به نام خداى رحمت‌گستر بر عام و خاص

۱ - اي كساني كه ايمان آورده‌ايد،۱ به پيمان‌ها (مقررات الهي)۲ وفا كنيد؛۳ (گوشت) چهارپايان زبان بسته (گوسفند، گاو و شتر) بر شما حلال است،۴ به غير از آنچه بر شما (قبلا) خوانده شده است۵ (خون و خوك و مردار و... علاوه بر آن) در حالت احرام (مراسم حج) صيد (چهارپايان حلال) را حلال مشماريد. خدا آنچه خواهد حكم مي‌كند.

۲ - اي كساني كه ايمان آورده‌ايد، حرمت نمادهاي خدائي (در مراسم حج)۶ و (ممنوعيت جنگ در) ماه حرام۷ و قرباني‌هاي۸ (هديه شده) و نشاندار۹ را نشكنيد، و (نيز) حرمت راهيان بيت‌الحرام (كانون حرمت‌ها)۱۰ را كه جوياي فزون‌بخشي۱۱ و خشنودي اويند (نگه داريد)، و (اما) زماني كه از احرام بيرون آمديد، (مي‌توانيد آزادانه) شكار كنيد.۱۲ و مبادا دشمني با گروهي كه (در گذشته) شما را از مسجدالحرام بازداشتند، (اينك كه بر آن مكان مسلط شده‌ايد) به تجاوز (و تلافي) وادار كند،۱۳ و (يكديگر را) در نيكي و پرواداري (تسلط بر نفس) ياري كنيد، نه در گناه (خودمحوري و تعصّبات) و تجاوز۱۴ و از خدا پروا كنيد (كه مسلماً) خدا سخت كيفر است.

۳ - (اين موارد) بر شما حرام شده است؛۱۵ مردار، گوشت خوك و آنچه (هنگام ذبح) نام غيرخدا بر آن برده شده باشد،۱۶ يا (بر اثر) خفگي، ضربه، سقوط و شاخ (حيواني ديگر) كشته شده باشد۱۷ و (نيم خوردة) شكارِ درندگان، مگر آن كه (پيش از مردن آن را) ذبح كرده باشيد،۱۸ و آنچه در آستانة بُت‌ها قرباني شده باشد، و تقسيم (گوشت قرباني) به قيد قرعه.۱۹ همة اين‌ها حرمت شكني است.۲۰ امروز كساني كه كفر ورزيدند، از (مقابله با) دين شما نوميد شدند،۲۱ پس از آنها نترسيد و از (نافرماني) من بترسيد.۲۲ امروز دين‌تان را براي شما به كمال رساندم و نعمتم را بر شما تمام كردم۲۳ و تسليم (در برابر خدا) را به عنوان دين براي شما پسنديدم.۲۴ پس (در موارد ذكر شده) هر كس در شدّت گرسنگي، ناچار (به خوردن محرمات) گردد، بدون آنكه قصد سوء استفاده داشته باشد، خداوند بخشندة مهربان است.۲۵


۱ - خطاب «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ» ۱۶ مرتبه در اين سوره تكرار شده است كه بيش از ساير سوره‌ها مي‌باشد. پس از آن سورة بقره (با حجم بيش از دو برابر مائده) با ۱۱ مرتبه تكرار در مرتبة دوم قرار گرفته است. وفور فوق‌العادة اين خطاب در سورة مائده كه در پايان دوران رسالت پيامبر(ص) اسلام نازل شده است، آخرين سفارشات پروردگار را به امتي كه نعمت خود را با تكميل دين بر آنها تمام كرده است نشان مي‌دهد. اين سوره در واقع سورة وداع است.

