به نام خداي رحمت‌گستر بر عام و خاص

۱۴۳ - شما مرگ (شهادت در راه خدا) را پيش از رويارويي با آن آرزو مي‌كرديد، پس (چرا) وقتي آن را ديديد (بهت زده و خيره بدان) نگاه مي‌كرديد؟۲۸۴

۱۴۴ - و محمد(ص) جز فرستاده‌اي نيست كه پيش از او نيز فرستادگان (ديگري در طول تاريخ) گذشته‌اند؛ پس اگر بميرد يا كشته شود،۲۸۵ آيا شما به گذشته‌هاي ‌خود (دوران جاهليت) برمي‌گرديد (انقلاب واژگون مي‌كنيد)؟ و هر كس به پاشنه‌هاي خويش برگردد۲۸۶ (عقبگرد كند)، هرگز هيچ زياني به خدا نمي‌رساند و به زودي خدا پاداش شاكران (بهره بُردگان از نعمت رسالت) را خواهد داد.۲۸۷

۱۴۵ - براي هيچ نفسي ممكن نيست جز به اذن خدا۲۸۸ (نظامات و اسباب او) بميرد.۲۸۹ (مرگ) مكتوبي است۲۹۰ با سرآمد معيّن۲۹۱ و هركس خواهان بهره (نتيجه و بازتاب) دنيا باشد۲۹۲ (و براي آن بكوشد) از آن به او مي‌دهيم، و هركس بهرة آخرت خواهد، به او (نيز) از آن مي‌دهيم و به زودي شاكران را پاداش مي‌بخشيم.۲۹۳

۱۴۶ - و چه بسيار پيامبراني كه پيشگامان (موحّد) بسياري همراه آنها پيكار كردند۲۹۴ و از آنچه در راه خدا به آنان مي‌رسيد ابراز و زبوني (در برابر دشمن) نشان ندادند۲۹۵ و خدا صابران (مقاومت كنندگان) را دوست دارد.

۱۴۷ - گفتار آنها (دعاشان در مصاف دشمن) جز اين نبود۲۹۶ كه گفتند: پروردگارا، (عوارض و آثار) گناهان و زياده‌روي‌هاي ما در امورمان را بپوشان (ناديده بگير) و گام‌هاي ما را (در برابر تهاجم دشمن) استوار كن (تا نلرزيم و نترسيم) و ما را بر گروه كافران ياري كن.۲۹۷

۱۴۸ - پس (با چنين نگرشي) خداوند بهرة دنيا و نكويي بهرة آخرت را بديشان داد۲۹۸ و خدا نيكوكاران را دوست دارد.۲۹۹

۱۴۹ - اي كساني كه ايمان آورده‌ايد، اگر از كساني (منافقاني) كه كفر ورزيدند اطاعت كنيد، شما را (با عقبگرد بر پاشنة پا) به گذشته‌تان (دوران جاهليت) برمي‌گردانند، در نتيجه زيانبار منقلب خواهيد شد (انقلابي منفي خواهيد كرد).

۱۵۰ - (آنها يار و ياور شما نيستند) بلكه مولاي شما (دوست و كارسازتان) خداست۳۰۰ و او بهترين ياري‌كنندگان است.۳۰۱

۱۵۱ - به زودي در دل كساني كه (به يكتايي خدا و نبوّت پيامبر) كفر ورزيدند، هراس مي‌افكنيم۳۰۲ به دليل آنكه چيزي (بُت‌هايي) را شريك خدا قرار داده‌اند كه هيچ دليلي خدا براي آن قرار نداده است،۳۰۳ جايگاه آنان آتش است و چه بد است جايگاه ابدي ستمگران.۳۰۴

۱۵۲ -خدا وعده‌اش را در مورد شما (صادقانه) به انجام رساند؛ آنگاه كه آنان را (در آغاز نبرد) به اذن خدا (با ضربه‌هاي كاري) از حس و حركت انداختيد۳۰۵ (فراري داديد) تا وقتي كه (با ترك سنگرهاي دفاعي به هواي غنايم) سُست شديد و به نزاع پرداختيد و نافرماني كرديد پس از آنكه (خدا) آنچه را (پيروزي بر دشمن را كه) دوست داشتيد به شما نشان داد.۳۰۶ بعضي از شما خواهان دنيا و بعضي خواهان آخرت هستيد. سپس (همين دنياطلبي، حواس) شما را از آنان منصرف كرد۳۰۷ تا امتحانتان كند.۳۰۸ و همانا خدا از شما درگذشت و خدا داراي فضل است بر مؤمنين.۳۰۹

۱۵۳ - (به ياد آريد) آنگاه كه (در حال گريز از بلندي‌هاي دامنة اُحد) بالا مي‌رفتيد و براي (نجات) احدي هم سر برنمي‌گردانديد! در حالي كه پيامبر از پشت سرتان شما را (به بازگشت) فرا مي‌خواند.۳۱۰ پس خدا (با چنين خودباختگي و فرار، نتيجة كارتان را) غمي ناشي از غمي۳۱۱ (قبلي) به شما برگرداند۳۱۲ تا نه بر آنچه از دست داده‌ايد (غنايم) اندوه بخوريد و نه بر مصيبتي كه بر شما رسيده است و خدا به آنچه مي‌كنيد كاملا آگاه است.

