به نام خداي رحمتگستر بر
عام و خاص
۱۱۶ - بيگمان اموال و اولاد (ثروت و قدرت) كساني كه كفر ورزيدند (حقانيت قرآن و
پيامبر اسلام را انكار كردند)، هرگز آنان را از (پناه بردن به) خدا (در عواقب
اعمالشان) به هيچ وجه بينياز نميكند۲۳۲ و چنين كساني اهل (وابسته)
دوزخند كه خود در آن جاودانند.۲۳۳
۱۱۷ - مَثَل (قابل تشبيه) آنچه (منكران براي مقابله با شريعت اسلام) هزينه ميكنند،
همچون مَثَل باد سردي است كه به كشتزار قومي كه به خود ستم كردهاند بزند و آن را
تباه (خشك) كند،۲۳۴ پس (با توجه به نتيجة طبيعي اعمال) خدا به آنان ستم
نكرده است، بلكه خود بر خويشتن ستم كردهاند.
۱۱۸ - اي كساني كه ايمان آوردهايد، جز از خودتان (از بيگانگان) دوستِ همرازي
نگيريد۲۳۵ (كه آنها) از هيچ كوششي در آشفته ساختن (امور) شما كوتاهي
نميكنند.۲۳۶ دوست دارند كه شما را گرفتار مشكلات سازند.۲۳۷
خشم و كينة آنها از دهانشان (سخنانشان) آشكار است۲۳۸ و آنچه در
سينههاشان پنهان ميدارند۲۳۹ بزرگتر است، ما نشانهها را به روشني براي
شما بيان كرديم، اگر اهل رفتار عاقلانه بوده باشيد.
۱۱۹ - (آگاه باشيد) اين شماها (به خاطر خوشبينيتان) آن ها را دوست داريد و(ليكن)
آنها شما را دوست ندارند (چرا كه كتاب شما را قبول ندارند، اما) شما به همة
كتابها(ي آسماني) ايمان داريد. و (از نشانههاي فريبشان اين است) كه وقتي شما را
ملاقات كنند، گويند: (ما نيز) ايمان آوردهايم، و چون به خلوت روند از (شدّت) خشمِ
بر شما سرانگشت خويش به دندان گزند!۲۴۰ بگو: به خشم خويش بميريد كه
مسلماً خدا به (پنهانيهاي) سينهها بسي داناست.۲۴۱
۱۲۰ - اگر به شما خيري (موفقيت و پيروزي) رسد، ناراحتشان ميكند و اگر ناگواري براي
شما رخ دهد، بدان شادمان ميشوند و (در برابر اين بدخواهيها) اگر پايداري ورزيد۲۴۲
و پروا پيشه كنيد، نقشه و نيرنگ آنها هيچ زياني به شما نميرساند،۲۴۳
بيگمان خدا بر آنچه ميكنند احاطه دارد.
۱۲۱ - (به ياد آر) آنگاه كه صبحگاهان از خانوادهات (به عزم رفتن به جبهة اُحُد)
جدا شدي تا مؤمنين را در سنگرهاي خود مستقر سازي۲۴۴ و خداوند (نسبت به
سخنان موافق و مخالف) بس شنوا و داناست.
۱۲۲ - آنگاه كه دو گروه از شما (تحت تأثير منافقان) به ضعف و ترس گراييدند،۲۴۵
در حالي كه خداوند ياورشان بود و مؤمنان بايد تنها به خدا توكل كنند.۲۴۶
۱۲۳ - و همانا (نبايد فراموش كنيد كه) خدا شما را در (جنگ) بدر ياري كرد در حالي كه
(در برابر نفرات و تجهيزات برتر دشمن) فروتر بوديد. پس پرواي خدا پيشه كنيد (از
نافرماني او بيم داريد)، باشد تا شكر (استفادة بهينه از امكانات) گزاريد.۲۴۷
۱۲۴ - (بايد به ياد ميآوردند) آنگاه كه به مؤمنين ميگفتي: آيا براي هميشه شما را
(همين) بس نيست كه پروردگارتان (امكان دارد) با سه هزار فرشتة فرو فرستاده شده شما
را ياري كند؟۲۴۸
۱۲۵ - آري، اگر صبر (مقاومت و ايستادگي) كنيد و (از نافرماني و فرار) بپرهيزيد و
(دشمنان) با همين شدّت و شتاب (فوران) بر شما يورش آرند،۲۴۹ پروردگارتان
شما را با پنج هزار فرشتة نشانگذار ياري خواهد داد.۲۵۰
۱۲۶ - خدا اين (وعدة امداد فرشتگان) را جز براي بشارت (تقويت روحيه) شما قرار نداد
و (نيز) براي آنكه دلهاي شما (از بيتابي) اطمينان (آرامش) يابد،۲۵۱ و
ياري جز از جانب خداي شكستناپذيرِ حكيم نيست.۲۵۲
۱۲۷ - (خدا ياريتان داد) تا جناحي از كافران را (شاخهاي از شجرة كفر را) ببُرد۲۵۳
تضعيفشان نمايد يا تارومارشان كند۲۵۴ تا زيانكار (شكستخورده) بازگردند.۲۵۵
۱۲۸ - چيزي (اختياري) از امر (سرنوشت دشمن) از آنِ تو نيست؛ (خدا) يا (به رحمت خود)
بر آنها بازميگردد (توبهشان ميپذيرد)،۲۵۶ يا (به بازتاب اعمالشان)
مجازاتشان ميكند، از آن روي كه بيگمان ستمگرند.
