به نام خداي رحمت‌گستر بر عام و خاص

۱۳۱ - و از آنِ خداست هرآنچه در آسمانها و هرآنچه در زمين است، و ما به كساني (يهوديان و مسيحيان) كه پيش از شما كتاب (آسماني) داده شده‌اند و (نيز) به شما سفارش كرديم كه از خدا پروا گيريد،۲۸۸ (نفس سركش خود را مهار كنيد) و اگر كفر ورزيد (فرمان خدا در تسلط بر نفس را ناديده بگيريد)، پس (بدانيد) مسلماً از آنِ خداست هرآنچه در آسمانها و هرآنچه در زمين است و خدا بي‌نياز و ستوده است (نيازي به تقواي شما ندارد).۲۸۹

۱۳۲ - و از آنِ خداست هرآنچه در آسمانها و هرآنچه در زمين است و خدا در وكالت (كارسازي و سرپرستي بندگانش) كافي است.۲۹۰

۱۳۳ - اي مردم! اگر (خدا) بخواهد شما را مي‌برد و ديگراني را (به جاي شما) مي‌آورد و خدا بر اين كار قدير است۲۹۱ (قدر و قاعده و قانوني بر دنيا حكفرماست).

۱۳۴ - هر كه بهره (محصول و نتيجة مادي) دنيا را مي‌خواهد، پس (بداند كه) بهرة دنيا و آخرت۲۹۲ نزد خداست و خدا بسي شنوا و بيناست (مطلع از تلاش هر دو گروه است).

۱۳۵ - اي كساني كه ايمان آورده‌اند، (شرط ايمان ايجاب مي‌كند كه) همواره ايستادگان براي عدالت باشيد۲۹۳ (مراقبت دائمي بر اجراي عدالت داشته باشيد) و شاهداني (گواهي دهندگاني) براي خدا۲۹۴ (در دفاع از مظلوم در برابر ظالم و معيار حق در برابر باطل) باشيد، هرچند به زيان خودتان يا والدين و خويشاوندانتان تمام شود؛ هرچند بي‌نياز يا فقير باشند.۲۹۵ (در هرحال، عدالت) خدا بر آندو (طرف اختلاف- يا فقير و غني) سزاوارتر است. پس پيرو هواي نفس (تسليم تمايلات نفساني) مباشيد كه (از حق) عدول كنيد۲۹۶ و اگر به انحراف كشيده شويد۲۹۷ يا (از بيان حق) روي گردانيد، پس (بدانيد كه) مسلماً خدا بر (جزئيات) آنچه مي‌كنيد كاملا باخبر است.۲۹۸

۱۳۶ - اي كساني كه (به ظاهر) ايمان آورده‌ايد، به خدا و رسولش و كتابي كه بر رسولش نازل كرده (قرآن) و كتابي كه پيش از آن فرستاده۲۹۹ (به راستي) ايمان بياوريد، و هركس به خدا و فرشتگانش و كتابها و رسولان او و روز رستاخيز كفر ورزد (انكار كند و با آنها درافتد)، به گمراهي بس دور و درازي افتاده است.۳۰۰

۱۳۷ - بي‌گمان كساني كه ايمان آوردند سپس كفر ورزيدند و باز ايمان آوردند و سپس (در تجربه‌اي ديگر) كفر ورزيدند، سپس در كفر فزوني يافتند،۳۰۱ خدا نه بر آن است كه آنها را بيامرزد، نه آنكه به راهي رهبريشان كند.۳۰۲

۱۳۸ - به منافقين (دورويان به ظاهر مسلمان) مژده ده كه (با چنين رفتاري) عذابي دردناك (در پيش) دارند.