۲ - «عُقُود» جمع عقد (پيوند و گره زدن)، به طور استعاره به پيمان‌هاي بشري، مثل عقد ازدواج و قراردادها، و نيز به عهد و پيماني كه با خدا، در انجام تكاليفي كه بر عهده داريم، گفته مي‌شود. منظور از «عُقُود» كه در سرآغاز اين سوره آمده، باتوجه به آيات بعدي، يك سلسله احكامي است كه در آخرين سال هجرت در اتمام و اكمال دين نازل شده و مؤمنين با استماع و اظهار اطاعت از آنها، در حقيقت با خدا ميثاقي را امضاء كرده‌اند (مائده ۶). به اين ترتيب محور اصلي اين سوره و موضوعي كه در خلال آيات آن به چشم مي‌خورد، وفاي به عهد و پايبندي به پيماني است كه مؤمنين با خدا بسته‌اند. از كلمات كليدي اين سوره «ميثاق» و اَيمان (تعهد سپردن) مي‌باشد كه در ارتباط با عقود، مقاصد آن را تبيين مي‌نمايند.

۳ - «اوْفُواْ»، از «وَفَيَ»، وفاء و ايفاء، به انجام رساندن كاري به تمام و كمال و بي‌كم و كاست است.

۴ - «بَهِيمَه» از ريشة «بَهَمَ»، با مبهم و ابهام هم‌ريشه مي‌باشد. اين كلمه در قرآن سه بار و هربار با انعام «بَهِيمَهُ الانعَامِ» آمده است. انعام چهارپايانند و بَهِيمَهُ الاَنعَام گروة خاصي از آنان، كه گاو و گوسفند و شتر (انعام ثلثه) شمرده شده‌اند، و در سه آية قرآن نيز (مائده ۱، حج ۲۸ و ۳۴) به آن اشاره شده است. ظاهراً بهيمه بودن آنان، رام و تسليم بودنشان در خدمت انسان است كه نشانة زبان بستگي و كم‌هوشي و تربيت پذيري كمتر آنها (در مقايسه با اسب) مي‌باشد. اسب و الاغ و قاطر در خدمت حمل و نقل و سواري انسانند و بَهِيمَهُ الاَنعَام همة وجودشان خدمت و نعمت و خير است.

۵ - آنچه در اين آيه استثنا شمرده است، قبلا به مسلمانان ابلاغ شده بود. اين موارد چهارگانه (مردار، خون، گوشت خوك و آنچه به نام غير خدا كشته شده باشد) را به ترتيب زمان، در اين سوره‌ها ذكر كرده است: ۱- نحل ۱۱۵ (۲ هجري)، ۲- بقره ۱۷۳ (۹ هجري)، ۳- انعام ۱۴۵ (۱۰ هجري). آيات اولية سورة مائده در آخرين سال و ماه‌هاي پاياني رسالت (۱۱ هجري) نازل شده است (مطابق جدول شمارة ۱۵ كتاب سير تحوّل قرآن).

۶ - «شَعَائِرَ» با شعار و شعور و شعر و... با «شَعْر» (موي سر) هم ريشه‌اند. شاعر کسي است که با نازک‌بيني و «موي»سنجي مي‌سرايد، شعور نيز به درک ظرافت‌ها و نکته‌هاي پوشيده از فهم عوام گفته مي‌شود، و شعائر، اعمال و مناسکي است که شکل نمادين و سمبليک دارد و فهم آنها نيازمند نازک‌بيني و ديدي شاعرانه مي‌باشد. قرآن كلمة شعائر را به غير از مناسك حج در موضوع ديگري مورد استفاده قرار نداده و در سرآغاز آيات مربوط به اين مناسك در سورة حج (آية ۳۲)، كل اين آداب را شعائر شمرده است: ذَٰلِكَ وَمَنْ يُعَظِّمْ شَعَائِرَ اللهِ فَإِنَّهَا مِنْ تَقْوَى الْقُلُوبِ. همچنين زير مجموعة مناسك را شعائر ناميده است:
الف) صفا و مروه- بقره ۱۵۸: إِنَّ الصَّفَا وَالْمَرْوَهَ مِنْ شَعَائِرِ اللهِ...
ب) شتر فربه قرباني- حج ۳۶: وَالْبُدْنَ جَعَلْنَاهَا لَكُمْ مِنْ شَعَائِرِ اللهِ...
ج) بيتوته در مشعرالحرام- بقره ۱۹۸: ...فَإِذَا أَفَضْتُمْ مِنْ عَرَفَاتٍ فَاذْكُرُوا اللهَ عِنْدَ الْمَشْعَرِ الْحَرَامِ...
د) صيد در حالت احرام- مائده ۱ و ۲: ...غَيْرَ مُحِلِّي الصَّيْدِ وَأَنتُمْ حُرُمٌ... لاَ تُحِلُّواْ شَعَآئِرَ اللهِ...