۱۲۹ - هرآنچه در آسمانها و زمين است تنها متعلق به خداست، هر كه را بخواهد (شايسته
بداند) ميآمرزد و هر كه را بخواهد (مستحق بداند) عذاب ميكند۲۵۷ و خدا
بس آمرزندة مهربان است.۲۵۸
۱۳۰ - اي كساني كه ايمان آوردهايد! رِبا نخوريد (آن هم) با بهرهاي چند برابر و
افزون شده (تصاعدي)۲۵۹ و از خدا پروا كنيد، باشد تا به فلاح (شكوفايي
استعدادها) نائل شويد.۲۶۰
۱۳۱ - از آتشي بپرهيزيد كه براي كافران (منكران نظامات الهي) مهيا شده است.۲۶۱
۱۳۲ - از خدا و رسول فرمان بريد باشد تا مورد رحمت قرار گيريد.۲۶۲
۲۳۲ - ر ك به پاورقي ۲۰ همين سوره.
انسان در مسير رشد و كمال سراپا ناقص و نيازمند خدايي است كه تنها او بينياز و
ستوده است (فاطر ۱۷). جملة: ما اَغني/ عَنكُم/ عَنهُم/ عَنه عَنّي، ۸ بار و
جملات: لَن تُغْنِيَ عَنكُم/ عَنْهُمْ، لا يَغني عَنهُم، لَن يَغنُوا عَنك، لَن
تَغنِيَ عَنكُم نيز به دفعات در قرآن تكرار شده است.
۲۳۳ - معناي مصاحبت، نوعي همراهي و ملازمت است كه به تدريج شخصيت انسان را با
آنكه، يا آنچه با آن مصاحبت ميكند شبيه ميسازد؛ همچون صحابه رسول خدا و ساير
مصاحبتهاي دنيايي. «اصحاب النار» بودن، شخصيت جهنمي پيدا كردن مردمان
آتشافروز و ظالم است و مصاحبت با هر چيز از اعتماد و اتكاء به آن ناشي ميشود
و گام به گام در تأثيرپذيري از آن مشابهت حاصل ميگردد. به گفته پروين اعتصامي:
گِلي خوش بوي در حمام روزي
رسيد از دست محبوبي به دستم
بدو گفتـم كه مـُشكي يا عبييـري
كـه از بـوي دلاويــز تــو مستم
بگفتـا مـن گِـلي بَـد بــوي بـودم
وليكن مـدتي با گـُــل نشستــم
كمـال همنشيـن در مـن اثـر كرد
وگرنه من همانخاكمكه هستم
۲۳۴ - آسيب بزرگي كه گهگاه به كشاورزان و باغداران وارد ميشود، سرماي
غيرمنتظرهاي است كه در فصل بهار، پس از سر برآوردن نهالهاي نورس و شكوفههاي
لطيف ميوزد و جوانهها و سردرختيها را در يخبندانها خراب ميكند؛ يا گرماي
سوزندهاي كه در مناطق گرم جنگلها را نيز به آتش ميكشد. ريشة لغوي «صِر» از
صَرَرَ به معناي بستن و گِره زدن است، سرما يا گرماي شديد گويي هر آنچه را باز
شده گِره ميزند و جمع ميكند.
