به نام خداي رحمتگستر بر
عام و خاص
۹۸ - بگو: اي اهل كتاب، چرا به آيات خدا (كتابي كه براي احياي آيين توحيدي ابراهيم
نازل شده) كفر ميورزيد؟ حال آنكه خدا بر آنچه ميكنيد كاملا شاهد است.
۹۹ - بگو: اي اهل كتاب، چرا كسي را كه ايمان آورده است از راه (مستقيم) خدا باز
ميداريد؟۲۰۴ و آن را كج (منحرفانه و با واسطه) ميجوييد؟۲۰۵
حال آن كه خودتان (بر شرط عبادت در صراط مستقيم برحسب تعاليم تورات) شاهديد؟ و (اگر
مردم از نيّات شما غافلند) خدا از آنچه ميكنيد غافل نيست.
۱۰۰ - اي كساني كه ايمان آوردهايد، اگر گروهي از (سردمداران متعصّب و توطئهگر)
اهل كتاب را اطاعت كنيد، شما را بعد از ايمانتان به كفر باز ميگردانند.
۱۰۱ - و چگونه (ممكن است، يا آنها اميدوارند شما حق را) منكر شويد؟ در حالي كه آيات
خدا پي در پي بر شما خوانده ميشود و رسول خدا درميان شماست؟ و هر كه به (ريسمان)
خدا چنگ زند (كتاب او را جدّي بگيرد)، بيشك به راهي راست رهبري شده است.۲۰۶
۱۰۲ - اي كساني كه ايمان آوردهايد، خدا را آنچنان كه شايسته پرواي اوست، پروا
داريد۲۰۷ و جز به حال تسليم او (نه تمايلات خود) نميريد.۲۰۸
۱۰۳ - و (همگي) به ريسمان الهي (قرآن) چنگ زنيد و پراكنده نشويد، و نعمت خدا بر خود
را به ياد آريد آن زمان كه با هم دشمن بوديد، پس ميان دلهاي (پراكنده) شما اُلفت
(پيوند) داد، پس به نعمت او برادر شديد. و شما (در جهل و شرك) بر لبة گودالي از آتش
(دشمني و جنگ قبيلهاي، يا آتش دوزخ) بوديد و او شما را از آن (دوزخ دنيايي) رهايي
داد. خدا اين چنين آيات (نشانههاي) خود را براي شما به روشني بيان ميكند باشد تا
به راه آييد.۲۰۹
۱۰۴ - و (براي مقابله با اين انحرافات) بايد از ميان شما گروهي (هم انديش)۲۱۰
باشند كه (اختلاف كنندگان) را پيوسته به خير دعوت كنند۲۱۱ و به
پسنديدهها فرمان دهند و از ناپسندها باز دارند۲۱۲ و اين ها همان
رستگارانند.
۱۰۵ - و همچون كساني (از اهل كتاب) نباشيد كه پس از نشانههاي روشني كه (از سوي
خدا) بر آنها آمد۲۱۳ پراكنده شدند و اختلاف ورزيدند. چنين كسانند كه بر
آنها (در اثر تفرقه و اختلافشان) عذابي عظيم است.
۱۰۶ - روزي كه رويهايي۲۱۴ (به خاطر رويكرد به وحدت در اختلافات) سپيد،
و روييهايي (به خاطر رويكرد به تفرقه و اختلاف) سيه گردد. اما كساني كه سيهروي
شدهاند، (شايسته اين نداي غيبياند كه) آيا پس از ايمانتان (با دامن زدن مشركانه
به اختلافات) كافر شديد؟۲۱۵ پس بچشيد عذاب را به خاطر آنچه پيوسته كفر
ميورزيديد.۲۱۶
۱۰۷ - و اما كساني كه سپيد روي شدند، پس در رحمت خدايند. آنها در آن جاودانند.
۱۰۸ - اين است آيات خدا كه به حق (نه اسطوره) بر تو ميخوانيم، و اين خدا نيست كه
(در عذاب و انقراض اُمتها) ظلمي بر جهانيان بخواهد (بلكه خود بر نفس خويش ظلم
كردند).
۱۰۹ - و براي خداست (نه غير او) همة آنچه در آسمانها و همة آنچه در زمين است و همة
امور به سوي خدا باز ميگردد.