۷ - تعداد ماه‌هاي سال در نظام الهي، ۱۲ ماه است كه در ۴ ماه آن (محرم، رجب، ذيقعده و ذيحجه) جنگ و ستيز حرام شمرده شده است (توبه ۳۶). مشركين سعي مي‌كردند با پس و پيش كردن ماه‌ها، به جنگ و غارت ادامه دهند.

۸ - «هَدْيَ»، قرباني مخصوص مراسم حج است كه گويي به گرسنگان «هديه» داده مي‌شود. در كلمة «هدايت»، رساندن به مقصد مورد نظر مي‌باشد و بردن عروس به خانة داماد را هم «هَدْيُ العَروسِ اِلي بَعْلِها» مي‌گويند، از اين منظر لغوي است كه بردن قرباني به مقصد قربانگاه را هَدي مي‌نامند. اين كلمه ۷ بار در قرآن تكرار شده است كه مفهوم مقصد معين داشتن در آن منظور مي‌باشد؛ هَدْيًا بَالِغَ الْكَعْبَهِ (مائده ۹۵) ، حَتَّىٰ يَبْلُغَ الْهَدْيُ مَحِلَّهُ (بقره ۱۹۶)، وَالْهَدْيَ مَعْكُوفًا (فتح ۲۵).

۹ - «قَلآئِدَ» جمع قِلادَه، از ريشه قَلْد (تابيدن)، طوق يا طنابي است كه به گردن حيوانات در مراسم حج مي‌انداختند تا مشخص گردد كه براي قرباني است نه مصرف شخصي كاروانيان در سفر. تقليد نيز از همين ريشه و نوعي پيروي و سرسپردگي است.

۱۰ - «آمِّينَ» از ريشة «اَمَّ»، آهنگ كسي يا مكاني كردن است. به پيشِ رو اَمام و به رهبر و پيشوا اِمام مي‌گويند. «آمِّينَ الْبَيْتَ» كساني‌اند كه آهنگ خانة خدا را كرده‌اند و به سوي آن روانند.

۱۱ - فضل خدا همان فزون بخشي‌ها و عنايت‌هاي بي‌کران اوست که به تناسب شايستگي آن‌ها به بندگان عطا مي‌کند. كلمة «فضل» دلالت بر زيادت و فزوني مي‌كند، فاضل به كسي گفته مي‌شود كه در دانش فزون علم تر از بقيه است.

۱۲ - كلمة صيد ۵ بار و فقط در اين سوره آمده است. « فَاصْطَادُواْ» فعل امر در باب افتعال (اصطياد)، به شكار پرداختن است. حاجيان در روزگاران گذشته پاي پياده و با شتر راهي كعبه مي‌شدند و در صحرا پرنده و حيوانات قابل شكار، و در دريا ماهي صيد مي‌كردند.

۱۳ - مشركين قريش هنگامي كه بر مكه مسلط بودند، به نيروي نظامي مانع ورود مسلمانان به خانة خدا مي‌شدند و در سال ۶ هجري، هزاران مشتاق عازم از مدينه را، كه راهي دراز در صحرا را با پاي پياده پيموده بودند، در آستانة مكه برگرداندند. قرآن اين عمل ستمگرانه را در آيات متعددي (از جمله: بقره ۲۱۷، انفال ۳۴، حج ۲۵ و فتح ۲۵) محكوم كرده است. پس از فتح مكه توسط مسلمانان، بنا به خصلت ديرينة انتقام و تجاوز، كه هنوز در ميان تازه مسلماناني باقي بود، براي پيش‌گيري از اقدام تلافي جويانه، اين تذكر داده شده است.

