به نام خداي رحمتگستر بر
عام و خاص
۱۶۰ - اگر خدا شما را ياري كند، ديگر پيروزمندي بر شما نخواهد بود و اگر شما را
واگذارد، كيست كه شما را پس از او ياري كند؟ پس مؤمنان بايد (تنها) بر خدا توكّل
كنند.۳۲۹
۱۶۱ - هيچ پيامبري را نشايد كه (پيروانش را به وعدة پيروزي مُسلّم) فريب دهد۳۳۰
و هر كس (مردم را) فريب دهد،۳۳۱ در روز قيامت محصول فريب خود را
(در نامة عمل به همراه) ميآورد، سپس دستاورد هر كسي به تمامي به او داده
ميشود بيآنكه مورد ظلم واقع شود (از حقشان كاسته گردد).
۱۶۲ - پس آيا كسي كه خشنودي خدا را پيروي كند، مانند كسي است كه به خشمي از خدا
گرفتار شده۳۳۲ و جايگاهش جهنم است؟ و چه بد سرانجامي است.۳۳۳
۱۶۳ - آنان (صاحب) درجاتياند (از قُرب و مقام) نزد پروردگارشان۳۳۴ و
خداوند به آنچه ميكنند بس بيناست.
۱۶۴ - بيگمان خدا بر مؤمنين نعمتي گران داد۳۳۵ آنگاه كه ميان آنها
رسولي از خودشان برانگيخت۳۳۶ (كه) آياتش را بر آنان ميخواند۳۳۷
و (از شرك و كفر) پاك و برومندشان ميسازد۳۳۸ و كتاب و حكمت به آنان
ميآموزد،۳۳۹ با آن كه پيش از آن در گمراهي بس آشكاري بودند.
۱۶۵ - آيا همين كه مصيبتي به شما رسيد كه دو برابر آن را (در جنگ بدر) وارد كرده
بوديد،۳۴۰ (با تعجب) گفتيد: اين (مصيبت و شكست) از كجاست!؟ بگو: از نزد
خودتان است. بيگمان خدا بر هر چيزي اندازهاي (حساب و كتابي) قرار داده است.۳۴۱
۱۶۶ - و آنچه در روز درگيري دو سپاه (در نبرد اُحد) به شما رسيد، به اذن خدا (مطابق
نظامات او در بازتاب عمل بندگان) بود۳۴۲ تا مؤمنان (واقعي) را بشناسد.
۱۶۷ - و (نيز) بشناسد كساني را كه دورويي كردند (در اُحد خلاف ادّعا و ايمانشان عمل
كردند) آنگاه كه بديشان گفته شد بياييد (از خانهنشيني برتر آييد و) در راه خدا
بجنگيد و يا (حداقل از حريم شهر خود) دفاع كنيد،۳۴۳ گفتند: اگر
ميدانستيم (به راستي) جنگي (در خواهد گرفت) حتماً به دنبال شما ميآمديم. آنها در
آن روز (قلباً) به كفر نزديكتر از ايمان بودند؛ (زيرا) به زبانشان چيزي را
ميگويند كه در دلهاشان نيست و خداوند بر آنچه (در دل) پنهان ميكنند داناتر است.
۱۶۸ - همانها كه (به جاي دفاع از شهر) خانه نشين شده و دربارة برادرانشان (كه به
جهاد رفته و شهيد شده بودند) گفتند: اگر از ما پيروي كرده بودند كشته نميشدند.۳۴۴
بگو: اگر راست ميگوييد، پس مرگ را از خود دور سازيد.۳۴۵
۱۶۹ - و هرگز كساني را كه در راه خدا كشته شدند مرده مپندار، بلكه زندگاني هستند كه
نزد پروردگارشان روزي داده ميشوند.۳۴۶
۱۷۰ - شادمانند به آنچه پروردگارشان از فضل (فزونبخشي) خويش بر آنان بخشيده و براي
كساني كه در پي ايشانند (راه آنان را در پيش دارند) ولي هنوز به آنها نپيوستهاند،
احساس شادي (بشارت از توفيق و سعادت آنان) ميكنند.۳۴۷ آگاه باشيد كه نه
ترسي بر آنان است و نه اندوهگين ميشوند.۳۴۸
۱۷۱ - (آنها) به نعمتي (خاص) از خدا احساس شادي (انبساط خاطر) ميكنند و (نيز به)
فضلي۳۴۹ (فزون بخشي از سوي او) و البته خدا پاداش مؤمنين را ضايع
نميسازد.