۱۱۰ - شما گزيده اُمتي بوديد كه (در بستر تحوّلات جوامع بشري) براي مردم (از متن
تاريخ) برآورده شديد؛۲۱۷ (با اين امتياز كه) مردم را به معروف (ارزشهاي
شناخته شده) فرا ميخوانيد و از منكر (ناپسند) باز ميداريد۲۱۸ و به خدا
همي ايمان ميآوريد. و اگر اهل كتاب (نيز به پيامبر و قرآن) ايمان ميآوردند، حتماً
براي آنها گزيدهتر بود. (البته) بعضي از آنان مؤمناند و(لي) بيشترشان فاسق (خارج
شده از شريعت) هستند.۲۱۹
۱۱۱ - (آن معاندان يهود) هرگز به شما گزندي نرسانند، مگر اندك آزاري، اگر هم با شما
كارزار كنند، (از ترس) به شما پشت ميكنند. پس از آن (نيز) مورد ياري قرار
نميگيرند.۲۲۰
۱۱۲ - (يهوديان معاند) هر كجا قدرت حضور (و زورگويي) پيدا كنند،۲۲۱ بر
آنها ذلّت زده ميشود،۲۲۲ مگر (با آويختن) به ريسمان خدا (بازگشت به خدا
و اخلاق) و (آويختن به) ريسماني از مردم۲۲۳ (پناه بردن به قدرتهاي جهاني
و حمايت آنها). و به خشمي از خدا گرفتار شدند و بر آنها درماندگي زده شد. زيرا
همواره به آيات خدا كفر ميورزيدند و پيامبران را به ناحق ميكشتند.۲۲۴
اين (سرنوشت) بدان سبب بود كه نافرمان بودند و همواره (به حقوق ديگران) تجاوز
ميكردند.۲۲۵
۱۱۳ - (با اين حال، همه آنها) يكسان نيستند؛ از (همين) اهل كتاب، گروه (هدفدار و
همفكري)۲۲۶ به پا خواسته۲۲۷ (در راه خدا) هستند كه آيات خدا
را شب هنگام ميخوانند۲۲۸ و آنها (به راستي) سجده ميكنند.۲۲۹
۱۱۴ - (و نيز) به خدا و روز بازپسين ميگرايند و به معروف امر و از منكر نهي
ميكنند و در نيكيها ميشتابند۲۳۰ و همين كسان از شايستگانند.
۱۱۵ - و آنچه از (امور) خير كه انجام ميدهند، هرگز (در خدماتشان) ناديده گرفته
نميشوند (مورد ناسپاسي قرار نميگيرند) و خدا به (كار) پرهيزكاران بسي داناست.۲۳۱
۲۰۴ - اگر مكاتب فلسفي و الحادي، يا سياستهاي
استعماري و سران قدرتطلب، مردماني را سالياني از خداپرستي و دينداري دور
سازند، سرانجام فطرت خداجوي ملتها با تجربه اندوزي از مبارزات خود و تجديد
قوا، بر مشكلات و موانع غلبه كرده و به اصل خود باز ميگردند. اما اگر مربيّان
و معلمان دين منحرف و با سوء استفاده از عواطف و احساسات ديني مردم بر گُردة
آنها سوار شدند، استبدادي به پا ميكنند كه به قول «علامه ناييني» (از رهبران
روحاني مشروطيت) خلاص شدن از استبداد ديني به مراتب سختتر از استبداد سياسي
بلكه محال است (كتاب تنبيه الاُمّه و تنزيه المِلّه). در اين صورت متوليان تكيه
كرده بر سه قوة (زر و زور و تزوير)، نه تنها با سلب آزادي و امنيت از مردم در
دينداري بر اساس «لا اكراه فيالدين»، صَدّ عَنْ سَبيلِ الله ميكنند، بلكه
بافتههاي ذهني منحرف و كجفهميهاي خود را تبليغ و ترويج مينمايند.
