به نام خداي رحمت‌گستر بر عام و خاص

۱۱ - خداوند شما را دربارة (ضوابط ارث) فرزندانتان سفارش مي‌كند؛۲۳ براي پسر (سهمي) مانند سهم دو دختر است.۲۴ پس اگر (همة ورثه) زناني (دو تن يا) بيش از دو تن باشند، براي آنها دو سوم ميراث است، و اگر (وارث) تنها يك دختر باشد، براي او نصف ميراث و براي پدر و مادرش هركدام يك ششم از ميراث است.۲۵ حال اگر (متوفي) فرزندي نداشت و پدر و مادرش وارث او بودند، پس براي مادر يك سوم (و بقية آن سهم پدر است). اگر (متوفي) برادراني دارد، پس سهم مادرش يك ششم (و پدرش يك سوم و بقيه به برادران مي‌رسد. اين تقسيمات) پس از انجام وصيتي است كه (متوفي) بدان سفارش كرده۲۶ يا بدهي (كه داشته). شما نمي‌دانيد كه پدرانتان و فرزندانتان كدام يك در سود (و مصلحت) به شما نزديكترند،۲۷ (اين احكام) فريضه‌اي است الهي، بي‌گمان تنها خداست كه بس داناي حكيم است.

۱۲ - و سهم شما (مردان) نصف (دارايي) بازگذاشتة همسرانتان است، (البته) اگر فرزندي نداشته باشند، پس اگر فرزندي داشتند، سهم شما يك چهارم بازگذاشتة آنان، پس از (كسر) وصيتي كه كرده‌اند و (نيز پرداخت) بدهي آنان مي‌باشد.۲۸ و (با فوت شما مردان) سهم زنانتان يك چهارم بازگذاشته شما است، (البته) اگر فرزندي نداشته باشيد، و(لي) اگر فرزندي داشتيد، سهم همسرانتان يك هشتم بازگذاشته شما است، پس از (كسر) وصيتي كه كرده‌ايد و بدهي كه داشته‌ايد. و اگر مردي وارث كلاله‌اي۲۹ (خواهران و برادراني بدون پدر و مادر و فرزند) باشد، يا زني كه برادري يا خواهري داشته باشد (و وارث آنان گردد)، سهم هر يك از آنها (مرد و زن ارث برنده) يك ششم است.۳۰ پس اگر (ارث بران) بيش از آن باشند، همگي در يك سوم شريك هستند،۳۱ بعد از (كسر) وصيتي كه به آن شده، يا (پرداخت) بدهي، بي‌آنكه موجب زياني (به وارثان) شود،۳۲ (اين) سفارشي است الهي و خدا بس داناي حليم است.۳۳

۱۳ - اين است حدود (مرزهاي احكام) خدا، و هر كه از خدا و رسولش اطاعت كند، او را به بهشتي درآورد كه نهرها از زير آن جاري است۳۴ (كه) جاودانه در آن خواهد بود و اين است آن رستگاري عظيم.۳۵

۱۴ - و هر كه از (فرمان) خدا و رسولش سرپيچي و از حدود او (مرزهاي احكامش) تجاوز كند، او را به آتشي درآرد كه در آن جاودانه ماند و عذابي خواركننده كشد.

۱۵ - و از زنان (همسران) شما كساني كه كار بسيار زشتي (شرم‌آوري) مي‌كنند،۳۶ پس چهار نفر از خودتان بر آنها شاهد بگيريد.۳۷ حال اگر شهادت دادند، آنها را در خانه‌ها(ي خود) نگه داريد۳۸ تا زماني كه مرگ آنان را دريابد (مادام‌العمر)، يا خدا راهي (در جهت حل مشكل) براي آنان قرار دهد.۳۹

۱۶ - و آن مرداني از (نزديكان) شما كه آن (كار بسيار زشت) را مي‌كنند؛۴۰ آندو را تنبيه كنيد.۴۱ پس اگر توبه و (كارشان را) اصلاح كردند، از (ملامت) آنان دست برداريد۴۲ كه بي‌گمان خدا بسيار توبه‌پذير مهربان است.


