سوره نساء۱

به نام خداي رحمت‌گستر بر عام و خاص

۱ - اي مردم، پروا گيريد پروردگارتان را (از نافرماني او بپرهيزيد)، همانكه شما را از يك نفس (منشأ حياتي واحد) آفريد و زوج او را نيز از همان آفريد۲ و از آن دو مردان و زنان بسياري (در زمين) پراكنده ساخت و خدايي را پروا گيريد۳ كه به (فضل و رحمت) او از يكديگر مي‌پرسيد۴ و (نيز بپرهيزيد از گسيختن پيوند ميان) خويشاوندان۵ (كه پس از خدا دومين رشتة پيوند ميان آدميان است). بي‌گمان خدا كاملا مراقب شماست.

۲ - و اموال يتيمان را (پس از رسيدن به رشد و بلوغ، به آنها) بدهيد۶ و (اشياء) مرغوب را با نامرغوب جايگزين مسازيد۷ و اموال آنان را (با آميختن و سوق دادن) به سوي اموال خود مخوريد كه بي‌گمان اين (كار) گناهي بس بزرگ است.۸

۳ - و اگر بيم داشتيد كه دربارة يتيمان به قسط عمل نكنيد، (پس به منظور سرپرستي) با آن زناني (مادران و دختران يتيمي) كه مي‌پسنديد ازدواج كنيد. دو، يا سه و (حداكثر) چهار۹ و اگر بيم داشتيد كه نتوانيد (ميان همسران متعدّد) عدالت برقرار سازيد، پس به يك همسر، يا آن (كنيزاني) كه در اختيار شماست اكتفا كنيد.۱۰ اين روش نزديك‌تر است به اين كه ستم نكنيد.

۴ - مَهر زنان را به شيريني و صدق و صفا (عسل وار) بدهيد،۱۱ پس اگر به ميل خودشان مقداري از آن را به شما بخشيدند، به گوارايي و نوشين بخوريد.۱۲

۵ - اموال (يتيمان تحت قيموميّت) خود را كه خدا آن را وسيلة برپايي (زندگي) شما قرار داده۱۳ در اختيار نابالغان قرار ندهيد،۱۴ و(لي) آنان را از (درآمد) آن روزي دهيد و بپوشانيد (خوراك و پوشاك دهيد) و با آنان به گفتاري پسنديده سخن گوييد.۱۵

۶ - و يتيمان را (براي رشد و تربيت) در بوتة آزمون قرار دهيد۱۶ تا هنگامي كه به (سن) ازدواج برسند، آنگاه اگر در آنها (نشانه) رشدي احساس كرديد،۱۷ اموالشان را (يكباره) به آنان بازگردانيد و از (بيم) آنكه مبادا بزرگ شوند (و مجبور شويد اموالشان را برگردانيد) آنرا به اسراف و شتاب حيف و ميل نكنيد. هر كه بي‌نياز است (از دريافت حقِ سرپرستي) چشم بپوشد و هر كه نادار است، پس بايد در حدّ متعارف (پسنديده در عُرف زمانه) مصرف كند. پس هنگامي كه اموالشان را به آنان تحويل مي‌دهيد، بر آنها شاهد بگيريد، (هر چند) خدا در حسابرسي كافي است.

۷ - براي مردان (پسران) سهمي است از آنچه (ميراثي كه) پدر و مادر و خويشاوندان باقي مي‌گذارند، و براي زنان (دختران نيز) سهمي است از آنچه پدر و مادر و خويشاوندان باقي مي‌گذارند، هر چه باشد؛ اندك يا بسيار. (اين) سهمي (درصدي) است معيّن.۱۸

۸ - و هرگاه هنگام تقسيم (ارثيه) خويشاوندان (تنگدستي كه سهمي نمي‌برند) و يتيمان و بينوايان حاضر شدند، از آن بهره‌مندشان كنيد و به گفتاري پسنديده با آنان سخن گوييد.۱۹