۱۵۴ - سپس بعد از آن غم (پي در پي)، آرامشي بر شما نازل كرد؛ خوابي سبك كه گروهي از شما را فرا گرفت۳۱۳ و گروهي ديگر، (حفظ) جانشان آنها را به خود مشغول داشته بود و به گونه پندارهاي (معيارهاي دوران) جاهليت، گمان ناحقي به خدا مي‌بردند؛۳۱۴ مي‌گفتند: آيا از اين كار (جنگ) هيچ (اختياري) براي ما وجود دارد؟ بگو: بي‌گمان (اختيار) تمام كارها براي خداست.۳۱۵ آنها چيزهايي را در دل خود پنهان مي‌دارند كه براي تو آشكار نمي‌كنند؛ مي‌گويند: اگر (اختيار) كار دست ما بود (در شهر مي‌مانديم و) اينجا كشته نمي‌شديم! بگو: اگر در خانه‌هاي خود هم بوديد، آنهايي كه كشته شدن (جانبازي در راه خدا) بر آنها نوشته شده بود، (از خانه) به سوي خوابگاه (ابدي) شان۳۱۶ به ميدان (مبارزه) مي‌شتافتند.۳۱۷ (اين مشيّت جاري شد) تا خدا آنچه را در سينه‌هاي شماست به (بوتة) آزمون گذارد۳۱۸ و تا آنچه را در دلهاتان هست تصفيه سازد و خدا بر آنچه در سينه‌هاست بس داناست.۳۱۹

۱۵۵ - بي‌گمان كساني از شما كه روز برخورد دو گروه پشت كردند (گريختند)، جز اين نيست كه شيطان به خاطر بعضي از (آثار منفي كسب شده) اعمالشان آنها را لغزانيد۳۲۰ و (با اين حال) خدا از ايشان درگذشت كه خدا آمرزگار بردبار است.۳۲۱

۱۵۶ - اي كساني كه ايمان آورده‌ايد، شما مانند كساني نباشيد كه كفر ورزيدند (حقايق هستي را ناديده گرفتند) و دربارة برادرانشان كه به سفر (مأموريت يا تبليغ دين) رفته،۳۲۲ (و در راه مردند) يا عازم جنگ شده (و كشته شدند)، گفتند: اگر نزد ما مي‌ماندند، نمي‌مردند و كشته نمي‌شدند.۳۲۳ در نتيجه همين (اصالت دادن به زندگي دنيا) خدا آن را ماية حسرتي در دلهاشان قرار مي‌دهد۳۲۴ و خداست كه زندگي مي‌بخشد و مي‌ميراند (نه حوادث و اتفاقات) و خدا به آنچه مي‌كنيد بس بيناست.

۱۵۷ - به فرض هم كه در راه خدا كشته شديد، يا (در اثر بيماري يا حوادثي) مرديد، بي‌گمان آمرزشي از سوي خدا و رحمتي (از نزد او) از آنچه (ديگران) گرد مي‌آورند بهتر است.۳۲۵

۱۵۸ - و اگر بميريد يا كشته شويد، در هر صورت به سوي خدا محشور مي‌شويد.

۱۵۹ - پس به (لطف و جاذبه) رحمتي (ويژه) از جانب خدا بود كه بر ايشان (تخلف‌كنندگان در جنگ) نرم شدي و اگر خشن و سخت دل بودي، بي‌گمان از پيرامونت پراكنده مي‌شدند.۳۲۶ پس از آنان درگذر و برايشان آمرزش بخواه و در كارها(ي اجرايي) با آنها مشورت كن.۳۲۷ پس هرگاه (بر اساس شوري) تصميم گرفتي، به خدا توكّل كن (نگران نتيجه رأي ناپختة آنان مباش) كه مسلماً خدا توكل‌كنندگان را دوست دارد.۳۲۸


۲۸۴ - آية قبل (أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تَدْخُلُوا...) نقد و نكوهشي بود به كساني كه مي‌پنداشتند كه نابرده رنج به گنج مي‌رسند و پيش از جهاد و مقاومت مي‌توانند به بهشت درآيند. مخاطب اين آيه نيز همانهايي از طيف مسلمانان است كه هنوز از زندگي و تعلّقات آن، آنچنان كه بايد، آزاد نشده و به زبان و دعا آرزو مي‌كردند شهادت نصيب آنان گردد، اما همين كه خود را در ميان برق شمشيرها و نيزه‌ها و بدن‌هاي به خون خفته ديدند، چشمانشان از ترس خيره ماند.
پيروزي درخشانِ سال گذشته در جنگ بدر شور و شوقي درميان برخي غايبان از آن آزمون پديد آورده بود و منتظر فرصتي بودند كه به اين افتخار بزرگ نايل شوند و اينك زمينة تحقّق آرزوي آنها فراهم شده بود. عزاداران كربلاي حسيني نيز قرن‌هاست آرزو مي‌كنند: «يا لَيتَني كُنتُ مَعَكُم فَاَفُوزَ فَوضاً عظيماً» (اي كاش من هم با شما بودم و به آن فوز عظيم نايل مي‌شدم). زمان كه به عقب برنمي‌گردد، اما وعدة «كُلَّ يَومٍ عاشورا و كُلَّ اَرضٍ كربلا» اين فرصت را براي هركس فراهم مي‌سازد كه نقش خود را در زمان و مكاني كه زيست مي‌كند ايفا نمايد. به راستي چند درصد از ما مشمول چنان نكوهشي نيستيم و نقش خود را صادقانه ايفا مي‌كنيم!؟

۲۸۵ - كشته و شكافته شدن سينة سردار مسلمانان در اُحد، «حمزه سيدالشهداء»، شهادت ۷۰ رزمندة مجاهد، مجروح شدن و در معرض شهادت قرار گرفتن پيامبر و شايعة كشته شدن او فضايي از ترس و يأس پديد آورده بود كه در اثر آن كساني فرار را بر قرار ترجيح دادند. تصريح بر اينكه محمد جز فرستاده‌اي نيست، بايد اين توهّم را از ذهن كساني كه نگاهشان به جاي رسالت به رسول خيره شده بود مي‌زدود و يقين مي‌كردند كه او همچون بقيه بشري است در معرض مرگ و حوادث روزگار، و نيز هشداري است به آيندگان كه از غُلو و گزافه‌گويي دربارة پيامبر(ص) و اهل بيت مطّهر او(ع) و نسبت دادن نقشي به آنها خلاف توحيد است بپرهيزند.