۱۳۹ - كساني كه (با ترك پيامبر و پيوستن به دشمنان) كافران را به جاي مؤمنان به دوستي (حمايت و سرپرستي) مي‌گيرند! آيا عزّت (برتري و غلبه) را نزد آنان مي‌جويند؟ پس (بدانند) عزّت به تمامي از آنِ خداست.۳۰۳

۱۴۰ - و در اين كتاب (قرآن، اين حكم) بر شما نازل شده است كه چون شنيديد (در محفلي) آيات خدا مورد انكار و استهزاي (گروهي) قرار مي‌گيرد، با آنان منشينيد تا به سخني ديگر درآيند.۳۰۴ بي‌گمان در اين صورت (با حضور رضايت‌آميزتان) مانند آنان محسوب مي‌شويد. محققاً خدا همگي منافقان و كافران را در جهنم گِرد مي‌آورد.۳۰۵

۱۴۱ - همان كساني كه همواره منتظر (حوادث بدي براي) شما هستند.۳۰۶ پس اگر از جانب خدا فتحي نصيب شما گردد، گويند: مگر ما با شما نبوديم؟ (كه نصيبي از غنيمت ببريم)، و اگر براي كافران نصيبي باشد، (به آنها) گويند: مگر ما مواظب شما نبوديم۳۰۷ (هواي شما را نداشتيم) و شما را از (گزند) مؤمنين مانع نشديم!؟ خداوند در روز رستاخيز ميان شما حكم خواهد كرد و خدا هرگز راهي براي (تسلط) كافران بر مؤمنين قرار نداده است۳۰۸ (مگر خودشان مؤمن واقعي نباشند).


۲۸۸ - آيات قبل تماماً در موضوع اختلافات زناشويي، سركشي، اعراض، بي‌عدالتي ميان همسران و توصيه به صلح و آشتي و رعايت احسان و تقوا براي پيشگيري از جدايي و طلاق مي‌باشد. در اين آيه رعايت تقوا را محوري‌ترين پيام همة پيامبران در طول تاريخ و نيز مهم‌ترين توصية قرآني مي‌شمارد.
تقوا پيش نياز و شرط اولية ايمان است؛ تا تقوي به معناي ترمز تحريكات شيطاني و مهار منيّت‌هاي نفس سركش نباشد، نه ايماني حاصل مي‌گردد و نه احسان و انفاق و اخلاقي در ارتباط با خلق خدا پديد مي‌آيد. پيامبران الهي همواره پس از ابلاغ رسالت، مردم را به «تقوا» توصيه مي‌كردند. جملة «إِنِّي لَكُمْ رَسُولٌ أَمِينٌ فَاتَّقُوا اللهَ وَأَطِيعُونِ» كه ۷ بار در سورة شعراء به شكل ترجيع‌بند تكرار شده است، نشانه همين اولويت تقوا مي‌باشد (آيات ۱۰۸، ۱۱۰، ۱۲۶، ۱۴۴، ۱۵۰، ۱۶۳ و ۱۷۹).

۲۸۹ - جملة «وَللّهِ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الأَرْض» در ابتداي آيه، ظاهراً تضميني است بر وعده‌اي كه در انتهاي آية قبل خداوند «وَاسِعًا حَكِيمًا» بر گِره‌گشايي عوارض بعد از طلاق به هر دو طرف داده بود. تكرار اين جمله در انتهاي آيه، ظاهراً در ارتباط با جملة «إِن تَكْفُرُواْ» است كه بي‌نيازي خدا را به كفر و ايمان آدميان نشان مي‌دهد.

۲۹۰ - سومين تكرار جملة «وَللّهِ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الأَرْض» در اين آيات پيامي است براي مؤمنين تا بدانند در توكل و تكيه خود به خداوند، به كسي پناه برده‌اند كه همة جهان هستي منحصراً متعلق به اوست. جمله مورد نظر سه بار ديگر در اين سوره (در آيات ۱۲۶، ۱۷۰ و ۱۷۱) و جمعاً ۲۰ بار در كل قرآن تكرار شده است، البته با نتيجه‌گيري و پيام‌هاي متنوع.

