به نام خداي رحمت‌گستر بر عام و خاص

۱۷۹ - خدا بر آن نبوده (و نيست) كه مؤمنان را بر حالي كه (اكنون) شما هستيد، (به حال خود) رها كند، (بلكه در مسير رشد و كمال، موقعيت‌هاي ابتلاء و امتحان پديد مي‌آورد) تا پليد را از پاك جدا سازد،۳۶۴ و خدا بر آن نبوده (و نيست) كه شما را از غيب (نتيجة امتحان و ابتلاء) آگاه سازد، وليكن خدا از فرستادگان خويش آن را كه خواهد (شايسته بداند) برمي‌گزيند۳۶۵ (تا با تبيين حق و باطل، ارزش‌ها را به مصاف ضدّ ارزش‌ها درآورد). پس به خدا و رسولانش ايمان آوريد و (بدانيد) اگر ايمان آوريد و پروا پيشه كنيد (هواي نفس خود را مهار كنيد) پاداشي بس بزرگ خواهيد داشت.۳۶۶

۱۸۰ - كساني كه در (انفاق از) آنچه خدا از فضل خويش به آنان داده بُخل مي‌ورزند،۳۶۷ مبادا چنين حساب كنند۳۶۸ كه اين (جمع كردن‌ها) خيري است براي آنها، بلكه (وابسته و اسير مال شدن) شرّي است براي آنان. به زودي در روز قيامت آنچه به (انفاق و آزاد شدن از) آن بُخل ورزيده‌اند، طوق گردنشان خواهد شد؛۳۶۹ و ميراث آسمانها و زمين از آنِ خداست۳۷۰ و خدا بر جزئيات آنچه مي‌كنيد بس آگاه است.

۱۸۱ - البته خدا سخن كساني را كه گفتند: خدا فقير است و ما بي‌نيازيم! شنيد.۳۷۱ آنچه را گفتند و (نيز جنايت‌شان در) كشتن ناحق پيامبران را خواهيم نوشت و (در قيامت به آنها) خواهيم گفت: بچشيد عذاب سوختن را.۳۷۲

۱۸۲ - اين به خاطر دستاورد خودتان است و بي‌ترديد خدا هرگز ستم كننده به بندگان نيست.۳۷۳

۱۸۳ - همان كساني كه گفتند: بي‌گمان خدا به ما عهد كرده كه به هيچ پيامبري ايمان نياوريم مگر آن كه قرباني‌اي براي ما بياورد كه آتش (آسماني) آن را بسوزاند!۳۷۴ بگو: پيش از من فرستادگاني دلايلي روشن (يا معجزاتي) براي شما آوردند و (نيز) آنچه را كه گفتيد.۳۷۵ اگر راست مي‌گوييد، پس چرا آنها را كُشتيد؟۳۷۶

۱۸۴ - پس اگر تو را تكذيب كردند (تازگي ندارد)، پيامبران پيش از تو (نيز) كه نشانه‌هاي روشن و نوشته‌ها و كتاب‌هاي روشني‌بخش آورده بودند۳۷۷ مورد تكذيب قرار گرفتند.

۱۸۵ - هر كس چشندة مرگ است۳۷۸ و جز اين نيست كه پاداش شما روز قيامت تمام و كمال داده مي‌شود، پس كسي كه از آتش دور داشته شده و به بهشت درآورده شود،۳۷۹ بي‌شك به مقصد (نجات) رسيده است۳۸۰ و زندگي دنيا جز برخورداري فريبنده نيست.۳۸۱

۱۸۶ - مسلماً شما در اموال و جان‌هاي خويش آزمايش خواهيد شد و بي‌ترديد از كساني كه پيش از شما به آنها كتاب داده شده (يهوديان و مسيحيان) و نيز از كساني كه شرك ورزيدند، (سخنان) آزار (دهنده) فراواني خواهيد شنيد،۳۸۲ و (اما) اگر صبر كنيد و تقوا پيشه سازيد (تحمّل نماييد و نفس خود را از عكس‌العمل انتقامي باز داريد)، پس بي‌گمان اين (تحمّل و تسلّط بر نفس) نشانة اراده (شما) در كارهاست.۳۸۳