۲۳ - به دنبال مبحث مربوط به رعايت قسط ميان يتيمان، اينك به حقوق مالي آنان از ميراث پدر و مادر مي‌پردازد. احكامي كه براي ارث در قرآن مطرح شده، ۱۴ قرن قبل در جامعه‌اي بي‌سواد نازل شده است، در حالي كه اولين قوانين حقوقي دربارة ارث در مغرب زمين به دستور و تحت نظارت ناپلئون در اواخر قرن ۱۸ ميلادي به نام «كد» تدوين شد كه قسمت مهم آن از منابع اسلامي، به خصوص كتاب شرايع، تأليف علامه حِلّي (۶۷۰ - ۶۰۲ هجري) اتخاذ شده است... با آنكه در قانون فرانسه اصول طبقات و درجات وارث و سهم‌بندي ارث از فقه اسلامي اتخاذ شده، سنن و عادات جاري گذشته را با تغييراتي در ارث و وصيت دخالت مي‌دهند (پرتوي از قرآن، ج ۶، س ۹۴).

۲۴ - از آنجايي كه در عربستان، حتي اروپا و بيشتر كشورها، موضوع ارث مبتني بر پيوندهاي خوني و خانوادگي بود، عروس‌ها كه از خانواده و خون ديگري بودند، و دخترها كه به خانة شوهر مي‌رفتند، از ارث شوهر و پدر خود محروم مي‌شدند و حداكثر از مادر ارث مي‌بردند، حال آن كه بيشتر يا همة ارث به پسر ارشد مي‌رسيد. بازهم به گفتة مفسر پرتوي از قرآن: «فرق عبارت «لِلذَّكَرِ مِثْلُ حَظِّ الأُنثَيَيْن» (براي مرد سهم دو زن است)، با تعبير «براي دو زن سهم يك مرد است» يا «براي زن نصف سهم يك مرد است»، در همين توجه به اصالت حقوق زن است. اين اصالت حكمي و توصيه‌اي، در نفي سنن جاهليت و مقابله با روش‌هاي آن روز بوده و هست كه زنان در برابر قدرتمندي و مالكيت بي چون مردان به حساب نمي‌آمدند و قانون و سنتي براي مالكيت زن و ميراثش نبود و اگر حقي و مالكيتي به آنها داده مي‌شد، اعطايي و استثناييِ دلبخواهي و فرعي بود، چنانكه اكنون هم در مجموع چنين است» (منبع فوق ص ۹۱).
در فقه سنتي ما كه شكل‌گرفته از زندگي جوامع گذشته است، زنان از عرصه (زمين خانه يا كشاورزي) ارث نمي‌بردند و تنها از اَعيان (آنچه عيان است، مثل بنا، زراعت و ميوة باغ) سهم مي‌بردند. اين حكم ظاهراً متناسب با زندگي روستايي قديم مي‌باشد كه كار كشت و زرع و باغداري دستي و مردانه بود و با فوت آنان ممكن بود زمين خرّم تبديل به موات گردد و يا در صورت ازدواج آن زن با مردي ديگر، فرزندان يتيم از خانه و زمين كشاورزي خود محروم شوند. چنين مصلحت‌انديشي، اگر در روزگار باستان و شرايط معيشتي خاص توجيهي عقلاني و روايي داشت، امروز جاي ترديد جدي دارد و در قرآن نيز ذكري از آن نيامده است.
در روزگاري كه زنان سهمي از ارث نداشتند و مردان همه ارث را صاحب مي‌شدند، وضع اين قوانين در جهت تثبيت سهم زنان بوده است نه تضعيف آن، و اختلاف سهم زن و مرد به دليل شرايط خاص آن دوران و مسئوليت مردان براي تأمين مخارج زندگي همسر و فرزندانشان بوده است، علاوه بر آن، دريافت مهريه، ارثية خانواده پدري و درآمد شخصي، پشتوانه مناسبي براي دوران بيوه‌گي به شمار مي‌رفته است.

۲۵ - اين تقسيم‌بندي مربوط به شرايطي است كه شخص (مرد يا زن) به هنگام مرگ، همسر و پسري نداشته باشد و ميراث‌بر فقط يك دختر يا دو دختر و بيش از آن باشند كه به ترتيب نيم يا دو سوم ارث را مي‌برند و باقيمانده به پدر و مادر متوفي هركدام يك ششم مي‌رسد (جمعاً يك سوم). در اين تقسيم‌بندي نسبت مهم است، نه الزماً رسيدن به عدد صد، ظاهراً مقدار باقيمانده باز هم به همان نسبت تقسيم مي‌شود.

۲۶ - برحسب سنّت و رواياتي كه از پيامبر مكرم(ص) رسيده، شخص مي‌تواند حداكثر تا يك سوم اموالش را وصيت كند كه پس از مرگ به اشخاصي غير از وارثين قانوني و يا به مصارفي تعيين شده برسد. بيش از آن موجب ضرر رساندن به وارثين مي‌گردد.