۱۷۲ – كساني كه بعد از زخم و جراحت (سختي) كه به آنان رسيده بود، (دعوت) خدا و رسول
را (براي تعقيب دشمن، با ميل و رغبت) اجابت كردند۳۵۰ (همانها مخاطبان
بشارت و ملحقشدگان به شهيدانند). براي نيكوكاران و پرهيزكاران آنها پاداشي بس بزرگ
است.۳۵۱
۱۷۳ - همانها كه چون (محافظهكاران منافقي از) مردم به آنان گفتند: مردم (مشركان
مكه) براي (جنگ با) شما بسيج شدهاند، پس از آنان بترسيد (جان خود را در رويارويي
با آنها به خطر نيندازيد)، ايمانشان افزون گشت۳۵۲ و گفتند: خدا ما را
كافي است۳۵۳ و (مطمئن هستيم كه) او بهترين كارگزار است.
۱۷۴ - پس (با چنين بصيرت و توكّلي) به لطف نعمتي از خدا و فضلي (در شجاعت و ايمان)،۳۵۴
بيآنكه هيچ آسيبي به آنان برسد، (از تعقيب دشمنِ به ظاهر پيروز، با روحية منقلب
شده) بازگشتند،۳۵۵ و خشنودي خدا (نه محافظهكاران) را پيروي كردند، و
خدا داراي فضلي عظيم است.
۱۷۵ - اين (القاي ترس و وحشت، پوشالي و كارِ) همان شيطان است كه دوستانش۳۵۶
را به ترس مياندازد.۳۵۷ پس (با علم به فريب شيطان) از آنها نترسيد و
فقط از (نافرماني) من بترسيد،۳۵۸ اگر (به راستي) مؤمن هستيد.
۱۷۶ - و (اي پيامبر!) كساني كه در (مسابقه) كفر شتاب ميگيرند، تو را اندوهگين
نكنند،۳۵۹ آنها (با اين حق ستيزيها) هرگز زياني به خدا نميرسانند. خدا
ميخواهد براي آنان نصيبي در آخرت قرار ندهد۳۶۰ (ارادة خدا در پاداش،
متناسب با عمل بندگان است) و براي آنها عذابي بس بزرگ است.
۱۷۷ - بيگمان كساني كه كفر را به (بهاي فروش) ايمان خريدند، هرگز هيچ زياني به خدا
نخواهند رساند و براي آنها عذابي دردناك است.۳۶۱
۱۷۸ - و كافران (نيز) هرگز (پيش خود) حساب نكنند مهلتي كه ما (در زندگي دنيا) به
آنها دادهايم، حتماً به سودشان است، جز اين نيست كه مهلتشان ميدهيم تا بر گناه
(خودخواهيها و تنگ نظريهاي) خويش بيفزايند۳۶۲ و براي آنها (در بازتاب
افزايش گناه) عذابي خواركننده است.۳۶۳
۳۲۹ - اين آيه، همچون آية قبل، با تأكيد بر توكّل
خدا ختم ميشود. دستورالعمل خدا در امور اجتماعي همين ۴ مرحله است: ۱- شور و
مشورت، ۲- رأيگيري، ۳- جمعبندي و تصميمگيري، ۴- توكّل (سپردن نتيجة كار به
مشيّت و تقدير الهي).
۳۳۰ - بسياري از مفسرين موضوع نفي خيانت رسولان در اين آيه را مربوط به مسئله
تقسيم غنايم دانستهاند، اما گرچه در پيروزي اولية مسلمانان در اُحد غنايمي به
دست آمده بود، اما با شكست سهمگين بعدي از دست رفت و خود غنيمت بسيار دادند.