۱۸۷ - (به ياد آريد) آنگاه كه خدا از كساني كه به آنها كتاب (آسماني) داده شده۳۸۴ (عالمان يهود و نصارا) پيمان استوار گرفت۳۸۵ كه آن (كتاب) را حتماً (بي هيچ ترس و تعلّل و توجيه) براي مردم به روشني بيان كنيد و (مبادا از ترس طاغوت‌ها يا توده‌هاي متعصّب و مقلّد) آن را پوشيده داريد (ناگفته بگذاريد). اما آنها آن را (به جاي كتاب راهنماي عمل در روبرو) به پشت خويش افكندند۳۸۶ و به بهايي اندك فروختند. پس چه بد است آن بهايي كه مي‌ستانند.

۱۸۸ - هرگز مپندار آنهايي كه از خدمات خويش (با افتخار و) ابراز شادماني (متكبرانه ياد) مي‌كنند و به خاطر آنچه نكرده‌اند (وظايفي كه به عهده دارند ولي به حرف و وعده اكتفا كرده‌اند) پيوسته دوست دارند مورد ستايش و تمجيد قرار گيرند (ديندار واقعي و اهل بهشت‌اند).۳۸۷ پس (با چنين روحياتي) هرگز آنها را بر دستگيرة نجاتي از آتش مپندار، و (برعكس) براي آنها عذاب دردناكي است.۳۸۸

۱۸۹ - فرمانروايي آسمانها و زمين فقط از آنِ خداست (نه ارباب زر و زور و تزوير) و خدا بر هر چيزي قدير (نظم و اندازه‌گذار) است.۳۸۹


۳۶۴ - اين آموزشي اساسي به مؤمنين است تا بدانند ايمان در ميدان عمل و در مصاف حق و باطل تحقّق مي‌يابد و با عافيت طلبي و محافظه‌كاري، استعدادهاي ناشي از روح خدايي در نفس آدمي شكوفان نمي‌گردد. امتحان همواره براي كساني است كه به مدرسه آمده‌اند. مدرسه و امتحان لازم و ملزوم يكديگرند و به همين دليل مخاطب آيه مؤمنين‌اند تا بدانند تنها در كورة ابتلائات است كه مدّعيان غربال مي‌شوند. اين سنتي است الهي در همة دوران تاريخ.

۳۶۵ - اين همان فلسفة نبوّت و يكي از شگفتي‌ها و جهش‌هاي تكاملي نوع انسان است كه در سرفصل‌هاي تاريخ انسانهاي عاليقدري ظهور كرده‌اند تا كاروان بشريت را با چراغ هدايت از بي‌راهه به صراط مستقيم بازگردانند. خداوند آنها را به راز و رمز هستي و حقايقي از غيب آگاه مي‌سازد تا رسالت‌هاي الهي را به بندگان ابلاغ نمايند (سورة جن آيات ۲۶ تا ۲۸: عَالِمُ الْغَيْبِ فَلا يُظْهِرُ عَلَىٰ غَيْبِهِ أَحَدًا إِلاَّ مَنِ ارْتَضَىٰ مِنْ رَسُولٍ فَإِنَّهُ يَسْلُكُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ رَصَدًا لِيَعْلَمَ أَنْ قَدْ أَبْلَغُوا رِسَالاتِ رَبِّهِمْ وَأَحَاطَ بِمَا لَدَيْهِمْ وَأَحْصَىٰ كُلَّ شَيْءٍ عَدَدًا).
معناي «اجتباء» همچون جبايت خراج (جمع‌آوري ماليات)، نوعي سامان دادن روانِ از تمركز و توجه خارج شده است. اجتباء رسولان، هدف منسجم و واحد بخشيدن به شخصيت آنان است.