تنها طبيعت نيست كه به تعادل و هماهنگي وابسته است، آدميان نيز با افراط و
تفريط و طغيان بر سنّتها و قوانين الهي، مواهب انساني و استعدادهاي رشد و كمال
خود را ميسوزانند. مثال فوق بيانگر و نمودار محصول تلاش و كوشش كساني است كه
با اميد بستن به اموال و اولاد از خدا بريدهاند. فراموش كردن خدا، آدمي را از
استعدادهاي متعالي خويش بيگانه و با ثروت و قدرت قرين و به دنيا و رقابتهاي آن
مشغول ميسازد كه محصولي جز اختلاف و عداوت ندارد. مگر جنگهاي خانمانسوز جهاني
جز ظهور و بروز همين خصلتهاي مادّيگرايانه است؟ اين آتشها جلوة دنيايي دوري
از خدا است، جلوة اخروي آن، آتش جاويدي است كه دوري از رحمت پديد ميآورد.
۲۳۵ - براي دوستي كلمات زيادي در قرآن وجود دارد؛ از جمله: رفيق، خليل، قرين،
مصاحب، محاور، صديق، حبيب، ولي و غيره. «بِطَانَه» به دوستي ميگويند كه از بطن
و بود و نبود شخص آگاه باشد. به آستر لباس كه همچون زيرپيراهني به تن ميچسبد
نيز بطانه ميگويند كه مفهوم همراز دارد. مخاطب اين آيه جمع مسلمانانند. منظور
روابط سياسي اقتصادي با بيگانگان است كه همواره با حريمي از احتياط بايد همراه
باشد. اگر جوامع اسلامي در روزگار ما به چنين ضعف و پراكندگي گرفتار شدهاند،
يكي از عواملش همين راه دادن بيگانگان به اندرون خانه و سپردن كليد آن به
مستشاران قدرتهاي جهاني است كه به دنبال منافع ملي و سياستهاي استعماري و
استثماري خودشان هستند.
۲۳۶ - «خَبَال» را فساد، يعني به هم خوردن نظم و تعادل ميدانند، به قول راغب
(در مفردات)، خبال تباهي و بيتعادلي فکري است. مثل بيماري و جنوني که بر حيوان
عارض ميشود، يا آشوب و آشفتگي که بر عقل و تصميم گيري مسلط ميگردد. ديوانه و
مجنون را مُخَبَّل و عاشقي را که عشق، بيقرار و مفتونش کرده باشد، ميگويند
«خَبَلَ الحُبُّ قَلبَهُ» (المنجد). اين کلمه تنها دو بار در قرآن آمده است و
هر دو حکايت از عواملي نفوذي ميکند که موجب از هم پاشيدگي وحدت در تصميم گيري
و آسيب به مديريت ميشود. توبه ۴۷ - ...لَوْ خَرَجُوا فِيكُمْ مَا زَادُوكُمْ
إِلاَّ خَبَالاً.... «يَأْلُوا» فعل مضارع از ريشة «اَلْو»، سُستي به خرج دادن
و كوتاهي كردن است.
۲۳۷ - عَنَتْ» مشقّت و سختي است. اين واژه ۵ بار در قرآن آمده است. دربارة: رنج
و مشقّت بيهمسري (نساء ۲۵)، احساس دردمندي و رنج پيامبر از مشكلات و
گرفتاريهاي مردم (توبه ۱۲۸)، تمايل بيگانگان به نابساماني و پريشاني مسلمانان
(آلعمران ۱۱۸)، در گرفتاري و سختي و مشقّت افتادن مردم يا نافرماني از رسول
(حجرات ۷)، و بالاخره به مشقّت افتادن مسلمانان، اگر حقوق يتيمان را رعايت
نكنند (بقره ۲۲۰).
۲۳۸ - عداوت همان دشمني و تجاوز، و بُغض، ضدّ حبّ است. اين دو حالت نشانگر تنفر
يا تمايل ميباشند. واژة « بَغْضَاء» كه ۵ بار در قرآن تكرار شده، شدت اين تنفر
و ناخوشايندي را نشان ميدهد؛ سه بار در عداوت و بُغض بنياسرائيل ميان خودشان
(مائده ۱۴ و ۶۴)، و با مسلمانان (آلعمران ۱۱۸)، يكبار در نقش شيطان، از طريق
قمار و شراب، در تخريب مناسبات آدميان (مائده ۹۱)، و بار ديگر در پديدار شدن
دشمني ميان مشركين و موحّدين (ممتحنه ۴). بقاي عداوت و بغض و كينه ميان يهوديان
تا روز قيامت، ناشي از خصلت مالدوستي و رقابت در كسب هرچه بيشتر ثروت، به هر
قيمتي است، كه موجب تضاد منافع و تخاصم ميان خودشان و با ديگران ميگردد.
