به نام خداي رحمتگستر بر
عام و خاص
۷۲ - گروهي از (روحانيون توطئهگر) اهل كتاب به (عوامل نفوذي خود) گفتند: به آنچه
در آغاز روز بر كساني كه (به اسلام) ايمان آوردهاند نازل شده (ظاهراً) ايمان
بياوريد و در پايان آن كافر شويد (تا با القاي شك و ترديد در آنها) اي بسا (از دين
خود) برگردند.۱۵۴
۷۳ - و (اما مراقب باشيد) جز به كسي كه پيرو دين خودتان (يهود) باشد ايمان نياوريد۱۵۵
(اعتماد مكنيد). - بگو: بيگمان هدايت، هدايت خداست-۱۵۶ تا (باور
نكنيد) مثل آنچه (از شريعت) به شما داده شده به احدي داده شود۱۵۷ يا با
شما نزد پروردگارتان (به خاطر انحراف از توحيد) محاجّه كنند.۱۵۸ بگو:
بيگمان فضل (نبوّت و كتاب و...) به دست خداست، به هر كس كه خواهد (شايسته بداند)
ميدهد۱۵۹ و خدا گشايندة داناست.۱۶۰
۷۴ - (خدا) هر كه را خواهد (شايسته بداند) به رحمتش ممتاز ميگرداند و خداوند صاحب
فضل عظيم است.
۷۵ - در ميان اهل كتاب هستند كساني كه اگر مالي كلان به ايشان امانت سپاري، به تو
باز ميگردانند و (نيز) هستند كساني كه اگر ديناري هم بدانان سپاري به تو
برنميگردانند، مگر آن كه مادام بر او ايستاده (مراقب و مسلط) باشي.۱۶۱
اين (نادرستي) بدان سبب است۱۶۲ كه ميگويند راهي بر (مؤاخذه و محكوم
كردن) ما در مناسبات با اين بيسوادها نيست۱۶۳ و (به اين ترتيب) دروغي
آگاهانه بر خدا ميبندند.
۷۶ - آري، هر كس به پيمان خويش با خدا (در پايبندي كامل به ارزش اخلاقي) وفا كند و
(از تعصّبات و تمايلات نفس) بپرهيزد، پس (بداند) بيگمان خدا پرهيزكاران را دوست
ميدارد.۱۶۴
۷۷ - بيگمان كساني كه پيمان خدا و سوگندهاي خود۱۶۵ (در تعهّدات
اجتماعي) را به بهايي اندك ميفروشند،۱۶۶ آنان را در آخرت بهرهاي (از
پيش توليد شده) نخواهد بود۱۶۷ و در روز قيامت نه كلامي خدا با ايشان
گويد۱۶۸ و نه نظر (لطفي) به آنها نمايد۱۶۹ و (در دنيا نيز)
پاكشان نكند۱۷۰ و ايشان را عذابي دردناك (محروميّت از رحمت) است.۱۷۱
۷۸ - و همانا از ميان ايشان، گروه متفاوتي (از عالم نمايان دكاندار) هستند كه زبان
خود را به (هنگام تلاوت) كتاب (تورات، به گونهاي) ميگردانند تا گمان كنيد از كتاب
است!۱۷۲ در حالي كه از كتاب (تورات) نيست، و ميگويند: اينها از جانب
خداست، در حالي كه از جانب خدا نيست! و آگاهانه بر خدا دروغ ميبندند (تا مردم را
به خود جذب كنند).