بدتر از انكار حق، سلب آزادي عقيده و ايمان از كساني است كه به اسلام ايمان
آوردهاند. «تَصُدُّون» از ريشة صَدَدَ، مانع شدن به زور و برگرداندن كساني است
كه از نظام منحط حاكم فاصله گرفتهاند. عبارات «يَصُدُّونَ / صَدّوا / وَ
بِصَدِّهِمْ عَن سَبِيلِ الله» جمعاً ۱۸ بار در قرآن دربارة مشركين مكه يا
علماي متكبّر اهل كتاب، كه هر دو گروه مانع ايمان آوردن تودههاي مردم
(بُتپرست يا اهل كتاب) به قرآن و پيامبر اسلام ميشدند، آمده است.
مانع شدن از ورود به مسجدالحرام و از «السبيل» (راه شناخته شده) نيز هركدام ۴
بار در قرآن تكرار شده است.
۲۰۵ - «عِوَج» به طور کلي به کجي و انحراف گفته ميشود، چه انحراف محسوس و
مادّي، يعني ناهمواري و پست و بلندي در زمين (طه ۱۰۷)، چه انحراف نامحسوس
مجازي، مثل انحراف در سبيلالله (آلعمران ۹۹، اعراف ۴۵ و ۸۶، هود ۱۹، ابراهيم
۳)، و چه انحراف در قرآن، به معناي غير سر راست و نامفهوم بودن آيات آن، که در
آيه اول اين سوره (...وَلَمْ يَجْعَلْ لَهُ عِوَجًا) و آيه ۲۸ سوره زمر
(قُرْآنًا عَرَبِيًّا غَيْرَ ذِي عِوَجٍ...) آمده است.
۲۰۶ - «يَعْتَصِم» از ريشة «عَصْم»، حفظ و نگهداري است. در باب افتعال آمدن آن،
دلالت بر پذيرش و پيوند خوردن با عامل حفظ و نگهداري ميکند که آن را چنگ زدن
به قرآن ترجمه کردهايم تا مفهوم جدّي و محکم گرفتن را برساند. در نهج البلاغه
امام علي(ع) آمده است كه «حَبْلِ الله» همان قرآن است (خطبههاي ۱۵۶
و ۱۷۶).
۲۰۷ - تقوا همان نيروي تسلط بر نفس و کنترل آن در موارد تحريک شيطان و تمايلات
نفس است. يکي از خطرهايي که همواره در کمين مؤمنين است، تأثير پذيرفتن از
توصيهها يا تبليغات دشمنان و سست شدن در اهداف ايماني است. تقواي خدا، انديشه
كردن و پرواي از نافرماني نسبت به احكام و فرامين الهي است.
۲۰۸ - بديهي است كه مرگ به اختيار ما نيست، منظور آن است كه مبادا پروندة
عمرتان بسته شود و تسليم نشده، همچون ميوة كال و آفت زده از درخت هستي به زمين
بيفتيم! كمال آدمي، رسيدن به مقام تسليم است كه اگر در جواني توفيق نيافته
باشد، در فرصت باقيمانده جبران نمايد.
۲۰۹ - اشارة گذرايي است به دوران جاهليت، جنگ و غارت ريشهدار و تمام نشدني
ميان قبايل عرب، شرك عقيدتي در پرستش بُتها و دلبستن به شفاعت آنان در مصايب
دنيايي كه با ظهور پيامبر اسلام و ريسمان نجات بخشي كه بر كشتي شكستگان درياي
گمراهي نازل شد، دشمنان ديروز، كه در معرض سقوط در پرتگاه آتش بودند، به
برادراني دست در دست هم تبديل شدند.
كساني كه از لبة پرتگاه آتش جاهليت در دوران مكه، به نعمت پل پيروزي در پيروي
از پيامبر، به مدينه پناهنده شدند، گويا بعضاً فراموش كرده بودند كه رمز نجات
آنها همين توحيد در نظر و عمل و پيوستن به يكديگر بوده است. اين تذكرات را بايد
در فضاي تاريخي خودش فهم كرد و از آن درماني امروزي براي دردهاي تفرقه و دشمني
و نجات از گودال آتشي كه در لبة آن قرار داريم جست.
۲۱۰ - فرق کلمه «اُمت» با قوم، قبيله، جماعت، طايفه و... در قصد و هدف، آرمان،
عقايد و رويکردهاي آنهاست. امت از ريشه «اُمّ» به معناي قصد است و امت، اجتماعي
است که وجه مشترک دارند.