۲۷ - اگر خداوند ما را با اين مقرّرات حساب شده و حكيمانه در مورد ارث هدايت نكرده بود، چه بسا بر اساس حُبّ و بغض‌هاي معمول، كساني را محروم مي‌كرديم و يا موجب تبعيض ميان فرزندان مي‌شديم.

۲۸ - در حالت اول نصف بقية ميراث به پدر و مادر و فرزند يا وارثين طبقه بعد مي‌رسد، و در حالت دوم سه چهارم آن.

۲۹ - پدر و مادر و اولاد از نظر ارث، تنه اصلي شجرة خانواده‌اند و خواهر و برادر شاخة فرعي آن. «كَلاَلَهً»، وارثان پيراموني طبقة اصلي هستند كه علاوه بر برادران و خواهران، در سلسله مراتب بعدي شامل عمو، عمه، دايي و خاله و سپس فرزندان آنان مي‌شود. كلاله در اصل به معناي احاطه است و همچون نسبت شاخه به تنه، دلالت بر حاشيه و پيرامون بودن مي‌كند.

۳۰ - نكتة مهم در اين بخش از آيه، تساوي سهم‌الارث مرد و زن از برادر يا خواهر متوفي خود است. اين نكته نشان مي‌دهد اگر در مواردي سهم مرد دو برابر تعيين شده، به دليل نقشي است كه در تنة اصلي شجره خانواده (نسبت به والدين يا فرزندان خود) دارد، اما حقوق شاخه‌هاي فرعي بر يكديگر مساوي است.

۳۱ - برحسب اتفاق نظر فقيهان، اين سهام به برادران و خواهران مادري شخص متوفي مي‌رسد، حال آنكه آية آخر اين سوره كه سهم يك خواهر را نصف و سهم دو خواهر را دو ثلث شمرده، ناظر به سهم آنها از ارث پدر يا پدر و مادر مشترك مي‌باشد.
در دو آية فوق سهم ارث ۴ گروه را برحسب اهميت و اولويت به ترتيب زير بيان كرده است:
۱- فرزندان
۱-۱- سهم پسر دوبرابر سهم دختر است
۱-۲- اگر متوفي فقط يك دختر داشت، سهم او نصف ميراث است.
۱-۳- اگر متوفي دو دختر يا بيشتر داشت، دو سوم ميراث متعلق به آنهاست.
۲- والدين
۲-۱- اگر متوفي فرزندي داشته باشد، سهم پدر و مادر هركدام يك ششم ميراث است.
۲-۲- اگر متوفي فرزندي نداشته باشد، سهم پدر دو سوم، و سهم مادر يك سوم ميراث است.
۲-۳- اگر متوفي برادراني داشته باشد، سهم پدر يك سوم و سهم مادر يك ششم ميراث است.
۳- همسر
۱-۳- سهم شوهر از ميراث زن خود، اگر زن متوفي فرزندي نداشته باشد، نصف ميراث است.
۳-۲- سهم شوهر از ميراث زن خود، اگر زن متوفي فرزندي داشته باشد، يك چهارم ميراث است.
۳-۳- سهم زن از ميراث شوهر خود، اگر شوهر متوفي فرزندي نداشته باشد، يك چهارم ميراث است.
۳-۴- سهم زن از ميراث شوهر خود، اگر شوهر متوفي فرزندي داشته باشد، يك هشتم ميراث است.
۴- خواهر و برادر
۴-۱- ارث زن و مرد از خواهر يا برادر (مادري) خود به طور مساوي يك ششم ميراث است.
۴-۲- اگر بيش از يك نفر بودند، مشتركاً در يك سوم ميراث شريك هستند.
ذكر اين احكام دقيق و حكيمانه در ۱۴ قرن پيش، در جامعه‌اي به شدت عقب افتاده و با نظامات قبيله‌اي، در حالي كه در مغرب زمين مالكيت و ارث زن از قرون ۱۸ و ۱۹ ميلادي و حق رأي آنها در قرن ۲۰ به تدريج مورد تصويب قرار گرفت، آيا دلالت بر منبع آسماني داشتن آن نمي‌كند؟ چگونه مي‌توان اين احكام را زاييدة ذهن و روايت پيامبري دانست كه به تعبير قرآن «اُمّي» (درس نخوانده) و بزرگ شده در صحرا بود!؟

۳۲ - از آنجايي كه ممكن است وصيت متوفي يا ادعاي بدهكاري ديگران ساختگي و به نيّت محروم كردن بعضي از وارثان و به انگيزه حبّ و بغض باشد، در اينصورت اگر غيرصادقانه بودن آن محرز گردد، نبايد مورد عمل قرار گيرد.

