به نام خداى رحمت‌گستر بر عام و خاص

۴ - از تو مي‌پرسند چه چيزهايي بر آنها حلال شده است؟۲۶ بگو پاكيزه‌ها۲۷ و (نيز صيد) سگان شكاري كه از آنچه خدا به شما آموخته است به آنها آموزش مي‌دهيد؛ پس از آنچه براي شما گرفته‌اند بخوريد و نام خدا را بر آن ياد كنيد۲۸ و از خدا پروا داشته باشيد كه بي‌گمان خدا سريع‌الحساب است.۲۹

۵ - امروز پاكيزه‌ها(ي خوردني) و طعام اهل كتاب (يهوديان و مسيحيان) بر شما و طعام شما بر آنها حلال شد۳۰ (مي‌توانيد به مهماني يكديگر برويد، و نيز ازدواج با) زنان پاكدامن مؤمن (مسلمان) و زنان پاكدامن اهل كتاب،۳۱ هرگاه مهريه‌شان را به آنها پرداخته باشيد۳۲ (بر شما حلال است)، با پاكدامني (به قصد ازدواج و تشكيل خانواده) نه شهوت‌راني۳۳ و نه رفيق‌بازي.۳۴ و هر كس ايمان را ناديده بگيرد۳۵ (عملا انكار كند)، اعمالش تباه گردد۳۶ و در آخرت از زيانكاران شود.۳۷

۶ - اي كساني كه ايمان آورده‌ايد، هرگاه (از خواب شبانه) براي نماز برخاستيد، (پيش از آن) صورت و دست‌هاي خود را تا آرنج‌ها بشوئيد۳۸ و (با دست) به سر خويش و پاهايتان، تا برآمدگي دوطرف (قوزك) بكشيد۳۹ (و به نظر اهل تسنن پاها را بشوئيد) و اگر جُنُب بوديد پاك شويد۴۰ و اگر بيمار يا در سفر بوديد، يا يكي از شما از آبريزگاه بازگشت،۴۱ يا با زنان آميزش داشتيد و آب (براي شستشو) نيافتيد، قصدِ زميني پاك (در بلندي) كنيد،۴۲ پس از آن به صورت و دست‌هايتان بكشيد (مسح كنيد). خداوند (با اين احكام) نمي‌خواهد شما را در تنگنا قرار دهد، بلكه مي‌خواهد پاكتان سازد و نعمت خويش را بر شما تمام كند، باشد تا شكر نعمت او بگزاريد.۴۳

۷ - نعمت خدا را بر خود به ياد آوريد و (نيز) پيمان (فطري) او را،۴۴ آنگاه كه گفتيد: شنيديم و مطيعيم، با شما بسته است (توافقي كه با اعتراف زباني و شناخت عقلي با قلم قلبي امضاء كرده‌ايد) و از خدا پروا كنيد (پيمان نشكنيد) كه مسلماً خدا به نهان سينه‌ها آگاه است.۴۵

۸ - اي كساني كه ايمان آورده‌ايد، همواره ايستاده۴۶ براي (دفاع از ارزش‌هاي) خدا، شاهداني۴۷ (نمونه و الگوهايي در عمل) به عدالت باشيد و مبادا دشمني با گروهي (از مخالفان)، شما را به ترك عدالت وادارد.۴۸ عدالت كنيد كه به تقوا (تسلط بر نفس) نزديك‌تر است و از خدا پروا كنيد كه مسلماً خدا بر آنچه مي‌كنيد بس آگاه است.۴۹

۹ - خدا بر كساني كه ايمان آورده و كارهاي اصلاح‌گرانه انجام داده باشند، وعدة آمرزش و پاداشي بزرگ داده است.

۱۰ - و كساني كه كفر ورزيدند (ايمان و عمل صالح را منكر شدند- حق‌پوشي كردند) و آيات ما را دروغ شمردند، آنها ياران (ملازمان و شايستگان) دوزخ‌اند.