۷۹ - (اما) براي هيچ بشري (از جمله موسي و عيسي) چنين (حق و انتظاري) نبوده كه خدا
كتاب و حكم و نبوّت به او دهد،۱۷۳ سپس (مثل شما برتري طلبان، به جاي
دعوت به سوي خدا) به مردم بگويد: به جاي خدا بندگاني (مريدان سرسپردهاي) براي من
باشيد! بلكه (پيامبران ميگفتند) از طريق كتاب (آسماني) كه تعليم ميدهيد و تدريس
ميكنيد۱۷۴ ربانيّون (مربيان خدايي، نه ارباب مردم) شويد.۱۷۵
۸۰ - خدا (هرگز) شما را به ارباب گرفتن فرشتگان و پيامبران فرمان نميدهد،۱۷۶
آيا پس از آنكه تسليم (به حق) شدهايد، شما را به كفر فرمان ميدهد؟
۱۵۴ - اين هم توطئه و ترفندي ديگر از ناحية
روحانيون يهودي همساية مدينه، براي ايجاد ترديد و تزلزل درميان گرايش يافتگان
به رسالت پيامبر اسلام بوده است؛ وقتي دگرانديشاني عقايد شما را ميپذيرند،
چنين ميپنداريد كه بيتعصّب و اهل مطالعه هستند؛ اما اگر پس از مدتّي انكارش
كردند، اين انكار را به حساب بررسي و آشنايي بيشتر از عقايدتان تلقي ميكنيد و
ترديدي در شما ايجاد ميشود، حال آنكه اگر از آغاز انكار كرده بودند، به حساب
تعصّبشان ميگذاشتيد.
۱۵۵ - ديندار راستين، به حقيقت توجّه دارد، نه به هويّت قومي و نژادي! اختصاص
دادن خدا به خود و امتيازجويي و برتري طلبي، نشانة خودمحوري و دوري از خداست.
۱۵۶ - «إِنَّ الْهُدَىٰ هُدَى اللهِ» جملة معترضهاي است كه بلافاصله درميان
ادّعاي علماي متعصّب يهود آمده تا چنان شبههاي را براي هميشه مرتفع سازد. آري،
هدايت همان هدايت مستقيم خداست، نه هدايت برگرفته از نظريات مبتني بر تعصّبات
طبقه متولي و مزد بگير دين. حساب دين تاريخيِ شكل گرفته از نظريات مفتيان را با
دين مبتني بر كتاب و سنّت بايد همواره جدا ساخت.
۱۵۷ - «أَنْ يُؤْتَىٰ أَحَدٌ مِثْلَ مَا أُوتِيتُمْ»، تنگنظري و بُخل عالم
نمايان حرفهاي را نسبت به هدايت و سعادت ديگران نشان ميدهد. مؤمن واقعي از
اين كه بندگان خدا به هر طريقي به راه آفريدگارشان سوق پيدا كنند شاد ميشوند.
اين چه بُخلي است كه همه را تنها بر آيين خود خوشبخت ميخواند؟
۱۵۸ - روحانيون تنگنظر يهود نگران بودند مبادا ديگراني با آگاهي يافتن از اصول
شريعت و اساس توحيد، به انحرافات آنها از اين موازين و فريب مردم آگاه كردند و
دليلي منطقي از شريعت علية آنها نزد پروردگار مطرح سازند.
۱۵۹ - فضل خدا همان فزون بخشيها و عنايتهاي بيکران اوست که به تناسب شايستگي
به بندگان عطا ميکند. كلمة «فضل» دلالت بر زيادت و فزوني ميكند و فاضل به كسي
گفته ميشود كه در دانش برتر از بقيه است.
۱۶۰ - «وَاسِع» (وسعتبخش و گشايندة تنگناها) از نامهاي نيكوي خداست كه ۷ بار
به صورت «واسع عليم»، يكبار «واسع المغفره»، و نيز يكبار «واسعا حكيما» در قرآن
آمده است. به اين ترتيب گشايشگري او از علم و حكمت و مغفرت او ناشي ميشود.
مواردي كه از واسع بودن خدا در قرآن ذكر شده عبارتند از: وسعت آسمانها (ذاريات
۴۷)، وسعت زمين (نساء ۹۷، عنكبوت ۵۶)، رحمت خدا (انعام ۱۴۷، اعراف ۱۵۶، مؤمن
۴۲)، علم او بر اشياء ( انعام ۸۰، اعراف ۸۹، طه ۹۸، مؤمن ۷)، ملك او (بقره ۱۱۵
و ۲۴۷)، رزق او (بقره ۲۶۱، آلعمران ۷۳، مائده ۵۴، نور ۳۲) و...
