به نام خداي رحمتگستر بر
عام و خاص
۷۱ - اي كساني كه ايمان آوردهايد، تجهيزات دفاعي خويش برگيريد۱۶۴ و
گروه گروه يا دسته جمعي۱۶۵ (براي مقابله با متجاوزان) رهسپار (ميدان
جنگ) شويد.۱۶۶
۷۲ - مطمئناً درميان شما هست كسي كه (در رفتن به جبهه) بسيار درنگ و كندي ميكند،
پس (با چنين روحيهاي مسلّم است) اگر به شما مصيبتي برسد (شكست بخوريد)، گويد: خدا
واقعاً به من رحم كرد كه همراهشان نبودم.
۷۳ - و (اما) اگر فضلي (پيروزي يا غنيمتي) از جانب خدا به شما برسد- گويي ميان شما
و او هيچ دوستي نبوده (كه در دفاع همراهيتان كند)- حتما خواهد گفت: اي كاش من هم
با آنها بودم تا به كاميابي بزرگ (كسب غنيمت) ميرسيدم.۱۶۷
۷۴ - پس كساني كه زندگي دنيا را به آخرت ميفروشند (جان و مال خود را فداي سعادت
ابدي ميكنند)، بايد در راه خدا (براي مقابله با متجاوزان) پيكار كنند۱۶۸
و هر كه در راه خدا پيكار كند و كشته يا پيروز شود،۱۶۹ به زودي پاداشي
بزرگ به او خواهيم داد.
۷۵ - و شما را چه ميشود (چه بهانهاي داريد) كه در راه خدا و (براي نجات)
مستضعفاني۱۷۰ (ستمزدگاني كه به ضعف و ذلّت كشيده شدهاند) از مردان و
زنان و كودكان كه (در استغاثه به درگاه خدا) ميگويند: پروردگارا، ما را از اين شهر
(مكه) كه اهلش ستمكارند خارج كن (نجات ده) و براي ما از جانب خويش سرپرستي (رهبري)
بگمار و براي ما از جانب خويش ياوري قرار ده.۱۷۱
۷۶ - كساني كه ايمان آوردهاند، در راه خدا پيكار ميكنند و كساني كه (با نفي آزادي
عقيده و سركوب مؤمنان) كفر ورزيدند، در راه طاغوت (بُتها و پاسداران نظام شرك)
ميجنگند،۱۷۲ پس با اولياء شيطان (شيطان صفتان) بجنگيد كه بيترديد نقشه
و نيرنگ شيطان ضعيف است.۱۷۳
۷۷ - آيا توجه نكردهاي به كساني كه (در دوران قبل از هجرت وقتي) به آنها گفته
ميشد (از مقابله به مثل و عكسالعمل) دست نگه داريد (به مبارزة منفي اكتفا كنيد و
براي تقويت ايمان و بنية اقتصادي مجتمع خود) نماز به پا داريد و زكات بدهيد، (غرور
و غيرتشان بر عقل و مصلحت و ضرورت صبر و تحمّل در شرايط ضعف و اقليت غلبه ميكرد و
ميخواستند دست به اسلحه ببرند، اما) حالا كه (با تشكّل و نصرت يافتن مسلمانان در
مدينه) پيكار بر آنها مقرّر شده، بعضي از آنها از مردم (مهاجمين) ميترسند! همچون
ترس از خدا، حتي بيشتر؛ ميگويند: پروردگارا! چرا (چه شد كه) بر ما جنگ را مقرّر
كردي؟ چرا تا مدتي اندك مهلتمان ندادي (تا آمادگي كافي براي جنگ پيدا كنيم)؟۱۷۴
بگو متاع دنيا (كامجوييهاي مادّي) اندك (كوتاه مدت عمر) است، حال آنكه آخرت براي
كسي كه (در برابر گناه) پروا پذيرد (خود را مهار كند) بهتر است، و (اگر تقوا پيشه
كنيد) حقتان هيچ پايمال نميشود (حتي به قدر رشتة هسته خرمايي).۱۷۵
۷۸ - (اگر از ترس مرگ از پيكار در راه حق فرار ميكنيد، بدانيد بالاخره) هر كجا
باشيد مرگ شما را درمييابد، اگر چه در برج و باروهاي مستحكم باشيد.۱۷۶
(اين مسلمانان سطحينگر) اگر پيشآمد نيكويي به آنها رسد، گويند: اين از طرف خداست،