اگر شأن نزول و ارتباط آيات را در نظر بگيريم، موضوع «غِل» را بايد تصوراتي از
فريب علية پيامبر دانست كه در ذهن برخي مسلمانان سطحينگر خطور كرده بود. گويا
آنها وعدههاي قرآن در پيروزي را، كه همواره مشروط به «صبر و تقوا» گشته است،
تضمين شده و مستقل از عملكرد خود تلقي ميكردند و شكست را به حساب وعدة فريبندة
پيامبر براي كِشاندن ياران به ميدان اُحد ميگذاشتند؟
۳۳۱ - «غِل» در اصل به آبي گفته میشود كه به ميان مزرعه و درختان ميرود و آن
را غرق ميكند. هر آنچه از حسد، خيانت و دشمني كه بر روابط برادرانه مسلط شود و
آن را فرا گيرد، غِل ناميده ميشود.
۳۳۲ - يسخطون از «سخط»، به خشم شديد گفته ميشود. اين كلمه ۴ بار در قرآن آمده
كه ۳ بار آن در مقابل «رضوان» و رضايت قرار گرفته است. رضوان نيز بر خشنودي
بسيار دلالت ميكند. بديهي است خداوند تأثيرپذير از بندگان خود نيست تا راضي يا
خشمگين گردد. اين تعبيرهاي نازل شده براي فهم ماست كه خشنودي و خشممان تابع
انطباق رفتار ديگران با انتظارات و ارزشهاي ما ميباشد. كسي كه در پي رضوان
خدا باشد، با ارزشهاي خدايي همسو شده و مشمول عنايت و رحمت او ميگردد، و
برعكس.
۳۳۳ - ر ك به پاورقي ۷۰ همين سوره.
۳۳۴ - اگر به جاي «هُمْ دَرَجَاتٌ»، لَهُم دَرَجاتٌ آمده بود، ترجمة مناسب
«براي آنها درجاتي است» بود، اما «هُمْ دَرَجَاتٌ» به شخصيت خود آنها نسبت داده
شده است. مگر غير از اين است كه انسان با عملش تعريف ميشود؟ همچنانكه قرآن
نيكوكاران را خودِ برّ (نيكويي) ناميده است: بقره ۱۷۷- ... وَلَٰكِنَّ
الْبِرَّ مَنْ... و فرزند نوح را به جاي عامل ناصالح، «عمل غير صالح» ناميده
است: هود ۴۶- قَالَ يَا نُوحُ إِنَّهُ لَيْسَ مِنْ أَهْلِكَ إِنَّهُ عَمَلٌ
غَيْرُ صَالِحٍ...
در آيات متعددي از قرآن افزايش صفات مثبت يا منفي را به افزايش خود شخص، نه
افزايش صفت او نسبت داده است (از جمله: ابراهيم ۷، مريم ۷۶، نور ۳۸، طه ۱۱۴،
مدثر ۳۱ و...).
۳۳۵ - منّت از ريشة «مَنّ»، نعمت بزرگي است که موجب رفع مشکلات و پريشاني فرد
يا جامعه گرفتار ميشود. چه مادّي، چه غير مادّي. آزاد کردن اسير را هم قرآن
منّت شمرده است (محمد ۴، ص ۳۹). از نامهاي نيکوي خدا منّان است که بر بيکراني
نعمتهاي رهاييبخش او نسبت به بندگان، در انواع گرفتاريها حکايت ميکند. چنين
صفتي براي خدا نيکوست، چون حقيقت دارد، ولي منّتگذاري بندگان بر يکديگر،
نکوهيده است. چون هر آنچه دارند از آنِ خداست که به آنها امانت داده شده و منّت
نهادن بر گرفتاران، اثر مثبت انفاق را خنثي ميکند (بقره ۲۶۴).
۳۳۶ - «بعث» برانگيختگي است. برانگيختگي از خوابِ گران مرگ در روز بعثت، از
خواب شبانه و نيمروز، خواب ۳۱۳ ساله اصحاب کهف و بالاخره برانگيختگي و بيداري
يک انسان در جامعهاي خفته (بعثت رسولان).
۳۳۷ - خواندن آيات قرآن را نيز به اين دليل تلاوت شمردهاند که قرائت کننده در
پي معاني و منظور آيات به قرائت ظاهري اکتفا نميکند. بعضي نيز تلاوت را تبعيت
حروف از يکديگر دانستهاند. در هر حال منظور نوعي «پي آمد» و پيروي بعدي است.
