرآن، نشانگر
واقعيت داشتن، نه اسطوره بودن آن است. قرآن حقايقي از داستان نوح پيامبر و يوسف
را نيز از خبرهاي غيبي ميداند كه به پيامبر وحي شده است (هود ۴۹ و يوسف ۱۰۲).
ترجمه عبدالعلى بازرگان