۹ - آنهايي كه اگر خودشان فرزندان ناتواني از خود باقي گذارند، بر (گرسنگي و محروميت) آنها بيمناك‌اند، بايد نگران (آيندة اين يتيمان) باشند۲۰ و بايد گفتاري استوار و اساسي گويند.۲۱

۱۰ - بي‌گمان كساني كه اموال يتيمان را ستمگرانه مي‌خورند، جز اين نيست كه آتشي در بطن‌هاي خود مي‌برند و به زودي در آتشي شعله‌ور درآيند.۲۲


۱ - سورة آل‌عمران با جملة «...وَاتَّقُوا اللهَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ» ختم شده و سورة نساء با آية « يَا أَيُّهَا النَّاسُ اتَّقُواْ رَبَّكُمُ... وَاتَّقُواْ اللهَ الَّذِي...» آغاز مي‌گردد. تقوايي كه در سورة آل‌عمران مطرح شده در ارتباط با وحدت جامعه و ولايت خدا و رسول و مقابله با متجاوزان است، و تقواي توصيه شده در سورة نساء در ارتباط با واحد خانواده.
سورة آل‌عمران عمدتاً به آفات بيروني مي‌پردازد و سورة نساء به آفات دروني. اين سوره با ۱۷۶ آيه به لحاظ تعداد حروف و كلمات، پس از سورة بقره طولاني‌ترين سورة قرآن است كه بين سالهاي ۶ الي ۱۰ هجري (۱۹ تا ۲۳ رسالت) در مدينه نازل شده است. آيات سال ۶ عمدتاً دربارة «اهل كتاب و مردم شناسي» است و آيات سالهاي ۸ و ۱۰ دربارة «مسائل تشريعي و جهاد». اما سوره با آيات تشريعي آغاز شده است كه شامل موارد زير مي‌باشد: يتيمان (نگهداري اموال آنان، روابط متكي به قسط و ازدواج با آنان)، مهريه، ارث، فحشاء (زن و مرد)، محارم در ازدواج، مُتعه، تعدّد زوجات، ازدواج با كنيزان، روابط اقتصادي سالم، اجتناب از گناهان كبيره، قيموميّت مرد بر زن، اختلافات مرد و زن در خانواده، نَفَقِه، نماز، غسل و تيمم و... مي‌باشد و كلاً به واحد خانواده به عنوان پايه و اساس جامعه و ارحام ارتباط پيدا مي‌كند، اين آيات ثلث اول سوره، قسمت عمده مياني آن و آخرين آيه (جمع‌بندي) را اشغال كرده‌اند.
موضوع دوم (اهل كتاب و مردم شناسي)، كه شامل: انحرافات يهود (تحريف كتاب، عصيان، افتراء، خودستايي، غرور، حسادت و...)، حكومت و روابط متقابله مردم و زمامداران (اداء امانات به اهلش و اطاعت از خدا و رسول و اولي‌الامر- راه حل اختلافات)، منافقين (عمدتاً در عدم تمكين در شركت در جهاد)، جهاد و قتال، نماز جنگ، حضرت مسيح و انحرافات تثليث، انبياء رِبا و... مي‌باشد كه كاملا در لابلاي موضوع نخست جاي گرفته است.

