به نام خداي رحمت‌گستر بر عام و خاص

۳۶ - خدا را عبادت كنيد۹۲ و هيچ چيز (و هيچ كس) را با او (در هيچ زمينه‌اي) شريك مشماريد۹۳ و به مادر و پدر خويش احسان كنيد۹۴ و (همچنين) به خويشاوندان، يتيمان، بينوايان، همسايگان نزديك و دور، دوستِ در كنار۹۵ (همكار، همنشين، همراه، همسفر و...)، ابن‌سبيل۹۶ و كساني كه (در جنگ اسير شده و) در اختيار شما هستند (احسان كنيد).۹۷ بي‌گمان خدا كسي را كه خود بزرگ‌بينِ۹۸ فخرفروش باشد دوست ندارد.۹۹

۳۷ - (همان) كساني كه بخل مي‌ورزند و مردم را نيز به بخل مي‌خوانند و آنچه را خدا از فضل خويش به آنان بخشيده پنهان مي‌دارند (تا كسي از آنان كمكي نخواهد)، و ما براي كافران (ناديده انگاران حقّ مستمندان) عذابي خواركننده آماده كرده‌ايم.۱۰۰

۳۸ - و (نيز) كساني كه اموالشان را براي خودنمايي به مردم (رياكارانه) انفاق مي‌كنند و(لي) نه به خدا ايمان مي‌آورند و نه به روز بازپسين، (فاقد انگيزه ايماني و تدارك آخرت‌اند، بلكه انگيزه‌شان شيطاني است)، و هر كه را شيطان قرين (همنشين) باشد، چه بد همنشيني است.۱۰۱

۳۹ - و بر آنها چه مي‌شد (چه ضرري داشت) اگر به خداي يكتا و روز واپسين (آخرت) ايمان مي‌آوردند و از آنچه خدا روزيشان داده انفاق مي‌كردند؟ و (اگر آنها از خدا و خلق او غافل‌اند) خدا (همواره) به اعمالشان آگاه است.

۴۰ - بي‌گمان خدا به وزن ذره‌اي (هم به كسي) ستم نمي‌كند، و اگر (در اعمال كسي) حسنه‌اي باشد، چند برابرش مي‌كند و از جانب خويش پاداشي بس بزرگ مي‌دهد.

۴۱ - پس چگونه است (حال و روز كافران) آنگاه كه از هر امتي شاهدي (نمونه و الگوي عملي) بياوريم و تو را بر اين مردم (مسلمان) شاهد بياوريم؟۱۰۲

۴۲ - در آن روز كساني كه كفر ورزيدند (حقوق ديگران را ناديده گرفتند) و به نافرماني رسول برخاستند، آرزو مي‌كنند اي كاش با خاك يكسان شوند (تا اثري از ايشان نباشد، اما) هيچ حديثي را (مال و ثروتي را كه از انفاق پوشيده مي‌داشت) از خدا پوشيده نتوانند داشت.۱۰۳

۴۳ - اي كساني كه ايمان آورده‌ايد، در حال مستي به نماز نزديك نشويد۱۰۴ تا هنگامي كه بدانيد چه مي‌گوييد۱۰۵ و نه در حال جنابت، تا غسل كنيد.۱۰۶ مگر آنكه عبوركننده باشيد، و اگر بيمار يا در سفر بوديد، يا يكي از شما از آبريزگاه آمد۱۰۷ يا با زنان آميزش داشتيد و(لي) آبي نيافتيد (تا خود را بشوييد)، پس قصد زميني پاك (در بلندي نه زير پا) كنيد۱۰۸ و از آن بر صورت و دستهاتان بكِشيد كه خدا درگذرندة آمرزگار است.۱۰۹

۴۴ - آيا به كساني (از علماي ديني يهود) كه نصيبي از كتاب داده شده‌اند۱۱۰ توجه كرده‌اي (كه چگونه دانسته) خريدار گمراهي‌اند و مي‌خواهند شما (هم مثل خودشان) گمراه شويد؟

۴۵ - و خدا دشمنان شما را بهتر مي‌شناسد؛ و خدا در دوستي (سرپرستي و ادارة امور شما) كافي است۱۱۱ و (نيز) خدا در ياري‌رساني كفايت كننده است.۱۱۲

۴۶ - بعضي از يهوديان (معنا و مفهوم واقعي) كلمات را از جاي خود منحرف مي‌سازند؛۱۱۳ مي‌گويند: «شنيديم و (پس از فهميدن) نافرماني كرديم!»۱۱۴ و (تو نيز به ظاهر) بشنو، بي‌آنكه بشنوي۱۱۵ و (تحت تأثير قرار گيري، و به پيامبر نيز مي‌گفتند: حالِ) ما را رعايت كن!۱۱۶ (اين شيوه سخن) زبان بازي۱۱۷ و طعنه زدني در دين (باورهاي ديگران) است. و اگر (صادقانه) مي‌گفتند: شنيديم و پذيرفتيم و (تو نيز سخنان ما را) بشنو و به ما نظر (توجه) كن،۱۱۸ بي‌گمان براي ايشان بهتر و استوارتر بود، اما خدا به خاطر كفرشان (انكار و حق‌ستيزي) آنها از رحمت خويش دور ساخته۱۱۹ و جز قليلي ايمان نمي‌آورند.