۱۶۱ - عدالت و انصاف ايجاب ميكند كه در مورد دگرانديشان به چشم حقبين بنگريم
و امور را سپيد و سياه نگيريم. اين واقعبيني و نشانة وسعت نظر است كه مخالفان
را با يك چون نرانيم. البته در برابر سوء استفاده ستمگران آنها بايد همواره
ايستاد و با قدرت استيفاي حقوق كرد.
۱۶۲ - نكتة بسيار پندآميز و ظريفي است؛ حق و عدالت مستقل از مقام و مرتبت، يا
موقعيت و ميزان سواد و ثروت است. در دنياي مدرن نيز آشكارا ميبينيم حقوقي را
كه حتي براي حيات وحش و محيط زيست رعايت ميكنند از غيرخوديها و مردم كشورهايي
كه بر آنها تسلط دارند دريغ ميدارند.
۱۶۳ - «أُمِّي»، منسوب به اُمّ (مادر)، دلالت بر درس نياموختگي و بيسوادي
ميكند، گويي فرزندي همچنان نزد مادر مانده و به مدرسه نرفته است. اعراب پيش از
اسلام عموماً اُمّي بودند و به ندرت خواندن و نوشتن ميدانستند. خداوند به عمد
پيامبر اسلام را «أُمِّي» ناميده است تا كسي گمان نكند قرآن سخن اوست (اعراف
۱۵۷ و ۱۵۸، جمعه ۲) چرا كه نه كتابي خوانده و نه خطي نوشته بود (عنكبوت ۴۸) و
نه اصلاً ميدانست كتاب و ايمان چيست (شوري ۴۲). قرآن اصطلاح «أُمِّي» را در
برابر «اهل كتاب» قرار داده است كه معرّف دو گروه: اعراب بيسواد و باديهنشين،
و بنياسرائيل (اهل كتاب) ميباشد: آلعمران ۲۰- ...وَقُلْ لِلَّذِينَ أُوتُوا
الْكِتَابَ وَالْأُمِّيِّينَ.... بنياسرائيل خود را باسواد و درس آموخته و
مسلمانان را اُمّي ميشمردند و از موضع خود برتربيني تعهدّي درقبال آنان براي
خود قائل نميشدند: آلعمران ۷۵- ...قَالُوا لَيْسَ عَلَيْنَا فِي
الْأُمِّيِّينَ سَبِيلٌ....
۱۶۴ - عهد خدا شامل عهد و پيمانيهايي نيز كه انسانها با يكديگر ميبندند
ميشود، وگرنه بياعتمادي و خيانت اساس جامعه را فرو ميريزد. پايبندي به عهد و
پيمان در هر شرايطي پسنديده است، اما آنچه محبوب خداست، پايبندي است كه از حُبّ
او ناشي شده باشد، نه از ترس قانون يا طمع خوشنامي و كسب اعتبار براي جلب مشتري
و درآمد بيشتر. اولي اعتبار دنيا و آخرت ميآورد، دومّي فقط اعتبار دنيايي. آية
۱۰ سورة فتح نيز بر وفاي به عهد بشري توصيه كرده است.
۱۶۵ - در اين آيه «عَهْدِ الله» و «أَيْمَان» با يكديگر ذكر شدهاند. عهدالله
همان مسئوليتها و تعهدات خدايي است، و «أَيْمَانَ»، جمع يمين (دست يا طرف
راست) است. گويا در روزگاري که امضاي پاي قراردادها براي مردم بيسواد مقدور
نبود، اعراب با فشردن دست راست با يکديگر پيمان ميبستند و پاي حرف و قول
ايستادن را نشانة مروّت ميشمردند، از اين جهت عهد و پيمان به گونهاي مجازي
«أَيْمَانَ» نام گرفته است. چند وجهي بودن اين کلمه باعث شده که در برخي موارد
معناي دست راست و قدرت ميدهد، در مواردي معناي سوگند زباني، و بالاخره در
مواردي معناي پيماني که شخص با خدا ميبندد (مثل: بقره ۲۲۵) يا پيمانها و
تعهدات اجتماعي که پايبندي به آن در برابر خدا و خلق مسئوليتآور است.