۲ - اغلب مفسرين «نفس واحده» را (بر اساس نظرية استقلال انسان از سلسله تكامل موجودات زنده) همان آدم، و زوج او را «حوا» گرفته‌اند. اما در قرآن نه اصطلاح «آدم ابوالبشر» به كار رفته، و نه نام «حوا» آمده است! به نظر مى‌رسد اين برداشت (همچون بسياري از مطالب مربوط به گزينش آدم) از تورات و اسرائيلياتي است كه وارد تفاسير و انديشه اسلامي شده است. اما عنوان «نفس واحده»، علاوه بر اين آيه، در آية ۹۸ سورة انعام و آيات ۶ زمر و ۱۸۹ اعراف نيز آمده و نفس واحده را در منشاء حياتي واحدي، كه در دوران اولية پيدايش حيات در زمين پديد آمده، نشان مي‌دهد.(رک به كتاب علمي قرآني «خلقت انسان» مرحوم دكتر يدالله سحابي).
علاوه بر آن، مطابق شرح مرحوم طالقاني (در تفسير اين آيه)، نكره آمدن «مِن نَّفْس» (به جاي: مِن النَّفْس)، صفت مؤنث « وَاحِدَه» و ضميرهاي « مِنْهَا زَوْجَهَا» متناسب با آدم ابوالبشر، كه خود او نيز از نفس واحده‌اي آفريده شده، نمي‌باشد.
در بيشترين مدت عمر كره زمين زوجيتي وجود نداشت. پيدايش زوجيت، خود از شگفتي‌هاي آفرينش است که (با انتقال تجربيات ژنتيكي متنوع) تكامل و تنوع گونه‌هاي حياتي، سرعتي حيرت‌آور يافت. از نظر علم ژنتيك مسلم است كه كروموزوم X و Y قبلا در يك بدنه بودند و سپس كروموزوم Y (ماده) به گونه‌اي شگفت‌آور از كروموزوم X (مذكر) جدا و مستقل گشته است.

۳ - تقواي ابتداي آيه از پروردگار است (اتَّقُواْ رَبَّكُمُ)، و اين تقوا از خدا (وَاتَّقُواْ الله). اولين پرواگيري انسان از پروردگاري است كه آثار ربوبيّت مضاعف او را مي‌توان در پيدايش نسل آدمي از منشأ واحدي ديد و دومين آن، الوهيّت خدا و اسماء نيكو و صفات اوست كه انسانها را حول محور خود گرد مي‌آورد.

۴ - «تَسَاءلُون» در باب تفاعل، پرسش متقابلي را مي‌رساند. منظور از پرسش چيست و در چه زمينه‌اي است؟ برخي گفته‌اند منظور از «تَسَاءلُونَ بِهِ» درخواست حاجت از يكديگر به نام خدا و با در نظر گرفتن اوست. اما از آنجايي كه مخاطب آيه همه مردم هستند، نه منحصراً خداشناسان، و خداشناسان نيز كمتر به نام او از يكديگر درخواست مي‌كنند، اين برداشت خالي از ايراد نمي‌باشد. از طرف ديگر، در همة مواردي كه فعل سَئَلَ در باب تفاعل آمده است، معناي روآوردن به يكديگر و «پرسيدن» چيزي مطرح مي‌باشد (مثل: صافات ۲۷ و ۵۰ و طور ۲۵). پس بايد موضوع «پرسش و پاسخ» درميان انسانها مورد نظر باشد.
به نظر مي‌رسد (والله اعلم) كه اين جمله اشاره به نعمتي باشد كه از آن غافل هستيم؛ همان نعمتي كه در اولين سروش به پيامبر در غار حراء بلافاصله پس از ذكر آفرينش به آن اشاره كرده است: «... اقْرَأْ وَرَبُّكَ الْأَكْرَمُ الَّذِي عَلَّمَ بِالْقَلَمِ عَلَّمَ الْإِنْسَانَ مَا لَمْ يَعْلَمْ...». يعني پاسخگويي به پرسش‌هاي نامحدود انسان از طريق قلم. همان قلمي كه خدا به آن سوگند خورده و سوره‌اي را به نام آن رقم زده است: « ن وَالْقَلَمِ وَمَا يَسْطُرُونَ». علاوه بر نعمت «مكتوب» كردن پرسش‌ها، در سورة الرحمن به استعداد ديگر انسان در فراگيري شيوة انتقال «شفاهي» پرسش و پاسخ از طريق زبان و بيان اشاره كرده است: «الرَّحْمَٰنُ عَلَّمَ الْقُرْآنَ خَلَقَ الْإِنْسَانَ عَلَّمَهُ الْبَيَانَ...» (الرحمن، همان كه خواندن آموخت، انسان را آفريد و به او تعليم بيان داد...). حيوانات را جز غرايز گرد هم نمي‌آورد و هدف و پرسشي جز ادامة زندگي مادّي ندارند؛ تنها انسان است كه به نعمت قلم و بيان، پرسش و پاسخ‌هاي خود را به نسل‌هاي بعد منتقل مي‌سازد و علم و فرهنگ و تمدّن پديد مي‌آورد. پس از نافرماني خدايي كه چنين نعمتي را به ما ارزاني داشته بايد پرهيز كرد.