۱۱ - اي كساني كه ايمان آورده‌ايد، نعمت خدا را بر خود به ياد آوريد، آنگاه كه مردماني مي‌خواستند بر شما دست يابند (به زور بر شما تسلط يابند)، و خدا دست (قدرت) آنها را از (تسلط بر شما) بازداشت۵۰ و از خدا پروا كنيد و مؤمنان تنها بر خدا بايد توكل كنند (نه قدرت‌هاي برتر روزگار).

۱۲ - خدا از بني‌اسرائيل (نسل ۱۲ فرزند يعقوب) پيمان گرفت و از ميان آنان ۱۲ پيشوا برانگيخت۵۱ و گفت: من با شما هستم؛ اگر نماز برپا داشتيد۵۲ و زكات پرداختيد و به فرستادگان من ايمان آورديد و ياريشان كرديد۵۳ و به خدا وامي نيكو داديد،۵۴ (در اين صورت) حتماً بدي‌هاي شما را مي‌زدايم و به بوستان‌هايي (از بهشت) كه از زير آن نهرها جاري است۵۵ شما را درمي‌آورم. پس هركس بعد از اين (وعده) راه انكار پويد، هرآينه راه ميانه (راست) را گم كرده است.


۲۶ - حلال، همان طور كه (در پاورقي ۱۵) گفته شد، آزاد و رها كردن و رفع موانع و گشودن گِره‌هاست، به طور كلي هر آنچه روي زمين (و هوا و دريا) است حلال است (بقره ۱۶۸) و نيز هرآنچه از دريا صيد مي‌شود (مائده ۹۶)، مگر چهار استثنائي كه قبلا ذكر شد.

۲۷ - قرآن به جاي آنكه ليست هزاران گونه موجودات را، از نظر حلال و حرام ذكر كند، به معيار عقلي «حلال و طيب» اكتفا كرده است (مائده ۸۷ و ۸۸، انفال ۶۹، نحل ۱۱۴). حلال همان قابليت حل و جذب در دستگاه هاضمه، و طيب بودن، دلچسب بودن و پذيرش نفس آدمي است. مصاديق طيب در قرآن عبارتند از: همسران دلپسند (...مَا طَابَ لَكُمْ مِنَ النِّسَاءِ...- نساء ۳)، فرزند مطلوب (...ذُرِّيَّهً طَيِّبَهً...- آل‌عمران ۳۸)، خانة ايده‌آل (...وَمَسَاكِنَ طَيِّبَهً...- توبه ۷۲)، شهر پاك و ديدني (...بَلْدَهٌ طَيِّبَهٌ...- سبا ۱۵)، گفتار دلپسند (...الْكَلِمُ الطَّيِّبُ...- فاطر ۱۰ و ...الطَّيِّبِ مِنَ الْقَوْلِ...- حج ۲۴)، زندگي پاك (...حَيَاهً طَيِّبَهً...- نحل ۹۷)، نسيم مطبوع (...بِرِيحٍ طَيِّبَهٍ...- يونس ۲۲) و همچنين: اثاثيه و اموال مرغوب (نساء ۲)، خاك پاك (مائده ۶)، رزق دلچسب (نحل ۱۱۴). واژة متضاد طيب، خبيث است (آل‌عمران ۷۹، نساء ۲، مائده ۱۰۰، انفال ۳۷).

۲۸ - معمولا حيوان شكار شده با تير و كمان و تفنگ و ساچمه، قبل از رسيدن به دست شكارچي مي‌ميرد، ذكر نام خدا در اين مواقع هنگام خوردن آن است، درضمن با آنكه در فرهنگ ما سگ نجس شمرده مي‌شود، در اينجا هيچ توصيه‌اي به شستن صيد نشده است!