۲۸۶ - «أَعْقَاب» جمع عقب، به گذشتگان و عقايد و سنّت‌هاي آنها گفته مي‌شود و منظور از «عَقِبَيْهِ» (دو عقب) دو پاشنه پا است كه در پشت قرار دارد. اصطلاح «عقبگرد» در سربازي، كه در تمرين رژه مورد استفاده قرار مي‌گيرد، مثال خوبي براي فهم مطلب است، اما اصطلاحِ انقلاب بر پاشنة پا، كه در آية ۱۴۳ بقره نيز تكرار شده، نوعي عقبگرد اعتقادي و انقلاب ارزشي واژگونة شخص است وگرنه تلاشي را كه مخالفين براي برگرداندن مؤمنين مي‌كردند، با فعل «يَرُدُّوكُمْ» يا «نُرَدُّ» وصف كرده است (آل‌عمران ۱۴۹ و انعام ۷۱).

۲۸۷ - ر ك به پاورقي ۲۴۷ همين سوره.

۲۸۷ - ر ك به پاورقي ۱۱۹ همين سوره.

۲۸۹ - آدمي گمان مي‌كند مرگ و زندگي به تملّك و اختيار خودش است و بعضاً از ارادة قاهر خدا غافل مي‌شود. در ارتباط با دو آية قبل، برخي از مسلمانان مي‌پنداشتند باقي ماندن در جبهة اُحد خطرناك و مرگ‌آور، و فرار از آن به عافيت و سلامت رهيدن است. اما نه چند صباحي بيشتر زيستن عمر ابدي به كسي مي‌دهد و او را از عواقب مسئوليت گريزي معاف مي‌دارد، و نه انتخاب مرگ و شهادت به اختيار مطلق شخص است، آن نيز «بِإِذْنِ الله» يعني همان توفيقاتي است كه خدا مي‌دهد و تحوّلي است كه در دل و ديدة ما (يا مغزمان) پديد مي‌آورد. تصرّف خدا در تمام شئون هستي و در همة لحظات زندگي ساري و جاري است، همانطور كه فرمود: «اين تو نبودي كه تير انداختي آنگاه كه انداختي، بلكه خدا انداخت» (انفال ۱۷).

۲۹۰ - آنچه از كلمة «كِتَاب» براي خوانندة امروزي قرآن تداعي مي‌كند، اوراقي ميان دو جلد است. اما معناي اصلي كتاب، قوانين و نظاماتِ ثبت و ضبط شدة تكويني يا تشريعي است. مرگ و زندگي نيز كه به ظرفيت عمر بستگي دارد، قانونمند و محدود و بنابراين مكتوب است.

۲۹۱ - اجل همان سرآمد يا سر‌رسيد زماني است که مشتقات آن (۳x۱۹) ۵۷ بار در قرآن تکرار شده است؛ از سرآمدِ مهلت قرض گرفته تا سرآمد زايمان، سرآمد عمر افراد و جوامع، سرآمد دنيا، سرآمد عمرِ ماه و خورشيد و...

۲۹۲ - ثواب برخلاف تصور عمومي، الزاماً معناي مثبت و پاداش خير ندارد، ثواب همان محصول و نتيجه نيک و بد اعمال است؛ ثوابِ کاري که در دنيا مي‌کنيم، مزدي است که به دست مي‌آوريم و ثواب آنچه مي‌خوريم، مقدار انرژي است که کسب مي‌کنيم. پس کفر و شرک و ظلم و ستم هم ثواب خود را دارند (مطففين ۳۶، آل‌عمران ۱۴۵، نساء ۱۳۴).

۲۹۳ - آية قبل كه دربارة نعمت رسالت و هدايت بود، با جملة «سَيَجْزِي اللهُ الشَّاكِرِينَ» ختم شد و اين آيه كه دو نوع ارادة متفاوت در بهره‌مندي و كامجويي دنيايي، يا بهره‌مندي به مقصد آخرت را مطرح مي‌سازد، با جملة «سَنَجْزِي الشَّاكِرِينَ» ختم مي‌گردد. در قرآن هرگاه ضمير جمع متكلّم (ما) در مورد خدا به كار مي‌رود، نقش نيروهاي مؤثر عالم را، كه اصطلاحاً ملائكه ناميده مي‌شود و نقش قوانين و نظاماتي را كه خدا مقرّر كرده بيان مي‌دارد، بديهي است كه همة اين عوامل زيرمجموعه‌اي از مشيّت الهي به شمار مي‌روند. كسي كه صاحب نعمت را شناخته و از نعمت او در مسيري كه معيّن كرده استفاده كند، شاكر شمرده مي‌شود. نعمت‌هاي دنيا سكويي براي پرواز به افق‌هاي بلند براي دسترسي به نعمت‌هاي جاويد و قرب صاحب نعمت‌اند.