۲۳۹ - اصطلاح صدر يا صدور، در تمامي ۴۴ موردي که (مستقل يا با ضمائر) در قرآن
آمده است، معناي مجازي دارد و نميتوان آن را به قفسه سينه ظاهري نسبت داد. صدر
انسان، همان ظرفيت روحي اوست که به تعبير قرآن، تنگنظر يا وسيع نظر (ضيق صدر
يا سِعِه صدر) ميشود (انشراح ۱، حجر ۹۷ و موارد ديگر)، سينه از تنگنظري شفا
پيدا ميکند (توبه ۱۴، يونس ۵۷)، و امراضي امثال: ترس (حشر ۱۳)، کِبر (غافر
۵۶)، نياز (حشر ۹)، مخفي کاري (نمل ۷۴، غافر ۱۹ و...)، دشمني (اعراف ۴۳) و
شيطان در آن نفوذ ميکند (ناس ۵)، خدا سينهها را ميآزمايد (آلعمران ۱۵۴) و
آيات خود را در آن وارد ميكند (عنکبوت ۴۹) و.... در ضمن ۱۲ بار در قرآن بر
عليم بودن خدا بر ذات سينهها تأکيد شده است.
۲۴۰ - اين آيه دو روحيه و رفتار مختلف را نشان ميدهد؛ مسلمانان با ايمان به
سلسله انبياء و كتابهاي آسماني، بايد به همة پيروان آنها به چشم شاگردان يك
مدرسه نگاه كنند، اما اهل كتاب به مسلمانان به چشم رقيب و بيگانه مينگريستند و
نميخواستند وجود شريعتي تفصيليتر و رشد دهندهتر را به رسميّت بشناسند.
۲۴۱ - خدا اگر ميخواست ميتوانست جان هر منكر و معاندي را بگيرد؛ او نيازي به
شعار مرگ خواهي ندارد. فرمان «مُوتُواْ» (همانطور كه در بقره ۲۴۳ نيز آمده
است)، پيشبيني و بيان سرانجام و نتيجة يك رفتار است كه در اينجا خشم و كينه
عليه ديگران ميباشد كه فرد يا جامعه را با اين ويژگي به تيره روزي و تباهي
ميكشاند.
۲۴۲ - صبر از جمله كلمات قرآني است كه مفهوم آن درميان ناآشنايان با فرهنگ
قرآن، كه به ترجمه كلمات اكتفا ميكنند، در مواردي متضاد با معناي حقيقي آن
ميباشد! تلقي بيشتر مردم از صبر، انتظاري انفعالي است كه معمولا دربرابر عجله
و شتابزدگي به كار ميرود، اما صبر قرآني فعال (Active) و پرتحرّك است. اين كه
خداوند وعده داده اگر از ميان شما ۲۰ تن صابر باشند بر ۲۰۰ تن غلبه ميكنند
(انفال ۶۵)، معنايي جز مقاومت و پايداري ندارد. هرچند زمينههاي صبر متفاوت
است، ولي در همه حال مفهوم پايداري و مقاومت و تسليم نشدن در آن غلبه دارد.
واژة صبر ۱۰۳ بار در قرآن تكرار شده است؛ خداوند در ۴ آيه وعدة همراهي با
صابران (اِنَّ اللهَ مَعَ الصّابِرينَ) داده و در ۴ آيه، صابر بودن را نشانة
عزم و ارادة قوي شمرده است (شوري ۴۳، احقاف ۳۵، آلعمران ۱۸۶، لقمان ۱۷).
۲۴۳ - معناي کيد، طرح و تدبير و نقشههايي است که عليه دشمن کشيده ميشود. اگر
معناي هدايت، رهبري به مقصود و رسيدن به هدف است، ضلالت معناي معکوس دارد.
۲۴۴ - از اين آيه تا حدود ۶۰ آية بعد، كه تحليلي بر جنگ اُحُد به شمار ميرود،
محور سخن و سياق آيات عوض ميشود و به ظاهر نوعي گسيختگي و بينظمي به نظر
ميآيد، اما با كمي توجه و تدبّر ميتوانيم ارتباط منطقي و انسجام آيات را
دريابيم؛ آخرين آية بخش قبل سخن از بدخواهيها و طرح نقشههاي توطئهگراني از
اهل اكتاب درميان بود كه گويا جنگ اُحُد به تحريك و تبانيهاي پشت پردة آنان به
وقوع پيوست.