۱۶۶ - ميگويند هر چيزي قيمتي دارد! اگر اين سخن براي امور مادّي دنيايي صدق
كند، مسلماً دربارة امور اخروي، به خصوص آيات خدا كه قيمتي براي آن متصور نيست،
باطل است. اصطلاح «اِشتراء» كه از اضداد است و معناي توأمان خريد و فروش دارد،
از اصطلاحاتي است كه به گونة مجازي دربارة موضوعات ايماني بارها در قرآن به كار
رفته است. خداوند مشتري (خريدار) جانها و مالهاي مؤمنين به بهاي بهشت است
(توبه ۱۱۱). قرآن از كساني ياد كرده كه جان خود را در راه رضايت خدا (كه بالاتر
از بهشت است) ميفروشند (بقره ۲۰۷) و يا زندگي دنيا را با آخرت (نساء ۷۴ و ۸۶)
معامله ميكنند. همچنين اهل كتابي كه آيات خدا را به هيچ قيمتي نميفروشند
(آلعمران ۱۹۹). در برابر مشتريانِ رضايت ربّ و آخرت و اجر او، قرآن به دفعات
از دين فروشاني سخن گفته كه مشتري متاع دنيا به بهاي سرماية معنوي هستند. از
جمله: فروش نفس خود در ازاي كسب مقام و موقعيت (بقره ۱۰۲)، خريد گمراهي به بهاي
هدايت (بقره ۱۶ و ۱۷۵، نساء ۴۴)، خريد كفر به بهاي ايمان (آلعمران ۱۷۷)، فروش
(عرضه) سخنان لهو براي جلب توجه مردم (لقمان ۶)، فروش كتاب خدا براي رياست ديني
(بقره ۷۹ و ۱۷۴،آلعمران ۷۷ و ۱۸۷، مائده ۴۴)، فروش آيات خدا به بهاي اندك
(توبه ۹، بقره ۴۱، نحل ۹۵).
به طور خلاصه، آنچه در معامله دين با دنيا حراج و به بهاي اندك فروخته ميشود،
همان مقدّسات ايماني مردم مثل: كتاب، سنّت، مسجد، يا لباس و شعائر ديني است كه
وقتي در توليت و تصرّفِ ديننمايانِ دنياطلب قرار گرفت، مسخ و بيمحتوا شده و
مردم را از دين فراري ميدهد. در اين شرايط، آييني كه بايد مردم را به سوي خدا
و آخرت و به محبّت و مودّت سوق دهد، عامل گسترش جهل و خرافه و شخصپرستي و
تفرقه و تخاصم ميگردد.
۱۶۷ - واژههاي مختلفي در قرآن معادل «بهره» آمده است. مثل: نصيب، اجر، كسب،
ثواب، حظ و... كه هر كدام از زاويهاي به مسئله مينگرد. اما «خَلاَق» از ريشة
خلق، دلالت بر ايجاد و ابداع بهرهاي ميكند كه آدمي در آن نقش داشته باشد؛ در
دنيا (توبه ۶۹) يا در آخرت (بقره ۲۰۰ و آلعمران ۷۷).
۱۶۸ - جداگانه ذكر كردن آخرت و قيامت در اين آيه، دو وصف متفاوت را تداعي
ميكند؛ «آخرت» (در برابر دنيا) روي ديگر سرنوشت انسان را در سرايي ديگر
مينماياند و بر وراي اين ظواهر دُون (دنيا) دلالت ميكند، اما وصف «قيامت»،
همچنانكه دانه از دل خاك قيام ميكند و ذات خود را ظهور و بروز ميدهد، به قيام
محصول و مكتسبات عمر اشاره دارد. كساني كه وفاي به عهد خدا و پيمان با مردم
كرده باشند، در معرض كلام و نظر خدا قرار ميگيرند و عهدشكنان خيانتكار، دانة
قدسي وجودشان را در خاك سياه اعمالشان تباه ميكنند.
تكلّم خدا با بندگان، نه سخن گفتن متعارف آدميان با يكديگر، بلكه مجازاً
تأثيرگذاري مثبت است. و عدم سخن گفتن با كساني كه مدّعي پيشوايي ديني بودند،
نشان از بياعتنايي و طرد و تحقيرشان دارد. تزكيه نكردنشان نيز، رها كردن در
پليديِ بيپروايي و پوشاندن كلام خدا به خاطر حفظ مريدان و موقعيتها ميباشد.