۳۶۶ - اين اجر عظيم را مقايسه كنيد با عَذَابٌ عَظِيم (آيات ۱۰۵ و ۱۷۶)، عَذَابٌ أَلِيم (آيات ۲۱، ۷۷، ۹۱، ۱۷۷ و ۱۷۸)، عَذَابٌ مُّهِين (۱۷۸) و عَذَابَ الْحَرِيقِ (۱۸۱) كه در انتظار دشمنان حق است.

۳۶۷ - آنچه خدا از فضل خويش به بندگان بخشيده است، شامل همة سرمايه‌هاي مادي و معنوي، علمي و هنري و حتي سلامتي و جواني و فرصت عمر مي‌شود.

۳۶۸ - هشدار آية ۱۷۸ به كساني بود كه مهلت خدا به تاخت و تازشان عليه حق را «خيري» براي خود تلقي مي‌كردند، هشدار اين آيه به كساني است كه امساك در انفاق از مالي را كه خدا به آنان داده «خيري» براي خود مي‌پندارند. اما هم مهلت را خدا داده، و هم مال را به امانت نزد ما سپرده است و در هيچكدام مالكيت ذاتي و ابدي نداريم. مرز ميان خداپرستي و خودپرستي در همين تشخيص موقعيت «من» و «او» است.
مشتقات «حساب» ۱۱ بار در اين سوره تكرار شده است؛ خدا سَرِيعُ الْحِسَاب است (۴ بار)، لِتَحْسَبُوهُ (آيه ۷۸)، أَمْ حَسِبْتُمْ (آية ۱۴۲)، لا تَحْسَبَنَّ (۱۶۹ و ۱۸۸)، حَسْبُنَا اللهُ (۱۷۳)، لا يَحْسَبَنَّ (۱۷۸ و ۱۸۰).

۳۶۹ - طوق همان طاقت و قوّت است كه در آيات ۱۸۴، ۲۴۹ و ۲۸۶ بقره به همين معنا آمده است. اما فعل مجهول «سَيُطَوَّقُونَ» (در باب تفعيل) دلالت بر نوعي تحميل قدرت بر كسي يا چيزي مي‌كند. از طرفي در روزگار گذشته بر گردنِ اسيران غل و زنجيري مي‌افكندند كه به دليل تحميل قدرت، طوق ناميده مي‌شد. طوق گردن طاوس و پرندگان ديگر نيز به قدرت و حكمت الهي در آفرينش به گردن آنها زده شده است.
بُخل‌ورزي در بخشيدن آنچه خدا داده، وابستگي و اسارت مال را تقويت و تحكيم مي‌كند و در قيامت كه روز ظهور و بروز و تحقّق نتايج اعمال است، اين بخل گردن‌گيرش مي‌شود. تشبيه اعمال سوء به طوقي كه از پوست و گوشت گذشته و به استخوان رسيده، در سخنان حكمت‌آميز علي(ع) (در خطبة ۱۸۳ نهج‌البلاغه) آمده است.
اصطلاح «اغلال» (جمع غُل) كه اعمال ستمگران بر گردنشان مي‌افكند ۶ بار در قرآن به كار رفته است.

۳۷۰ - اگر بدانيم خدا مالك‌الملك و موهبت كنندة مال و مكنت به بندگان براي عمري كوتاه و زودگذر است و ميراث همة هستي متعلق به اوست، خود را مالك چيزي نمي‌دانيم كه از بخشيدنش بُخل بورزيم. آزاد كردن گردن از بند اسارت مال، عالي‌ترين و حكمت‌آموزترين درسي است كه از اين آيه مي‌توان گرفت.