داستان برانگيختگي سلسلة آلعمران، از همسر عمران (مادر مريم) تا زكريا و يحيي
و عيسيبن مريم، آيات ۳۳ تا ۶۰ اين سوره را به خود اختصاص داده است، پس از آن،
تا آية ۱۲۰ عملكرد اُمت آن پيامبر (بنياسرائيل) را در برخوردشان با اسلام مورد
ارزيابي قرار ميدهد. اينك پس از آن دشمنيها و دسيسهها، دامنة بحث را به نبرد
اُحُد ميكشاند كه مشركان مكه به تحريك و تبليغات يهود و حمله به مدينه عليه
مسلمانان برپا كردند.
داستان جنگ اُحُد، نه از عِدّه و عُدّه خودي و دشمن و قهرماني شجاعان (كه مورد
علاقة ناقلين حوادث است)، بلكه از خيزش سحرگاهي پيامبر با ترك خانه و خانواده و
شتافتن به صحنة نبرد براي سامان دادن به سپاهيان و استقرار آنان در سنگرهاي
دفاعي آغاز ميشود تا فرماندهي قاطع و مصمّم او را در برابر متجاوزين نشان دهد.
آن رسول موحّد و متوكّل خدا، تنها مرد موعظه و منطق و معلم و مربّي اخلاق نبود،
جنگآورياش در دفاع از جان و مال و ايمان پيروانش نيز نمونه و نادر بود.
اتفاقاً اسوه بودن آن رسول، در متن آيات مربوط به جنگ احزاب و ماجراي ائتلاف
دشمنان اسلام با محاصرة مدينه و مقاومت مثالزدني پيامبر مطرح شده است. احزاب
۲۱- لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللهِ أُسْوَةٌ حَسَنَهٌ...
۲۴۵ - برحسب آنچه مورخين نقل كردهاند؛ مشركان مكه به انتقام شكست بدر، در سال
سوم هجري، با لشگري انبوه متشكّل از سه هزار سواره و دو هزار پياده به سوي
مدينه شتافتند و براي تقويت روحية سربازان خود، همسران و بُتهاي خويش را به
همراه آوردند. مسلمانان پس از آگاهي از حركت آنان، مردّد بودند كه در شهر از
بام خانهها دفاع كنند، يا به استقبال دشمن بشتابند؟ سرانجام در نظرخواهي از
نفرات و رأيگيري نهايي، با هفتصد نفر و تجهيزات اندك به مصاف دشمن رفتند. در
ميان راه، سركردة منافقان كه تصميم جوانترها در مقابله با دشمن را موافق نظر
خود نيافته بود، به اين بهانه رأي اكثريت را نقض كرد و با نفراتش به مدينه
بازگشت. كاهش نفرات موجب تضعيف روحية دو طايفه از مسلمانان (بنيسلمه و
بنيحارثه) شد و نزديك بود آنها نيز برگردند كه سرانجام بر ترديد خود غلبه كرده
و ماندند.
« تَفْشَلاَ » از ريشه «فَشَلَ»، احساس ضعفي است که منجر به ترس از دشمن
ميگردد. اين واژه ۴ بار در قرآن تکرار شده که در همه موارد سخن از ضعف و ترسي
است که در جنگ پيش ميآيد. در سه مورد همراه تنازع آمده (انفال ۴۳ و ۴۶،
آلعمران ۱۵۲) كه نشان ميدهد اولين نتيجه اختلاف و تنازع، تفرقه و احساس
تنهايي و ترس است.
۲۴۶ - وکيل به معناي کارگزاري که بندگان به او توکل ميکنند، از نامهاي نيکوي
الهي است که در قرآن با اوصاف: «کفي بالله وکيلاً» (خدا در کارگزاري کافي است -
۶ بار)، «هو علي کل شيء وکيل» (او بر هر چيزي وکيل است - ۳ بار)، «نعم الوکيل»
(چه وکيل خوبي) و... تکرار شده است. جالب اين که ۷ بار نيز به پيامبر(ص) هشدار
داده شده و آن رسول نيز آن را به مردم ابلاغ فرموده که پاسدار مردم نيست و خدا
وکالت بندگان را به او نسپرده است (انعام ۶۵ و ۱۰۷، يونس ۱۰۸، زمر ۴۱، شوري ۶،
اسراء ۵۴، فرقان ۴۳). شگفتا، خدا چنين اجازهاي به پيامبر عظيمالشأنش نداده،
اما برخي پيروان شريعت او از موضع وکالت ملت و پاسداري از عقايد و اعمال آنها
ادعاي ولايت مطلقه ميکنند!!