۲۹۴ - ر ك به پاورقي ۱۷۵ همين سوره.

۲۹۵ - «اسْتَكَانُواْ» از ريشة «كَيَنَ»، ابراز زبوني و تسليم در برابر قدرت برتر است.

۲۹۶ - پيروان اولية پيامبر اسلام نوبر شجرة نبوّت نبودند كه ياري رسولان با آنها آغاز شده باشد؛ يادآوري تجربة تاريخي رسولان و تربيت شدگان طراز اول آنها، كه نقش مربّي‌گري را در ربّ‌شناسي توده‌هاي مردم به عهده داشتند، براي همين بود تا برخي همراهان تازه كار رسول بدانند آن تربيت شدگان در پيكار به همراه رسولان از مصيبت‌هاي وارده لب به شكايت نمي‌گشودند و گِله و اعتراضي نداشتند، بلكه تنها قولشان استغفار و ياري‌طلبي از ربّ بود. تكرار كلمة قول در اين آيه نفي گفتار گِله‌آميز و اثبات گفتار نيكوي آنان است.

۲۹۷ - اصطلاح «تئوري توطئه» زبانزد امروزي مسئوليني است كه همة ناكامي‌ها و شكست‌هاي خود در ولايت امر و مديريت جامعه را در زمينه‌هاي سياسي، نظامي، ديني، اقتصادي و فرهنگي به بيگانگان حواله مي‌دهند و حاضر نيستند به اشتباهات خود و برگزيدگانشان اعتراف نمايند. بديهي است كه دنيا دارِ رقابت است و بيگانگان به دنبال منافع ملي خود هستند و توطئه و تباني و تجاوز به كشورهاي ضعيف امري طبيعي است. آسيب‌پذيري و شكست را جز با اتّحادِ اقشار مردم و اقتدار ملي و اصلاحات اساسي نمي‌توان چاره كرد و شعار مرگ‌خواهي براي دولت‌هاي خارجي و معترضين داخلي و پرچم‌سوزي و اشغال سفارتخانه‌ها دردي را دوا نمي‌كند. تربيت شدگان طراز اول انبياء هرگز لب به ناله و نفرين عليه ديگران نمي‌گشودند؛ تنها دعاي آنها استمداد از ربّ براي غفران ذنوب، يعني آثار و عوارض عملكردهاي ناحق، و زياده‌روي، چپ‌روي، تجاوز از حدود و توفيق در ثبات قدم در برابر دشمن و ياري ‌طلبي از خدا بود.

۲۹۸ - در سه آية قرآن تأكيد شده است خدا «اراده» هركس را براي رسيدن به بهره‌هاي مادّي دنيايي، يا بهره‌هاي معنوي اخروي به نتيجه مي‌رساند؛ بديهي است به تناسب سعي و تلاش آنها و مقدّرات جهان، همچون بذري كه توسط كشاورز افشانده مي‌شود ولي آن بذر تحت شرايط آب و هوايي خارج از اختيار او محصول مي‌دهد.
هر سه آيه با جملة «مَنْ كَانَ يُرِيدُ» آغاز مي‌گردد، اما در اين سوره از «ثَوَابَ الدُّنْيَا»، در آية ۲۰ سورة شوري از «حَرْثَ الدُّنْيَا» (كِشت دنيا) و در آية ۱۸ سورة اسراء از «عَاجِلَه»(دنياي زودگذر) ياد كرده است. جالب اينكه در هر سه سوره، بهرة آخرت را بركت و بقا داده است: اولي «وَحُسْنَ ثَوَابِ الآخِرَه»، دومي «نَزِدْ لَهُ فِي حَرْثِهِ» و سومي «فَأُولَٰئِكَ كَانَ سَعْيُهُمْ مَشْكُورًا».

۲۹۹ - در اين سوره ۸ بار مسئله دوست داشتن يا نداشتن خدا، نسبت به عمل بندگان، مطرح شده است كه بيشتر از هر سورة ديگر است. براي توضيحات بيشتر به پاورقي ۸۰ همين سوره نگاه كنيد.

۳۰۰ - پيام اين آيه را در ارتباط با آيات قبل و فضاي به ظاهر نوميد كنندة شكستِ سهمگين نبرد اُحد با خيل شهيدان به خون خفته، مجروحان از پاي درآمده، پيامبر زخم برداشته، فرمانده مُثله شده (حمزه) و دشمن دلشاد از پيروزي بايد فهميد. در چنين فضايي بود كه زبان طعنه و تبليغ و توطئه منافقان و يهود بر ضربه‌خوردگان گشوده شده بود و از موضع به ظاهر ناصحانه آنها را به سازش با سران كفرپيشة مكه و صرفنظر كردن از باورهاي توحيدي توصيه مي‌كردند. هشدار به كساني است كه ايمان آورده‌اند، تا مبادا با انقلابي ارتجاعي به دوران جاهليت برگردند كه چنين انقلابي زيانبار و به سوي هلاكت رفتن است. دريغ از عبرت‌گيري ما از اين هشدارها و مراقبت از انقلابي مردمي با شعارهاي توحيدي كه به شخص‌پرستي و استبداد ديني و متلاشي شدن يك ملت و خسارت‌هاي عظيم در ابعاد گوناگون منتهي شد. پناه بر خدا از آيندة دنيايي و آخرت ما.