۳۷۱ - از قرينة «وَقَتْلَهُمُ الأَنبِيَاء» مي‌توان دريافت كرد كه گويندة اين سخنان برخي از يهوديان بودند كه در طعنه به تعاليم قرآني دربارة انفاق و قرض دادن به خدا (حديد ۱۱- مَنْ ذَا الَّذِي يُقْرِضُ اللهَ قَرْضًا حَسَنًا فَيُضَاعِفَهُ...)، خداي مسلمانان را فقير مي‌شمردند چون نيازمند و طالب انفاق مردم است! و خودشان را بي‌نياز مي‌شمردند چون با رباخوراي و زرگري مال‌اندوزي مي‌كردند.

۳۷۲ - اصطلاح «عَذَابَ الْحَرِيق» ۵ بار در قرآن آمده است. در كلمة حريق (در باب فعيل) حالت شدّت وجود دارد. قرآن عذاب حريق را مستقل از عذاب جهنم ذكر كرده است (بروج ۱۰- إِنَّ الَّذِينَ فَتَنُوا الْمُؤْمِنِينَ وَالْمُؤْمِنَاتِ ثُمَّ لَمْ يَتُوبُوا فَلَهُمْ عَذَابُ جَهَنَّمَ وَلَهُمْ عَذَابُ الْحَرِيقِ).
در آتش افكندن خداپرستان، شكنجه‌اي بوده كه نمروديان در حق ابراهيم و پاسداران قرون وسطاي مسيحيت علية دگرانديشان اِعمال مي‌كردند. بازتاب اين جنايت همان عذاب حريقي است كه دامن ظالمان را خواهد گرفت. اما به كار بردن ضمير جمع (سَنَكْتُبُ مَا قَالُواْ) دلالت بر ثبت و ضبط گفتار در شخصيت آنها و نقش نيروهاي كارگزار جهان هستي (ملائكه) مي‌كند.

۳۷۳ - در ۵ آيه قرآن، ظالم نبودن خدا به بندگان را با جمله: «وَأَنَّ اللهَ لَيْسَ بِظَلَّامٍ لِلْعَبِيدِ» (سه بار)، و «وَمَا رَبُّكَ بِظَلَّامٍ لِلْعَبِيدِ»، همچنين «وَمَا أَنَا بِظَلَّامٍ لِلْعَبِيدِ» ذکر کرده است. «ظَلَّام» صيغه مبالغه «ظلم» است. گفته مي‌شود مبالغه در اين وصف، به خاطر مقام خدايي است که اگر حساب و کتابي در کارش نباشد و بي‌جهت بندگان را کيفر دهد، همچون معلمي که تلاش شاگردان را ناديده مي‌گيرد، به نيکان و بدان ستم کرده است.

۳۷۴ - چنين عهدي البته در آنچه موسي(ع) براي آنها آورده بود وجود نداشت. اما در تورات (كتاب اول پادشاهان، باب ۱۸، شمارة ۳۴ تا ۴۰) چنين معجزه‌اي را به ايلياي نبي نسبت داده شده است. گرچه آنچنان كه در باب ۱۹ شمارة ۱۱ همان كتاب از تورات آمده، قصد جان او را نيز كرده بودند. «ايليا جواب داد: ...اسرائيل عهد خود را با تو شكسته‌اند، قربانگاهايت را خراب كرده و تمام انبياي تو را كشته‌اند و من تنها باقي مانده‌ام. حال مي‌خواهند مرا هم بكشند».
مطالب كتاب پادشاهان، كه قسمتي از تورات است، سالياني دراز پس از موسي توسط كاهنان (كاتبان) يهود نوشته شده و با خرافات و خواسته‌هاي آن قوم مخلوط شده است.

۳۷۵ - آنها به جاي توجه به دلايل روشن و هدايتي كه رسولان براي برانگيختن عقل و خرد آنها عرضه مي‌كردند، به دنبال معجزه و چشم‌بندي بودند تا ناخودآگاه چيزي را بپذيرند. جملة «وَبِالَّذِي قُلْتُمْ» نشان مي‌دهد چنين عهدي واقعيت نداشته و به زبان خود آنها جاري شده است.