۴۷ - اي كساني كه كتاب (تورات) داده شده‌ايد، به آنچه نازل كرده‌ايم، (قرآني) كه تصديق‌كننده (حقايقي از تورات) است كه ميان شماست۱۲۰ ايمان بياوريد، پيش از آن كه (استعداد حق‌پذيري) وجوهي۱۲۱ را محو كنيم۱۲۲ درنتيجه به واپس‌گرايي‌شان برگردانيم، يا همچون «اصحاب روز شنبه»۱۲۳ از رحمت دورشان سازيم، و فرمان خدا انجام شدني است.


۹۲ - عبادت را در ترجمه‌هاي قرآن پرستش معنا كرده‌اند، اما پرستش معناي چندان مناسبي براي كلمة عبادت نيست و متأسفانه معادل فارسي مناسبي هم براي آن نداريم. عبادت بيان كنندة حالت تسليم و تمکين انسان است. به گفتة شادروان شريعتي؛ عبادت هموار کردن جادة وجود است. عمل كسي را هم كه راه را هموار و صاف مي‌كند مي‌گويند: «عَبّدَالطّريق». «طَريقٌ مُعَبّد» جاده‌اي است عبد شده، يعني هموار بدون سنگلاخ و دست انداز. ماشين‌هاي جاده‌سازي را نيز در عربستان «عابد» مي‌گويند!! ما بندگان بايد وجودمان را براي آفريدگار خود صاف و هموار کنيم و در برابر فرامين او خاضع باشيم؛ اگر مي‌فرمايد: انفاق کن، عفوکن، جهاد کن، و يا مهربان باش، وجودمان جاذب اين فرامين و پذيراي اوامر خداوند باشد.

۹۳ - منظور شرك از شرکاء، همه چيزهايي است که انسان در طول تاريخ براي آنها نقش مستقل يا واسطه در برآوردن حاجات و در دفع ضرر و جلب منفعت قائل بوده، از بُت‌ها گرفته تا فرشتگان، ارباب انواع، پيامبران، اولياء، قديسين و غيره. و صد البته که پشت چنين شرک و شراکتي همواره متولياني قرار داشته و دارند که از سفره مردم ارتزاق و بر گُرده جهل آنان سواري و سيادت مي‌کنند. ن ک به: يونس ۲۸ و ۲۹.

۹۴ - پس از توحيد، دومين اصل، «احسان به والدين» است که قرآن همواره پس از توحيد آن را مهمترين وظيفه انسان شمرده است (از جمله: بقره ۸۳، نساء ۳۶، انعام ۱۵۱، احقاف ۱۵، عنکبوت ۸). اين توصيه مطلق به هيچ شرطي مشروط نشده است که فرضاً برآورده نکردن برخي انتظارات فرزندان، يا احياناً کوتاهي در انجام وظايف پدر و مادري، آن را خدشه‌دار سازد. همين که وجود فرزندان از آنهاست و سالياني بي‌دريغ از خود براي آنها مايه گذاشته‌اند، کافي است. و اصلا مهر و محبت و دلسوزي اموري يکطرفه و ناشي شده از طرف خداست و نمي‌تواند معامله‌گرانه باشد.

۹۵ - مصاحبت با هر چيز نوعي همراهي و ملازمت با آن است، همچون صحابة رسول الله. اصطلاحات: اصحاب الجنّه، اصحاب النّار، اصحاب الفيل، اصحاب الحجر، صاحب الحوت و امثال آن نشانگر نوعي ملازمت و پيوند است.

۹۶ - «ابن‌السبيل» را عموماً در راه ماندگان ترجمه كرده‌اند، ولی در عربستان قديم به دليل سختي‌هاي سفر، گرماي استوايي و فقدان امکانات حمل و نقل، بعيد به نظر مي‌رسد تعداد در راه‌ماندگان به حدّي بوده که يکي از تقسيمات ششگانه غنايم تلقي گردد. به نظر اين قلم، با توجه به معناي «سبيل الله» در قرآن، که غالباً در متن آيات جهادي و در مقابله با «سبيل الطاغوت» قرار دارد، «ابن‌السبيل» بايد خانواده شهيدان يا فرزندان سبيل الله، يعني جان‌سپاران جهاد‌گر فقير باشد. (توضيحات بيشتر در کتاب کلماتي از قرآن، مقاله سبيل الله، از همين قلم آمده است). درضمن موضوع ابن‌سبيل در ۸ آيه قرآن آمده است: بقره ۲۱۵ و ۱۷۷، نساء ۳۶، انفال ۴۱، توبه ۶۰، اسراء ۲۶، روم ۳۸، حشر ۷.