و اگر پيشامد ناگواري بر آنها وارد شود، گويند: اين از (سوء مديريت و فرماندهي)
توست! بگو: همه از جانب خداست۱۷۷ (در نظامات او صورت ميگيرد)، اين قوم
را چه ميشود (چه مشكلي دارند) كه هيچ سخني (تازه) درنمييابند؟۱۷۸
۷۹ - (درست است) هر پيشامد نيكويي بر تو رسد از جانب خداست، و(لي) هر پيشامد
ناگواري بر تو رسد از خود توست۱۷۹ (نه ديگران) و ما تو را به پيامبري
براي (هدايت) مردم فرستاديم و خدا در مقام گواه بودن كافي است.۱۸۰
۸۰ - هر كس از اين فرستاده (پيامبر) اطاعت كند، پس (با واسطه) از خدا اطاعت كرده
است و هركس (از اطاعت او) روي برتابد، ما تو را (در نقش) نگهبان آنان (مراقب بر
اجراي شريعت) نفرستاديم.۱۸۱
۸۱ - (در حضور تو) اظهار فرمانبرداري (براي مشاركت در جهاد) ميكنند، با اين حال
وقتي از (حالت پنهانكاري) نزد تو بيرون ميآيند،۱۸۲ گروهي از آنها خلاف
آنچه (از ضرورت همبستگي عليه تجاوز دشمن) ميگويي، شبانه توطئه ميكنند.۱۸۳
حال آنكه خدا آنچه در پنهان توطئه ميكنند ثبت ميكند. پس (با وجود اين خيانتها)
درگيرشان مشو۱۸۴ و به خدا توكل كن كه خدا در وكالت (سپردن كارها به
مشيّت او) كفايت ميكند.۱۸۵
۸۲ - آيا (اين منافقان) در قرآن تدبّر نميكنند؟۱۸۶ و (در نمييابند كه)
اگر از جانب غير خدا بود، حتماً در آن اختلافات بسياري مييافتند؟۱۸۷
۸۳ - (از ديگر ويژگيهاي منافقان اين است كه) وقتي خبري (شايعهاي) از امنيت (صلح)
يا ترس (حمله دشمن) به آنان رسد،۱۸۸ (بي هيچ تعهّد ملي، همچون ستون
پنجم) آنها را انتشار ميدهند۱۸۹ (موجب غفلت يا تشويش افكار عمومي
ميشوند)، و(لي) اگر آن را به پيامبر و به كارگزاران خودي گزارش ميدادند، (حقيقت)
آن را تحليلگران اخبار از (متصدّيان امور) خودشان تشخيص ميدادند.۱۹۰ و
اگر فضل و رحمت خدا بر شما نبود، جز تعداد كمي (در شايعهپراكني غيرمسئولانه) از
شيطان پيروي ميكرديد.۱۹۱
۸۴ - پس (تو اي رسول) در راه خدا (با متجاوزان) پيكار كن، تنها خودت تكليف داري۱۹۲
(اجباري براي كشاندن ديگران به جنگ نيست) و مؤمنان را برانگيز. چه بسا خداوند (با
همين جمعيت قليل ولي مصمّم و متوكل) يورش كافران را باز دارد۱۹۳ كه
خداوند در يورش (بر كافران) شديدتر و در عقوبت سختتر است.۱۹۴
۸۵ - هركس (در هركاري به طور عام، و به خصوص در مقابله با دشمن) نقشي واسطه در
پيوند دادن نيكو (انسجام و تشكّل سپاه) ايفا كند۱۹۵ (وسيله و مُشوقي در
پيوستن به جبهة حق و موجب تقويت و انسجام آن گردد)، براي خود او (نيز) نصيبي (از
واسطه خير بودن) خواهد بود، و هركس نقشي واسطه و كمكي در پيوستن به شرّ را (در
تقويت جبهة باطل) ايفا كند، براي او نيز كيفري از آن (پشتيباني ظالمان) خواهد بود۱۹۶
و خدا بر همه چيز قدرت دارد.۱۹۷
۸۶ - و هرگاه به شما تحيّتي داده شد (دعاي سلامتي يا خير و خدمتي براي شما كردند)،
نيكوتر از آن يا (حداقل) به همان ميزان پاسخ دهيد،۱۹۸ البته خدا بر همه
چيز حسابرس است.