۳۷۶ - معلوم مي‌شود يهوديان همان ايليا را هم، كه چنان معجزه‌اي را از جانب خود به او نسبت مي‌دادند، كشته‌اند. چه بسا دعاي ايليا براي اجابت و قبول قرباني مردم بوده باشد كه همچون دعاي طلب باران (استسقاء) در فرهنگ مسلمانان از قديم وجود داشته و هيچ تضميني هم براي اجابت فوري آن به دعاي هيچ كس داده نشده است، سوخته شدن قرباني توسط آتش آسماني! همچون كشف و كراماتي كه به بعضي از بزرگان نسبت داده شده، سينه به سينه نقل شده است.

۳۷۷ - اين سه هديه پيامبران براي مردم (بينات، زبر و کتاب مبين)، نه سه چيز مختلف، بلکه سه وصف يا سه جلوه از يک حقيقت است؛ بينّات همان دلايل روشني است که در سخنان آنان وجود داشت، زُبُر (جمع زيور) را پندهاي حکمت‌آميز اخلاقي و عقلاني شمرده‌اند و کتاب، به احکام و مقررات اطلاق مي‌شود، وگرنه در روزگار انبياء پيشين کتاب، به معناي امروز (اوراقي در ميان دو جلد) وجود نداشته است. آنها هم شريعت آوردند، هم اخلاق و هم احکام (فردي و اجتماعي). آيه ۲۵ سوره فاطر نيز اين سه وصف را در کنار هم آورده است. پيامبران با اين سه چراغ فروزان، كه بايد آتش آگاهي را در درونشان مشتعل مي‌ساخت و شرك و كفرشان را مي‌سوزاند. آمدند اما آن قوم، كه عنوان «اهل كتاب» را يدك مي‌كشيدند، همچنان منتظر معجزه‌اي بودند كه گوشت قرباني را بسوزاند!

۳۷۸ - «ذَآئِقَه» همان حس چشايي است كه در مقايسه با خوردن، فقط بر چشيدن مزة غذا دلالت مي‌كند. در قرآن اين كلمه همواره به صورت مجازي آمده است. مثل چشيدن: عذاب (بيشترين كاربرد)، رحمت، نعمت، وبال امر (نتيجة كار بد)، سوء، موت، بأس، بعض الذي عملوا (نتايج اعمال)، خزي (خواري)، لباس الجوع والخوف (گرسنه و ناامني فراگير) و... از ۶۳ موردي كه مشتقات ذائقه در قرآن آمده است، تنها سه مورد (اعراف ۲۲، نباء ۲۴ و ص ۵۷) در ظاهر به معناي حقيقي ذائقه آمده‌اند، ولي آن سه مورد را نيز، كه مربوط به عالمي ديگر است، مي‌توان از متشابهات با معناي مجازي دانست (مثل چشيدن از شجرة ممنوعه). اما عبارت: «كُلُّ نَفْسٍ ذَآئِقَهُ الْمَوْت» علاوه بر اين آيه، در آيات ۳۵ انبياء و ۵۷ عنكبوت آمده است، البته با نتيجه‌گيري متفاوت؛ در اين آيه به پاداش اخروي، در سورة انبياء به ابتلاي انسان در خير و شر، و در سورة عنكبوت به بازگشت به سوي خدا اشاره شده است.
مرگ گرچه از ديد مردمان دنيانگر پايان حيات آدمي و به عدم رهسپار شدن است، اما در منطق قرآن، مرگ نخستين چشيدن حيات بعدي و پيش درآمدي است از حيات گسترده‌تر انسان در ابعاد و عالمي بسيار فراتر. خدا خالق مرگ و حيات است (مُلك ۲) پس مرگ انتقالي به عالمي ديگر با چشيدن مزة آن (گام اول) است.