۹۷ - ر ك به پاورقي ۱۰ همين سوره.

۹۸ - «مختال» از ريشة «خَيَلَ»، کسي است که اسير «خيالات» و اوهام خود بزرگ‌بيني است. به گفته برخي لغت‌شناسان، اسب را در زبان عربي از آن جهت «خيل» مي‌نامند که سواره را گرفتار تکبر و خود بزرگ‌بيني مي‌کند. تنها سرعت اسب و نظاره سواره بر پياده از بلندي نيست که تکبر مي‌آورد، قدرت و سلطه سر‌دمداران حکومتي نيز چنين است. اين گفتار حکمت بار امام علي(ع) به مالک اشتر است که: «هر گاه از موقعيت حکومت بر ديگران، احساس ابهت و خيال خود بزرگ‌بيني بر تو دست داد، نگاهي به عظمت ملک خدا بر فراز خويش بينداز، شايد عقلي که از سرت پريده! باز گردد». صفت مختال در دو سوره ديگر نيز با فخور آمده است (لقمان ۱۸ و حديد ۲۳).

۹۹ - دوست داشتن يا نداشتن ما امري قلبي است و معلوم نيست هميشه به عمل منتهي شود، اما در مورد خدايي که منزه از احساساتِ دوستي و دشمني بشري است، اولاً اين اوصاف به صورت مجازي براي فهم آدميان به کار رفته، ثانياً آثار عملي تکويني و تأثير مسلم بيروني دارد. اما فعل «يُحِبُّ» جمعاً ۴۰ بار (عدد کمال) در قرآن به خدا نسبت داده شده است: ۱۷ بار «يُحِبُّ» (درباره: محسنين، متقين، مقسطين، صابرين، متوکلين، توابين، مطهرين، الذين يقاتلون في سبيله صفاً)، و ۲۳ بار «لا يحُِبُّ» (درباره: ظالمين، مسرفين، خائنين، مستکبرين، مفسدين، معتدين، کافرين، فرحين و...).
درضمن در اين آيه دربارة ۱۰ موضوع توصيه شده است، مشابه اين ده فرمان را در سورة بقره آيات ۸۳ و ۸۴ و سورة انعام آيات ۱۵۱ تا ۱۵۳ مي‌بينيد.
نكته مهم در اين ۱۰ فرمان ترتيب و توسعه آن از وحدت به كثرت و از نزديك به دور است كه از خداي واحد و بي‌نهايت نزديك شروع مي‌شود، پس از آن به پدر و مادر (دو نفر) و نزديكان خانواده مي‌رسد كه حلقة اولي‌الارحام را تشكيل مي‌دهند. در ۷ رديف بعدي نيز نسبت دور و نزديكي و سبك و سنگيني تعهّد انسان قابل ملاحظه است؛ از يتيم و مسكين گرفته تا همسايه ديوار به ديوار و همسايه دورتر و همكار يا همراه و بالاخره ابن‌السبيل كه هيچ آشنايي با شخص ندارد و از همه دورتر اسير جنگي كه داراي پيشينه دشمني است.

۱۰۰ - «أَعْتَدْنَا» از ريشة «عَتَوَ»، از پيش آماده كردن، و عتيد، از قبل حاضر و آماده و تعبيه شده است. به كار بردن ضمير متكلم مع‌الغير (نا)، دلالت بر آثاري طبيعي مثل سوزندگي براي آتش و كشندگي براي سَم، كه خداوند در طبيعت اشياء و امور نهاده، مي‌كند. عملكرد منفي انسان، همچون كفر (انكار و پوشاندن حقايق)، ظلم و انكار آخرت نيز عوارضي از پيش مقدّر شده در نظام هستي دارد كه دامنگير مرتكبين آنها مي‌شود. عملكرد مثبت هم آثاري مثل رزق كريم دارد (احزاب ۳۱). اما نسبت دادن اين فعل به خدا، از علت‌العلل و مسبب‌الاسباب بودن او ناشي مي‌شود. فعل «أَعْتَدْنَا» ۱۳ بار در قرآن تكرار شده كه ۱۲ مورد آن به عذاب (اليم، مهين، سعير) اشاره دارد.
بازتاب مثبت اعمال، مورد انتظار آدمي است و نياز چنداني به وعده ندارد، آنچه بيشتر مورد تأكيد و تذكر واقع شده، پرهيز از عوارض منفي عذاب‌آور اعمال است. مثل تكبّر و خوار شمردن ديگران كه خواري به دنبال دارد (عَذَابًا مُّهِينًا) و ظلم و ستم به مردم و به درد آوردن آنان، كه موجب عذاب اليم و عذاب سعير (سوزان) مي‌شود. معناي كفر در اين آيه، نه انكار خدا و آخرت، بلكه همان ناديده گرفتن حقوق طبقاتي است كه در آية قبل برشمرده شد. بخل ورزيدن و مردم را به بخل توصيه كردن و كتمان و پوشاندن دارايي خود از چشم مردم در معناي لغوي كفر نيز آشكار است.