۸۷ - خداي يكتايي كه معبودي جز او نيست، محققاً شما را به سوي روز رستاخيز كه
ترديدي در آن نيست جمع خواهد كرد، و كيست از خدا راستگوتر در سخن (وعدة آينده)؟
۱۶۴ - برحذر بودن از چيزي يا كسي، احتياط كردن و
مراقبت از آسيب احتمالي آن است. سپر و زرة جنگي نيز حِذري است كه سرباز را در
برابر تير و كمان دشمن حفظ ميكند. مستقل ذكر شدن كلمه «حِذْر» از «اسلحه» در
آية ۱۰۲ همين سوره (وَلْيَأْخُذُوا حِذْرَهُمْ وَأَسْلِحَتَهُمْ)، نشان ميدهد
اولي تجهيزات دفاعي و دومي تهاجمي است. اگر تشويق آيه به جنگ تهاجمي براي توسعه
سرزمين يا مسلمان كردن اجباري ديگران بود، گفته ميشد: خُذُوا أَسْلِحَتَكُمْ
يا: خُذُوا سَيْفَكُمْ و سَنَانَكُم (شمشير و نيزه خويش را برگيريد). در قرآن
آمده است كه خدا صنعت زره سازي (براي دفاع، نه تجيزات تهاجمي) را به سليمان
آموخت (وَعَلَّمْنَاهُ صَنْعَهَ لَبُوسٍ لَكُمْ لِتُحْصِنَكُمْ مِنْ بَأْسِكُمْ
فَهَلْ أَنْتُمْ شَاكِرُونَ- انبياء ۸۰).
۱۶۵ - «ثُبَات» جمع «ثُبَه»، به گروهها و دستههاي محدودي كه براي مأموريت
شناسايي دشمن، يا ابلاغ پيامهاي سياسي و نظامي به قبايل اطراف فرستاده ميشدند
گفته ميشد. جنگهايي را كه پيامبر در آن حضور داشتند غزوه (جمع آن غزوات) و
مأموريتهاي نظامي كوچك يا بزرگ را، كه فرماندهي براي آن تعيين ميكردند، سَريه
(جمع آن سرايا) مينامند.
۱۶۶ - نَفَر از ريشه «نَفْرْ» که ۶ بار در سورة توبه (آيات ۳۸، ۳۹، ۴۱، ۸۱،
۱۲۲) و دو بار نيز در اين سوره آمده است، به بسيج سپاه و حرکت به سوي جبهه گفته
ميشود، نفرت داشتن نيز دور شدن است، اما دور شدني از روي دشمني و عناد.
۱۶۷ - معناي فوز رسيدن به مقصد و مقصود مورد آرزو پس از عبور از سختيهاست، اما
از آنجايي كه اين مقصد تابع اهداف پوينده است، نوع كاميابي متفاوت ميباشد.
براي گوينده آن سخن، فوز همان كسب غنيمت بوده است.
۱۶۸ - قرآن «سبيلالله» را در برابر «سبيل الطاغوت» و «الله» را در برابر
«طاغوت» قرار داده است. نگاه کنيد به: نساء ۷۶ - الَّذِينَ آمَنُوا
يُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِ اللهِ وَالَّذِينَ كَفَرُوا يُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِ
الطَّاغُوتِ... ؛ بقره ۲۵۶ و ۲۵۷ - ... فَمَنْ يَكْفُرْ بِالطَّاغُوتِ
وَيُؤْمِنْ بِاللهِ... اللهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا... وَالَّذِينَ
كَفَرُوا أَوْلِيَاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ... ؛ نحل ۳۶ - ... أَنِ اعْبُدُوا اللهَ
وَاجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ... ؛ زمر ۱۷ - وَالَّذِينَ اجْتَنَبُوا الطَّاغُوتَ
أَنْ يَعْبُدُوهَا وَأَنَابُوا إِلَى اللهِ...
سبيل طاغوت، راه و روشها و مناسباتي است که به حاکميت استبداد و طغيان يک فرد
منجر ميشود، و «سبيل الله»، شيوههايي است که حاکميت ملت، شايسته سالاري،
عدالت اجتماعي، آزادي و ارزشهاي معنوي را حاکم ميسازد.
۱۶۹ - اين همان «إِحْدَى الْحُسْنَيَيْن» (يكي از دو نيكويي- شهادت يا پيروزي)
است كه در آية ۵۲ سوره توبه از زبان مجاهدان نقل شده است. جالب اين كه
نميگويد: كشته شود يا بكشد، كشتن هدف نيست، پيروز شدن بر متجاوزان مورد نظر
است.