۲۴۷ - کفر، ناسپاسي، ناديده گرفتن و ضايع کردن نعمت است. و شکر، سپاسگزاري از
نعمت دهنده، به زبان آوردن آن و بهرهبرداري عملي از نعمت با رضايت صاحب نعمت
ميباشد. در معناي ريشهاي شکر، نوعي فزوني و زيادت است. اين واژه در زبان عربي
در موارد: چشمه پُر آب، گاو پر شير و آسمان پر باران به کار برده ميشود که
تماماً دلالت بر برکت داشتن و رشد و توسعه و استفاده بهينه از نعمت ميکند.
۲۴۸ - مسئلة امداد فرشتگان در جنگ، كه در اين آيات و نيز آيات ۹ تا ۱۲ سورة
انفال (در شرح نبرد بدر) آمده است، از رموز قرآني به شمار ميرود كه البته در
جهانبيني توحيدي و نقشي كه فرشتگان در جهان دارند قابل فهم است. مطابق معارف
قرآني، ايمان به فرشتگان از اركان باورهاي اسلامي محسوب ميشود (بقره ۳ و ۱۷۷،
نساء ۱۳۶)، فرشتگان نيروهاي نقشآفريني با بالها (بُعدهاي) متفاوت هستند (فاطر
۱) و نقشهاي گوناگوني در طبيعت و شريعت دارند كه در سورههاي مختلف قرآن به آن
اشاره شده است. از جمله: در نزول وحي به پيامبران و ياري آنها و مؤمنين، نزول
باران و ساير تحولات جوّي (رعد ۱۳)، گرفتن جان آدميان، رحمت يا عذاب و... اما
در ارتباط با امداد انسانها مهمترين آنها عبارتند از:
• خارج ساختن انسانها از انواع تاريكيها (كفر، شرك، نفاق، حرص، حسد و...) به
نور هدايت توحيدي (احزاب ۴۳)
• تقويت روحيه و زايل كردن ترس و اندوه موحّدينِ استقامت كننده در راه حق و
سرپرستي كار آنان (فضّلت ۳۰ تا ۳۲)
• استغفار (پالايش نفساني) براي زمينيان (شورا ۵)
• شفاعت (پيوستن و تقويت) انسانها (نجم ۲۶)
• سجده به آدم (در خدمت رشد و كمال بودن آدميان) (بقره ۳۰ تا ۳۴ و آياتي ديگر)
• لعنت ظالمان (دفع آنان از رحمت خدا) (بقره ۱۶۱، آلعمران ۸۷)
• و...
اما اشارة مشخّص به امداد هزار فرشته (در جنگ بدر)، امكان امداد سه هزار در
اُحُد، و نيز پنج هزار در آينده، مشروط به صبر و تقواي مؤمنين، مرتبط با
استعداد و آمادگي آنها ميباشد. در سورة انفال (آية ۶۵) مؤمنين را مشروط برآنكه
صابر (شجاع و مقاوم در جنگ) باشند، با تواني ده برابر نيرومندتر از دشمن وصف
كرده است، مكانيسم چنين توانايي را بايد در امداد فرشتگان به مجاهدان و زايل
ساختن ترس و نگراني و تقويت روحية آنان دانست، كه در فصلت ۳۰ تا ۳۲ به آن اشاره
شده است. از طرفي ضعف ايماني اين توان را كاهش ميدهد، كماآنكه در همان آية ۶۵
انفال، نسبت ده به يك را به دو به يك تقليل داده است. با اين توضيحات، تفاوت
اعداد فوق را، كه ممكن است جنبة رياضي و عددي آن نسبي و حدودي باشد، شايد بتوان
مرتبط با تعداد مجاهدان در نبردهاي مورد نظر و ميزان قدرت ايماني آنان دانست
(والله اعلم).
۲۴۹ - «فَوْر» همان جوشيدن و فوران است. اين كلمه ۴ بار در قرآن تكرار شده است؛
۲ بار فوران آب در داستان طوفان نوح (هود ۴۰ و مؤمنون ۲۷)، يك بار جوش و خروش
آتش، مثل شعلههاي خورشيدي (ملك ۷)، و همين آيه كه نشانگر فوران خشم و هجوم
گستردة دشمن ميباشد.