۱۰۱ - قرين بودن باكسي يا چيزي دلالت بر نوعي پيوند و نزديكي مي‌كند، مثل نزديكي دو دوست. به مردمان هم نسل و هم عصر نيز «قرن» يا قرون گفته مي‌شود.قرين بودن شيطان با آدمي نيز همگوني رفتاري را نشان مي‌دهد، همچنان كه همنشيني با گلخن (فضولات)، به جاي همنشيني با گُل، بويناك و بدمنظر مي‌باشد. شيطان انفاق‌كنندگان را به نيازمند شدن خودشان با اينكار بيم دهد (بقره ۲۶۸)، مردم را به رباخواري گرفتار مي‌كند (بقره ۲۷۵)، به آرزوهاي مادّي دنيايي اسير مي‌سازد (نساء ۱۲۰)، ارتباط تنگاتنگ برادري با اهل ريخت و پاش و تبذير برقرار مي‌كند (اسراء ۲۷). چنين است كه هركس از ياد رحمن (احسان به خلق او) شانه خالي كند، شيطاني «قرين» (همراه شخصيت) او خواهد شد كه از راه حق بازش مي‌دارد و تنها روز قيامت مي‌فهمد كه با چه بد قريني همراه بوده است (زخرف آيات ۳۶ تا ۳۸).

۱۰۲ - پس از ذكر آياتي مبسوط دربارة احسان و انفاق (۵ آيه)، متوجه و متذكر ساختن تلاوت‌كنندگان قرآن به شاهد و گواه (نمونة قابل مشاهده و الگوي اخلاق و احسان) از پيامبران، به خصوص پيامبر خاتم، نوعي ادغام تئوري با عمل، كتاب با سنّت و متن با معلم مي‌باشد. شاهد بودن، به معناي اُسوه و نمونة قابل پيروي را در آيات ديگري نيز مي‌توان به وضوح ديد (حج ۷۸، آل‌عمران ۱۴۱ و بقره ۱۴۳). قرآن از مسلمانان خواسته است شاهدي (مدل و الگويي) براي ساير مردم جهان باشند (حج ۷۸، نساء ۴۱ و ۱۳۵، مائده ۸ و ۴۴). و نيز پيامبران را شاهد و شهيد بر امت‌هاي خود معرفي كرده است. بسياري از مترجمان شهيد را گواه و شاهد بر اعمال پيروان خود دانسته‌اند، اما به تصريح قرآن، فقط خدا بر اعمال بندگان شهيد است و پيامبران از آنچه مردم در پنهان انجام مي‌دادند، در زمان حياتشان بي‌خبر بودند، چه رسد پس از رحلتشان (ن ك به مائده ۱۰۹ و ۱۱۶).

۱۰۳ - آخرين آيه سورة نبأ نيز بر همين آرزوي نهايي كافران حكايت مي‌كند «...وَيَقُولُ الْكَافِرُ يَا لَيْتَنِي كُنْتُ تُرَابًا». در آية ۳۷ آمده بود كه بخيلان فزون‌بخشي‌هاي خدا را از ترس آنكه مبادا كسي از آنان طلب كند، يا سوء استفاده‌شان برملا شود كتمان مي‌كنند، در اين آيه تأكيد مي‌كند كه (آنها به رغم پنهانكاري براي مردم) در آخرت و براي خدا نمي‌توانند آن را كتمان كنند. آشكار بودن دارايي‌ها، شفافيت عملكرد شخص و صداقت‌كاري او را نشان مي‌دهد و اگر همه چنين كنند، نيازي به حسابرسي‌هاي دولتي بر اختلاس و احتكار و انواع پولشويي‌ها نيست. از نظر روحي نيز بيان كردن نعماتي كه شخص دارد، او را شاكر و شاد مي‌كند. اين فرمان خدا، به رسول مكرم(ص) اسلام پس از توصيه دربارة يتيم و سائل است كه: «وَأَمَّا بِنِعْمَهِ رَبِّكَ فَحَدِّثْ» (ضحي ۱۱).

۱۰۴ - چندان فرقي نمي‌كند اگر كسي مست باشد و نداند در نماز با خدايش چه مي‌گويد، يا معناي الفاظي را كه به زبان مي‌آورد نداند! حكم تحريم شراب به تدريج در سه مرحله نازل شده است. اين آيه نخستين هشدار است كه در سال ۸ هجرت (۲۱ بعثت) نازل شده، دو هشدار بعدي در سال ۹ هجرت در مائده (آيات ۹۰ و ۹۱) و بقره (آيه ۲۱۹ )آمده است. هرچند پيش آگهي‌هاي زمينه‌سازي در سالهاي قبل از آن داده شده است. از جمله در نحل آيه ۷۶ در سال ۲ هجرت: «وَمِنْ ثَمَرَاتِ النَّخِيلِ وَالْأَعْنَابِ تَتَّخِذُونَ مِنْهُ سَكَرًا وَرِزْقًا حَسَنًا...».