۳۰۱ - «مَولي» از ريشة «وَلي» (نزديكي)، به كسي گفته مي‌شود كه به دليل نزديك‌تر بودن به شخص امور او را سرپرستي مي‌كند. به دوست نزديك و كارساز هم ولي گفته مي‌شود. همچنين عموزاده‌ها (موالي) كه نسبت نزديكي دارند. به ورثه نيز كه نزديكتر به ميّت هستند موالي مي‌گويند. دوزخ به تعبير قرآن مولاي اصحاب النّار است «...مَأْوَاكُمُ النَّارُ هِيَ مَوْلاكُمْ وَبِئْسَ الْمَصِيرُ» (حديد ۱۵). به تعبير قرآن خدا «نِعْمَ الْمَوْلَىٰ وَنِعْمَ النَّصِيرُ» (بهترين مولي و بهترين ياور) است (انفال ۴۰، حج ۷۸)، مولاي حق است (انعام ۶۲ و يونس ۳۰)، خدا مولاي مؤمنين در قيامت است و كافران مولايي ندارند (دخان ۴۱، محمد ۱۱، بقره ۲۸۶ و توبه ۵۱).

۳۰۲ - اين پيشگوييِ به سرعت تحقّق يافته، همچون پيشگويي پيروزي روم پس از شكست آنان (در سورة روم)، از دلايل وحياني بودن اين كتاب محسوب مي‌شود. مسلمانانِ كشته داده و مجروح، به فرمان پيامبر به تعقيب دشمن پيروز با عِدّه و عُده به مراتب بيشتر پرداختند و تا «حمراءالاسد» شتافتند ولي كافران قريش از ترس مواجه شدن با جان بر كفاني درصدد انتقام، صحنه را خالي كرده و به مكه بازگشته بودند. اگر اين تعقيب و گريز مصداقي از آن رُعب نباشد، پيروزي‌هاي بعدي مسلمانان و فتح مكه جاي ترديدي در تحقّق اين وعده باقي نگذاشت.

۳۰۳ - اين آيه عامل اصلي رُعْب را شرك به خدا، يعني مؤثر شناختن بُت‌هاي سنگي كه هيچ تأييدي بر آن نازل نشده شمرده است. مؤمنين به خداي «نِعْمَ الْمَوْلَىٰ وَنِعْمَ النَّصِيرُ» تكيه داشتند و به او توكّل مي‌كردند، اما بُت‌هاي ساخته شده جز خيالاتي موهوم نبودند و مشركان نيز جز در عالم ذهن و گمان نقشي از بُت‌ها نديده بودند و پندار باطلشان، به همراه مالدوستي و دنياپرستي و ترس از جان، آنها را به بيم و هراس مي‌افكند. به كار آمدن ضمير جمعي در «سَنُلْقِي»، دخالت همة قواي هستي را به همراه شجاعت‌ها و جانبازي‌هاي مؤمنين، البته با مشيّت الهي، نشان مي‌دهد.

۳۰۴ - «مَأْوَا» به پناهگاه گفته مي‌شود و «مَثْوَى» از ريشة «ثوي» به اقامت در آن. اولي پناه بردن به يك «مكان» است، دومي اقامت در آن در طول «زمان».

۳۰۵ - «تَحُسُّونَهُم» از احساس، كه به جاي تقتلونهم آمده است، مفهوم از حس و حركت انداختن دشمن و زمينگير كردن آن دارد. وقتي ضربه آنچنان كاري و سهمگين باشد، دشمن مبهوت و مقهور مي‌شود و هوش و حواسش را از دست مي‌دهد. در حالي كه معلوم نيست با كشتن نفراتي از آن الزاماً حواس خود را ببازد.

۳۰۶ - در آغاز نبرد اُحد، مسلمانان به اذن خدا (با برخورداري از آثار صبر و تقوا) با وجود عِدّه و عُدّه كمتر، آنچنان ضربة كاري بر متجاوزان زدند كه حس و حركت را از آنان سلب كرد. غرور پيروزي و شوق غنايم، مسلمانان را به غفلت از سامان يافتن سريع دشمن، به رقابت در جمع غنايم مشغول واداشت و در ميان تيراندازان نگهبان تپة سوق‌الجيشي اُحد اختلاف و نزاعي در ترك سنگر و كسب غنيمت، يا باقي ماندن در آن درگرفت. سرانجام دشمنِ فراري كه تپة مشرف به ميدان نبرد را بي‌حفاظ ديد، با كشتن نفرات باقيمانده و تسلط بر آن موقعيت برتر، از پشت بر مشغول شدگان به جمع‌آوري غنايم يورش آورد و كثيري را كشت و بقيه را تار و مار كرد.
اين آيه علت شكست را در سه عامل: فشل، تنازع و عصيان، كه مقابل ثبات، وحدت و فرمانبرداري از رسول مي‌باشد قرار داده است. تا موقعي كه بر سه شرط خدايي بودند به «اذن» او پيروز شدند، با روي گرداندن از اين «سنّت»، مشيّت خدا هم از آنان برگشت و پيروزي به دست آمده به سخت‌ترين شكست منتهي گرديد.

۳۰۷ - «ثُمَّ» كه دلالت بر فاصلة زماني مي‌كند، به نظر مي‌رسد همان منصرف شدن فكر و حواس از احتمال حملة مجدد دشمن باشد، هرچند بعضي آن را به انصراف دشمن از كشتن بقية مسلمانان، وقتي چنان پيروزي درخشاني به دست آورد، نسبت داده‌اند.