۱۷۰ - اين آيه هشداري است به مسلماناني كه جان خود را با مهاجرت به مكه از شرّ
جنايتكاران نجات داده و در مدينه اسكان گزيده بودند، حال آنكه مردان و زنان
سالخورده و كودكان خردسال آنها كه توان پيمودن راه طولاني مكه به مدينه را
نداشتند، همچنان بيسرپرست و ياور در ديارِ ستمگران باقي مانده و براي نجات از
آن شرايط و پيوستن به خانواده و همفكران خود در مدينه به درگاه خدا استغاثه
ميكردند.
مستضعفين، يعني به ضعف و ذلّت كشيده شدگان، اما چند نكته كلي نيز دربارة
استضعاف و مستضعف در فرهنگ قرآن به بهانة اين آيه توضيح داده ميشود:
۱- استضعاف در فرهنگ اسلامي ناشي از عدم آزادي در انجام فرائض و اعمال ديني
ميباشد.
۲- واژة مستضعف تنها در حوزة ايمان و جهانبيني توحيدي مطرح ميباشد، بنابراين
نميتوان آن را در چهارچوب مسائل و روابط اقتصادي محدود و منحصر نمود. استثمار
از عوارض و نتايج استضعاف است، نه علت موجده آن، و مستضعف در برابر مستكبر است،
نه سرمايهدار!
۳- استضعاف ممكن است به دلايل طبيعي و ذاتي باشد (مثل اقوام دور افتاده و
بيخبر از پيامبران و يا كودكان و عقب افتادگان ذهني) و يا عارضي (مثل ملتهاي
دربند و اسير توسط مستكبرين).
۴- مستضعفين دستة نخست از مسئوليت معاف هستند، اما دستة دوم در پيشگاه الهي
موظف و مسئولاند و در صورت عدم مبارزه با مستكبرين و تسليم شدن به شرايط
ذلتبار حاكم بازخواست خواهند شد.
۵- حالت استضعاف در هيچ ملتي ثبات و دوام هميشگي ندارد، ممكن است مستضعفيني پس
از آزادي و تسلط بر مستكبرين، خود استكبار و ستمگري كنند و موجب پيدايش
مستضعفين جديدي گردند.
۶- وعدة الهي براي نجات مستضعفين و پيشوايي و وراثت نهايي آنها در زمين،
منحصراً شامل مؤمنين مبازر و مصلحين ميگردد و هيچ ملت مستضعف و ضعيفي به خودي
خود از ضعف و ذلّت به آزادي و استقلال نميرسد.
۷- پيامبران و اولياء برگزيدة الهي بيش از ساير مؤمنين در راه استقرار نظام
توحيدي، از ناحية مستكبرين تاريخ، به استضعاف كشيده ميشدند.
۱۷۱ - براي مفهوم كلمات ولي و نصير به پاورقيهاي ۱۱ و ۱۱۲ همين سوره نگاه
كنيد.
۱۷۲ - ر ك به پاورقي ۱۳۱ همين سوره.
۱۷۳ - کيد، طرح و تدبير و نقشههايي است که عليه دشمن کشيده ميشود. ضعيف بودن
نقشههاي نيرنگآميز شيطان، خبر از شکست قطعي آن ميدهد، همچنانکه نقشههاي
فرعونيان عليه موسي و بنياسرائيل به شکست انجاميد.
۱۷۴ - گرچه برخي از مفسرين شأن نزولي براي اين آيه آورده و نام كساني را هم
بردهاند كه در زمان ضرورت صبر و شكيبايي و عدم عكسالعمل مسلحانه در برابر
دشمن بيتابي و غيرتورزي نشان ميدادند، ولي در زمان ضرورت جنگ از آن شانه
خالي ميكردند، اما چنين روحيه و روشي مختص به آن زمان و مكان و مردمان نبوده و
نيست؛ جوش و خروش و خشونت بيموقع و نسنجيده، شعار به جاي شعور، با اسلحه و
امكانات خريداري شده از دشمن به جنگ او رفتن، عقل را فداي احساس كردن، اقتدار
نظام سياسي را بياعتناي به علم، اقتصاد، صنعت، افكار عمومي و همبستگي ملت در
اسلحه ديدن، درد امروز ما نيز هست كه گفتهاند: چو كردي با كلوخ انداز پيكار،
حذركن كاندر آماجش نشستي! به خصوص اگر به جاي كلوخ انداز، با موشك انداز طرف
باشيم و در آماج بمباران با هواپيماهاي بيسرنشين او نشسته باشيم!
۱۷۵ - ر ك به پاورقي ۱۲۸ همين سوره.