۲۱۱ - «خَيْر» به هر چيز مرغوب و مطلوب گفته ميشود كه دلپسند همگان باشد.
«اختيار» كردن كسي يا چيزي، انتخاب و گزينش آن از ميان بقيه است. اين كه در
قرآن آمده «بِيَدِكَ الْخَيْر» (آلعمران ۲۶)، منظور اين است كه اختيار امور به
دست خداست، اما منظور از دعوت مردم به خير (يَدْعُونَ إِلَى الْخَيْر)، فرا
خواندن آنها به سوي بهترينها در: اخلاق و رفتار، فرهنگ، علم، سياست، صنعت و
غيره است.
از آنجايي كه تشخيص بهترينها در زمينههاي مختلف كار هر كسي نيست، و اصولا
اكثريت مردم به زندگي شخصي خويش مشغول هستند، لازم است گروه آگاه و اهل نظري كه
هنر و قدرت قلم و بيان داشته باشند، از يكطرف بهترين راه حلها را برگزينند و
در رسانههاي جمعي به اطلاع مردم برسانند، و از طرف ديگر به وسيلة امر به معروف
(آنچه مورد پذيرش عُرف جامعه و مصوّب نمايندگان ملت است) و نهي از منكر (آنچه
ناپسند اكثريت است) با مفاسد مبارزه كنند.
۲۱۲ - اين فريضه همچون گلبولهاي سفيد مقابله كننده با ميكربهاي مهاجم، بدنة
جامعه را در برابر تسلط نااهلان بر اركان قدرت و استبداد سياسي، ديني و اقتصادي
محافظت ميكند. در فرازي از امام باقر(ع) نقل شده است: «همة فرايض
با امر به معروف و نهي از منكر برپا ميشود؛ راهها امنيّت مييابد، معاملات و
كسب و كار حلال ميشود، ستمها به عقب رانده ميشود، زمين آباد ميگردد، از
دشمنان انصاف گرفته ميشود و امور سامان مييابد.»
به كار بردن عناوين «معروف و منكر» به جاي: حلال و حرام، مشروع و نامشروع، ثواب
و گناه، خير و شرّ و امثالهم، دلالت بر داوري فطري و عقل سليم مردم در پسنديده
يا ناپسند بودن امور ميكند. معروف ارزشي است كه عرف سالم جامعه آن را شناخته و
بر آن معرفت پيدا كرده باشد. ملاك تشخيص اين امر در دنياي مدرن، تصويب
نمايندگان منتخب مردم است. اين قاعدهاي كلي است، اما از آنجايي كه اين فريضه
در مجموعة قرآني و جهانبيني ديني مطرح شده، معيار معروف و منكر با ميزان كتاب
و سنّت سنجيده ميشود.
كلمة «مَعْرُوف» كه جمعاً ۳۸ بار (به صورت معرفه و نكره) در قرآن تكرار شده
است، دلالت بر نيكو شناخته شدن كاري نزد مردم ميكند. اين كلمه بيش از همة
سورهها (۱۵ بار) در سورة بقره آمده است و عمدتاً ناظر به روابط زناشويي، حقوق
طرفين و فرزندان، حقوق پس از طلاق، سخن گفتن به نيكويي ميباشد كه معيار آن
متغيّر و تابع فرهنگ جامعه و فطرت انسانها ميباشد.
در فريضة «امر بمعروف و نهي از منکر» معناي «امر»، آنچنان که در زبان فارسي
فهميده ميشود، فرمان دادن از موضع بالا و تحميل عقيده نيست؛ چرا که در اينصورت
با اصل «لا اکراه في الدين» تناقض پيدا ميکند، بلکه نوعي نظر دهي، راهنمائي و
دلالت کردن است. آيات: مريم ۵۵، طه ۱۳۲، اعراف ۱۱۰، و شعراء ۳۵ اين نظر را به
روشني نشان ميدهند.