۲۹ - در قرآن جمعاً ۸ بار از «سريع الحساب» و ۲ بار از «سريع العقاب» بودن خدا، عمدتاً در ارتباط با جزای مکتسبات، ياد کرده است. برخی چنين پنداشته‌اند که تجلی اين صفت در روز داوری است و خدا با وجود کثرت بندگان در نسل‌های مختلف، در يک لحظه به حساب‌های ريز و درشت و نيک و بد همه رسيدگی می‌کند و برخلاف حسابرسی‌های دنيايی، تراکم امور کار او را کند نمی‌سازد. اما به نظر می‌رسد اين صفت جاری و دائمی بوده و اختصاص به قيامت نداشته باشد. يعنی هر کردار و رفتار آدمی، بلافاصله ثبت و ضبط می‌شود و نيازی به حسابرسی‌های بعدی، همچون امور دنيايی نيست.

۳۰ - اكثر مفسرين و فقيهان، طعام را همان غذاي متعارف اهل كتاب، كه البته شامل گوشت ذبح شدة آنان مي‌شود، دانسته‌اند، هرچند برخي هم طعام را حبوبات و سبزيجات و ميوه‌جات شمرده‌اند. صرفنظر از اين كه چنين تخصيصي خلاف معناي ظاهري طعام است، خوردن حبوبات اهل كتاب حرمتي قبلا نداشته است كه بعداً آزاد شده باشد.

۳۱ - «مُحْصِنِينَ» وضع حالي است از قرار داشتن در حِصن و حصار و حريم عفت. قلعه و ديوار دور شهر را كه نگهدار ساكنان آن است، حِصن (حشر ۲ و ۱۴) مي‌گويند. زره نيز جنگجويان را از آسيب تير و نيزه حفظ مي‌كند (انبياء ۸۰ - وَعَلَّمْنَاهُ صَنْعَهَ لَبُوسٍ لَكُمْ لِتُحْصِنَكُمْ مِنْ بَأْسِكُمْ...) همچنانكه سيلوهاي گندم، انبار ذخيره و حفظ آن مي‌باشد (يوسف ۴۸ - ... إِلاَّ قَلِيلاً مِمَّا تُحْصِنُونَ). اين موارد كاربرد حقيقي حِصن را نشان مي‌دهند، كاربرد مجازي اين كلمه در قرآن به مراتب بيشتر است؛ مثل حفظ عفت و پاكدامني در غرايز جنسي كه خداوند مريم را به آن ستوده است (تحريم ۱۲ - وَمَرْيَمَ ابْنَتَ عِمْرَانَ الَّتِي أَحْصَنَتْ فَرْجَهَا...). لفظ «محصنات» در قرآن براي زنان ۸ بار و «محصنين» براي مردان ۲ بار به كار رفته است.

۳۲ - «أُجُور» جمع اجر، همان مهريه و كابيني است كه هنگام ازدواج بايد به زنان پرداخت شود، اين حق، به خصوص در دوران گذشته و جوامع مردسالار كه زنان سرمايه و درآمدي نداشتند، بسيار كارساز بوده و قرآن بر اين امر بسيار تأكيد كرده است (نساء ۲۴ و ۲۵، مائده ۵، احزاب ۵۰، ممتحنه ۱۰).

۳۳ - «مُسَافِحِينَ» معنايي كاملا مقابل «محصنين» دارد (نساء ۲۴، مائده ۵). اين كلمه ۴ بار در قرآن به كار رفته كه موردي از آن دربارة «خون ريخته شده» است (انعام ۱۴۵ - ... دَمًا مَسْفُوحًا...) و سه مورد ديگر دربارة اطفاء شهوت جنسي با تخلية فشار غريزي مي‌باشد.

۳۴ - «أَخْدَان» جمع خِدْن، به رفيق يا رفيقه يا دوست پسر و دختر گفته مي‌شود كه بيرون از قرار و قانون شريعت به قصد خوشگذراني انجام مي‌شود. اين كلمه دو بار در قرآن آمده است، در آية ۲۵ سورة نساء در نهي زنان از اين كار، و در اين آيه از نهي مردان هشدار داده شده است. تمايلات جنسي را آفريدگار براي تشكيل خانواده، توليد نسل و تحكيم تعلقات عاطفي ميان همسران قرار داده است، نه هوسبازي و شهوت راني بي‌حاصل و فرساينده.