۱۴ - در اين آيه، «إِثْمِ وَالْعُدْوَانِ» در تقابل با «برِّ وَالتَّقْوَى» قرار گرفته است. در آية ۹ سورة مجادله نيز عيناً همين تقابل مشاهده مي‌شود. چنين مي‌نمايد كه «اثم» مخالف «برّ»، و «عدوان» مخالف «تقوا» قرار دارد. معناي تقوا و عدوان روشن است؛ اولي پرهيز و كنترل نفس، و دومي، برخلاف آن، تجاوز به حقوق ديگران است. اما «بِرّ»، به نيكي سرشار و بلند نظري و دريادلي گفته مي‌شود (همان‌طور كه «بَر» به دشت وسيع، و« بُر» به گندم پر خير و بركت گفته مي‌شود). پس مي‌توان «اثم» را مخالف آن، يعني تنگ نظري، خودخواهي و بدكرداري دانست. اثم به گناهاني بيشتر اطلاق مي‌گردد كه چنين حالتي در آن‌ها آشكارتر است. مثل زنا، ربا، كم فروشي، كتمان شهادت و امثالهم.

۱۵ - حلال و حرام در ذهنيت اکثر مردم تداعي کننده تکاليف شرعي، و مجاز و غير مجاز شمردن برخي اعمال است. چنين معنائي البته در فرهنگ فقاهتي درست است، اما بار معنائي اين کلمات عام‌تر از چارچوب خاص احکام شرعي است. حلال، همان آزاد و رها کردن و رفع موانع و گشودن گره‌هاست، همچون حل و جذب غذا در بدن، اما حرام تداعي کننده نوعي سدّ و مانع شرعي، طبيعي (مثل ممانعت خاک و هواي کوير از رويش گل و گياه) و قانوني (مثل: ممانعت از رانندگي در حال مستي يا زير ۱۸ سال) و غيره مي‌باشد.
واژه «حرام» ۲۵ بار در قرآن آمده است که ۲۳ مورد آن مرتبط با حريم و حرمت‌هاي مرتبط با حج است. مثل: مسجدالحرام، شهرالحرام، بيت الحرام، مشعرالحرام. سواي اين موارد، آيه ۱۱۶ سوره نحل معناي حلال و حرام «شرعي» دارد و آيه ۹۵ سورة انبياء معناي حرام طبيعي، يعني محال و غيرممکن بودن بازگشت مردگان به دنيا. به طور خلاصه حرام محدوديتي است با قانون شرعي، عرفي يا طبيعي.

۱۶ - «أُهِلَّ» از ريشة «هَلَلَ» (نه حَلّ)، بلند کردن صدا هنگام لبيک گفتن حاجيان در اِحرام بستن، گريه کردن نوزاد هنگام تولد، همچنين شعار سردادن هنگام مشاهده «هلال» ماه نو (آغاز رمضان- عيد فطر) مي‌باشد. مشرکين هنگام قرباني کردن در آستانه بُت‌ها، نام معبود خود را با صداي بلند (هلهله) مي‌بردند و ندانسته رزقي را که خدا روزي آنها کرده، به حساب بُت‌ها مي‌گذاشتند. در نتيجه، توده‌هاي محرومي که از اين قرباني سهمي مي‌بردند، ناآگاهانه دلبسته آن اصنام مي‌گشتند. هدف چنين تحريمي، دعوت به توحيد در عبادت و مبارزه با شرک بوده است، نه عدم رعايت «ذبح شرعي»، که اصلا سخني از شيوه آن در قرآن نيامده است. فعل «أُهِلَّ» علاوه بر اين آيه، سه بار ديگر در قرآن (بقره ۱۷۳، مائده ۳ و انعام ۱۴۵) آمده است.