ايفاي فريضه «امر بمعروف و نهي از منکر» که در زمان ما همان انتقاد و اعتراض
ملت به عملکرد حاکمان، در نقض قانون اساسي و حقوق ملت، به شمار ميرود، همانطور
که ميبينيم، «مصيبت»بار است و زندان و شکنجه، و در مواردي اعدام در انتظار
دارد! سخن لقمان همين است که حق را بگو و عوارضش را به جان بخر! (لقمان ۱۷) به
راستي چقدر فرق است ميان امر بمعروفي که نان و آب و حقوق و مزايا دارد، با امر
بمعروف مصيبت آور قرآني! اولي رسمي و دولتي و در ازاي مزد است، دومي مردمي،
آگاهانه، مستقل و متفکرانه.
۲۱۳ - دربارة تفرقه و اختلاف اهل كتاب از جمله: ر ك به: بقره ۱۷۶ و ۲۱۳ و ۲۵۳،
آلعمران ۱۹، نساء ۱۵۷، يونس ۹۳، نحل ۶۴ و ۱۲۴، هود ۱۱۰، مريم ۳۷، زخرف ۶۵،
جاثيه ۱۷.
۲۱۴ - منظور از وجوه در اين آيه، چهرهها، سران، رهبران و شخصيتهاي حق «وجيه
المله» يا باطلي است كه مردمان را به وحدت و همدلي، يا تفرقه و اختلاف سوق
ميدهند. هرچند تودههاي عادي مردم نيز در اين جهتگيريها و تخاصمات اجتماعي
نقش دارند، ولي سهم پيشوايان جامعه (وُجُوهٌ) قابل مقايسه با نقش آنان نيست.
معناي ظاهري «وجه»، همان چهره و روي آدمي است، اما از آنجائي که روي آوردن به
هر چيز، نشانه رويکرد دل به آن است، معناي باطني اين کلمه اهداف و آرمانهائي
است که به آن روي ميآوريم. مثلا آنگاه که ابراهيم(ع) پس از روي
آوردن به ستاره و ماه و خورشيد و مشاهده افول آنان، به آفريدگار آنها روي آورد،
گفت: «إِنِّي وَجَّهْتُ وَجْهِيَ لِلَّذِي فَطَرَ السَّمَاوَاتِ
وَالْأَرْضَ...» (انعام ۷۹)، مسلماً متوجه ساختن وجه خود، همان نگاه دل و
هدفگيري در زندگي است. اصطلاحات: «ابتغاء وجه الله» (پىجوئي وجه خدا) و
«يريدون وجه الله» (خواستن وجه خدا) که به کرّات در قرآن تکرار شده (از جمله:
بقره ۱۱۵ و ۲۷۲، رعد ۲۲، روم ۳۸ و ۳۹، رحمن ۲۷، انسان ۹، ليل ۲۰، و...) همان
جهت و هدف خدائي است که مؤمن به آن روي ميآورد. چنين است تسليم کردن وجه خود
به خدا (...أَسْلَمْتُ وَجْهِيَ لِلَّهِ...- آلعمران ۲۰). اين که در قرآن گفته
شده در قيامت کساني با وجه خود به آتش ميافتند، منظور همين اهدافي است که به
آن روي آوردهاند (از جمله اسراء ۹۷، فرقان ۳۴، قمر ۴۸).
۲۱۵ - اين كفر پس از ايمان، كه در آيات ۸۶ و ۹۰ نيز آمده است، دربارة عالمان
بيعمل بنياسرائيل است كه به رغم آشنايي با ايمان و انبياء الهي، به خاطر
منافع طبقاتي و تعصّبات مذهبي از پذيرش اسلام و نبوّت پيامبر امتناع
ميورزيدند.