۱۷۶ - «مُشَيَّدَه» از ريشه «شَيَدَ»، به برجهاي مرتفع و مستحكمي كه براي حفاظت
از پادشاهان و حكّام ميساختند گفته ميشود، اين كلمه در آية ۴۵ سوره حج نيز
آمده است.
۱۷۷ - اعتقاد به وجود خدا، هرچند آلوده به باورهاي شركآميز، در دوران جاهليت
عموميت داشت، بنابراين نسبت دادن حوادث نيكو به خدا باوري عمومي بود، اما
رسالت، به خصوص رهبري سياسي پيامبر كه به درخواست مردم يثرب (مدينه) و بيعت با
او صورت گرفته بود، امري بشري به شمار ميرفت كه مسلمان نماها ميخواستند با
فرافكني و حقناشناسي، شكستها و ناكاميهاي اجتماعي خود را به حساب پيامبر
بگذارند و طلبكاري كنند.
۱۷۸ - در معناي حديث، حادثه، احداث و... مفهوم تازگي و نو بودن نهفته است، آغاز
کردن سخن، لَب به سخن گشودن پس از سکوت است.
۱۷۹ - اين آيه به ظاهر همان ادّعاي مسلمان نماها (منافقان) را تأييد ميكند كه
حوادث نيكو (پيروزي) را به حساب خدا و ناخوشاينديها (شكستها) را به حساب
پيامبر ميگذاشتند. حال آنكه در آية قبل بر آنان خرده گرفته بود كه چرا
نميفهمند!؟ به نظر ميرسد پاسخ را بايد در تفاوت زاوية نگرش به مسئله يافت؛ در
آيه قبل از زاوية مشيّت خدا مسئله را مطرح ميسازد كه حوادث نيك و بد تماماً
تابع نظاماتي هستند كه او مقدّر كرده است، اما در اين آيه موضوع را در ارتباط
با نقش انسان، در نيك و بد سرنوشتي كه براي خود رقم ميزند، عنوان مينمايد.
مثال مدرسه الگوي سادهاي براي فهم آسانتر اين مسئله است: ۱- كارنامة قبولي و
رفوزگي (هر دو) از طرف مدرسه داده ميشود، ۲- توفيق هر شاگردي در حقيقت ناشي از
امكانات و آموزشهايي است كه در مدرسه توسط معلمين عرضه ميشود، در حالي كه رَد
شدن شاگرد در امتحانات ناشي از بيهمّتي خود اوست (مدرسه براي رد كردن تأسيس
نشده است).
۱۸۰ - ر ك به پاورقي ۱۰۲ همين سوره.
۱۸۱ - ۷ بار در قرآن به پيامبر(ص) هشدار داده شده و آن رسول نيز آن
را به مردم ابلاغ فرموده که پاسدار مردم نيست و خدا وکالت بندگان را به او
نسپرده است (انعام ۶۵ و ۱۰۷، يونس ۱۰۸، زمر ۴۱، شوري ۶، اسراء ۵۴، فرقان ۴۳).
شگفتا، خدا چنين اجازهاي به پيامبر عظيمالشأنش نداده، اما برخي مدّعيان ولايت
از موضع وکالت ملت و پاسداري از عقايد و اعمال آنها ادعاي ولايت مطلقه
ميکنند!!
۱۸۲ - «بَرَزُواْ»، از ظهور و «بروز»، آشكار شدن، و مفهوم مقابل آن پوشيده و
پنهان شدن است. به كار بردن فعل «بَرَزُوا» به جاي خرجوا، نوعي افشاي نيّات
پنهان و آشكار كردن ماهيّت و ماسك منافقانه منافقين است.
۱۸۳ - «يُبَيِّتُونَ» از ريشه «بَيت» (مسكن- خوابگاه)، همچون بيتوته (شب را
بيدار ماندن)، دلالت بر انجام كاري در تاريكي و پنهاني ميكند.
۱۸۴ - ر ك به پاورقي شماره ۱۵۳ همين سوره. نكته بس مهمي در ارتباط با آزادي
مخالفين در اين آيه آموزش داده شده است؛ آزادي براي تشكيل جلسة مخفي شبانه عليه
نظريات پيامبر در مقام حاكم و فرمانده سپاه در مقابله با دشمن! درست است كه
توطئه منافقانه آنان محكوم شده است، ولي كيفري دنيايي براي چنين اقدامي، كه به
هنگام جنگ توسط نظامهاي سياسي دمكرات هم تحمّل نميگردد، تعيين نشده است. سياق
جنگي و محور بودن موضوع جنگ در اين آيات را كه در متن آيات جهادي (۶۶ تا ۱۰۴)
قرار گرفته است، به وضوح ميتوان دريافت، بنابراين بديهي است كه اعلام مواضع
موافق منافقين با تصميمات پيامبر در دفاع از مدينه هنگام ملاقات با او، و
اتّخاذ مواضع خلاف آن در محافل پنهاني شبانه، در مورد جنگ بوده است، نه احكام
شرعي و عبادي.