۵ - اصلي‌ترين عامل گردآوردن انسانها و تشكيل مجتمعات بزرگ در طول تاريخ، باور مشترك به خدا و صفات او (با هر تصور و برداشتي) بوده كه در ضمير و ذات انسان ريشه دارد. پس از آن، پيوندهاي خوني (ارحام) و جاذبة محبتي است كه از مهر مادري نشأت مي‌گيرد و به روابط خواهر برادري و خويشاوندي و همشهري و ملي سرايت مي‌كند.

۶ - آية ۶ همين سوره نحوة تحويل كامل اموال يتيمان را پس از رسيدن به سن بلوغ توضيح مي‌دهد. درضمن، سرپرست يتيم مي‌تواند مخارج او را از ميراث به جا گذاشته شده خرج كند و از همين سرمايه نيازمندي‌هايش را برطرف سازد.

۷ - اموال يتيم عيناً بايد به او مسترد گردد، تبديل جنس نو با كهنه يا مرغوب با نامرغوب خيانت محسوب مي‌شود.

۸ - «حُوب» را گناه يا تمايل به گناه ترجمه كرده‌اند، گناهي كه انسان را به درد و اندوه دچار مي‌سازد. اين كلمه فقط يكبار در قرآن آمده است.

۹ - يكي از معضلات پيچيده جامعه قبيلگي معاصر ظهور اسلام، فقدان دولت مركزي و سازمانهاي حمايت كننده اجتماعي، همچون پرورشگاه، براي ادارة زندگي زنان بيوه و فرزنداني بوده كه سرپرست خود را در جنگ‌ها از دست مي‌دادند، بنابراين اداره زندگي يتيمان در روزگار فقر و جهل، نيازي فوري و مبرم‌ترين وظيفه اجتماعي به شمار مي‌رفته است. علاوه بر آن، با توجه به مفاد آيه ۱۲۷ همين سوره، در بسياري از مردان فرصت طلب چنين تمايلي وجود داشته كه از طريق ازدواج با دختران يتيم مالك اموال آنان گردند! و به اين دليل فرمان داده است ميان يتيمان به قسط عمل كنيد: «...وَأَنْ تَقُومُوا لِلْيَتَامَىٰ بِالْقِسْط...»
سورة نساء كه در دوران مدينه، يعني سالهاي سخت دفاع و شهادت نازل شده، در بين سوره‌هاي قرآن، بيشترين تمركز و تأكيد را بر مسئله يتيمان مبذول داشته و از ۲۳ باري كه واژة «يتيم» در قرآن به كار رفته، ۸ مورد يعني ٪۳۵ در سوره نساء واقع شده است. اما اين كه چه ضرورتي داشته براي حفظ حقوق زنان (مادران و دختران يتيم) ازدواجي صورت گيرد، آنهم تا چهار همسر! و آيا خود اين مسئله، مسائل جديدي را نمي‌آفريده، البته سؤالي به ظاهر منطقي ولي دور از واقعيت‌هاي زمان نزول حكم و قضاوتي ايده آليستي و مطلق‌نگر است. چهارده قرن پيش، عرب باده‌نشيني كه دختر خود را در خاك مي‌كرد و از شنيدن خبر تولد دخترش احساس خشم و ننگ مي‌كرد، چگونه ممكن بود همسر بيوه و فرزندان يتيم كسي را كه در جنگ كشته شده نگهداري كند؟ چگونه ممكن بود در جامعه فقير و گرسنه عربستان كسي مسئوليت سير كردن شكم بازماندگان خانواده‌اي را بپذيرد؟! ... جز آنكه انگيزه‌اي مثبت براي تشويق و تحريك به اين امر ايجاد شود؟
مسلّماً اگر حل مشكل زنان بيوه و فرزندان يتيم آنان، بدون ازدواج امكان داشت ، همانطور كه در آية ۱۲۷ ذكر شده، ساده‌تر و بي دردسرتر بود، و به همين دليل در آية قبل اجراي عدالت ميان يتيمان، يعني تأمين زندگي آنان را بدون ازدواج مطرح كرده است. امّا خداوند از بندگان انتظاري ايده‌آليستي ندارد، بنابراين با وقوف به واقعيت‌ها توصيه كرده است كه اگر بيم داشتيد كه نمي‌توانيد زندگي آنان را(بلاعوض) اداره نماييد، در اين صورت (به عنوان ضرورتي موقت و مقطعي) با آنان ازدواج كنيد!