۳۰۸ - اغلب مفسرين و مترجمين، كلمة «ابتلاء» را آزمون و سنجش معنا كرده‌اند. اما خدا نيازي به آزمون و كسب اطلاع از نتيجه آن ندارد، بلكه كوره ابتلاء و فتنه براي آبديده شدن و تحقّق يافتن استعدادها و گوهرهاي نهان در وجود آدمي است.

۳۰۹ - فضل خدا همان فزون بخشي‌ها و عنايت‌هاي بي‌کران اوست که به تناسب شايستگي به بندگان عطا مي‌کند. كلمة «فضل» دلالت بر زيادت و فزوني مي‌كند، فاضل به كسي گفته مي‌شود كه در دانش علم بيشتري از بقيه دارد. در اين آيه به فضل خدا بر مؤمنين اشاره كرده، در آية ۲۵۱ بقره بر «عالمين» و در ۴ آيه بر «ناس» (بقره ۲۴۳، يونس ۶۰، نمل ۷۳، غافر ۶۱). جملة «وَاللهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِيم» نيز ۷ بار در قرآن آمده است.

۳۱۰ - صحنه‌اي باور نكردني و بس عبرت‌آموز است كه چگونه مجاهدان پيروز در ساعتي قبل، اين چنين وحشت‌زده و زبون به بلندي‌هاي اطراف ميدان مي‌گريختند و براي احدي از يارانِ در معرض مرگ هم سر برنمي‌گرداندند! و شگفت‌تر شجاعت رسول است كه محكم و استوار در وسط ميدان نبرد ياران فراري را به بازگشت فرا مي‌خواند. چنين شجاعتي بود كه امام علي(ع) فرمود: هرگاه آتش جنگ بالا مي‌گرفت و دشمن هجوم مي‌آورد، به او پناه مي‌برديم، هيچ يك از ما مثل او به دشمن نزديك نمي‌شد (نهج‌البلاغه فصل ۶، غرائب‌الكلام شمارة ۹).
آنچه از گزارش اين تجربه براي آيندگان مي‌ماند، نه ذكر شهيدان و شجاعت‌ها و عوامل شكست، بلكه شناخت سنّت‌هاي الهي و ضرورت حفظ هشداري و صبر و تقوا در همة مراحل، حتي پس از پيروزي است.

۳۱۱ - معناي اصلي غم، پوشاندن است و به همين دليل به ابر غمام گفته مي‌شود (بقره ۵۷) و به حزن و اندوه نيز از اين جهت غم گفته شده که شادي و آرامش را مي‌پوشاند. ترك فرمان پيامبر در حفاظت از بلندي‌هاي اُحد موجب شكست سنگين و غمي بزرگ شد كه غم‌هاي ديگري ناشي از پراكندگي را به دنبال آورد كه چون ابري تيره ذهن آنها را فراگرفت تا بينديشند و عبرت بگيرند و از مصيبت‌هاي وارد شده حزن و اندوهي به دل راه ندهند. اگر غم را در همان مصداق متعارفِ غصّه محدود ببينيم، چگونه غم مي‌تواند «حزن» از دست داده‌ها و مصيبت‌ها را زائل كند؟ اما اگر معناي عام غم، يعني پوشش و فراگيري را در نظر بگيريم، به مصداق:
چنان قحط سالي شد اندر دمشق
كه ياران فراموش كردند عشق
مي‌توان گفت: پس از آن فرار شرم‌آور آنچنان حوادث پي در پي بر شما وارد شد كه غنيمتي را كه از دست داديد (مَا فَاتَكُمْ)، و ضربه‌اي را كه بر شما وارد شد (مَا أَصَابَكُمْ)، خدا از خاطرتان برد تا به فكر آينده و ترميم شكست‌ها و اصلاح ضعف‌هاي خود باشيد. اين چنين هر حادثة مهمي حوادث كوچكتر از خود را از ياد مي‌برد.

۳۱۲ - «أَثَابَكُمْ» از ثوب، بازتاب و انعكاس عمل و نتيجة مثبت يا منفي آن است. ثواب نيز برخلاف تصور عمومي، الزاماً معناي مثبت و پاداش خير ندارد، ثواب همان محصول و نتيجه نيک و بد اعمال است؛ ثوابِ کاري که در دنيا مي‌کنيم، مزدي است که به دست مي‌آوريم و ثواب آنچه مي‌خوريم، انرژي است که کسب مي‌کنيم. پس کفر و شرک و ظلم و ستم هم ثواب خود را دارند (مطففين ۳۶، آل‌عمران ۱۴۵، نساء ۱۳۴).

۳۱۳ - اولين اثر نگراني و اضطراب و حزن و اندوه، ربودن خواب از چشمان است كه با بي‌خوابي مستمر تشديد و تقويت مي‌شود. آن غم مضاعف (حوادث فراگير) ذهنشان را از فكر غنايم از دست داده و مصيبتي كه بر آنها وارد شده بود متوجه وضع حال و چاره‌جويي براي جبران مافات ساخت و آرامش ناشي از خوابي سبك، گروهي از آنان را (كه هدفي برتر داشتند) فرا گرفت. نسبت دادن اين فعل و انفعالات به خدا، به دليل مسبّب‌الاسباب و علّت‌العلل بودن اوست.

۳۱۴ - در جاهليت امور را يكسره به ارادة شفيعان (بُت‌ها) مي‌پنداشتند و اختياري مستقل براي آدميان قايل نبودند.