در مجموع ۴ محروميت براي چنان دينداراني با حرف «لا» در اين آيه رقم خورده است:
«لا خَلَاقَ لَهُمْ»، «لا يُكَلِّمُهُمُ»، «لا يَنْظُرُ إِلَيْهِمْ» و «لا
يُزَكِّيهِمْ»
۱۶۹ - نظر كردن به كسي، ناشي از نگاه تحسين و تأييد است، يا دلسوزي و دردمندي.
در روز قيامت منافقين از مؤمنين ميخواهند «نظري» به آنها بكنند تا از نورشان
روشني بگيرند (حديد ۱۳)، وقتي اقتباس از نور روشندلان در آن سرا مورد انتظار
است، آرزوي نظر كردن خدا به بنده منتهاي آن است، اما بايد بصيرتي داشت تا آن
نور را احساس كرد. كساني كه در تعصّبات نژادي و مذهبي خود به خدا توجهي
نداشتند، در قيامتِ ظهور و بروز اعمال، از نظر خدا محروم خواهند شد.
۱۷۰ - ميگويند: دنيا دار بلا و آخرت دار جزاست! بنابراين تعليم و تربيت و
«تزكيه» در زندگي دنيايي بايد صورت گيرد.
۱۷۱ - آدمي يك سلسله نيازهاي مادّي و غريزي به آب و نان و مسكن و همسر و غيره
دارد كه محروميت از آنها (تشنگي و گرسنگي و نداشتن سرپناه و همسر) عذابآور
است؛ و يك سلسله نيازهاي معنوي به محبّت و مودّت و تعليم و تربيت و غيره، و در
مقياس اجتماعي وسيعتر، نياز به عدالت و آزادي و برخورداري از حقوق مدني دارد
كه محروميت از آنها براي انسانهاي آزاده و متعالي دردناكتر و عذابآورتر است.
ناهماهنگي با نظامات خدايي و تعارض و تضاد با آنها نيز در مقياسي فرادنيايي
عواقب و عوارض دردناكتري خواهد داشت.
۱۷۲ - پيش از اين (در آيات ۶۹ و ۷۲) با «طائفه»اي از اهل كتاب كه با ترفند و
توطئههايي قصد فريب مسلمانان را داشتند آشنا شديم و در اينجا از «فرقه»اي از
آنها نام ميبرد. در واژة «طائفه» نوعي تحرّك و رفت و آمد پيرامون مركزيت يا
رهبريتي مورد نظر است، و در واژة فريق، فرق و تفاوت داشتن. گويا اين گروهِ به
ظاهر متخصّص و ماهر در كتاب، خطرشان براي فريب تودههاي بيسواد و بيخبر بيشتر
است. آنها با آهنگ و حالت دادن به صدا و سخنان خود و پيچ و خم دادن و از مخرج
ادا كردن كلمات، همچون تلاوت تورات، چنان جلوه ميدهند كه گويي تورات را
ميخوانند.
۱۷۳ - سه عنوان: كتاب و حكم و نبوّت، در سه آية قرآن عيناً تكرار شده (آلعمران
۷۹، انعام ۸۹ و جاثيه ۱۶)، و در دو آيه، فقط نبوّت و كتاب آمده است (عنكبوت ۲۷
و حديد ۲۶) و در يك مورد كتاب و حكم در كنار هم قرار گرفته است (مريم ۱۲).
عنوان «كتاب»، نقش قانون و شريعت را نشان ميدهد، «حكم» يا «حكمت»، دلالت بر
اخلاقيات در مناسبات رفتاري و داوري عادلانه ميكند، و بالاخره «نبوّت»، نقش
آگاهي رساني به مردم را دارد. كلمة كتاب جمعاً ۵ بار در ۲ آيه (۷۹ و ۷۹) تكرار
شده است كه اهميت آن را در يك جامعة ديني و خطر تحريف آن را نشان ميدهد.