۳۳۸ - تزكيه از ريشة «زَكَوَ»، نوعي رشد و نمو و زيادت را ميرساند. انسان با
انفاق و صدقات به نيازمندان، نفس خود را از وابستگي و اسارت مال آزاد ميكند و
موجب رشد آن ميگردد، اما معايب اخلاقي انسان محدود به مالدوستي نميشود و
پيامبران براي پالايش روح انسان از همة پليديهاي غيراخلاقي مبعوث شدند.
۳۳۹ - «تعليم كتاب» با «تلاوت كتاب»، كه قبل از آن آمده است، تفاوتي ظريف و
اشاره به دو نقش متفاوت الهامي دارد كه بر پيامبر وحي ميشد؛ تلاوت قرآن، همان
ارائه نشانههاي خدا در جهان هستي است، اما تعليم كتاب، آموزش قوانين و نظاماتي
است كه در طبيعت و شريعت جاري است. كلمه «كتاب»، در دوراني كه هنوز صنعت توليد
كاغذ و چاپ وجود نداشته، دلالت بر امور و نظامات مكتوب و ثبت و ضبط شده ميكرده
است.
منظور از تعليم حكمت، آموزش فلسفه نيست؛ حكمت در قرآن عمدتاً جنبه عملي (نه
نظري) دارد و دلالت بر «رفتار و منش» خردمندانه و خداپسندانه ميكند. ممكن است
آدمي علم و دانش نداشته باشد، ولي رفتار و مناسبات اخلاقياش با دوست و دشمن
«حكيمانه» باشد. معناي حكمت متأسفانه در همان دوران آشنايي متفكران اولية
مسلمان با فلسفة يونان از معناي اصيل و عملي و قرآني خود منحرف شد و جنبه نظري
يافت.
۳۴۰ - در جنگ اُحد مسلمانان ۷۰ كشته دادند، حال آنكه در جنگ بدر طرف مقابلشان
۷۰ كشته و ۷۰ اسير داده بود. شايد هم «مِّثْلَيْهَا» دو برابر عددي نباشد
(والله اعلم).
۳۴۱ - ر ك به پاورقي ۷۳ همين سوره.
۳۴۲ - ر ك به پاورقي ۱۱۹ همين سوره.
۳۴۳ - پيكار در سبيلالله ناشي از انگيزههاي ايماني است، كساني كه انگيزة
ايماني ندارند، حداقل بايد به انگيزههاي آب و خاك، همسر و فرزند و خانه و
زندگي و...غيرت دفاع داشته باشند. گويا برخي خانه نشينان مدينه از اين حداقل هم
بويي نبرده بودند.
۳۴۴ - مضمون مشابهي است از آنچه در آية ۱۵۶ با عبرتگيري از گذشتگان هشدار داده
بود.
۳۴۵ - « فَادْرَؤُوا»، فعل امر از «دَرَءَ»، از خود دفع كردن و برگرداندن است.
مشتقات اين كلمه به همين معنا در سورة نور آية ۸، به معناي دفع اتهام در بقره
۷۲، و به معناي دفع بدي با خوبي در رعد ۲۲ و قصص ۵۴ آمده است.
۳۴۶ – آية ۱۵۴ سورة بقره (وَلا تَقُولُوا لِمَنْ يُقْتَلُ فِي سَبِيلِ اللهِ
أَمْوَاتٌ بَلْ أَحْيَاءٌ وَلَٰكِنْ لا تَشْعُرُونَ) همين مطلب را به زباني كمي
متفاوت بيان كرده است. نكره آمدن أَحْيَاءٌ دلالت بر حيات ناشناختهاي غير از
اين حيات دنيايي ميكند، عِندَ رَبِّهِمْ (نه: عند قبرهم) حيات و حضور ابدي
آنها را در حساب پروردگار ميرساند. رزق نيز برخورداري از هر نيازي است كه آدمي
به تناسب رشد و كمال پيدا كرده است.
منظور از «عِنْدَ اللهِ» (نزد خدا) مکان خاصي نيست؛ کدام مکان است که خالي از
خدا باشد؟ عندالله همان نظر خدا و حساب و کتاب اوست. معناي «عند» را از دو آية
قبل (آيه ۱۶۵) ميتوان دريافت.