۳۳ - در فرهنگ قرآن، «حليم» به كسي گفته مي‌شود كه در برابر رفتار ناخوشايند ديگران عكس‌العمل فوري و خشم و غضب نشان نمي‌دهد، بلكه با قدرت اراده و تسلط بر نفس، به کسی که بد کرده فرصت جبران مي‌دهد. خدا حليم است چون شتابي در عذاب فوري بندگان ندارد، بلكه يك عمر فرصت مي‌دهد.

۳۴ - در قرآن ۴۰ بار در وصف بهشت، جملة: «تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ» تکرار شده که نمادي است از جريان داشتن دائمي حيات و سبز و خرمي بهشت. بديهي است چنين وصفي براي ساکنين صحاري سوزان عربستان و مردمان حاشيه کوير بسيار مطبوع‌تر و دل‌انگيزتر از احساس مردمان ساکن در جنگل‌ها و سواحل درياها مي‌باشد. بنابراين به جاي توجه به باغ‌هايي که از زير آن نهرهاي آب جاري است، بايد به ظرف زماني و مکاني و فرهنگ معاصران اين آيات توجه كرد و پيام امروزي آن را، که دلالت بر سبز و خرمي زندگي بهشتيان و جريان داشتن دائمي عامل چنان خرمي مي‌کند، دريافت. نهرهاي جاري، محصول همان حَسَنات جاري و خير و خدمات مستمر مؤمنين در زندگي دنيا است. طبق آية ۳۵ سورة رعد، چنين وصفي از بهشت، براي فهم دنيايي ما به «تمثيل» آمده است. ظهور و بروز اعمال بهشتيان در قيامت چنان سرچشمه‌هاي سعادت‌بخشي را پديد مي‌آورد. از جمله در آيات ابتدايي سورة انسان از جام‌هايي كه ابرار مي‌نوشند و چشمه‌هايي كه مقرّبان با اعمالشان در دنيا شكافته و در آخرت از آن سيراب مي‌شوند ياد كرده است.

۳۵ - فوز و فلاح را رستگاري گفته‌اند، ولي تفاوتي اساسي در ميان اين دو واژه وجود دارد؛ فلاح از ريشة «فَلَحَ»، شکفتن و شکوفا شدن استعدادهاي نفس آدمي است. اما فوز، سالم رسيدن به مقصود و نجات يافتن از خطرات مسير مي‌باشد. اعراب به بيابان و صحاري کوير «مفازه» مي‌گفتند و عبورِ به سلامت از چنين صحاري سوزاني را «فوز» مي‌شمردند.

۳۶ - آيات قبل دربارة احكام ارث و حدود آن، براي تحكيم نظام خانواده به عنوان واحد اجتماع بود، و اينك به آفت خانواده و راه‌هاي مقابله با آن مي‌پردازد؛ از مهم‌ترين اين آفات، اعمال بي‌شرمانه و زشت اخلاقي است. منظور از «نسَآئِكُمْ»، زنان شوهردار، و منظور از «يَأْتِين»، پيشامدي غيرمنتظره است. «الْفَاحِشَه» وصفي عام است كه شامل هر كار رسوا و زشت اخلاقي مي‌شود، اما زنا، كه البته از انواع فحشاء است، دلالت بر ثبات صفت و تكرار آن مي‌كند.

۳۷ - كلمه «مِّنكُمْ» تصريح مي‌كند كه چهار شاهد بايد خودي و مورد اعتماد باشند تا راه دشمني و اتهام بيگانگان را ببندد.

۳۸ - جملة «فَأَمْسِكُوهُنَّ فِي الْبُيُوتِ»، به گفته مرحوم طالقاني: «ناظر به محدود كردن و مراقبت و اصلاح آنها است، نه جدا و زنداني كردن (فَاحْبِسُوهُنَّ، فَاسجِنُوهُنَّ)، چه در اسلام محكوميت زنداني وجود ندارد، بازداشت دارد، براي منع فرار و توطئه، تا اتهامِ ثابت و حكمِ تعيين شده (غير زندان) اجرا شود و يا تبرئه گردد و يا تا زماني كه اصلاح شود و يا توبه كند، در خانه‌ها نگهداشته شود» (تفسير پرتوي از قرآن، ج ۶، ص ۱۱۰).
نگهداري چنين زني در خانه ممكن است در اين روزگار خلاف حقوق بشر به نظر رسد! اما اين داوري چشم بستن بر حقوق شوهر و جامعه‌اي به شمار مي‌رود كه در معرض عوارض اين فحشاء قرار گرفته‌اند. واقعيت اين است كه در مقايسه با امروز، كه در برخي جوامع، زن و مرد خيانتكار توسط شوهر كشته يا مضروب مي‌شوند، و يا زن خيانتكار با استيفاي مهريه طلاق داده مي‌شود، نگهداري آن زن در خانة خود، تا راه حلي پيدا شود، بي هيچ تنبيه و توهين، ملايم‌ترين برخورد است. اگر امروز طلاق راه حل آسان‌تري به نظر مي‌رسد، در روزگار نزول اين آيات و فقر فراگير آن، طلاق دادن يك زن، رها كردن او به دامان فحشاء يا بي‌پناهي و درماندگي بود.