۱۷۴ - «دِراسَتِ» از ريشة «دَرَسَ»، به آموزش مستمر گفته ميشود كه در تلاوت
كتابهاي ديني يا متون علميِ پُرمراجعه معمول است. مفهوم كهنه شدن نيز كه در
اثر استمرار استفاده از يك كتاب پيش ميآيد، در اين كلمه موجود است و از اين
منظر، به لباس كهنه نيز «مندرس» ميگويند. در تدريس كتاب مفهوم از سطحينگري و
ظاهربيني عبور كردن و به تار و پود و عمق و اساس دين رسيدن وجود دارد. اين واژه
۶ بار در قرآن و همواره به همراه كتاب تكرار شده است (انعام ۱۰۵ و ۱۵۶، اعراف
۱۶۹، آلعمران ۷۹، قلم ۳۷، سبا ۴۴). در ضمن نام ادريس كه از همين ريشه ميباشد
۲ بار در قرآن آمده است، گويا ادريس پيامبري پس از نوح بوده كه در آموزش و
تدريس علاقه و ممارست داشته است (والله اعلم).
۱۷۵ - «رِبِّي» كسي است كه نه فقط خداي خالق، بلكه خداوند ربّ (صاحب اختيار و
ارباب) خود را شناخته باشد. «رِبيُّون» تربيت شدگان و رب شناسان طراز اول
پيامبران (همچون اصحاب بدر و مهاجران و انصار) بودند كه در راه خداي
ربّالعالمين با اربابان باطل بي هيچ ضعف و سُستي و خودكمبيني پيكار ميكردند
(آلعمران ۱۴۶). اما اصطلاح «رَبّانيُّون» از رَبّان (مربّي)، وصفي است كه در
قرآن براي مربيان توراتشناس قوم يهود، كه به ارباب واقعي خود وقوف پيدا كرده
بودند، به كار رفته است. امروز نيز يهوديان علماي ديني خود را رَبّايْ (Rabbai)
مينامند.
«ربانيون و احبار» (مربيان و علماي ديني) دو عنواني است كه قرآن براي روحانيون
منتقل كنندة تعاليم توراتي پيامبران بنياسرائيل به تودههاي مردم و حفاظت از
ارزشهاي كتاب آسماني قرار داده است. اين دو گروة برگزيده واسطهاي براي تربيت و
تعليم ديني براي بنياسرائيل و مراقبت از انحراف جامعه در تنگنظري و تجاوز و
رشوهخواري بودند (مائده ۶۳).
از ۴ موردي كه اين كلمه در قرآن به كار رفته است، ميتوان دريافت كه در اين آيه
از هشدار پيامبران بنياسرائيل به مربيان و معلمان ديني، يعني قشر آگاه از
تعاليم تورات سخن ميگويد، كه با تكبّر سروري و سيادت و ثروتاندوزي ميكردند،
نه تودههاي عادي مردم. از همانهاست كه ميخواهد مرّبي ديني مردم (ربّاني)
باشند، نه ارباب و آقا بالا سرِ ملت.
با وجود اين تصريحات، نه تنها بسياري از علماي اهل كتاب خود را ارباب مردم
تصوّر ميكردند، بلكه تودههاي بيخبر از كتاب ديني نيز آنها را ارباباني به
جاي خدا قرار ميدادند و سرسپرده و مريد و مقلّد آنها بودند: توبه ۳۱-
اتَّخَذُوا أَحْبَارَهُمْ وَرُهْبَانَهُمْ أَرْبَابًا مِنْ دُونِ اللهِ
وَالْمَسِيحَ ابْنَ مَرْيَمَ وَمَا أُمِرُوا إِلاَّ لِيَعْبُدُوا إِلَٰهًا
وَاحِدًا لا إِلَٰهَ إِلاَّ هُوَ سُبْحَانَهُ عَمَّا يُشْرِكُونَ.
۱۷۶ - مشركين معاصر پيامبر، فرشتگان را دختران خدا ميپنداشتند و با قرباني در
آستانة بُتها (كه آنها را نماد فرشتگان ميدانستند) عملا آنها را ارباب خود
ميدانستند و اهل غلو درميان اهل كتاب پيامبر خود را ارباب (صاحب اختيار خود)
ميگيرند.
ترجمه عبدالعلى بازرگان