۲۱۶ - آن «يوم» و اين «عذاب» البته ناظر به قيامت است، اما مگر حساب دنيا از
آخرت به كلي جداست و اين اشارات منحصر به عالمي ديگر است!؟ مگر تجربيات تاريخي
بشر چهرهها و ملتهايي را نشان نميدهد كه با وحدت كلمه و اتحاد در نظر و عمل
درخشيدند و نيز چهرهها و ملتهايي كه به راه تفرقه و اختلاف رفته و با روسياهي
در تاريكي تاريخ گُم گشتند؟ چرا از اين تصاوير زنده و گويا و تابلوهاي نصب شده
در تاريخ عبرت نگيريم و فراز و فرود و صعود و سقوط تمدّنها را در غروب تمدّن
اسلامي، از اوج علم و هنر، و طلوع تمدّن غربي از قعر قرون وسطاي مسيحي، با محك
وحدت و تفرقه مورد تأمل قرار ندهيم؟
۲۱۷ - «خَيْر» (همانطور كه در پاورقي ۲۱۱ گفته شد) دلالت بر گزيدگي نسلي جديد
در مسير تكامل ميكند. فعل مجهول ماضي و متعدي «أُخْرِجَت» نشانگر عوامل مرموز
و ناپيدايي ميباشد كه تحولي را در ساختار مغزي بشر، با ۶ قرن فاصله با عيسي(ع)،
پديدار ساخته است. «لِلنَّاس» به جاي عَلَي النّاسِ، نشان ميدهد اين گزينش به
سود مردم، نه مسلط شدن بر آنهاست. نشانة اين برتري و امتياز بايد در برتر آمدن
از منافع شخصي و دفاع از حقوق جمعي با ايفاي فريضه امر به معروف و نهي از منكر
ميباشد.
۲۱۸ - فعل كان (در: كُنتُمْ خَيْرَ أُمَّهٍ...) مستقل از زمان مشخص است و دلالت
بر تكوين حالتي در شخص يا ملت ميكند. نه اين كه شما بهترين اُمت بوديد، بلكه
گزيدگي و خَيْرَ أُمَّهٍ بودن شما ناشي از استعدادي جديد در بشر و مشروط بر
تحقق آن ميباشد. افعال مضارع: تَأْمُرُون، تَنْهَوْن و تُؤْمِنُونَ نيز دلالت
بر همين استمرار و شرط عملي ميكند و علت آن را نشان ميدهد.
۲۱۹ - ر ك به پاورقي ۱۸۲. با وجود مؤمناني ممتاز در اهل كتاب، متأسفانه اكثريتي
كه از يهودي و مسيحي بودن فقط شناسنامة آن را دارند، و عملاً خارج از ضوابط دين
عمل ميكنند (فاسق)، امروز سرنوشت جوامع غربي را رقم ميزنند و منشأ منكرات و
منازعات و غارت ملتهاي ضعيف و طغيان در سطح جهان ميباشند.
۲۲۰ - مخاطبين اين آيه، معاصران پيامبرند كه به ريسمان خدا چنگ زده، دعوت به
خير و امر به معروف و نهي از منكر ميكردند. تضمين بيتأثيري توطئههاي يهود،
ناشي از چنان استحكام ايماني و عملي بود. اگر امروز فاسقان اهل كتاب، نه
«أَذًى»، بلكه ضررهاي خانمانسوز و ضربههاي ذليل كننده بر بسياري از جوامع
اسلامي، از جمله سوريه، عراق، ليبي، افغانستان و... زدهاند، علت اصلياش دور
شدن مسلمانان از همان پايهها و پيمانهايي است كه تضمين كنندة شكست ناپذيري
آنها ميگشت.
۲۲۱ - «ثقفوا» از ريشة «ثَقَفَ»، به گفتة مرحوم طالقاني (پرتوي از قرآن- ج ۱ ص
۲۸)، مرادف با وجدتموهم (يافتن آنها) نيست. ثقافت دستيابي و چيره شدن با
آزمودگي است که وصف ضمني فاعل يا مفعول ميباشد. منظور اين است که اگر آنها
قدرت يافتند و مزاحمتشان جدي گشت با آنان برخورد سخت ميشود. با توجه به كاربرد
اين فعل در سورههاي ديگر (نساء ۹۱، انفال ۵۷، ممتحنه ۲، آلعمران ۱۱۲ و احزاب
۶۱) بهتر ميتوان به معناي آن پي برد.
۲۲۲ - فعل مجهول «ضُرِبَتْ عَلَيْهِمُ الذِّلَّهُ» دلالت بر عوامل ناپيدايي در
فراگيري ذلّت و زبوني بر سرنوشت تاريخي آن قوم ميكند. چنين ذلّتي مستقيماً
ناشي از عملكر منحرفانه خود يهوديان است كه در همين آيه توضيح داده شده است.