۲۹۱ - اين آيات دهگانه؛ (از آية ۱۲۶ تا ۱۳۵) تماماً با نامي از نام‌هاي نيكوي خدا، كه متناسب با موضوع آيه مي‌باشد، ختم شده است. اين آيه (۱۳۳) نيز با جملة «وَكَانَ اللهُ عَلَى ذَلِكَ قَدِيرًا» و نام نيكوي قدير ختم مي‌شود. خداوند قدير، قدر و اندازه و نظاماتي را در جهان هستي و جوامع انساني جاري ساخته كه ناديده گرفتن و تخطي از آنها با دوام و بقاي آفريده‌ها در تعارض قرار مي‌گيرد. در عالم انساني «تقوا» (Self Control) كه يكي از آنها، بلكه مهمترين‌شان مي‌باشد، نقش كليدي در كانون خانواده (اولين واحد اجتماعي) ايفا مي‌كند و انكار آن، كه اصطلاحاً كفر ناميده مي‌شود، با آثار مخرّب و گسترده‌اش موجب انقراض جامعه و جايگزيني آن با مردمان و نسلي ديگر مي‌شود. در اين آيه چنين انتقالي را به خدا نسبت داده است، حال آنكه خدا به عنوان مسبّب الاسباب و علّت العلل عمل مي‌كند و اين تحوّلات ناشي از بي‌تقوايي خود جوامع مي‌باشد كه از كانون خانواده و اختلافات زن و شوهر آغاز مي‌گردد. تقوا ترمزِ نفس آدمي است، فرد بي‌تقوا همچون ماشين بي‌ترمز فاقد ارزش است، حتي اگر لوكس‌ترين و گران بهاترين باشد.

۲۹۲ - ثواب برخلاف تصور عمومي، الزاماً معناي مثبت و پاداش خير ندارد، ثواب همان محصول و نتيجه نيک و بد اعمال است؛ ثوابِ کاري که در دنيا مي‌کنيم، مزدي است که به دست مي‌آوريم و ثواب آنچه مي‌خوريم، مقدار انرژي است که کسب مي‌کنيم. پس کفر و شرک و ظلم و ستم هم ثواب خود را دارند (مطففين ۳۶، آل‌عمران ۱۴۵، نساء ۱۳۴).

۲۹۳ - ظاهراً از اين آيه به بعد (و شايد آيه قبل) سياق آيات برمي‌گردد و به همان موضوع سرقت يك فرد مسلمان، نسبت دادن آن به يك يهودي مخالف و حمايت و شهادت قوم و قبيلة آن سارق به نفع او (برحسب شأن نزول و گزارشات تاريخي). مرز ميان شرك و توحيد عملي در همين جانبداري‌هاي فردي و اجتماعي است كه بايد بر ميزان و ترازوي عدل انجام شود. نفس آدمي معمولا با دلبستگي به نزديكان، حق را به نفع خودي توجيه و تعيين مي‌كند. چالش بزرگ مؤمن در زندگي، آزاد كردن عدالت از اسارت احساسات و عواطف و منطبق ساختنش با هدايت الهي مي‌باشد.
در زبان عربي به ترازو كه «ميزان» حقوق خريدار و فروشنده را تعيين مي‌كند «قسطاس» مي‌گويند و «قسط» معياري است براي تعيين حق و سهم انسانها در مناسبات اجتماعي و اختلافات فيمابين. قسط و عدل قريب‌المعنا هستند و هردو تقريباً به يك اندازه (۲۷ و ۲۸ مرتبه) در قرآن تكرار شده‌اند. «عدل» كه بيانگر تعادل و تناسب اشياء و امور مي‌باشد، عمدتاً جنبة «كيفيتي» عام داشته و به مناسبات رفتاري و اخلاقي برمي‌گردد، حال آنكه «قسط» تنها در «كميّت‌ها» و امور محسوس و ملموس مثل: سهم و نصيب و توزيع عادلانة حقوق و امكانات اقتصادي كاربرد دارد.

۲۹۴ - ر ك به پاورقي ۱۶۱ همين سوره.