اما رقم دو، سه يا چهار، تناسب با تعداد زنان بيوه دارد. يعني اگر تعداد زنان در حدّي بود كه مردانِ داراي امكانات مالي مي‌توانستند هر كدام با قبول سرپرستي يك خانواده مشكل را حل كنند، كفايت مي‌كرد. و اگر تعداد زنان بيشتر و يا تعداد مردان داراي امكانات كمتر بود، به همين نسبت تا رقم چهار اين راه حل توسعه پيدا مي‌كند. نكته مهم اين است كه در همان آيه و بدون فاصله اضافه كرده است كه اين نسخه (موقت و مقطعي) مشروط به اجراي عدالت ميان زنان است، و اگر نگران شديد كه نمي‌توانيد ميان آنان عدالت كنيد، فقط به يكي اكتفا نماييد. ايده‌آل همان است كه در آيه دوم مطرح شد، يعني اجراي كامل عدالت (بدون انگيزه ازدواج). امّا اگر در شرايط زماني و مكاني ويژه، به دليل جنگ يا هر پيشامد فوق‌العاده، چنين امري ممكن نبود، آيا ممنوع كردن آن ظلم به زنان و كودكان بي‌سرپرست (يتيم) محسوب نمي‌شود؟
بشر امروزي با نظامات اجتماعي و قوانين پيشرفته اجتماعي، دقيقاً به همان خواست خداوند، كه رسيدگي به وضع يتيمان و رعايت عدالت ميان آنان است، از طريق مؤسسات و نهادهاي ويژه جامه عمل پوشانده و ديگر نيازي به ازدواج با آنان نيست، هر چند مسئله جنگ و پيامدهاي آنان، از جمله بازماندگان يتيم، نه از جامعه بشري رخت بر بسته و نه مشكلات روابط زن و مرد منحصر به مسئله مالي است. بنابراين اگر در شرايط ويژه‌اي ضرورت اجتناب ‌ناپذيري پيش آيد، نمي‌توان همه درها را براي هميشه به روي همه بست!

۱۰ - جمله « وَمَا مَلَكَتْ أَيْمَانُكُمْ» (آنچه به ملک يمين گرفته‌ايد- در جنگ به دست آورده‌ايد) جمعاً ۱۵ بار در قرآن تکرار شده است که به شرح مرحوم طالقاني (در تفسير پرتوي از قرآن ذيل آيه ۳ سوره نساء) «جمله وَمَا مَلَكَتْ أَيْمَانُكُمْ با فعل ماضي آمده، نه وصف کنوني: مملوککم، و نه فعل استمراري: تملک ايمانکم، و خبر از گذشته را مي‌رساند که از سنن و باقيمانده جاهليت بوده... با آنکه به بردگي گرفتن اسيران جنگي، روش همه جايي و همگاني بود و گاهي مصلحت، در سراسر جنگ‌هاي پيروز‌مندانه اسلام آن روز، از مشرکان مغلوب کسي به بردگي گرفته نشد. (در جنگ‌هاي) بدر، فتح مکه، و حنين، در حدود شش هزار زن و کودک اسير شدند. مهاجر و انصار به پيروي از رسول خدا(ص) همه اسيران خود را که جزء غنائم‌شان بود، آزاد کردند... تا سال دهم هجرت و رسول خدا، در هر جا که توحيد پايه مي‌گرفت، بردگي و تبعيض از ميان مي‌رفت... تا پس از گسترش فتوحات و خلافت، که ناخلف‌هايي به چهره اسلام درآمدند که از درون مشرک و از مرتجعان جاهليت بودند، تبعيض‌هاي قومي و نژادي و آزادي از مسلمانان و موحدان سلب شد و قصور خلفا و وابستگان آنان از غلامان و کنيزان پر گرديد» (ج ۴ ص ۷۰ تا ۷۲).