۱۸۵ - وکيل به معناي کارگذاري که شايسته است بندگان به او توکل کنند، از
نامهاي نيکوي الهي ميباشد که در قرآن با اوصاف: «کفي بالله وکيلاً» (خدا در
کارگذاري کافي است - ۶ بار)، «هو علي کل شيء وکيل» (او بر هر چيزي وکيل است - ۳
بار)، «نعم الوکيل» (چه وکيل خوبي) و... تکرار شده است.
۱۸۶ - جالب آنكه براي درمان نفاق اين مسلمانان دو رو، تدبّر در قرآن، براي فهم
مبناي غيربشري داشتن آن و رسيدن به ايمان صادقانه را توصيه كرده است.
۱۸۷ - هماهنگي و همخواني كتابي با بيش از ۶۲۰۰ آيه و دهها موضوع در زمينه
تاريخ اُمتها و انبياء گذشته، معاصرين پيامبر، عوالم آخرت و آينده بشر، طبيعت
و شريعت، جز از آفريدگاري كه علم او فراتر از زمان و مكان است، مطلقاً امكان
پذير نميباشد. اين حقيقت، پاسخي است به نظريه پردازاني كه قرآن را محصول ذهن و
زبان يا روايت و رؤيت پيامبر ميدانند.
۱۸۸ - از آنجايي كه صحنة جنگ با خطر كشته يا مجروح شدن همراه است، هولناكترين
لحظات را پديد ميآورد و از اين منظر، كلمة خوف كه مصدر است، بر نام جنگ نهاده
شده است. نگاه كنيد به احزاب ۱۹- «... فَإِذَا جَاءَ الْخَوْفُ رَأَيْتَهُمْ
يَنْظُرُونَ إِلَيْكَ تَدُورُ أَعْيُنُهُمْ كَالَّذِي يُغْشَىٰ عَلَيْهِ مِنَ
الْمَوْتِ فَإِذَا ذَهَبَ الْخَوْفُ سَلَقُوكُمْ بِأَلْسِنَهٍ حِدَادٍ...». اين
مفهوم را نيز ميتوان در بقره ۱۵۵، نحل ۱۲۲ و قريش ۴ نيز يافت.
۱۸۹ - «أَذَاعُواْ»، فعل ماضي سوم شخص جمع، از ريشة «ذَيَعَ»، آشكار و افشاء
كردن است. در جلد سوم اصول كافي فصلي به نام «باب الاذاعه» (باب فاش كردن اسرار
مذهب) آمده است. در احاديث و روايات شيعه اين كلمه عمدتاً در معناي فاش كردن و
لو دادن اسرار و پنهانيهاي روابط سياسي و زيرزميني شيعيان عليه خلفاي اموي و
عباسي آمده است و مفهوم مخالف تقيه دارد. اين كلمه در مواردي نيز در افشاي
زشتيها و معايب اخلاقي مردم به كار رفته است. مثل: مَنْ اَذاعَ فاحِشَهً كانَ
كَمُبتِدئَها- هركس كار زشتي را افشاء كند مثل مرتكب شوندة آن است (كافي ج ۴ ص
۵۹).
۱۹۰ - «استنباط» از ريشة «نَبَطَ» در باب استفعال، طلب و تلاش براي كشف و بيرون
آوردن رمز و علت يك مسئله است. مثل: اجتهاد شرعي براي تشخيص حكم يك مسئله،
نظريهاي نيكو را با تلاش و كوشش كشف و مطرح كردن، اكتشاف و اختراع، به ژرفاي
مجهولي پي بردن، استخراج آب از چاه. وجه تسميه اين كلمه از تلاش اعراب براي آب
درآوردن از چاه گرفته شده است. قبطيان مردماني غيرعرب ميان كوفه و بصره بودند
كه آب را گويا از طريق چاه يا قنات از زمين بيرون ميآوردند.