۳۹ - گشودن راهي پيش پاي چنان زناني برحسب شرايط تفاوت مي‌كند؛ اگر عشق و دلدادگي درميان است، پس از مدتي فروكش نمايد و يا آن مرد با زن ديگري ازدواج كند، اگر فرزندي دارد، شايد عاطفة مادري او را منصرف نمايد. و اگر اهل ايمان است، شايد وجدانش او را به توبه آورد. در هرحال هر عاملي كه او را به چنين انحرافي كشانده برطرف گردد.

۴۰ - «اللَّذَانَ» ضمير تثنيه مذكر (دو مرد) است كه مطابق قاعدة تغليب در زبان عربي، شامل مرد و زن هم مي‌شود. با اين وصف، مفاد اين آيه مي‌تواند هم ناظر به مرد و زني باشد كه مرتكب فحشاء شده‌اند، و هم (به گفته «ابومسلم اصفهاني» از مفسرين سلف) ناظر به لواط. مفسّر نام برده شده آية قبل را نيز دربارة مساحقه (تماس شهواني زن با زن) دانسته است.

۴۱ - به گفتة مرحوم طالقاني(ره): «امر فَآذُوهُمَا براي تنبيه و آگاهي است، تا شايد اصلاح شوند و به خودآيند و شايستة برگشت به خانواده و اجتماع اسلامي گردند. چون اصلاح و توبه‌پذيري مختلف است، چگونگي آزردن و آزار دادن آنها در اين آيه بيان نشده است. امساك (نگهداري و محدود كردن) چنين زني در درون خانه خود براي آنها آزاري است و اگر اصلاح نشد، سختگيري در غذا و لباس و رفتار خشن و قهرآميز، و براي چنين مردي، اهانت و تحقير و در مجامع عمومي راه ندادن و با او سخن نگفتن و داد و ستد نكردن و زدن و امثال اينها، هر چه در اصلاحش مؤثر باشد، با اختلاف در روحيات و موقعيت. نگهداري آن مرد در خانه، كه در اين آيه نيامده از اين جهت است تا اگر پيشه و كاري دارد، يا عيالمند است كارش تعطيل نشود».

۴۲ - اعراض، روي گرداندن از اشخاص است، اما با حرف اضافه «عن»، معناي اعتراض نكردن و رها کردن طرف مقابل به حال خود مي‌دهد.
يوسف نيز وقتي همسر زليخا پي به خيانت او و بي‌گناهي‌اش برد، از او خواست از اين گناه درگذرد (يوسف ۲۹- يُوسُفُ أَعْرِضْ عَنْ هَٰذَا...)، به همين نحو در مورد مرتکبان فحشاء، خداوند توصيه کرده است: «...اگر توبه كردند و کارشان را اصلاح نمودند، از آنان در گذريد: نساء ۱۶- ... فَإِنْ تَابَا وَأَصْلَحَا فَأَعْرِضُوا عَنْهُمَا... در هر دو مورد معناي «أَعْرِضْ عَنْ» صرف نظر کردن است. از آن مهمتر، در موارد متعددي که قرآن به پيامبر اسلام(ص) فرمان داده از کافران، مشرکين يا منافقين «اِعراض» کند، منظور از «اَعرِض عَنهُم»، نه رويگرداندن و ترک مسئوليت رسالت، بلکه درگير نشدن و تعرّض نکردن و به حال خود رها کردن آنان است (از جمله: نساء ۶۳ و ۸۱، مائده ۴۲، انعام ۶۸ و ۱۰۶، اعراف ۱۹۹، حجر ۹۴، اسراء ۲۸، سجده ۳۰، شوري ۱۸، نجم ۲۹).

ترجمه عبدالعلى بازرگان