۳۵ - اين هشداري بسيار جدّي، به خصوص به جوانان، است كه مبادا ايمان خود را در طوفان تمايلات جنسي به باد دهند و دين خود را در قمار اين غريزه ببازند.

۳۶ - اصطلاح «حبط اعمال»، كه ۱۶ بار در قرآن تكرار شده، دلالت بر باطل و بي‌اثر شدن اعمال مي‌كند. هر كسي هر عملي مي‌كند، به خاطر نتيجه و فايده‌اي است كه از آن اراده كرده، پس عمل بايد متناسب با مقصود و منطبق با قواعدي باشد كه لازمه دستيابي به آن است. همچنانكه در تجارت اگر از قواعد علم اقتصاد و تجربيات كسب شده استفاده نكنيم، همه تلاشها‌مان «حبط» مي‌شود و سود مورد انتظار به باد مي‌رود.

۳۷ - در ۳۲ آيه قرآن از خاسرين (و خاسرون) سخن به ميان آمده است كه تفكيك اين موارد و بررسي تحليلي آنها مي‌تواند بسيار آموزنده باشد.

۳۸ - جملة «إِلَى الْمَرَافِق»، حدّ انتهايي شستن دستان را نشان مي‌دهد، متأسفانه اين مسئله كه آب را بايد از آرنج ريخت يا انگشتان، اصل موضوع را، كه محدودة شستشو و تميز شدن است، تحت‌الشعاع قرار داده و موجب اختلافي ميان اهل تسنن و شيعيان شده است. البته جراحان دست‌هاي خود را از سر انگشتان به طرف آرنج زير شير آب قرار مي‌دهند و مي‌شويند، با اين حال به نظر مي‌رسد از آرنج، كه كمتر آلوده مي‌شود، بايد آب ريخته شود (والله اعلم).

۳۹ - مسئله شستن يا مسح كردن پاها نيز از موارد اختلافي ميان فقيهان دو فرقه است كه براي بسياري از پيروان شكل‌گرا، اصل را فداي فرع و هدف را قرباني وسيله كرده است. همة اختلافات بر سر اِعراب روي لام «أَرْجُلَكُمْ» مي‌باشد كه اگر فتحه باشد به «فاغْسِلُواْ» برمي‌گردد و بايد آن را شست، و اگر كسره باشد به «وَامْسَحُواْ» برمي‌گردد و به مسح مي‌توان اكتفا كرد (براي آشنائي به استدلال‌هاي فقهي طرفين بايد به كتاب‌هاي مرتبط با آن مراجعه كرد). هرچند شستن پاها كه معمولا بيشتر عرق مي‌كند و آلوده مي‌شود، منطقي‌تر و مفيدتر به نظر مي‌رسد، ولي همچنانكه در مورد سر به مسح آن اكتفا شده است، سهولت امر و رعايت حال بندگان نيز مورد نظر بوده است. شستن پا نيازمند تداركاتي براي خشك كردن است كه همواره در دسترس نيست، و در مناطق سردسير نيز كندن جوراب و شستن پا كاري دشوار است.

۴۰ - جنابت و اجتناب، از ريشة «جَنْب» (پهلو)، به صورت استعاره، نوعي فاصله و پهلو گرفتن از كسي يا چيزي و دوري كردن از آن را مي‌رساند. كسي كه در خواب يا در مباشرت با همسر خود جُنُب شده باشد، گوئي از طهارت دور شده و بايد خود را قبل از ورود به مسجد براي اقامه نماز پاكيزه نمايد. از آنجايي كه در زمان پيامبر نمازها همواره به جماعت و در مساجد برپا مي‌شده، اين توصيه همچون وضوي قبل از نماز، براي حفاظت بهداشت مكان عبادت و پاكيزه بودن شخص در مجاورت نمازگزاران ديگر بوده است (والله اعلم). هر چند تأثير فردي پاكيزگي نيز از نظر جسمي و روحي قابل انكار نيست. فقيهان در مورد جنابت، غُسل را واجب شمرده‌اند كه شستشوي همة بدن را شامل مي‌شود، اما شستن دست و روي را هم، كه موضعي محدود است، در همين آيه غسل ناميده است و محل شستشو (يا دستشوئي) را نيز «مُغْتَسَل» مي‌گويند (ص ۴۲). در اين آيه به جاي فاغتسلوا (كه در آية ۳۴ نساء آمده)، «فَاطَّهَّرُواْ» آمده است كه (در باب تفعل) دلالت بر طهارت طلبي مي‌كند.