۳۷۹ - «زَحْزِح»، كنار شدن و كنار كردن، و «مُزَحْزِح» كناركننده است. اين لفظ در بقره ۹۶ نيز تكرار شده است. «...لَوْ يُعَمَّرُ أَلْفَ سَنَهٍ وَمَا هُوَ بِمُزَحْزِحِهِ مِنَ الْعَذَابِ أَنْ يُعَمَّرَ وَاللهُ بَصِيرٌ بِمَا يَعْمَلُونَ». ريشة اين كلمه «زَحَّ»، معناي به شتاب هُل دادن يا جلو كشيدن دارد و تكرار آن «زَحْزِح» (مثل: كبكب، سلسل، غلغل، دبدبه و...) شدّت را مي‌رساند. «زَحْزِح» فعل مجهولي است كه بر اعمال بركننده و دوركنندة انسان از آتش افروزي‌هاي امروزي، كه فرداي قيامت ظهور و بروز پيدا مي‌كند، دلالت مي‌كند.

۳۸۰ - فوز و فلاح را رستگاري معنا مي‌کنند، ولي تفاوتي اساسي در ميان اين دو واژه وجود دارد؛ فلاح از ريشة «فَلَحَ» شکفتن و شکوفا شدن استعدادهاي بالقوه معنوي در نفس آدمي است. اما فوز، سلامت رسيدن به مقصود و نجات يافتن از خطرات مسير مي‌باشد. اعراب به بيابان و صحاري کويري «مفازه» مي‌گفتند و عبورِ به سلامت از چنين صحاري سوزاني را «فوز» مي‌دانستند. «رضايت خدا» همان فوز عظيم، بالاتر از بهشت و عالي‌ترين مرتبه‌اي است كه انسان مي‌تواند به آن نايل شود.

۳۸۱ - ذكر فريبنده بودن دنيا اشاره به عاملي است كه مانع از بركنده و آزاد شدن مي‌كند. مصداقش همان بُخل و خودداري از انفاق است كه در آيات گذشته ذكر گرديد. بُخل همچون حرص و حسد و كبر و... در معناي مجازي، آتشي است كه استعدادهاي كمال آفرين آدمي را مي‌سوزاند و جزيي از ذات شخص مي‌گردد. آن كس كه بتواند پي در پي و مستمر (فَمَن زُحْزِحَ...) زمينه‌هاي چنين آتشي را در درون خود خاموش سازد، به سلامت به مقصد رسيده است: حشر ۹ و تغابن ۱۶- ...وَمَنْ يُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولَٰئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ.

۳۸۲ - ادوات تأكيد لام و نون ثقيله در «لَتُبْلَوُنَّ» و «لَتَسْمَعُنَّ»، حتميت اين آزمايشات و آزار رساني‌ها را نشان مي‌دهد كه مسلمانان بايد خود را به سلاح تقوا، كه همان خونسردي و بي‌اعتنايي به تهاجمات تبليغاتي آنان است مجهّر كنند و عزم و ارادة خويش را براي پيشبرد اهداف ايماني تقويت نمايند. اين هشدار و پيش‌آگهي، در اين زمان شنيدني‌تر و شايستة بذل توجه به مراتب بيشتري از زمان نزول آن است. پيروان شناسنامه‌اي اهل كتاب و نيز شرك‌زدگان و خدا ناباوران دوران ما لبة تيز تهاجمات تبليغاتي خود را، با امكانات عظيم و در رسانه‌هاي خبررساني گسترده‌اي كه در اختيار دارند، متوجة اسلام كرده‌اند. آنها با مساوي قرار دادن اسلام با تروريسم، به اتكاء عملكرد خشن و دور از اسلام اقليتي افراطي، اسلام هراسي (Islam Phobia) را پس از فروپاشي اتّحاد جماهير شوروي و خطر ماركسيسم به جاي (Red Phobia) مطرح ساخته‌اند.
متأسفانه عكس‌العمل مسلمانان افراطي، به دليل دوري از آموزش‌هاي قرآني و سنّت رسول(ص)، جنبة احساسي و عكس‌العملي شديد پيدا كرده و نتايج كاملا معكوسي بخشيده است. عمليات ترور، سر بريدن، بمب گذاري، اشغال سفارت، آدم ربايي و تخريب نه تنها نقشي در خنثي كردن تهاجمات تبليغاتي دشمنان نداشته، بلكه خود آن گروه‌ها را ناخواسته آلتِ دست قدرتهاي غربي براي ايجاد دشمني و تفرقه و تخاصم ميان كشورهاي اسلامي ساخته و موجب تخريب شهرها، كشتار صدها هزار و آواره شدن ميليونها مسلمان در كشورهاي غربي گشته و به تعبير قرآني خشونت‌گران «خَسِرَ الدُّنْيَا وَالْآخِرَهَ» شده‌اند. فَاعْتَبِرُوا يَا أُولِي الْأَبْصَار.