۱۷ - به آنژين و گلودردي كه مانع تنفس مي‌گردد خُناق مي‌گويند. «مُنْخَنِقَه» به حيواني گفته مي‌شود كه به هر دليلي خفه شده باشد. «مَوْقُوذَهُ» از «وَقَذَ» حيواني است كه با ضربه كشته شده باشد. «مُتَرَدِّيَه» از ريشة «رَدَيَ» (هلاكت)، به حيواني گفته مي‌شود كه از بلندي سقوط كرده و يا عمداً (آنچنان كه در جاهليت مرسوم بود) جانش گرفته شده باشد. «نَطِيحَه» از «نَطَحَ» (شاخ زدن)، به حيواني گفته مي‌شود كه با شاخ حيواني ديگر كشته شده باشد. «وَمَا أَكَلَ السَّبُعُ» نيز از جمله، به گوسفنداني گفته مي‌شد كه توسط گرگ كشته شده باشد. جان دادن حيوانات در انواعي كه ذكر شد، منحصر به دوران جاهليت نيست، در دوران مدنيّت و علم و آگاهي نيز كمپاني‌هاي توليد انبوه براي صرفه جويي در وقت يا استفاده از خون حيوانات و طيور، از شوك الكتريكي، ضربه به سر و بدن، پرتاب و شيوه‌هاي مشابهي استفاده مي‌كنند كه تماماً مشمول اين آيه مي‌شوند.

۱۸ - «ذَكَّيْتُمْ» از «ذَكَوَ»، ذبح كردن حيوان است. اين كلمه فقط يكبار در قرآن آمده است، هم‌ريشه بودن آن با «ذكاوت» (هشياري و تيزفهمي)، دلالت بر ضرورت هشياري و درك و فهم هنگام ذبح حيواني كه خدا آفريده و رزق بندگان كرده مي‌كند.

۱۹ - اگر در زبان جاهليت قرعه‌كشي در تقسيم سهم بيشتر گوشت قرباني با خريد مشترك انجام مي‌شد، امروز در كشوري مثل آمريكا رقم مورد رقابت از مرز ميليارد دلار گذشته است! و چه حرص و هيجاني كه براي به چنگ آوردن اين كيمياي سعادت و خوشبختي!! به خرج داده نمي‌شود و چه اميدهاي كاذبي كه براي رسيدن به اين سراب القاء نمي‌گردد!

۲۰ - «فسق» در زبان عربي، به پاره كردن پوسته محافظ گفته مي‌شود كه موجب «فساد» مي‌گردد. همچون پاره شدن پوست ميوه كه موجب نفوذ ميكرب و فساد و گنديدگي آن مي‌شود. پوستة انسان همان حريم و حدود شرعي و نظامات ايماني است. تقوا نيرويي است كه ما را به محافظت از حريم و حدود مدد مي‌رساند و فسق، پاره كردن آن و تجاوز از مرزهاي مجاز مي‌باشد.

۲۱ - آن روز كساني كه كفر ورزيدند (با شكنجه و قتل و آوارگي مسلمانان را تحت فشار قرار داده بودند)، وقتي آموزه‌هاي قرآن به تمام و كمال رسيد و مسلمانان خودكفا و نيرومند شدند، از ادامة زورگوئي و تسلط بر آنان «مأيوس» گشتند، و امروز بسياري از جوامع اسلامي با دور شدن از آن كتاب و تفرقه و دشمني گسترده و جهالت و جنگ، به دوران جاهليت پيش از اسلام انقلاب كرده و دشمنان تاريخي خود را «شاد و اميدوار» ساخته‌اند.