۳۱۵ - منظور آنها از «هَل لَّنَا مِنَ الأَمْرِ مِن شَيْءٍ» چيست؟ آيا در مسئله جبر و اختيار سرگردان مانده بودند، يا همين كه به همراه رسول خدا به ميدان آمده بودند، به جاي شكست و محروميت، انتظار پاداشي از خدا داشتند؟ احتمال طبيعي‌تر اين است كه چون تمايل به ماندن در شهر و دفاع از سنگر و بام خانه‌ها را داشتند، اين چنين رأي اكثريت را به انتقاد مي‌گرفتند. تأكيد بر اين كه تمامي امر از آن خداست «إِنَّ الأَمْرَ كُلَّهُ لِلَّهِ»، وقتي حتي رسول هم به تصريح آية ۱۲۸، هيچ حقي در آن ندارد (لَيْسَ لَكَ مِنَ الْأَمْرِ شَيْءٌ)، مي‌رساند كه مشيّت خدا تابع تشخيص سليقه‌اي كسي نمي‌گردد. آري شركت در نبرد اجباري نيست، اما اصل دفاع و نظرخواهي از رزمندگان و همة امور به تدبير خداست.

۳۱۶ - «مَضَاجِع» اسم مكان از ضجع (خوابيدن)، به مكان خواب (رختخواب) يا خواب طولاني (قبر) گفته مي‌شود. اين كلمه دو بار ديگر دربارة بستر خواب شبانه در قرآن آمده است: نساء ۳۴ و سجده ۱۶.

۳۱۷ - «بَرَزُواْ»، از ظهور و «بروز» (آشكار شدن)، و مقابل پوشيده و پنهان شدن است. بارز شدن، به «مبارزه» درآمدن، سينه سپر كردن، جبهه‌گيري و رويارويي است. شتافتن آن جانبازان به قتلگاه خود، نه ناشي از سرنوشتي از پيش مقدّر شده، بلكه ناشي از انتخاب و اختيار خودشان بر اساس حكم دفاعي بود كه بر آنها (همچون: كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْصِّيام، كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِصَاص و...) مقرّر شده بود.

۳۱۸ - منظور از ابتلاء، امتحان، فتنه و تمحيص، تشخيص نمره قبولي افراد نيست، رشد و كمال ايجاب مي‌كند آدمي در چالش سختي‌ها قرار بگيرد تا نيروهاي بالقوة خود را به فعليت درآورد (ر. ك. به مقالات: فتنه، ابتلاء، امتحان از همين قلم). ابتلاء و امتحان و فتنه، همچون بوتة ذوب فلزات، براي زدودن ناخالصي‌ها و ظهور و بروز گوهر ناب انساني است.

۳۱۹ - ر ك به پاورقي ۷۲ همين سوره. به گفتة امام علي: سينة عاقل صندوق اسرار اوست (نهج‌البلاغه حكمت ۶)، با اين تعبير مجازي، سينه ظرف دربرگيرندة ويژگي‌هاي شخصيتي هر انساني است، اما قلب مركز تبادل انديشه و احساس و زير و رو شدن و انقلاب است. سينه‌ها به ابتلاء و چالش مي‌افتند و در نتيجه، دلها خالص و پاك مي‌شوند.

۳۲۰ - منظور اين است كه فرافكني نكنند و سراغ عوامل ديگر، همچون برتري نفرات و تجهيزات دشمن و امثالهم نروند؛ دليل اصلي همان آثار انديشه‌ها و اعمال باطل در روح و روان خودشان بود كه زمينه را براي اعمال شيطاني فراهم ساخت و در نتيجه به جاي ثبات قدم لغزيدند و سقوط كردند.

۳۲۱ - در فرهنگ قرآن «حليم» به كسي گفته مي‌شود كه عكس‌العمل فوري با خشم و غضب نشان نمي‌دهد، بلكه با علم و تسلطي كه بر خود دارد، به کسی که بد کرده فرصت جبران مي‌دهد. خدا حليم است زيرا بندگان را به خاطر گناه به سرعت عذاب نمي‌كند، و يك عمر فرصت مي‌دهد.

۳۲۲ - منظور از «ضَرَبُواْ فِي الأَرْضِ»، از سكون و توقف درآمدن و گام نهادن در زمين و سير و سفر است كه در قرآن ۷ بار فرمان «سِيرُوا فِي الْأَرْضِ» و ۷ بار مذمّت «أَفَلَمْ يَسِيرُوا/ أَوَلَمْ يَسِيرُوا» آمده است. اما سفر به دلايل گوناگوني صورت مي‌گيرد: تجارت، كسب علم، تبليغ دين، سياحت، مأموريت سياسي و نظامي و غيره. اصطلاح «ضَرَبُواْ فِي الأَرْض» علاوه بر اين آيه، در ۵ آية ديگر آمده است كه ۲ مورد آن مأموريت نظامي است (نساء ۹۴ و ۱۰۱) و بقيه موارد كلي است. بديهي است در روزگار نزول اين آيه، به دليل فقدان امنيت و راه‌هاي مواصلاتي، مسافرت سهل و ساده نبوده است.

۳۲۳ - با توجه به آيات قبل و بعد، بايد مصداق چنان اشخاصي را در منافقيني جست كه به جبهة اُحد نيامدند و يا به بهانة رأي نياوردن نظريه‌شان در دفاع از داخل شهر، رفيق نيمه راه شده و صحنه را ترك كردند. شكست سنگين اُحد اينك بهانة شماتتي به آنها داده بود كه حق به جانبي خود را اثبات نمايند. آنها هرچند به ظاهر ادّعاي مسلمان بودن مي‌كردند، ولي در دل همچنان بر كفر (انكار توحيد) باقي بودند و عملشان نيز بر اين امر گواهي مي‌داد. اصطلاح «إِخْوَانِهِمْ» عطف به پيمان اخوتي بود كه پيامبر با ورود به مدينه ميان مهاجرين و انصار بسته و همة شهروندان را برادر شمرده بود.