۱۰۵ - توصيه به نزديك نشدن به نماز، به جاي اقامه نكردن آن، شايد شامل مقدّمات آن مثل وضو و اذان هم بشود؟ (والله اعلم)

۱۰۶ - جنابت و اجتناب، از ريشة «جَنْب» (پهلو)، نوعي فاصله و پهلو گرفتن از كسي يا چيزي و دوري كردن از آن را به صورت استعاره مي‌رساند. كسي كه در خواب يا در مباشرت با همسر خود جُنُب شده باشد، گويي از طهارت دور شده و بايد خود را قبل از ورود به مسجد براي اقامه نماز پاكيزه نمايد. از آنجايي كه در زمان پيامبر نمازها همواره به جماعت و در مساجد برپا مي‌شد، اين توصيه همچون وضوي قبل از نماز، براي حفاظت از بهداشت مساجد و پاكيزه بودن شخص در مجاورت نمازگزاران بوده است (والله اعلم). هر چند تأثير فردي پاكيزگي نيز از نظر جسمي و روحي قابل انكار نيست. فقيهان در مورد جنابت، غُسل را كه شستشوي همة بدن را شامل مي‌شود واجب شمرده‌اند.

۱۰۷ - لفظ «غَائِط» از ريشة غوط، كه در آية ۶ سورة مائده نيز تكرار شده، بر گودال و مكاني پست و «مطمئن» از ديد ديگران و با فاصله از محل زيست دلالت مي‌كند كه در چادرنشيني و زندگي‌هاي سادة قبيله‌اي براي رفع حاجت مورد استفاده قرار مي‌دادند.

۱۰۸ - «صَعِيدً» به سطح فوقاني زمين (نه درون خاک) گفته مي‌شود که آفتاب بر آن مي‌تابد و مي‌توان بر آن دست کشيد، چه سنگ، چه خاک پاک (نساء ۴۳ و مائده ۶). از لفظ صعيد، كه با صعود و تصاعد هم‌ريشه است، معلوم مي‌شود اين مكان بايد در بلندي، نه در مسير رفت و آمد، باشد. در زمان و مكاني كه هنوز حوله و دستمال و لوازم بهداشتي وجود نداشت، اگر آبي در دسترس نبود، چاره‌اي جز دست كشيدن بر سنگ‌هاي تميز براي پاك شدن از آلودگي به نظر نمي‌رسيد. اما تيمّم اصطلاحي فقهي است، ريشة اين كلمه «يمم» قصد كردن است، همچنانكه آمده است «...وَلا تَيَمَّمُوا الْخَبِيثَ مِنْهُ تُنْفِقُونَ...- بقره ۲۶۷» (هرگز از آنچه نامطلوب است قصد انفاق نكنيد...).

۱۰۹ - اين آيات در سال ۸ هجرت در مدينه نازل شده و آية ۶ سورة مائده كه حدود دو سال بعد (۱۱ هجرت) در آخرين روزهاي رسالت پيامبر نازل شده، همين توصيه‌ها را با تفصيلي بيشتر، از جمله مسح سر و پا، ذكر مي‌كند.

۱۱۰ - جملة «أُوْتُواْ نَصِيبًا مِّنَ الْكِتَاب» علاوه بر اين آيه، در آيه ۲۳ سورة آل‌عمران و آية ۵۱ همين سوره دربارة سطحي نگراني از علماي يهود، كه مغرور به مختصر اطلاعاتِ كسب شده از ظواهر تورات بودند، آمده است. «نَصِيبًا مِّنَ الْكِتَاب» دلالت بر جزء‌نگري آنها نسبت به كتاب ديني خود و غفلت از روح و اصول كلي آن مي‌كند. تغيير ظاهري موضوع آيات از احسان و انفاق و اجتناب از مستي و آلودگي‌هاي جسمي به دشمني‌هاي اهل كتاب (يهود)، و گشودن فصلي تازه (آيات ۴۴ تا ۵۸) در وصف انحرافات، به خصوص متوليان ديني آنان، آفت بيروني ايمان را پس از آفات دروني نشان مي‌دهد. همانان كه سرماية دين را خرج دنيا مي‌كنند و خريدار گمراهي به بهاي هدايت مي‌شوند.