۳۴۷ - « يَسْتَبْشِرُونَ» در باب استفعال (مثل استغفار)، طلب و كوششي را
ميرساند، و بشارت ظاهر شدن خوشي در چهره است. درست مثل فرد به ساحل نجات رسيده
كه از نزديك شدن ياران در حال شنا به ساحل احساس شادماني و انبساط خاطر ميكند.
ميشود يَسْتَبْشِرُون را به تمايل قلبي آن فرد براي تشويق و بشارت نجات به
ديگران تلقي كرد. گرچه در مثال مورد نظر كه همگي در صحنة دنيا هستند اين كار
عملي است، ولي انتقال پيام از سوي درگذشتگان به بازماندگان به سادگي قابل اثبات
علمي و استخراج از قرآن نيست، و اگر چنين بود بايد به جاي يَسْتَبْشِرُون،
يُبَشِّرُون ميآمد (والله اعلم).
مثال كوهنوردِ به قلّه رسيده و كوهنورداني كه در حال صعود هستند نيز ميتواند
به فهم مسئله كمك كند. خطاب رجالي در اعراف (بلنديها) به بهشتياني كه اميد
بهشت دارند ولي هنوز بر آن درنيامدهاند نيز در آيات ۴۶ تا ۵۰ سورة اعراف
ميتواند مدّ نظر قرار گيرد.
۳۴۸ - ترکيب خوف و حزن ۱۹ بار در قرآن تکرار شده است. خوف، ترس و نگراني از
جان، و حزن، غصة از دست دادن مال و مکنت است. جملة: «لا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلا
هُمْ يَحْزَنُونَ» ۱۲ بار و جملة «لا خَوْفٌ عَلَيْکُمْ وَلا اَنْتُمْ
تَحْزَنُونَ» ۲ بار در قرآن تکرار شده است. همة تلخكاميهاي بنيآدم از دو عامل
ناشي ميشود: ۱- ترس (از مرگ و آنچه سلامتي و دوام عمر را تهديد ميكند)، ۲-
حُزن (غصّة انواع از دست دادنها). شيطان براي فريب آدم و همسرش در خوردن از
شجرهِ نهي شده، دو وعده به آنها داده بود: ۱- خُلد (جاودانگي)، ۲- مُلك لايبلي
(مالكيتي كه هرگز كهنه نميشود). و اين دو تنها شايستة خداست. درمان راستين آن
خوف و حزن را خداوند پس از هبوط آدميان از شرايط بهشتي، در پيروي از هاديان
الهي توصيه كرده است (بقره ۳۸).
۳۴۹ - نكره آمدن «نِعْمَهٍ» و «فَضْلٍ» دلالت بر ناشناخته بودن آن نعمت و فضل
براي آدميان در دنياي خاكي ميكند.
۳۵۰ - «اسْتَجَابُواْ» (در باب استفعال)، به جاي اجابوا، پذيرش فرمان رسول را
نه با اكراه و اجبار، بلكه با طوع و رغبت و تلاش و تبعيّت ميرساند. آنها به
رغم آنكه زخمهاي كاري خورده و زمينگير شده بودند، به جاذبه و كشش ايماني بار
ديگر از خانه عازم جبهه شدند. گفته شده است ابوسفيان سركردة سپاه مشركين كه
سرمست از بادة پيروزي و انتقام جنگ بدر بود، پس از دور شدن از مدينه، قبل از
آنكه به شهر خود مكه بازگردند، در محلي به نام «روحاء» توقّف كرد و به توصية
يارانش، كه فكر يكسره كردن كار اسلام و كشتن پيامبر و باقيماندة ياران به
خيالشان خطور كرده بود، قصد حملة مجدد به مدينه كرد. اين توقف و تجديد قوا را
همپيماني از قبيلة بنيخزاعه به اطلاع پيامبر رساند و آن رسول براي تقويت
روحية شكست خوردگان ديروز و تضعيف دشمن و منافقاني كه از اين شكست شادمان شده
بودند، با ۷۰ نفر از همان مجروحان، بدون آنكه از ديگران كمك بگيرد، تا منطقة
«حمراء الاسد» در ۸ مايلي مدينه شتافت و چند روزي به استقبال دشمن توقف كرد.