۱۹۱ - جمله «وَلَوْلاَ فَضْلُ اللهِ عَلَيْكُمْ وَرَحْمَتُهُ» جمعاً ۷ بار در
قرآن تكرار شده است: بقره ۶۴، نساء ۸۳ و ۱۱۳، نور ۱۰، ۱۴، ۲۰ و ۲۱. بررسي
مقايسهاي اين موارد و تدبّر در آنها موضوعي عبرتآموز خواهد بود. اما هشدار
اين آيه دربارة بيتفاوتي نسبت به عوارض اجتماعي گفتار يا كردار فردي است.
تعلّق خاطر به يك جمع و احساس تعهّد و مسئوليت درقبال سرنوشت آنان، مرز ميان
خودخواهي و مردم دوستي است. منافقون از آنجايي كه به خاطر مصلحت زندگي مادّي
خود به جامعة اسلامي پيوسته بودند و به ظاهر ادّعاي همفكري ميكردند، اهميتي به
بازتاب رفتارشان درميان مجتمع ايماني نميدادند و تعهّد تشكيلاتي در ارتباط با
مسئولان و متصدّيان امر را رعايت نميكردند. اين نقطه ضعف، مختص مردم معاصر
پيامبر نيست، در جوامع متكثّر امروزي نيز، به خصوص در جوامع استبداد زده كه
امكان انسجام ملت در قالب نهادهاي مدني و احزاب سياسي اكثراً توسط دستگاههاي
امنيتي و اطلاعاتي سلب ميشود، بيتفاوتي نسبت به ديگران و پرداختن به خانه و
زندگي شخصي عموميت پيدا ميكند و بيشتر مردم حتي به شركت در انتخابات و مشاركت
در ادارة امور جامعه رغبتي چندان نشان نميدهند.
۱۹۲ - اين نكته در مسئله «آزادي ملت و حقوق فردي شهروندان» حائز اهميت بسياري
است. كمتر كشوري در دنياي متمدّن و مدّعي حقوق بشر و آزادي ملت در دنياي امروز
ميتوان يافت كه خدمت سربازي و شركت در جنگ را به اختيار شهروندان و تمايل فردي
آنان واگذار كرده باشد، محاكمه و زندان يا محروميت از برخي حقوق مدني، بخشي از
قوانين مصوب جوامع امروزي است. با آگاهي به اين آيه بود كه امام علي(ع)
در دوران خلافت به فرماندهان لشگر خويش در مقابله با دشمنان ابلاغ كرد:
«با كساني كه فرمانبردار تو هستند، در برابر كساني كه عصيانت ميكنند مقابله
كن، و با تكيه بر مطيعان از مخالفان بينياز باش، زيرا آنكه از شركت در نبرد
كراهت دارد، نبودنش بهتر از حضور و در خانه نشستنش بهتر از شركتش در جبهه است»
(نهجالبلاغه نامة شماره ۴).
۱۹۳ - «بَأْس» شدت و حِدّت نشان دادن در اختلافات يا جنگ است، اما در مورد خدا
به معناي كيفر و عذاب ستمگران ميباشد.
۱۹۴ - «نَكَالً» از ريشة «نِكْل» (زنجير)، عقوبت بازدارندهاي است كه موجب
عبرتِ شخص يا ديگران گردد و آنها را از ارتكاب چنان عملي باز دارد. مثل جرايم
رانندگي كه ترس از آن مانع قانونشكني ميشود. نكال مثل كيفر سرقت است (مائده
۳۸)، و تنكيل (در باب تفعيل) اِعمال مجازات است.
۱۹۵ - «شفع»، منضم شدن چيزي به چيزي و «افزايش» آن است، برعكسِ «وَتْر» كه بر
تك بودن، و «وِتْر» كه بر عدم قابليت تركيب و افزايش دلالت ميكند (محمد ۳۵).
شفع شدن كسي به كاري يا به كسي، پيوستن به آن و حمايت از آن تلقي ميشود. مفهوم
شفاعت حسنه يا سيئه در اين آيه، با توجه به آيات قبلي و بعدي و سياق آنها،
تقويت جبهة حق از طريق تشويق و تحريك ديگران، يا القاي شك و شبهه و سمپاشي
عليه آن محسوب ميشود كه هر دو حالت نقش واسطه و شفيع ايفا كردن است. گفته
ميشود به ازاي هر يك رزمنده، ده نفر پشت جبهه بايد او را حمايت كنند. جنگيدن
عمدتاً از جوانان برميآيد، ولي ديگران نيز بايد سهم خود را به هر نحوي كه
ميتوانند بپردازند. شفاعت حسنه يعني همين حمايتها اما اصطلاح متعارف شفاعت،
نوعي واسطة آمرزش شدن به شمار ميرود.