۱۱۱ - معناي ولايت را، نه دوستي‌هاي عاطفي و احساسي و روابط معقول و متعارف اجتماعي، بلكه در ارتباط با مناسبات جامعه قبيله‌اي عربستان در ۱۴ قرن قبل بايد شناخت و معادل فارسي «دوستي» رسانندة كامل بار معنايي آن نمي‌باشد. در دوران جاهليت و در فقدان دولت مركزي و قانون پذيرفته شدة عمومي، مكانيسم «وِلاء» واكنشي در برابر ناامني و قتل و غارت بود و دوستي ميان تعدادي قبيله و همبستگي آنها با يكديگر، سّد محكمي در برابر غارتگران پديد مي‌آورد. اين «ولايت»، شكل سادة روابط سياسي و پيمان‌هاي پيچيدة نظامي ميان چند كشور در روزگار ماست و جنبة فردي آن در كنارجنبة اجتماعي‌اش بسيار كمرنگ مي‌باشد. در زبان عربي كلمات زيادي دوست يا دوستي ترجمه مي‌شوند. مثل: ودود، شفيق، صَديق، حبيب، قرين، خليل، رفيق، مصاحب، محاور و... كه البته تفاوت‌هاي ظريفي از نظر نوع دوستي و كاربرد آن با هم دارند.

۱۱۲ - تكرار «كَفَى بِالله» در موضوعات ولايت و نصرت، استقلال و اهميت آندو را نشان مي‌دهد. ولايت بر اشخاص، بر حمايت و ادارة ناشي از دوستي و محبّت دلالت مي‌كند، و نصرت از آنها بر ياري رساني در مقابل دشمن. درضمن در اين آيه كوتاه ۳ بار نام مبارك «الله» تكرار شده است.

۱۱۳ - تحريف، از حرف (طرف و جانب اشياء و امور)، نوعي يك سو نگري و توجيه سخن در جهت منافع خود و بي‌صداقتي در كاربرد كلمات و خيانت در معناي آن است. تحريف كلام خدا، منحرف كردن آن از معناي مورد نظر شارع و قرار دادنش در سمت و سويي است كه مطلوب گوينده و توجيه كنندة نظر شخصي اوست. تحريف كارِ كساني است كه با متون ديني سر و كار دارند و سخنان پيامبر و اولياء حق را روايت و حديث مي‌كنند، وگرنه توده‌هاي مردم كاري به تحريف ندارند؛ يا اهل تقليد از مراجع ديني‌اند، يا كارِ خود مي‌كنند. وقتي علماي ديني يهود با تحريف كلام خدا، به دين و پيامبران خود خيانت مي‌كردند، چه انتظار و توقّعي است كه به اسلام ايمان بياورند؟ هرچند جملة «فَرِيقٌ مِنْهُمْ» نشان مي‌دهد همة آنها چنين نبودند، فريق، فرق و تفاوت را نشان مي‌دهد.

۱۱۴ - استماع در زبان عربي، مفهومي بيش از دريافتِ امواج صوتي و شنيدنِ غير ارادي دارد؛ استماع واقعي، شنيدنِ ارادي گفتار گوينده براي فهميدن و استماع كلام الهي، اطاعت و عمل صادقانه به آن است. يهوديانِ مغرض و متكبّر، كلام پيامبر اسلام را البته مي‌شنيدند، اما با پيشداوري منفي و به قصد مجادله و انكار و عصيان. اين همان اصطلاح از يك گوش شنيدن و از گوش ديگر دركردن است. اما مؤمنان با استماع سخن حق، آن را به جان جذب مي‌كنند و مي‌گويند: «سَمِعْنَا وَأَطَعْنَا» (بقره ۲۸۵، نور ۵۱) و بي چون و چرا و مشتاقانه اظهار ايمان مي‌نمايند (آل‌عمران ۱۹۳).

۱۱۵ - خصلت تحريف‌گري كلمات خدا و تغيير حق به جانب آن توسط برخي يهوديان را در آيات ۷۵ تا ۷۹ و ۹۳ بقره و آيه ۲۱ انفال مي‌بينيد. آية ۴۶ نساء را بايد با توجه به اين آيات فهم كرد. آيات سورة بقره محاورة دو گروه از بني‌اسرائيل را نقل مي‌كند: ۱- توده‌هاي ساده كه تحت تأثير پيام‌هاي آيين اسلام قرار گرفته و آمادگي ايمان پيدا مي‌كنند، ۲- متوليان مذهبي كه مقلّدان خود را از نشست و برخاست با مسلمانان و تبادل نظر با آنها برحذر مي‌دارند تا مبادا تحت تأثير آنان واقع شوند. گروه اول متحيّر و سرگردان ميان دو شريعت، نگران ضعف اقليت خود و آينده رشد اسلام، به آن اظهار تمايل مي‌كردند، و گروه دوم، متوليان نگران سروري خود بودند. آنها با تنگ‌نظري مي‌پنداشتند هدايت و شريعت الهي اسراري منحصر و مختص به خودشان است و نبايد آن را در اختيار ديگران قرار دهند.