۲۹۵ - بي‌نياز يا فقير بودن مي‌تواند دو عامل متفاوت براي انحراف از عدالت باشد؛ در جوامعي كه ارزش انسانها به ميزان دارايي آنها تعيين مي‌گردد، اغنياء ممكن است در ترازوي داوري كفة سنگين‌تري داشته باشند. فقير بودن نيز ممكن است احساسات و عواطف كساني را، مستقل از حق بودن، به نفع آنها سوق دهد. اما حق مستقل از فقر و غنا مي‌باشد.

۲۹۶ - كلمه «هَويٰ» مقابل «هُديٰ» است. مخالفت با هدايت الهي معنايش ترجيح تشخيص فردي و تمايلات نفساني مي‌باشد، به عنوان نمونه به: اعراف ۱۷۶ (سقوط بزرگترين عالم ديني يهود)، ص ۲۶ (لغزش داود در داوري)، و نيز كهف ۲۸، طه ۱۶ و قصص ۵۰ مراجعه كنيد.

۲۹۷ - «تَلْوُواْ» از ريشة «لَيّ» (تابيدن)، دلالت بر نوعي چرخش از حق و سر باز زدن از اداي حق مي‌كند. گفته مي‌شود تَلْوُوا معناي شهادت به دروغ دارد كه نوعي چرخش به باطل تلقي مي‌شود، و اعراض روي گرداندن از بيان حق است. مشتقات اين كلمه در آية ۷۸ همين سوره و نيز آيات ۷۸ و ۱۵۳ آل‌عمران و ۵ منافقون آمده است.

۲۹۸ - ر ك به پاورقي ۲۲۱ همين سوره.

۲۹۹ - مفرد آمدن «وَالْكِتَابِ الَّذِي» به جاي تورات و انجيل، كه معمولا دركنار هم مي‌آيند، به نظر مي‌رسد ناشي از پيوستگي اين دو كتاب با هم باشد كه در مغرب زمين به نام «عهدين»، يا كتاب مقدس، با هم چاپ مي‌شوند، در واقع تورات مشتمل بر اصول و احكام، و انجيل مشتمل بر اخلاق و بشارت‌ها مي‌باشد. از آنجايي كه اين آيات در سياق حكم و شهادت در داوري است، بيشتر بخش تورات مورد نظر مي‌باشد.

۳۰۰ - رديف كردن اين ارزش‌ها به دنبال فرمان قيام به قسط؛ از ايمان به خدا و رسول و قرآن و كتب پيشين و كفر نورزيدن به خدا و فرشتگان و كتابهاي آسماني و رسولان خدا و آخرت براي چيست و چه هشداري را مي‌خواهد به ما برساند!؟ جز آنكه اولين نتيجه پايبندي به اين ارزش‌ها قيام به قسط است؟ مگر غير از اين است كه فلسفة ارسال رسولان و انزال كتابهاي ديني قيام مردم به قسط بوده است؟ (حديد ۲۵- ...وَأَنْزَلْنَا مَعَهُمُ الْكِتَابَ وَالْمِيزَانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ...). مگر خدا به قسط فرمان نداده است؟ (اعراف ۲۹- قُلْ أَمَرَ رَبِّي بِالْقِسْط...) و مگر داوري روز قيامت بر ترازوي قسط برگزار نمي‌گردد؟ (انبياء ۴۷- وَنَضَعُ الْمَوَازِينَ الْقِسْطَ لِيَوْمِ الْقِيَامَه...)؟

۳۰۱ - در جملة «ثُمَّ ازْدَادُواْ كُفْرًا»، فعل زيادت به نفس كفار، نه خود كفر نسبت داده شده است، نتيجة فعل مورد نظر است، نه خودِ فعل. آنها وجود خود را منكرتر كردند و از حق دورتر شدند.
حرف «ثُمَّ» (سپس) دلالت بر مدّت زمان پس از كفر مي‌كند كه مي‌توانستند به عقل آيند، اما در انكار خود عميق‌تر شدند.
در باب افتعال آمدن فعل «ازْدَادُواْ» (به جاي زادوا)، دلالت بر پذيرش و كِشش به سوي كفر مي‌كند و اين افزايش (به جاي كفر) به خود شخص نسبت داده شده است. گويي روح و روان و شخصيتِ كفرپيشة آنان افزايش يافته است.