۳۸۳ - جملة «فَإِنَّ ذَلِكَ مِنْ عَزْمِ الأُمُورِ» دو بار ديگر در قرآن، در تحمّل سختي‌ها به نيروي صبر آمده است (لقمان ۱۷ و شوري ۴۳). به پيامبر اسلام نيز توصيه شده همچون رسولانِ داراي اراده (أُولُو الْعَزْم)، صبر پيشه سازد (احقاف ۳۵).

۳۸۴ - قرآن نام «بني‌اسرائيل» را ۴۰ بار تكرار كرده است كه يادآور ميقات موسي با پروردگار در ۴۰ شب (بقره ۵۱ و اعراف ۱۴۲) و آوارگي ۴۰ سالة آنان در صحراي سينا مي‌باشد (مائده ۲۶). ۴۰ سالگي زمان شكر نعمت نيز مي‌باشد (احقاف ۱۵).
سواي عنوان كلي بني‌اسرائيل، عنوان «اهل الكتاب» كه يادآور مسئوليت آنان در برابر كتاب آسماني مي‌باشد ۳۱ بار در قرآن آمده است. عنوان ديگري كه براي عالمان ديني آنها به كار رفته است «اوتواالكتاب» (۱۸ بار) و يا «اوتوا نصيباً من الكتاب» (۳ بار) مي‌باشد. تفاوت عنوان عام بني‌اسرائيل با عنوان خاص «اوتواالكتاب»، همچون تفاوت عوام با علما، و مكلا با معمّم در فرهنگ مذهبي جامعة ما مي‌باشد. اما عنوان «اهل الكتاب» ظاهراً عالم و عامي را شامل مي‌شود.

۳۸۵ - در اين آيه تعصّب ديگري را به تعليم الهي از آنان نفي مي‌كند؛ تعصّب اول نسبت به «شخص خود» بود، و تعصّب دوم نسبت به «تعاليم خود». طرف ميثاق خدا در قرآن متفاوت ذكر شده است؛ بيش از همه با عنوان بني‌اسرائيل يا اهل‌كتاب (۱۵ بار)، پس از آن از مسلمانان (۳ بار: مائده ۷، نساء ۲۷ و حديد ۸)، پيامبران (آل‌عمران ۸۱ و احزاب ۷) مي‌باشد.

۳۸۶ - آية ۱۰۱ سورة بقره نيز بر همين مقدم داشتن هواي نفس بر هدايت‌هاي الهي، آينده خود را در نفسانيّات ديدن و هدايت را متعلق به گذشتة پشت سر شمردن تأكيد كرده است.