۴۱ - لفظ «غَائِط» كه در آية ۴۳ سورة نساء نيز تكرار شده، از ريشة غوط، دلالت بر گودال و مكاني پست و «مطمئن» از ديد ديگران و با فاصله از محل زيست مي‌كند كه در چادرنشيني و زندگي‌هاي سادة قبيله‌اي براي رفع حاجت به آن سو مي‌رفتند.

۴۲ - «صَعِيدً» به سطح فوقانی زمين (نه درون خاک) گفته مي‌شود که آفتاب بر آن مي‌تابد و مي‌توان بر آن دست کشيد، چه سنگ، چه خاک پاک (نساء ۴۳ و مائده ۶). از لفظ صعيد، كه با صعود و تصاعد هم‌ريشه است، معلوم مي‌شود اين مكان بايد در بلندي نه در مسير رفت و آمد باشد. در زمان و مكاني كه هنوز حوله و دستمال و لوازم بهداشتي وجود نداشت، اگر آبي در دسترس نبود، چاره‌اي جز دست كشيدن بر سنگ‌هاي تميز براي پاك شدن از آلودگي به نظر نمي‌رسيد. اما تيمم اصطلاحي فقهي است، ريشة اين كلمه «يمم» قصد كردن است، همچنانكه آمده است «...وَلا تَيَمَّمُوا الْخَبِيثَ مِنْهُ تُنْفِقُونَ...- بقره ۲۶۷» (هرگز از آنچه نامطلوب است قصد انفاق نكنيد...).

۴۳ - کفر، ناسپاسي، ناديده گرفتن و ضايع کردن نعمت است؛ و شکر، سپاسگزاري از نعمت دهنده، به زبان آوردن آن و بهره‌برداري عملي از نعمت با رضايت صاحب نعمت است. در معناي ريشه‌اي شکر، نوعي فزوني و زيادت است. اين واژه در زبان عربي در موارد: چشمه پُر آب، گاو پر شير، و آسمان پر باران به کار برده مي‌شود که تماماً دلالت بر برکت داشتن و رشد و توسعه و استفاده بهينه از نعمت مي‌کند.

۴۴ - وثاق، بندي است که بار را بر پشت مَرکب مي‌بندند تا سقوط نکند، يا ريسماني که اسيران را مي‌بندند (محمّد ۴)، عروة الوثقي نيز ريسمان ايماني ارتباط با خداست (بقره ۲۵۶ و لقمان ۲۲). کلمه موثّق، که سه بار در سوره يوسف تکرار شده، دلالت بر معناي مجازي اين کلمه در تضمين يک تعهّد مي‌کند. علاوه بر اين آيه، در آيات ۱۲، ۱۳، ۱۴ و ۷۰ اين سوره از ميثاقي كه خدا با يهود و نصاري بسته و از نقض ميثاق آنها ياد كرده است. اين ميثاق ظاهراً همان شريعت و آييني است كه براي مؤمنين نقش قانون اساسي كشور را دارد.