۱۱ - نَحل زنبور عسل است كه شهد هزاران گل را به شربتي شيرين و خالص تبديل و تقديم مصرف‌كنندگان مي‌كند. در قرآن فقط يكبار كلمة نحل و يكبار كلمة نِحلَه آمده است. «نِحْلَهً» تشبيهي به تلاش خستگي ناپذير زنبور عسل در ارتباط با «گل» و توليد عسل خالص شفابخش (نحل ۶۹) است، گويي مهريه تقديم دسته گلي از شيريني عشق و محبت به همسري است كه براي زندگي مشترك بر‌گزيده مي‌شود. دسته گل را پيش از ازدواج بايد داد، نه پس از طلاق و به زور قانون! و نيز تهيه دسته گل بايد در توان تهيه كننده باشد و اگر به آفت چشم هم چشمي گرفتار شد، به ضرر دو طرف تمام مي‌شود. مهريه (كابين) را قرآن همواره، به خصوص در (آيات ۲۴ و ۲۵) همين سوره، «أُجُور» ناميده است. اما در سراسر قرآن تنها در همين آيه است كه «صَدُقَات» ناميده شده تا بيانگر صداقت در ازدواج و بي غل و غشي آن باشد!

۱۲ - «هَنِيئًا» از هَنَأَ، بيشتر در وصف گوارايي خوردني‌ها، و «مَرِيئًا» در گوارايي آشاميدني‌ها به كار مي‌رود. «فَكُلُوهُ» الزاماً خوردن عادي نيست، خوردن مال يتيم و مشابه آن، كاربرد مجازي اين كلمه است و شامل انواع استفاده‌ها و بهره‌برداري مي‌شود. اما وصف «طِبْنَ لَكُمْ» به جاي رَضَين لَكُم، دلالت بر ميل قلبي خود زن مي‌كند، نه آنكه به مصلحتي راضي شده باشد.

۱۳ - با توجه به سياق آيات، كه يكسره دربارة حقوق يتيمان است، اين حكم بايد ناظر به همانها باشد كه تحت قيموميّت قرار دارند و بايد از اموالشان نگهداري شود. اين اموال، هرچند به يتيمان تعلّق دارد، اما به جاي اموالهم، «أَمْوَالَكُمُ» آمده است تا نشان دهد امكانات مالي كه با تلاش همگان حاصل شده متعلق به كل جامعه و وسيله‌اي براي برپايي و رشد اقتصادي و گردش چرخ زندگي است، پس نبايد با ولخرجي كساني كه به بلوغ سني يا رشد عقلاني نرسيده‌اند تباه گردد.

۱۴ - سفيه به سَبُك مغز و جاهل و احمق گفته مي‌شود. اين واژه ۱۱ بار در قرآن و عمدتاً در سورة بقره آمده است. به كودك نابالغي كه هنوز به سن تشخيص و تميز نرسيده و نابخردانه عمل مي‌كنند نيز سفيه گفته مي‌شود، همچنين به عقب افتادگان ذهني يا كساني كه در خرج كردن مال تشخيص لازم را ندارند. واژة مقابل سفيه در زبان عربي حليم است و سن بلوغ اطفال را قرآن «حُلُم» ناميده است (نور ۵۸ و ۵۹). وصف نابالغان در اين آيه با كلمه سفيه، اشاره به علت حكم است وگرنه كودكان استثنايي پيش از بلوغ جنسي به بلوغ عقلي مي‌رسند.