۳۲۴ - گفته مي‌شود حرف لام در «لِيَجْعَلَ اللهُ»، لام نتيجه و محصول كار است؛ سرانجامِ چنين پندار و گفتاري حسرت است. درست است كه اين بار شكست نصيب مؤمنان شده، ولي در بلند مدّت كاميابي و پيروزي در هر زمينه‌اي از آن كساني است كه از دنياي بسته و ساكن خود خارج مي‌شوند و خود را به خطر مي‌اندازند. ترس از مرگ يا كشته شدن هرگز بقاي فرد يا جامعه را تضمين نكرده و نمي‌كند.

۳۲۵ - اين پاسخي است به كساني كه در پيلة تنگ خود زيستن را بر خطر كردن و به ميدان جهاد رفتن ترجيح مي‌دادند. معناي اصلي مغفرت، همان پوشاندن گناهان و پاك و پيراسته شدن از آن است كه رشد و كمال مي‌آورد. با پاك شدن است كه آينة دل پرتو رحمت ربوبي را منعكس مي‌كند.

۳۲۶ - آنچه در آيات گذشته از تخلفات تجربة اُحد به تصوير كشيده شده است، هر فرمانده و رهبري را به شدّتِ عمل و تنبيه مي‌كشاند؛ از رفيقان نيمه راهي كه برگشتند، از پاسداران و محافظان متخلفي كه موقعيت استراتژيك تپة اُحد را به هواي غنايم ترك كردند، از رزمندگاني كه پشت به دشمن و بي‌اعتنا به دوست به بلندي‌هاي اطراف فرار كردند و فرياد پيامبر مجروح خود را براي بازگشت و پيوستن به ياران نشنيده گرفتند و موجب آن شكست نظامي و ضربة روحي شدند. با اين حال آن پيامبر رحمت كه «رَحْمَهً لِلْعَالَمِينَ» (انبياء ۱۰۷) و داراي اخلاقي عظيم بود (قلم ۴)، به لطف و جاذبة رحمت خاص خدايي با آنان مدارا و مهرباني كرد. حال آن كه كيفر فاجعة شهادت حمزه (سردار سپاه) و هفتاد مجاهد في سبيل‌الله و حوادث شرم‌آور پس از آن، به مقياس مقرّرات ارتشي در روزگار ما، كمتر از محاكمة صحرايي و تيرباران خيانت‌كنندگان نيست. اما واقع‌بيني و بلند نظري و خُلق و خوي بي‌نظير پيامبر همه را زير چتر مهر و محبّت خود گرفت و اُمتي بزرگ و برادر تشكيل داد.

۳۲۷ - گويا برخي تحليل‌گران، شكست اُحد را ناشي از شورايي مي‌دانستند كه اكثريت آن به نظري مغايرِ نظر پيامبر (ولي امر مسلمين) رأي داد و مي‌گفتند: وقتي رسول خدا در ميان ماست، بايد از مقام ولايت پيروي كنيم! غافل از آن كه قلمرو امور اجرايي و موضوعات دنيايي، مستقل از احكام شرعي و امور آسماني است. براي تربيت مردم و رشد اجتماعي آنان، چاره‌اي جز سپردن كارها به دست تدبير خودشان و شخصيت دادن به آنان نيست. فرمان الهي در اين آيه نيز در سه مرحلة: عفو، طلب آمرزش براي آنان، نظرخواهي از آنان در امور معيّن شده است.
امــر «شــاورهم» پيمبــر را رسيـد
گـرچـه رايـي نيست رأيش را مزيد
در تــرازو جو رفيق زر شده است
ني‌ازآن‌كه‌جو‌چو زرگوهر‌شده‌است
امــر «شــاورهم» بــراي ايــن بُوَد
كـز تشـاور سهـو و كـژ كمتر شـود
كاين‌خردها‌چون‌مصابيح انورست
بيست مصباح ازيكي روشن‌تراست

۳۲۸ - كساني كه به انتخابات، شوري، رأي مردم و نظام اكثريت به چشم وسيله (براي كشف رهبري و تحقّق ولايت و جلب حمايت مردم) نگاه مي‌كنند، مشروعيت رأي مردم در انتخاب رئيس جمهور را نيز موكول به تنفيذ و امضاي مقام رهبري مي‌كنند! برداشت آنها از جملة «فَإِذَا عَزَمْتَ...» اين است كه رهبري بايد تصميم بگيرد و مصلحت را خود بسنجد، حتي اگر خلاف رأي شوري باشد! تأكيد آيه بر توكل، كه معمولا هنگام نگراني براي سپردن كار به خدا انجام مي‌شود، همين است كه امور اجرايي و موضوعات مردمي را با رأي و نظر خودشان بايد انجام داد و ناپخته بودن نظر اكثريت نمي‌تواند ناقض اصل شوري شود. با شوراي مردمي است كه ملت به رشد سياسي مي‌رسد، نه آنكه هرگاه به رشد سياسي رسيدند مي‌توان از آنان نظرخواهي كرد. چنين شيوه‌اي تأثير به مراتب نكوتري در رشد جامعه نسبت به پيروي از رأي حتي صالح‌ترين مردم دارد.

ترجمه عبدالعلى بازرگان