سپس خبر رسيد مشركين نگران و پشيمان به مكه بازگشتهاند.
۳۵۱ - گرچه تجليل اين آيه شامل همة كساني ميشود كه دعوت خدا و رسول را براي
تعقيب دشمن پيروز را اجابت كردند، اعم از ياران مطيع و نافرمانهايي كه عاملين
چنان شكست نظامي و روحي بودند، اما تمايز يا تجليل انتهاي آيه از «لِلَّذِينَ
أَحْسَنُواْ مِنْهُمْ وَاتَّقَواْ» و وعدة «أَجْرٌ عَظِيم» به آنها، گويا به
خاطر خويشتنداريشان از نكوهش برادراني است كه موجب شكست و شهادت جمعي از
ياران شدند. اين چنين «رحمت» خدا دادي پيامبر و ملايمت و مدارا و عفو و آمرزش
خواهي او براي متخلفين، بر ياران مستعدّش پرتو افكند و آنان نيز با تأسي به
اخلاق كريمانة او، از برادران خطاكار درگذشتند و با محبّت و «احسان» به آنها
مشمول اجر عظيم گشتند.
از محبـّت تلخـها شيرين شود
از محبـّت مِســها زرّيـن شود
از محبـّت دُرد ها صافي شود
از محبـّت دَرد ها شـافي شود
از محبـّت مرده زنده ميكنند
از محبـّت شـاه بنـده ميكنند
اين محبت هم نتيجه دانش است
كي گزافه برچنين تختي نشست (مثنوي مولوي، دفتر دوم ابيات ۱۵۳۴ به بعد)
۳۵۲ - شيوة قرآن در معرفي انسان با صفات او، و شكلگيري مثبت يا منفي شخصيتي او
را در پاورقي ۳۳۴ توضيح داديم، جملة «فَزَادَهُمْ إِيمَاناً» (به جاي: فَزَادَ
اِيمَانَهُم) در اين آيه، تأييد ديگري بر آن موضوع است. اما اين چه معجزهاي
است كه انسانِ تأثيرپذير از تلقين ديگران را به جاي ترس و وحشت به آرامش و
امنيّت بيشتر ميرساند؟ آيا غير از اين است كه رو آوردن به قدرت لايزال ربوبي،
پوشالي بودن اربابان باطل را بيشتر جلوه ميدهد و بر ايمان ميافزايد؟
۳۵۳ - فضل عظيم همان فزونبخشيهاي بيش از عمل و استحقاق بنده و بركت دادن به
آن است، تعبير ديگري است كه از وعدة كار خوب را ده برابر، يا به اضعاف مضاعف
پاداش دادن!
۳۵۴ - نعمت دلالت بر «خوبي»، و فضل دلالت بر «افزايش» ميكند. آن شكست خوردگانِ
كشته داده و مجروح، «بدترين» شرايط و «كمترين» موقعيت را در ظاهر داشتند، اما
خدا به لطف ايمان، بديِ شرايط آنها را به خوبيِ (نعمت) و كاهشِ قدرتشان را به
افزايش تبديل كرد.
۳۵۵ - «انقَلَبُواْ» (از باب انفعال)، پذيرش دگرگوني و انقلاب روحي را ميرساند
كه اگر به جاي آن «رجعوا» آمده بود، اين تحوّل را نميرساند. آنها ديروز خود را
در موضع ضعف و شكست ميديدند و امروز، كاملا ورق برگشته و در موضع روحي بالاتري
ميبينند.
۳۵۶ - «أَوْلِيَاء» جمع ولي، دوستي معمولي نيست. در واژة ولايت مفهوم سرپرستي و
كارسازي نهفته است. اولياء شيطان كساني هستند كه محرّك زندگي آنها تمايلات
نفساني و لذّتجوييهاي تمام ناشدني است كه در واقع چيزي جز به ولايت شيطان
درآمدن نيست.
۳۵۷ - «يُخَوِّفُ» (از باب تفعيل)، تأثيرگذاري و القاي ترس است، و مضارع بودن
آن، استمرار و هميشگي بودنش را ميرساند.