۴۵ - اصطلاح صدر يا صدور، در تمامي ۴۴ موردي که (مستقل يا با ضمائر) در قرآن آمده است، معناي مجازي دارد و نمي‌توان آن را به قفسه سينه ظاهري نسبت داد. صدر انسان، همان ظرفيت روحي اوست که به تعبير قرآن، تنگ‌نظر يا داراي وسعت نظر (ضيق صدر يا سِعِه صدر) مي‌شود (انشراح ۱، حجر ۹۷ و موارد ديگر)، سينه است كه از تنگ‌نظري شفا پيدا مي‌کند (توبه ۱۴، يونس ۵۷)، و امراضي امثال: ترس (حشر ۱۳)، کِبر (غافر ۵۶)، نياز (حشر ۹)، مخفي کاري (نمل ۷۴، غافر ۱۹ و...)، دشمني (اعراف ۴۳)، شيطان در آن نفوذ مي‌کند (ناس ۵)، خدا سينه‌ها را مي‌آزمايد (آل‌عمران ۱۵۴) و آيات خود را در آن وارد مي‌كند (عنکبوت ۴۹) و.... در ضمن ۱۲ بار در قرآن بر عليم بودن خدا بر ذات سينه‌ها تأکيد شده است.

۴۶ - «قَوَّام» بودن بر كسي يا چيزي دلالت بر احساس مسئوليت در برابر مراقبت و پاسداري از آن مي‌كند، همچنانكه فرمود: مردان بر زنان قوّام هستند (الرِّجَالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّسَاءِ...- نساء ۳۴). چنين حالتي را قرآن دو بار ديگر نيز به كار برده است، دربارة خدا و عدالت! اين آيه از دغدغة مؤمن نسبت به مراقبت از موازين و معيارهاي خدايي حكايت مي‌كند و آية ۱۳۵ سورة نساء نسبت به مراقبت از عدالت (...كُونُوا قَوَّامِينَ بِالْقِسْطِ...). غيرتمند بودن تنها بر همسران نيست، خدا و عدالت ناموس مؤمن به شمار مي‌روند.

۴۷ - شاهد بودن، به معناي اُسوه و نمونه قابل پيروي، را در آيات ديگري نيز مي‌توان به وضوح ديد (حج ۷۸ و بقره ۱۴۳). قرآن از مسلمانان خواسته است شاهدي (مدل و الگويي) براي ساير مردم جهان باشند (حج ۷۸، نساء ۴۱ و ۱۳۵، مائده ۸ و ۴۴). قرآن پيامبران را شاهد و شهيد بر امت‌هاي خود معرفي كرده است. بسياري از مترجمان شهيد را گواه و شاهد بر اعمال پيروان خود دانسته‌اند، اما به تصريح قرآن، فقط خدا بر اعمال بندگان آگاه است و پيامبران بر آنچه مردم در پنهان انجام مي‌دادند، در زمان حياتشان بي‌خبر بودند، چه رسد پس از رحلتشان (ن ك به مائده ۱۰۹ و ۱۱۶).

۴۸ - الگوي رفتار خدائي بودن را در دوكفة ترازوي عدالت در ارتباط با دوست و دشمن بايد سنجيد؛ ۱- هرگز كفة خودي (خود، پدر و مادر و خويشاوندان) را سنگين نكنيد، حتي اگر فقير باشند، ۲- هرگز كفة حقوق ديگران را به نفع خود سبك نكنيد، حتي اگر دشمن باشند. زبانة ترازو ميزان حق است. سورة نساء عدالت را دربارة خودي‌ها تعريف مي‌كند و سورة مائده دربارة دشمنان.

۴۹ - مشتقات واژه «خبر» ۵۲ بار در قرآن آمده که ۴۵ بار آن نام نيکوي خبير (معرفه يا نکره) است. خبير کسي است که از تمام جزئيات باخبر است. اصطلاح خِبره بودن در برخي تخصص‌ها از همين روي معمول شده است. نام نيکوي خبير بيش از همه با صفات: لطيف (۵ بار)، حکيم (۴ بار)، عليم (۴ بار)، و بصير (۳ بار) ترکيب شده است که نشان مي‌دهد خبر داشتن مطلق خدا ناشي از توجه به جزئيات نا‌ديدني (معناي لطيف)، حکمت، علم، و بصير بودن است. در ضمن همواره خبير بودن او را نسبت به اعمال آدمي (کارهاي ارادي) شمرده است، به استثناي يک بار افعال (تفعلون - نمل ۸۸)، و يک بار هم ظاهر‌سازي‌هاي ريا‌کارانه (يصنعون- نور ۳۰) و البته دو بار هم به آثار و عوارض (ذنوب) اعمال (اسراء ۱۷ و فرقان ۵۸) پرداخته است.