۱۵ - نياز يتيمان نابالغ تنها خوراك و پوشاك نيست، محرومانِ از محبّت والدين، به احترام و اكرام نيز نيازمندند و در ارتباط با آنان بايد به شايستگي سخن گفت و از تحقير و توهين پرهيز كرد.

۱۶ - منظور از ابتلاء، امتحان، فتنه و تمحيص، تشخيص نمره قبولي افراد نيست. رشد و كمال ايجاب مي‌كند آدمي در چالش سختي‌ها قرار بگيرد تا نيروهاي بالقوة خود را به فعليت درآورد (رك. به مقالات: فتنه، ابتلاء، امتحان از همين قلم). ابتلاء و امتحان و فتنه، همچون بوتة ذوب فلزات، براي زدودن ناخالصي‌ها و ظهور و بروز گوهر ناب انساني است.

۱۷ - رسيدن به سن بلوغ و آمادگي جنسي براي ازدواج براي تصرّف در اموال كفايت نمي‌كند، رسيدن به عقل معاش و تدبير زندگي مستقل نيز لازم است تا يكباره اموال يتيم به او تحويل داده شود.

۱۸ - نه تنها پيش از اسلام زنان ارث نمي‌بردند، در اروپا نيز يكي دو قرن اخير است كه زنان ارث و حق رأي پيدا كرده‌اند (ر ك به كتاب زن از ديدگاه فلسفة سياسي غرب- نوشتة سوزان مولير آكين استاد دانشگاه استنفورد آمريكا- ترجمه: ن. نوري‌زاده). ضوابط تقسيم ارث را در آيات ۱۱ و ۱۷۶ همين سوره مي‌بينيد.

۱۹ - در آية ۵ نيز جمله «وَقُولُواْ لَهُمْ قَوْلاً مَّعْرُوفًا» آمده بود. مخاطب آنجا يتيمان بود و مخاطب اينجا نيازمندان، و در هر دو حال قشر ضعيف و محروم جامعه هستند كه ناديده گرفته مي‌شوند و به زبان تحقير با آنان سخن گفته مي‌شود.

۲۰ - «خشيّت» نوعي نگراني در آينده، و «خوف» در زمان حال است. مردم در مورد آيندة فرزندانشان پس از خود «خوف» دارند، پس بايد حداقل دربارة يتيمان كمي خشيّت (نگراني) داشته باشند.

۲۱ - قول سديد سخني محكم و استوار است كه ضمانت اجرايي داشته و بتواند به عنوان سند در محاكم قانوني مطرح گردد.

۲۲ - بديهي است هرآنچه مي‌خوريم به بطن (شكم) خود مي‌بريم، ذكر اضافي كلمة بطن در «إِنَّمَا يَأْكُلُونَ فِي بُطُونِهِمْ نَارًا»، آنهم با حرف اضافة «فِي» و جمع «بُطُون»، معنايي بيش از خوردن و مصرف كردن دارد. چنين توصيفي دلالت بر ذخيره ساختن عوامل سرطان زا از آتشي ويژه مي‌كند كه در بطن و اعماق وجود آدمي لانه مي‌كند و در آيندة آخرت شعله‌ور مي‌گردد.
آية ۱۷۴ سوره بقره نيز عيناً همين تعبير را دربارة مبلغان مذهبي كه به رعايت عوام و قدرت حاكم از بيان انتقاد به انحرافات خودداري و عملاً دين‌فروشي مي‌كنند، به كار برده است: «إِنَّ الَّذِينَ يَكْتُمُونَ مَا أَنْزَلَ اللهُ مِنَ الْكِتَابِ وَيَشْتَرُونَ بِهِ ثَمَنًا قَلِيلاً أُولَٰئِكَ مَا يَأْكُلُونَ فِي بُطُونِهِمْ إِلاَّ النَّارَ...».

ترجمه عبدالعلى بازرگان