آيات ۶۱ بقره و ۱۵۲ اعراف نيز بر ذلّتِ ناشي از گوسالهپرستي و دنياپرستي آنها
اشاره كرده و در اين سوره بر تعصّبات قومي و ديني و تنگنظري، محدود ديدن خدا
در منافع قوم بنياسرائيل و مخالفتشان با پيامبر اسلام و آيين جديد.
۲۲۳ - نگاهي به سرنوشت اين قوم در بستر تاريخيِ حدود سه هزار سال گذشته نشان
ميدهد كه جز در پيوستن به ريسمان خدايي، در دوران داود و سليمان و مقاطعي
كوتاه، يا پيوستن به ريسمان ارتباطات و پيمانهاي سياسي با ابرقدرتها (ماجراي
كنفرانس بالفور و تشكيل دولت اسرائيل تحت حمايت بريتانياي كبير! و برخي قدرتهاي
جهاني)، اين قوم در گوشه و كنار دريا پراكنده و تحت الحمايه ديگران و در ضعف و
ذلّت بودهاند.
۲۲۴ - ر ك به پاورقي ۵۶.
۲۲۵ - كفر مستمرشان به نشانههاي خدا (يَكْفُرُونَ بِآيَاتِ الله)، ناديده
گرفتن نظامات عمومي جهان، محدود ساختن رحمت خدا در منافع قومي خود، انكار نبوّت
عيسي مسيح(ع) و محمد(ص) رسول الله بوده است. كُشتنِ
پيامبرانِ معترض به مفاسدشان، غرور و قساوت قلبي آنها را نشان ميدهد و
بياعتنايي به هر قانون و قراري كه در برابر تمايلات تكبرآميزشان مانع شود و
تجاوز به حقوق طبقات ضعيف خود و همسايگان، «عصيان و تعدّي» آنان را ميرساند.
۲۲۶ - ر ك به پاورقي ۲۱۰.
۲۲۷ - آن ايستادگي و قيام را بايد در برابر قعود آن قوم متعصّب در غرورهاي فردي
و قومي و چسبيدن به دنيا و منافع مادّي دانست.
۲۲۸ - تلاوت، تفاوتي ظريف با قرائت دارد. در مفهوم تلاوت، تبعيت از آنچه خوانده
ميشود و پيروي از حکم آن نهفته است و بيش از فهم و تدبّر در آن، عمل کردن و به
کار بستناش اهميت دارد. تلاوت معمولا در مورد کتابهاي ديني به کار برده
ميشود، نه هر نوشته و کتابي. بنابراين هر تلاوتي، قرائت هم هست، ولي هر قرائتي
تلاوت محسوب نميشود.
۲۲۹ - ر ك به پاورقي ۱۰۹.
۲۳۰ - سرعت داشتن در کارهاي خير نشانه انگيزه و اشتياق در جلب رضاي خدا و
شتابورزي در آن است. فعل «يُسَارِعُونَ» ۷ بار در قرآن آمده است که ۳ مورد آن
ناظر بر شتاب ورزيدن در کارهاي نيکوست (آلعمران ۱۱۴، انبياء ۹۰، مؤمنون ۶۱) و
۴ مورد ديگر در شتابورزي منکران در کفر و گناه و تجاوز (آلعمران ۱۷۶، مائده
۴۱ و ۵۲ و ۶۲).
۲۳۱ - در اين سه آيه جمعاً ۱۰ صفت ممتاز براي مؤمنين واقعي از اهل كتاب (يهود و
نصارا) شمرده شده است كه نشانة انصاف، حق شناسي و نظر جامع قرآن است: ۱- اُمت
(هدفداري و هماهنگي)، ۲- برپايي (از غرورهاي قومي)، ۳- تلاوت شبانة آيات خدا،
۴- سجده در آستان حق، ۵- ايمان مستمر و نو شونده، ۶- ايمان به آخرت، ۷- امر
بمعروف و نهي از منكر (انجام رسالت اجتماعي)، ۸- پيشتازي در نيكيها، ۹- صالح
بودن، ۱۰- متّقي بودن.
۶ صفت اول ارتباط آنها را با خدا ميرساند، ۲ صفت بعدي خدماتشان را به جامعه
نشان ميدهد و ۲ صفت بعدي، شخصيت صالح و پرواپيشة آنان را ميستايد.
ترجمه عبدالعلى بازرگان