۱۱۶ - گويا عامل اصلي انحرافات آن قوم، همين «خود محوري» و انتظارِ از پيامبر براي رعايت حال و انطباق شريعت با شرايط شخصي و تمايلات آنها بوده است. پيامبران طبيبان دردهاي روحي و درمان كنندة ددمنشي‌هاي اخلاقي قوم خود بودند؛ آيا درمان درست، جز با تسليم به طبيب و تهية نسخه و تبعيت از نحوة مصرف آن است؟ انتظارِ ملاحظة حال بيمار و سازگار ساختن طبابت با تمايلات بيمار، تب او را بالاتر مي‌برد! در زبان عربي چوپان را «راعي» و چراگاه را «مرعي» گويند. چوپان گوسفندان را به حال خود در طبيعت رها مي‌سازد تا فربه و فروخته و فداي آدميان شوند، درخواست «راعنا» با شأن انسانِ مختار تناسب ندارد.

۱۱۷ - «لَيًّا» وصفي است از حالتي كه به لحن خود مي‌دادند. لَيّ از ريشة «لَوَيَ»، تاب دادن است. مثل تاب دادن ريسمان يا گرداندن سر از روي تكبر و بي‌اعتنايي به ديگران (منافقون ۵ و نساء ۱۳۵). گردش زبان نيز ابراز تحريف و طعنه و تمسخر به شمار مي‌رود.

۱۱۸ - نظر، همان نگاه كردن عادي، يا با دقت و توجه است كه برحسب اهميت موضوع، يا به سرعت از آن مي‌گذريم، يا تأمل و تدبري مي‌كنيم. كلمة نظر در معناي مجازي، نوعي رسيدگي و عطف توجه است. قرآن از وجوهي (چهره‌ها و شخصيت‌هايي) در بهشت سخن مي‌گويد كه پر طراوت از نعمت، نظاره‌گر (رحمت) ربوبي‌اند (قيامت ۲۲ و ۲۳- وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ نَاضِرَهٌ إِلَىٰ رَبِّهَا نَاظِرَهٌ). اين نگاهِ نيازي است به رحمت واسعة ربوبي، همچون طفل شيرخواره در آغوش مادر. اما نظر پروردگار به بندگان، انعكاسي است از نظر قلبي آنان به او، كساني كه از چنين نظري روگردانده و سوي ثروت و شهرت و قدرت روي آورده باشند، از آنچه روي گردانده‌اند نصيبي در آخرت نخواهند داشت، حتي اگر به ظاهر مُبلّغ و متولي ديني بوده باشند! اين وصف قرآن از عالماني از اهل كتاب است كه عهد و پيمان خدا را به بهاي اندكي فروختند و در قمار زندگي، سرماية حيات و نصيب آخرت خود را باختند و از تكلّم خدا، نظر لطف او و تزكيه‌اش محروم شدند (آل‌عمران ۷۷- ...وَلا يُكَلِّمُهُمُ اللهُ وَلا يَنْظُرُ إِلَيْهِمْ يَوْمَ الْقِيَامَهِ وَلَا يُزَكِّيهِمْ وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ).

۱۱۹ - «لَعْن»، راندن كسي از خود و دور كردن اوست. لعنت كردن ما آدميان لفظي است و جنبة نفرين دارد، اما لعن الهي، محروم كردن گمراهان از رحمت خود، در بازتاب عمل خود آنها (كفر، نفاق، ستم، فساد و تباهي و...) مي‌باشد. در واقع لعنت خدا مثل دستِ رد زدن معلم به شاگرد بازيگوش براي رفتن به كلاس بالاتر است كه نه از دشمني، بلكه از حكمت و حمايت از حق تلاش‌كنندگان ناشي مي‌شود.

۱۲۰ - در قرآن ۱۴ بار بر تصديق قرآن نسبت به حقايقي از تورات و انجيل و يكبار بر تصديق پيامبر اسلام بر آن دو كتاب آسماني تأكيد شده است (بقره ۴۱ و ۸۹ و ۹۱ و ۹۷ و ۱۰۱، آل‌عمران ۳، نساء ۴۷، مائده ۴۸، انعام ۹۲، يونس ۳۷، يوسف ۱۱۱، فاطر ۳۱، احقاف ۱۲ و ۳۰). بديهي است اين تصديق نسبت به حقايق مندرج در كتاب‌هاي مقدس است، نه آنچه در طول تاريخ تحريف يا به آنها اضافه شده است.
تورات كنوني از ۵ كتاب دربارة وقايع و حوادث پس از درگذشت موسي(ع) و تاريخ پر فراز و نشيب آن قوم و جنگها و پادشاهان آنهاست. انجيل كنوني نيز كه متشكل از ۴ كتاب (متي، مرقس، لوقا و يوحنا) مي‌باشد، بعد از حضرت عيسي(ع) توسط حواريون نوشته شده است. در آن دوران اناجيل متعدد ديگري نيز وجود داشته كه به خاطر ايجاد وحدت پيرامون انجيل فعلي، كنار گذاشته شده است. در هرحال اثري از متن اصلي و اوليه انجيل در دست نيست و از نظر تاريخي سندي وجود ندارد كه تعاليم آن پيامبران عيناً به نسل‌هاي بعد منتقل شده باشد. در دوران اسارت بني‌اسرائيل توسط «بُخت النصر» و به بردگي بردن آنان به بابِل نيز آثارشان به كلّي محو شده و معلوم نيست بازنويسي بعدي تورات توسط كاهنان چقدر اصالت دارد! با اين حال تورات و انجيل فعلي با وجود تحريفات و افزوده‌هاي بعدي، حاوي مطالب اصيلي از آن دو پيامبر بزرگ است كه مورد تصديق قرآن مي‌باشد.