۲۵۰ - در آية قبل از «الْمَلآئِكَهِ مُنزَلِين» نام برد و در اين آيه از
«الْمَلآئِكَهِ مُسَوِّمِينَ». در آية ۹ انفال نيز از «الْمَلَائِكَهِ
مُرْدِفِينَ» ياد شده است. هركدام از اين اوصاف نمايانگر حالتي از چنان امدادي
است؛ مُنزَلِين گويا دلالت بر نزول در زمينة روحي و آمادگي و استعداد مجاهدان
ميكند. مُسَوِّمِينَ را نشانگذار ناميدهاند! از ۱۵ موردي كه مشتقات اين كلمه
در قرآن آمده است، ميتوان مفهوم چشاندن عذاب (يَسُومُونَكُمْ سُوءَ
الْعَذَاب)، داغ و نشاندار كردن اسبان (آلعمران ۱۴)، هدفدار و معيّن بودن
عذاب (ذاريات ۳۴ و هود ۸۳)، و سيماي شخصيتي هر كس (۶ آيه) را در موارد مختلف
استنباط كرد. تعبير مُرْدِفِينَ احتمالاً دلالت بر رديف و پي در پي بودن آن
امداد و سلسله مراتب آن متناسب با آمادگي گيرنده امداد ميكند.
۲۵۱ - اين سخن عيناً (با تفاوتي جزئي) در آية ۱۰ سورة انفال، در ارتباط با
امداد فرشتگان در نبرد بدر، تكرار شده تا بفهماند امداد فرشتگان از طريق متحوّل
ساختن روحية مجاهدان تحقّق يافت، نه آنكه مداخلهاي در جنگ كرده باشند.
۲۵۲ - صفت «عزيز» در زبان عربي دلالت بر عزّت مطلق يعني ابرقدرت بودن ميكند كه
دستي بالاي دست او نيست. از اين نظر به شاهان نيز «عزيز» ميگفتند. مثل عزيز
مصر (فرعون). زمين بلندي را كه آب بر آن سوار نميشود نيز «عِزاز» ميگويند.
اما صفت حكيم دلالت بر محكم و مبراي از عيب و نقص بودن ميكند، همچون جسم محكمي
كه نشكن و يكپارچه است. خدا حكيم است، چون كارش کامل است و رخنه و راهي براي
نفوذ خرابي و نقص در آن نيست.
۲۵۳ - «طَرَف» به ناحيه و جانبِ زمان و مكان گفته ميشود. مثل نماز در اطراف يا
دو طرف روز (هود ۱۱۴ و طه ۱۳۰)، اطراف و نواحي زمين (رعد ۴۱ و انبياء ۴۴) و نيز
نگاه چشم (طَرْف در ۶ آيه) كه گويا به دليل حركت آن در جوانب مختلف چنين نام
گرفته است.
۲۵۴ - «يَكْبِتَهُمْ» از كَبَتَ، خوار و ذليل كردن دشمن است. اين كلمه فقط دو
بار ديگر در آية ۵ سورة مجادله آمده است.
۲۵۵ - «خَابَ» معنايي مقابل «فَلَحَ» دارد (قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَكَّاهَا
وَقَدْ خَابَ مَنْ دَسَّاهَا- شمس ۹ و ۱۰) يعني شکست و تباهي و عدم توفيق.
۲۵۶ - گياهِ پژمرده در گلدان يا باغچه، مادام كه استعداد حياتي خود را از دست
نداده و خشك نشده باشد، امكان احياء و بازگشت به طراوت و تازگي را دارد. حيات
معنوي انسان نيز با بيپرواييِ گناه يا پوشاندن حقايق (كفر)، به پليدي سوق پيدا
ميكند. اگر گناهِ شخص در ارتباط با خالقش باشد، همين كه برگردد (توبه) ظاهراً
كفايت ميكند. اگر حقوق كسي را ضايع كرده باشد، در بازگرداندن و جبرانش بايد
«اصلاح» كند، و بالاخره اگر موجب گمراهي مردماني شده باشد، بايد با شجاعت
اخلاقي و به صراحت به اشتباه خود اعتراف نمايد «وَبَيَّنُوا».
توّاب (بسيار بازگشت كنندة با رحمت) از صفات نيكوي خداست كه ۱۱ بار (معرفه و
نكره) در قرآن تكرار شده است. خدا توبهپذير (قَابِلِ التَّوْبِ- غافر ۳) و
دوستدار توبه كنندگان است (يُحِبُّ التَّوَّابِين- بقره ۲۲۲). مشتقات توبه ۸۲
بار در قرآن آمده است. سورة نهم قرآن توبه ناميده شده و در آية ۱۱۲ آن، توبه
(بازگشت به خدا) را گام اول نردباني ۱۰ پله شمرده است (توبه، عبادت، حمد،
سياحت، ركوع، سجود، امر بمعروف، نهي از منكر، حفاظت از حدود خدا و ايمان).