۲۲ - خشيّت از خدا با خشيّت از مردم نسبت معكوس دارد؛ به ميزاني كه ترس از مقام پروردگار در دل ما بيشتر باشد، ترس از مقامات مسلط بر مردم و مأمورين اطلاعاتي و امنيتي آن‌ها كمتر مي‌شود! اين ارتباط وارونه را، كه اغلب از آن بي‌خبر هستيم، قرآن به دفعات به ما تذكر داده است. از جمله:
احزاب ۳۹- الَّذِينَ يُبَلِّغُونَ رِسَالَاتِ اللهِ وَيَخْشَوْنَهُ وَلا يَخْشَوْنَ أَحَدًا إِلاَّ اللهَ...
زمر ۳۶- أَلَيْسَ اللهُ بِكَافٍ عَبْدَهُ وَيُخَوِّفُونَكَ بِالَّذِينَ مِنْ دُونِه...
آل‌عمران ۱۷۳- الَّذِينَ قَالَ لَهُمُ النَّاسُ إِنَّ النَّاسَ قَدْ جَمَعُوا لَكُمْ فَاخْشَوْهُمْ فَزَادَهُمْ إِيمَانًا وَقَالُوا حَسْبُنَا اللهُ...
مائده ۲۳- قَالَ رَجُلَانِ مِنَ الَّذِينَ يَخَافُونَ أَنْعَمَ اللهُ عَلَيْهِمَا ادْخُلُوا عَلَيْهِمُ الْبَابَ فَإِذَا دَخَلْتُمُوهُ فَإِنَّكُمْ غَالِبُونَ وَعَلَى اللهِ فَتَوَكَّلُوا إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ
مسئله ترس از مردم و ترس از خدا را در آيات ديگري نيز مي‌يابيد. از جمله: احزاب ۳۷، بقره ۱۵۰، نساء ۷۷، انعام ۸۰ و ۸۱، آل‌عمران ۱۷۵، طه ۴۵ و ۴۶.

۲۳ - اين بخش از آيه كه دربارة «اكمال دين و اتمام نعمت» بر مسلمانان است، از نظر تفسيري مورد اختلاف شيعيان و اهل تسنّن مي‌باشد. گروه اول مصداق اين اكمال و اتمام را در «ولايت» علي بن ابيطالب(ع) و نصب مستقيم آن امام براي جانشيني پيامبر مي‌شمارند؛ و گروه دوم بر اين قولند كه هيچ نشانه‌اي در اين آيه، و آيات قبل و بعد از آن، از ولايت و جانشيني فردي معين وجود ندارد و اين آيات ناظر به يك سلسله احكام حلال و حرام مي‌باشد كه با نزول جزئيات روبنائي، دين خدا كامل و نعمت او بر مسلمانان تمام شده است. در اين مورد البته هزاران كتاب در طول تاريخ نوشته شده است كه گمان نمي‌رود تا قيامت هم حل شود. آنچه مهم و مورد رضايت خداست، عمل به اين فرامين و تسليم و تمكين به آن است، حكم اختلافات را بايد به خدا و روز قيامت حواله كرد. وَمَا اخْتَلَفْتُمْ فِيهِ مِنْ شَيْءٍ فَحُكْمُهُ إِلَى اللهِ... (شوري ۱۰)

۲۴ - كلمة «اسلام» (در باب افعال) تسليم كردن نفس خود در برابر فرامين خالق است، اسلام اسم و شناسنامه و هويت تاريخي كه به ارث برده‌ايم نيست، نحوة زندگي و نفس كشيدن در هواي بندگي خداست، در فرهنگ قرآن (به شهادت آيات فراوان)، همة پيامبران و پيروان راستين آنان مسلمان بوده‌اند، هرچند شريعت اسلام هنوز نيامده بود. از منظر قرآني، همة اجزاء جهان تسليم نظامات خدا و به تعبيري مسلمان‌اند. با اين تفاوت كه اسلام آنها تكويني و اسلام ما تشريعي و به انتخاب و اختيار خودمان سپرده شده است.

۲۵ - خوردني‌هاي حرام در قرآن فقط همين چهار مورد است، جالب اين كه شرايط اضطراري نيز «فَمَنِ اضْطُرَّ» چهار بار (در: بقره ۱۷۳، مائده ۳، انعام ۱۴۵ و نحل ۱۱۵) تكرار شده است.

ترجمه عبدالعلى بازرگان