۱۲۱ - منظور از وجوه در اين آيه، چهره‌ها، سران، رهبران و شخصيت‌هاي حق «وجيه المله» يا باطلي است كه مردمان را به وحدت و همدلي، يا تفرقه و اختلاف سوق مي‌دهند. هرچند توده‌هاي عادي مردم نيز در اين جهت‌گيري‌ها و تخاصمات اجتماعي نقش دارند، ولي سهم پيشوايان جامعه (وُجُوهٌ) قابل مقايسه با نقش آنان نيست.
معناي ظاهري «وجه»، همان چهره و روي آدمي است، اما از آنجايي که روي آوردن به هر چيز، نشانه رويکرد دل به آن است، معناي باطني اين کلمه اهداف و آرمان‌هايي است که به آن روي مي‌آوريم. مثلا آنگاه که ابراهيم(ع) پس از روي آوردن به ستاره و ماه و خورشيد و مشاهده افول آنان، به آفريدگار آنها روي آورد، گفت: «إِنِّي وَجَّهْتُ وَجْهِيَ لِلَّذِي فَطَرَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ...» (انعام ۷۹)، مسلماً متوجه ساختن وجه خود، همان نگاه دل و هدفگيري در زندگي است. اصطلاحات: «ابتغاء وجه الله» (پى‌جوئي وجه خدا) و «يريدون وجه الله» (خواستن وجه خدا)، که به کرّات در قرآن تکرار شده، (از جمله: بقره ۱۱۵ و ۲۷۲، رعد ۲۲، روم ۳۸ و ۳۹، رحمن ۲۷، انسان ۹، ليل ۲۰، و...)، همان جهت و هدف خدايي است که مؤمن به آن روي مي‌آورد. چنين است تسليم کردن وجه خود به خدا (...أَسْلَمْتُ وَجْهِيَ لِلَّهِ...- آل‌عمران ۲۰). اين که در قرآن گفته شده در قيامت کساني با وجه خود به آتش مي‌افتند، منظور همين اهدافي است که به آن روي مي‌آورند (از جمله اسراء ۹۷، فرقان ۳۴، قمر ۴۸).

۱۲۲ - « طَمَسَ» نوعي محو كردن يا محو شدن است. مثل زوال نور ستارگان (تكوير ۲)، كوري ظاهري يا باطني (يس ۶۶ و قمر ۳۷)، نابودي و محو اموال (يونس ۸۸)، اما محو وجوه (صورت‌هاي باطني و توجهات دل) و برگرداندن آنها به پشت (ارتجاع و عقبگرد)، فطرت انگيزنده به سوي سعادت را تغيير مي‌دهد و به قهقرا مي‌كشاند. اين تغيير شخصيتي را قرآن بارها وصف كرده است، از جمله: «...يَرُدُّوكُمْ بَعْدَ إِيمَانِكُمْ كَافِرِينَ» (آل‌عمران ۱۰۰). به كار بردن ضمير متكلم مع‌الغير (نا)در افقال اين آيه (نَزَّلْنَا، نَطْمِس، فَنَرُدَّهَا، نَلْعَنَهُم، لَعَنَّا) نقش نظامات مقدّر شده در جهان و در فطرت آدمي و نقش نيروهاي كارگزار (فرشتگان) و نيز خود شخص را شامل مي‌شود.

۱۲۳ - معناي «سَبْتِ» تعطيل است، همان طور که قرآن خوابِ شب را عامل تعطيل کار و تلاش روزانه (سُبات) ناميده است (فرقان ۴۷ و نبأ ۹). حکم تورات در تعطيل روز شنبه براي اين بود تا يهوديانِ مال دوست و منفعت طلب حداقل هفته‌اي يکروز كارِ خود را تعطيل کنند و با پرداختن به امور عبادي يا اجتماعي، از پيلة شخصي منافع فردي بيرون آيند. يهوديان بر اين باور بودند كه خدا جهان را در ۶ روز آفريده و روز هفتم استراحت كرده است! و خروج بني‌اسرائيل از مصر و نجاتشان از نظام فرعون در روز شنبه بوده است. قرآن ماجراي اصحاب سبت را به اشاره در اين آيه و آية ۱۵۴ نساء و سوره‌هاي بقره ۶۵ و نحل ۱۲۴ و نيز به تفصيل در آيات ۱۶۳ تا ۱۶۸ سورة اعراف بيان كرده است.

ترجمه عبدالعلى بازرگان