۲۵۷ - معناي «من يشاء» كه «به هر كه خواهد» ترجمه ميشود، ممكن است با
«دلبخواهِ» مصطلح در زبان فارسي اشتباه گرفته شود، اما مشيّت خدا همان نظامات و
قوانين اوست كه هر كس خود را با آن هماهنگ سازد سود ميبرد. در مدرسه نيز
معلمان هر كس را بخواهند قبول يا ردّ ميكنند، اما نه به دلخواه، بلكه بر اساس
لياقتها نمره ميدهند.
۲۵۸ - جملة «لِلّهِ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ» (يا: لَهُ مُلْكُ
السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ) كه انحصار فرمانروايي خدا در جهان هستي را مورد
تأكيد قرار ميدهد، جمعاً در ۲۰ آية قرآن، البته در زمينههاي گوناگون، آمده
است.
۲۵۹ - گويا پس از شكست غيرمنتظرة اُحُد، به ذهن كساني خطور كرده بود كه علت
پيروزي قريش ثروتي است كه سرمايه اندوزان آنان از طريق تجارت و رِبا دادن به
ديگران به دست آوردهاند، و نيز گفته شده برخي يهوديان رِباخوار مدينه هم
پيشنهاد همكاري و مشاركت در منافع به برخي مسلمانان داده بودند. اين آيات
تخديري ظاهراً ناظر به زمينههاي چنين تمايلاتي است.
۲۶۰ - «فِلاح» را رستگاري، موفقيت و به نجات و پيروزي رسيدن ترجمه کردهاند.
ريشه اين کلمه «فَلَحَ»، تداعي کننده شکافتن موانع براي انجام کار و پيشروي در
مسير است. در زبان عربي کشاورز را به خاطر شکافتن و شخم زدن زمين «فلاّح»، و
حرفة کشاورزي را «فلاّحت» ميگويند. به همين نحو دريانورد را نيز که دريا را
ميشکافد و پيش ميرود فلاّح مينامند.
کشاورز با شخم زدن زمين، امکان تنفس به زمين ميدهد تا دانه نهاده شده در آن،
از دل خاک به افلاک سر کشد و در پرتو نور خورشيد بالنده و بارور گردد. دانه
قدسي آدمي نيز اگر از بار سنگين وابستگيهاي مادّي، به مدد تزکيه نفس آزاد
گردد، در هواي ايمان و معنويت، به رشد و تعالي ميرسد.
معمولا «قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ» را «مؤمنين رستگار شدند» ترجمه ميکنند،
به نظر اين قلم چنين ترجمهاي به خوبي بيانگر نقش مفهوم فلاح نيست؛ فعل افلح
نشان ميدهد آنها نفس خود را به شکافتن، رُستن و شکفتن رساندهاند. شکافتن
حجابها و موانع، رَستن از وابستگيهاي دنيايي و شکفتن استعدادهاي خدائي است.
در زبان انگليسي نيز دوره رشد و پيشرفت انسان را با کلمه Fluorite ، و کسي يا
چيزي را كه رشد و توسعه کرده باشد، با کلمه Flourish وصف ميکنند.
۲۶۱ - «أُعِدَّتْ» فعل مجهول از عَدّ (شمردن) است. تعديد (در باب تفعيل) مفهوم
ذخيره و آماده كردن مال يا ثواب و گناه دارد. فعل أُعِدَّت ۴ بار در قرآن آمده
است؛ ۲ وار دربارة آتشي كه براي كافران (با عملكرد خودشان) به تدريج در وجودشان
ذخيره و آمادة اشتعال ميشود (بقره ۲۴ و آلعمران ۱۳۱)، و ۲ بار دربارة بهشتي
كه براي متّقين و مؤمنين به خدا و رسول مهيا ميگردد (آلعمران ۱۳۳ و حديد ۲۱).
تدريجي بودن اين سرنوشت را در آيات ۱۸۲ اعراف و ۴۴ قلم نيز ميبينيد. خداوند
رفيعالدّرجات است (غافر ۱۵) و هر انساني را مطابق ايمان و عمل خودش به درجاتي
بالا ميبرد (از جمله: احقاف ۱۹، بقره ۲۵۳، آلعمران ۱۶۳، انعام ۸۳ و...)
۲۶۲ - جملة «لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُون» جمعاً ۸ بار در قرآن تكرار شده است. بررسي
زمينههاي واقع شدن در معرض رحمت خدا، موضوع قابل تأمل و تدبّري براي تلاوت
كنندگان قرآن است (ن ك به موارد كاربرد آن در: آلعمران ۱۳۲، انعام ۱۵۵، اعراف
۶۳ و ۲۰۴، نور ۵۶، نمل ۴۶، يس ۴۵ و حجرات ۱۰).
ترجمه عبدالعلى بازرگان