۳۰۲ - تكرار سه بار «ثُمَّ» و سه بار كفر در اين آيه، ناظر به مراحل مختلفي از زندگي كفرآميز آنها است. آن فرد سارق و نزديكان به ظاهر مسلمان او، قبلا كافر بودند، سپس مسلمان شدند، در حادثة سرقت با حمايت از باطل مرتكب كاري كفرآميز گشتند، سپس به ظاهر پذيرفتند. چندي بعد با جدا شدن از پيامبر و پيوستن به كفّار مكه، بر كفر خود روز به روز افزودند.
در اين آيه به چند بار ايمان آوردن و كفر ورزيدن، كه دلالت بر «ارتداد مضاعف» مي‌كند، اشاره نموده است، بدون آنكه هيچ كيفر دنيايي براي آن شده كرده باشد! جز آنكه خدا آنها را نمي‌آمرزد، يعني قابليت و استعداد تغيير را براي آن كه در معرض آمرزش قرار بگيرند و به راه سعادتي بروند از دست داده‌اند.
معناي «ارتداد» در قرآن، پشت كردن به همدينان و پيوستن به جبهه دشمن است، كه البته جنبة «عملي» دارد. برخلاف نظرية فقهي كه ارتداد را به انديشه و اعتقاد تعميم مي‌دهد و اصل آزادي عقيده (لا إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ) را نقض مي‌كند. با اين حال، در قرآن هيچ كيفر دنيايي براي ارتداد و الحاد قرار نداده است. علاوه بر اين آيه، آيات ۲۱۷ بقره و ۵۴ سورة مائده نيز در مورد مُرتَد شدگان به همين اكتفا شده است كه: «هر كه از شما كه از دينش برگردد، خدا مردماني را خواهد آورد كه دوستشان دارد و آنها نيز خدا را دوست دارند». ر ك به فصل «ارتداد و آزادي» از كتاب آزادي در قرآن، صفحات ۱۷۴ تا ۱۸۵ از همين قلم.

۳۰۳ - «عِزَّت» دستِ برتر داشتن و شكست ناپذيري است. به زمين بلندي كه آب آن را نمي‌پوشاند عِزاز، و به پادشاهان عزيز گفته مي‌شود. در روزگار و سرزمين‌هاي نا اَمن، هركسي مي‌خواهد خود را به قدرتي و دستگاه و درباري ببندد تا از حوادث زمانه مصّون باشد. پناه بردن مشركين به بُت‌ها نيز ريشه در همين پناهندگي تاريخي داشت (مريم ۸۱- وَاتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللهِ آلِهَةً لِيَكُونُوا لَهُمْ عِزًّا). پناه بردن آن خائنين به مشركان مدينه، به اتكاء حسابي بود كه روي قدرت و غلبة ابوسفيانها بازكرده بودند. در كشور هاي استبداد زده نيز ايجاد ارتباطي با دستگاههاي امنيتي و اطلاعاتي و ساير مراكز قدرت ناشي از همين نياز است.

۳۰۴ - حضور مؤمنين در جمعي كه آيات خدا را به انكار و استهزاء مي‌گيرند، از ديد ناظران تأييد گروه منكران تلقي مي‌شود. علاوه بر آن، منكران را نيز جرأت و جسارت بيشتر و سكوت‌كنندگان را ضعف و ذلّت مي‌بخشد. تعيين مدت اين روگرداني تا «به سخن ديگري مشغول شوند»، عدم ضرورت برخورد با استهزاء كنندگان آيات خدا و حتي قهر و ترك معاشرت با آنان را مي‌رساند و مجوزي است براي نشستن با آنها در صورت ترك تمسخر و توهين! چنين آزادمنشي و سعة صدري، به راستي دلالت بر حفظ حرمت آزادي عقيده و بيان، حتي براي استهزاء كنندگان آيات خدا در قرآن مي‌كند.