۳۵۸ - خشيّت از خدا با خشيّت از مردم نسبت معكوس دارد؛ به ميزاني كه ترس از
مقام پروردگار در دل آدمي بيشتر باشد، ترس از مقامات مسلط بر مردم و مأمورين
اطلاعاتي و امنيتي آنها كمتر ميشود! اين ارتباط وارونه را، كه اغلب مردمان از
آن بيخبرند، قرآن به دفعات تذكر داده است. از جمله:
احزاب ۳۹- الَّذِينَ يُبَلِّغُونَ رِسَالَاتِ اللهِ وَيَخْشَوْنَهُ وَلا
يَخْشَوْنَ أَحَدًا إِلاَّ اللهَ...
زمر ۳۶- أَلَيْسَ اللهُ بِكَافٍ عَبْدَهُ وَيُخَوِّفُونَكَ بِالَّذِينَ مِنْ
دُونِه...
آلعمران ۱۷۳- الَّذِينَ قَالَ لَهُمُ النَّاسُ إِنَّ النَّاسَ قَدْ جَمَعُوا
لَكُمْ فَاخْشَوْهُمْ فَزَادَهُمْ إِيمَانًا وَقَالُوا حَسْبُنَا اللهُ...
مائده ۲۳- قَالَ رَجُلَانِ مِنَ الَّذِينَ يَخَافُونَ أَنْعَمَ اللهُ
عَلَيْهِمَا ادْخُلُوا عَلَيْهِمُ الْبَابَ فَإِذَا دَخَلْتُمُوهُ فَإِنَّكُمْ
غَالِبُونَ وَعَلَى اللهِ فَتَوَكَّلُوا إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ
مسئله ترس از مردم يا خدا را در آيات ديگري نيز مييابيد. از جمله: احزاب ۳۷،
بقره ۱۵۰، نساء ۷۷، انعام ۸۰ و ۸۱، آلعمران ۱۷۵، طه ۴۵ و ۴۶.
۳۵۹ - «يُسَارِعُونَ» مضارع سرعت گرفتن (در باب مفاعله = مسارعه) پيشي گرفتن
كافران از يكديگر را در تلاش براي خاموش كردن چراغ هدايت ميرساند. چنين شتابي
پيامبر رحمت را از موانعي كه بر سر راه رسالتش مينهادند محزون ميكرد.
۳۶۰ - اين ارادة معطوف به مشيّت خداست. خدا به بندگانش موهبت اختيار و حق
انتخاب را عنايت كرده تا هركس با عمل خويش سرنوشتش را رقم بزند. ارادة خدا بر
اين تعلق گرفته كه پيشتازان در كفر را نصيبي از بهرة آخرت قرار ندهد. عدالت و
حكمت چنين حكم ميكند، نه آنكه خدا بخلي در بخشش داشته باشد.
۳۶۱ - كساني كه معاملهگرانه همة ارزشهاي اخلاقي و ايماني را به پاي منافع
دنيايي خود قرباني ميكنند و حاضر ميشوند به هر قيمتي، حتي كشتن صدها نفر،
مانع آزادي انتخاب دين و پرستش خداي يكتا شوند، در بازتاب درد عذابي كه به
ديگران ميدهند، عذاب اليمي براي خود ذخيره ميكنند.
۳۶۲ - مستبدين فرصت نفس كشيدن به مخالفان نظام خود را نميدهند و اگر سكوت كنند
و عكسالعملي نشان ندهند، مخالفان آن را نشانة ضعف حاكم يا رضايت آنها
ميگذارند. با چنين قياسي بشري، كافران مهلت و ميدان شتاب در كفر را به حساب
تأييد عملكرد و تصديق نظام شركآميز خود ميگذاشتند، غافل از آن كه همين فرصت،
در مشيّت الهي موجب افزايش شخصيتِ تنگنظرانه و خودمحوري آنان ميگردد
«إِنَّمَا نُمْلِي لَهُمْ لِيَزْدَادُواْ إِثْمًا».
۳۶۳ - در اين سوره ۱۵ بار كلمة عذاب تكرار شده كه پس از سوره بقره (۱۸ بار)
بيشتر از بقية سورههاي قرآن است. دربارة معناي عذاب به پاورقي ۱۷۱ مراجعه
كنيد.
ترجمه عبدالعلى بازرگان