مشرکينِ معاصر نزول قرآن نيز که نه اعتقادي به آخرت داشتند و نه به نبوّت و
امامت، در حوادث ناگوار براي دفع ضرر و جلب منفعت، به بُتها، که آنها را نماد
فرشتگان، و فرشتگان را نيز دختران خدا! ميپنداشتند، پناهنده ميشدند و آنها را
براي برآورده شدن حاجات خود به دعا و نياز «ميخواندند» و ميگفتند اينها
شفيعان ما نزد خدا هستند (هَٰؤُلَاءِ شُفَعَاؤُنَا عِنْدَ اللهِ - يونس ۱۸).
بحث شفاعت در قرآن در چنين زمينهاي مطرح شده است. بيتوجهي به اين بستر
تاريخي، برداشتهاي بشري از آيات شفاعت و بسط دادن آن به زمينههاي ديگر، نتايج
غلوآميزي به بار ميآورد.
۱۹۶ - «نَصِيبٌ» از «نَصب» (برپا داشتن، نصب كردن)، به بهرة معين و ثابت گفته
ميشود كه مثل كوه سرِ جاي خود استوار است (وَإِلَى الْجِبَالِ كَيْفَ
نُصِبَتْ)، اما كِفل در اصل به كسي گفته ميشود كه در پشت ديگري سوار ميشود و
بر ترك او مينشيند، گويي پشتيبان و حامي اوست، كفل تكيهگاهي است كه مانع
افتادن سوار كار ميشود، شفيع در كار بد، كيفرش تكيهگاه بودن و ياري رساندن به
بدكاران است.
۱۹۷ - « مُقِيت» اسم فاعل از «قُوت» (غذا، طعام) و جمع آن اقوات است كه در قرآن
به حاصلخيري و نيرومندي خاك زمين در رويش انواع گياهان اشاره كرده است. فصلت
۱۰- « وَجَعَلَ فِيهَا رَوَاسِيَ مِنْ فَوْقِهَا وَبَارَكَ فِيهَا وَقَدَّرَ
فِيهَا أَقْوَاتَهَا فِي أَرْبَعَهِ أَيَّامٍ سَوَاءً لِلسَّائِلِينَ» (خدا در
زمين كوههايي از فراز آن قرار داد و در زمين بركت داد و اقوات (نيروي حاصلخيزي)
آن را براي نيازمندان- حيوانات و انسانها- در چهار دوران مقدّر ساخت). به
نانآور خانواده هم مقيت گفته ميشود. خدايي كه نيرومندي خاك در برآوردن نهال
را مقدّر كرده، توش و توان همه چيز را نيز همو بخشيده است. پس خدايي كه به
كافران نيروي كفر ورزيدن و جولان دادن بخشيده، قادر است كه آنان را كيفر دهد.
۱۹۸ - تحيّت از ريشة حَيّ (زندگي)، دعاي زنده ماندن (جسمي و روحي) و بقاي عمر
با عزّت براي ديگران است. اين دعا سه بار در قرآن آمده و هر سه بار همراه سلامت
خواستن براي اهل بهشت است (يونس ۱۰، ابراهيم ۲۳، و احزاب ۴۴). درودِ مصطلح،
لفظي خشک و خالي و بدون محتواست، اما تحيت معناي زندگي دارد؛ آنهم زندگي پر
برکت و پاک که از جانب خدا باشد: «تَحِيَّهً مِنْ عِنْدِ اللهِ مُبَارَكَهً
طَيِّبَهً».
اگر ميان آيات ارتباطي معنايي قائل باشيم و مطالب هر سوره را منسجم و مرتبط
باهم، مثل يك مقاله بدانيم، در اين صورت بايد ديد چه ارتباطي ميان تحيّت نيكوي
توصيه شده در اين آيه با موضوع شفاعت در آية قبل وجود دارد؟ آيا نميتوان گفت
واسطه و شفيع شدن براي ديگري، در مسير گام گذاشتن در سبيلالله، كه متضمّن
«حيات طيّبه» دنيايي و اخروي است، امداد زباني و همان «تحيّت» و خير و خدمتي
است كه بايد به نحو احسن جبران گردد تا چرخة حيات طيّبه در جامعه به رشد و كمال
بيشتري نائل شود؟ وگرنه تحيّت شفاهي و درود زباني، هرچند پسنديده و نيكوست،
براي انسان بينهايت طلب كفايت نميكند.
ترجمه عبدالعلى بازرگان