۳۰۵ - مخاطب اين آيه مؤمنين‌اند، مشابه همين سفارش را در آية ۶۸ سورة انعام خطاب به رسول مكرم اسلام مي‌يابيم كه در آنجا نيز به ترك موقت جلسه توصيه مي‌كند، اين اعتراضي است محترمانه و معقول نسبت به توهين به باورهاي اساسي خود و عكس‌العملي دفاعي، بدون هيچ تعرضي در به هم زدن جلسه و حتي پاسخگويي به كفرگويي و استهزاي آنها. اين فرمان آزادمنشانه را مقايسه كنيد با عكس‌العمل‌هاي خشن و خونين مسلمانان متعصّب و تنگ نظر نسبت به تبليغات و تعرضات مسموم معاندين. وقتي در قانون اساسي ما براي توهين به مقدّسات (پيامبران و امامان و...) كيفر مرگ قرار داده‌اند، چه انتظاري از گروه‌هاي متعصّب و خشن مي‌رود؟

۳۰۶ - «يَتَرَبَّصُونَ» از ريشة «رَبْص» (انتظار)، با «يَنْتَظِرُون» و «يَتَرَقِّبُون» (مراقب بودن) از نظر معنايي نزديك است؛ با اين تفاوت كه در انتظار عمدتاً آينده‌اي روشن به همراه اميد مورد نظر است و در تَرَبَّص نوعي بدخواهي يا آيندة سخت و تيره. مثل سه يا چهار ماه انتظار زنان مطلّقه يا بيوه (بقره ۲۲۶، ۲۲۸ و ۲۳۴). مشتقات اين كلمه ۱۷ بار و هموراه در باب تفعّل در قرآن آمده است. چشم انتظاري به حوادث بد؛ «رَيْبَ الْمَنُونِ» (مرگ- طور ۳۰) و «الدَّوَائِرَ» (سختي‌هاي روزگار- توبه ۹۸).

۳۰۷ - «نَسْتَحْوِذْ» از ريشة «حوذ» (راندن سريع و احاطه)، دور و بر كسي بودن و احاطه داشتن بر او را مي‌رساند. همچنانكه شيطان بر كساني احاطه مي‌يابد. ظاهراً منظور اين است كه ما هواي شما را داشتيم و مراقبتان بوديم.

۳۰۸ - اين بيان ديگري است از آية ۱۳۹ سورة آل‌عمران: «...وَأَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ». اگر امروز مي‌بينيم كه بسياري از كشورهاي غيرمسلمان و حتي ناباور به خدا و دين، در بسياري از زمينه‌هاي نظامي، صنعتي، علمي، اقتصادي و... بر كشورهاي اسلامي برتري پيدا كرده‌اند، رمز آن را بايد در دو عامل جستجو كرد: ۱- دوري مسلمانان از كتاب خدا و سنّت رسول، ۲- پيشي گرفتن كساني كه در چشم بسياري از مسلمانان كافر و بي‌دين مي‌آيند، در اخلاق، انسانيت، رعايت حقوق زنان و اقليت‌ها، عدالت نسبي اجتماعي، آزادي، امنيت و بسياري از ارزش‌هاي ديني از جوامع اسلامي با دولت‌هاي عمدتاً وابسته و مستبد و مفسد. اين فراز از آخرين وصاياي امام علي(ع) در آستانة شهادت مي‌باشد كه: «خدا را، خدا را (در نظر داشته باشيد) و مبادا در عمل به قرآن ديگران از شما پيشي بگيرند» (وَ اللّهَ اللّهَ فِى الْقُرْآنِ، لايَسْبِقْكُمْ بِالْعَمَلِ بِهِ غَيْرُكُمْ- نامة ۴۷ نهج‌البلاغه).

ترجمه عبدالعلى بازرگان