۳۸۷ - به راستي مصداق اين اوصاف چه كساني هستند؟ برخي از مفسرين آنها را منافقاني دانسته‌اند كه سوگند خورده بودند در جهاد شركت مي‌كنند، ولي همواره بهانه‌جويي مي‌كردند. برخي آنان را مسلماناني دانسته‌اند كه اظهار ايمان و انفاق در راه خدا مغرورشان ساخته بود و انتظار تعريف و تمجيد داشتند، حال آنكه وظايف زيادي را انجام نداده بودند. اما سياق آيات، به خصوص آية پيش از آن، دربارة علمايي از اهل كتاب (يهوديان) است كه وظيفه داشتندكتاب آسماني را براي توده‌هاي مردم تبيين كنند ولي آنها به خاطر ترس و محافظه‌كاري (در برابر قدرت حاكمان يا مقلدان) از بيان آنچه مخالفت با آنها تلقي شد خودداري مي‌كردند.
خودستايي، تكبّر و تعصّب بسياري از علماي اهل كتاب را قرآن به دفعات براي عبرت مسلمانان نقل كرده است. آنها از خدمات تبليغاتي و تعليماتي و تشريفاتي (دعاي عقد و ترحيم و ختنه و حلال كردن غذاها و...) كه عرضه مي‌كردند (بما اوتوا)، بسيار خرسند و مفتخر بودند و دوست داشتند براي كارهايي كه نكرده‌اند (وظايف اساسي دين، يا سوء استفاده‌اي كه مي‌توانسته ولي نكرده‌اند) مورد ستايش قرار گيرند.
خصلت خودستايي برخي از اين عالم نمايان، را كه سواد مختصري (نصيباً من الكتاب) داشتند، آية ۴۹ سورة نساء به وضوح بيان كرده است: « أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ يُزَكُّونَ أَنْفُسَهُمْ بَلِ اللهُ يُزَكِّي مَنْ يَشَاءُ...». شديدتر از آن را مي‌توان در انجيل متي علية «كاتبان و فريسيان» يافت.
گويا با توجه به هدايت و هشدار اين آيه بوده كه امام علي(ع) هنگام زمامداري مردم را از حمد و ستايش خود به دليل تكاليفي كه بر عهده داشته ولي هنوز از اداي آن فارغ نشده و يا به آن اقدام نكرده بود باز مي‌داشت: «...اسْتَحْلَى النّاسُ الثَّناءَ بَعْدَ الْبَلاءِ، فَلاتُثْنُوا عَلَىَّ بِجَميلِ ثَناء لاِِخْراجى نَفْسى اِلَى اللهِ وَ اِلَيْكُمْ مِنَ الْبَقِيَّهِ فى حُقُوق لَمْ اَفْرُغْ مِنْ اَدائِها..» (خطبة ۲۱۶ نهج ‌البلاغه بند ۱۶- در بعضي نسخ خطبة ۲۰۷)

۳۸۸ - «فوز» به معناي رسيدنِ سلامت و بي‌خطر به مقصد است و «مفازه»، اسم مکان يا وسيله چنين موفقيتي است. اگر سقوط از هواپيما مرگ‌آور است، چتر نجات، «مفازه» و فرود آرام و به سلامت، «فوز» است. دنيا نيز دره‌اي به سراشيبي هوي و هوس است و نجات از دنياپرستي به مدد مراتبي از ايمان و عمل «مفازه» (مواضع فکري و عملي) به شمار مي‌رود و رسيدن به مقصد را نيز فوز مي‌نامند. در قرآن آمده است براي پروا‌پيشگان دستگيره‌هاي نجاتي است (إِنَّ لِلْمُتَّقِينَ مَفَازًا- نباء ۳۱). و برعکس، متوليان دنيا‌طلب دين‌فروش را، که عوام مي‌پندارند جايگاه‌شان در بالاي بهشت است، هيچ دستگيره نجاتي از عذاب نخواهد بود (آل‌عمران ۱۸۸).

۳۸۹ - ر ك به پاورقي ۷۳ همين سوره.

ترجمه عبدالعلى بازرگان