۵۰ - اين كه منظور كدام نبرد بوده است، مفسرين احتمالات مختلفي داده‌اند، اما اين موضوع چندان مهم نيست و گرنه دقيقاً ذكر مي‌شد. با توجه به سال نزول اين بخش از آيات كه (مطابق جدول شمارة ۱۵ كتاب سير تحوّل قرآن) در سال ۲ هجري نازل شده است، قاعدتاً بايد تلاش و توطئه كافران در دوران مكه براي سلطه يافتن بر مؤمنان مورد نظر باشد، جنگ بدر هم محتمل است (والله اعلم).

۵۱ - «نَقْب» زدن، سوراخ كردن ديوار و مانع براي عبور از آن (كهف ۹۷) و نفوذ و رفت و آمد در شهرهاست (ق ۳۶). نقيب هر قوم كسي است كه با آنها رفت و آمد و ارتباط دارد و سد مشكلات و موانع آنها را مي‌گشايد. اين ۱۲ تن، برگزيدگان از ميان ۱۲ تيرة بني‌اسرائيل بودند كه نقش سرپرستي و سيادت بر آنها را داشتند.

۵۲ - «أَقِيمُوا الصَّلاهَ» همچون اقامه: وزن (سنجش و ترازو در معاملات)، شهادت (به نفع مظلومان)، دين (آئين و مکتب فکري)، وجوه (رويکرد و هدفگيري در زندگي) تماماً جدّي گرفتن، اهميت دادن و اولويت قائل شدن را مي‌رساند. اصولا اقامه (برپا داشتن) در مقابل رها کردن و زير پا گذاشتن است.

۵۳ - «عَزْرْ» ياري رساندن و تعزيز، نصرت با تعظيم و تجليل است، تعزير شرعي، به گفتة اهل لغت، ياري كردن قانون شريعت با تنبيه خلافكاران و طرد عمل آنان است. اين كلمه سه بار در احترام و بزرگداشت پيامبران آمده است (مائده ۱۲، اعراف ۱۵۷، فتح ۹).

۵۴ - اعراب به قيچي، كه با آن پشم گوسفند را مي‌چيدند، «مقراض» مي‌گفتند و قرض دادن نيز در حقيقت بريدن قسمتي از مال و دادن آن به نيازمندان، براي سبك شدن است. اما «قرض الحسنه» كه وام دادني به خدا تلقي شده، انفاقي است كه با منّت و آزار توأم نباشد و قصد قربت و اخلاص بر آن غلبه داشته باشد.

۵۵ - در قرآن ۴۰ بار در وصف بهشت، جمله: «تجري من تحتها الانهار» تکرار شده که نمادي است از جريان داشتن دائمي حيات و سبز و خرمي بهشت. بديهي است چنين وصفي براي ساکنين صحاري سوزان عربستان و مردمان حاشيه کوير بسيار مطبوع‌تر و دل‌انگيزتر بوده تا مردمان ساکن در جنگل‌ها و سواحل درياها. بنابراين به جاي توجه به باغ‌هايي که از زير آن نهرهاي آب جاري است، بايد به ظرف زماني و مکاني و قالب فرهنگي اين آيات توجه كرد و پيام امروزي آن را، که دلالت بر سبز و خرمي زندگي بهشتيان و جريان داشتن دايمي عامل چنان خرمي مي‌کند، دريافت کرد. نهرهاي جاري محصول همان حَسَنات جاري و خير و خدمات مستمري است که مؤمنين در زندگي دنيا داشتند.

ترجمه عبدالعلى بازرگان