به نام خداى رحمتگستر بر عام و خاص
۱۳ - اما به خاطر (در بازتاب) آنکه پيمانشان را شكستند، از رحمت خود دورشان
كرديم۵۶ و دلهاشان را سخت۵۷ (متصلّب و متعصّب) ساختيم. (به همين دليل
است كه) كلمات (خدا در تورات) را از جايگاه خودش (معنايي كه مورد نظر شارع بوده)
منحرف ميسازند۵۸ و بهره و نصيبي از آنچه به آنان گوشزد شده بود را به
فراموشي سپردهاند۵۹ (احكامي را كه با منافعشان سازگاري ندارد ناديده
ميگيرند) و (چنين است كه) پيوسته بر خيانتي از آنان (در توطئه علية مسلمانان و
تحريك مشركين بر ضدّ آنها) آگاه ميشوي،۶۰ مگر عدهاي اندك از آنان. پس
از آنها در گذر و به روي خويش نيار۶۱ كه مسلماً خدا نيكوكاران را دوست
دارد.۶۲
۱۴ - و از كساني كه گفتند (اعلام و ادعا كردند): ما نصراني (نصرت دهندة عيسي مسيح)
هستيم۶۳ (نيز) پيمان گرفتيم (اظهار و اعتراف آنها به ايمان، امضاشان پاي
قرارداد الهي بود)، ولي (آنها نيز) بخشي از آنچه را كه متذكر شده بودند به فراموشي
سپردند (بخشي از انجيل را ناديده گرفتند- بقره ۸۵). پس (در اثر اين خودمحوريها و
ستمگريها) تا روز قيامت دشمني و كينه را همراهشان ساختيم۶۴ و به زودي
(در قيامت) خداوند آنها را از آنچه به تظاهر و ريا انجام ميدادند۶۵
آگاه خواهد كرد.
۱۵ - اي اهل کتاب، فرستادة ما (محمد) نزد شما آمده است۶۶ (او) بسياري از
آنچه را که از کتاب (تورات و انجيل) پنهان ميداشتيد براي شما روشن ميكند۶۷
و از (بيان) بسياري (بنا به مقتضيات زمانه) در ميگذرد،۶۸ بيگمان نور
(هدايت) و كتاب (قانوني) از سوي خداوند براي شما آمده است.
۱۶ - (قرآني كه) خداوند به وسيلة آن كساني را كه در پي خشنودي او هستند۶۹
به راههاي سلامت (از شرّ شيطان و گمراهي) رهبري ميكند و آنها را به اذن خويش۷۰
(نظامات مقدّرش) از تاريكيها(ي جهل و شرك) به طرف نور (آگاهي و ايمان توحيدي) برون
ميآورد.
۱۷ - بيگمان كساني كه گفتند: خدا همان عيسيبن مريم است! كفر ورزيدند (حقيقت را
پوشاندند) بگو: اگر خدا اراده كند مسيح پسر مريم و مادرش۷۱ و همة اهل
زمين را هلاك كند، چه كسي كوچكترين توانايي (جلوگيري از آن را) دارد!؟ فرمانروايي
آسمانها و زمين و هرآنچه ميان آنهاست (فقط) متعلق به خداست (نه عيسي مسيح و نه هيچ
مخلوقي ديگر، اوست كه) آنچه بخواهد (دائماً) ميآفريند و خدا بر هر كاري قدير
(نظامبخش) است.۷۲
۱۸ - يهوديان و مسيحيان گفتند: ما فرزندان و دوستان خداييم!۷۳ بگو: پس
چرا (خدا) شما را به سبب گناهانتان عذاب ميكند۷۴ (دائماً گرفتار عواقب
و آثار سوء اعمال خود ميشويد)؟ بلكه شما نيز بشري از جمله آفريدگان او هستيد
(امتيازي بر ديگر آدميان نداريد)، خدا هر كه را بخواهد (شايسته بداند) ميبخشد و هر
كه را بخواهد۷۵ (سزاوار ببيند) عذاب ميكند (به آثار اعمالش گرفتار
ميسازد). فرمانروايي آسمانها و زمين و هر آنچه ميان آنهاست (تنها) از آنِ خداست و
فرآيند جهان۷۶ (حركت رو به رشد و كمال آنها) به سوي اوست.
۱۹ - اي اهل كتاب، فرستادة ما نزد شما آمده است تا برايتان (حقايقي را) پس از فترتي
از رسولان بيان كند۷۷ (پس از فاصله زماني كه از موسي و عيسي گذشته و
رسولي نداشتيد) تا (در قيامت و در پيشگاه خدا) نگوييد: هيچ بشارت دهنده و هشدار
دهندهاي۷۸ براي ما نيامد (تا خود را اصلاح كنيم)! اينك بشارت دهنده و
هشدار دهندهاي براي شما آمده است و خدا بر هر كاري قدير (نظام بخش) است.
۲۰ - (به يادآر) آنگاه كه موسي به قوم خود گفت: اي قوم من (هموطنانم)، نعمت خداي را
بر خود به ياد آوريد (هرگز فراموش نكنيد) كه ميان شما پيامبراني (براي
راهنماييتان) قرار داد و شما را فرمانرواياني (حاكم بر سرزمين و سرنوشت خويش، پس
از دوران اسارت و ذلّت) قرار داد و چيزهايي به شما بخشيد كه بر هيچ يك از جهانيان
نبخشيده است.۷۹
۲۱ - اي قوم من، به سرزمين مقدسي كه خدا بر شما مقرّر داشته درآييد و (از ترس
دشمنان) به عقب بازنگرديد (فرار نكنيد) كه در اينصورت زيانكار خواهيد شد.۸۰
۲۲ - گفتند: اي موسي، در آن (سرزمين) مردماني زورگو (خودكامه) هستند۸۱
كه تا (به پاي خودشان) از آنجا خارج نشوند، ما هرگز در آن داخل نميشويم! و (البته)
اگر از آنجا بيرون رفتند، ما داخل شدني هستيم.۸۲
۲۳ - (اما) دو نفر از كساني كه (فقط از خدا) ميترسيدند (و از اين نظر) خدا بر آنان
نعمت (شجاعت و دلاوري) بخشيده بود،۸۳ گفتند: بر آنان (همان قوم جبّار)
از دروازه (ورودي شهر) درآييد،۸۴ پس همين كه بر آن درآمديد، مسلماً
پيروز خواهيد شد و (تنها) بر خدا بايد توكل كنيد، اگر (به راستي) مؤمن هستيد (مؤمن
نبايد جز از خدا بترسد).
۲۴ - گفتند: اي موسي، (اين را بدان كه) تا آنها در آن (سرزمين) هستند، ما هرگز داخل
شهر نميشويم! تو و پروردگارت برويد بجنگيد، ما همين جا نشستهايم (تا ببينيم چه
ميشود).۸۵
۲۵ - (موسي) گفت: پروردگارا، من تنها اختيار خودم و برادرم را دارم، پس (با چنين
نافرماني عمومي، خودت) ميان ما و اين قوم قانونشكن۸۶ جدائي افكن (يكسان
به گناهمان مگير).
۲۶ - (خدا) گفت: پس (با چنين ضعف و زبوني، ورود به سرزمين مقدس) تا چهل سال بر آنها
حرام است،۸۷ (و در اين مدّت) آنان در اين سرزمين (صحراي سينا) سرگردان
خواهند ماند، پس بر (سرنوشت) مردم قانونشكن تأسف مخور.
۵۶ - «لَعْن»، راندن كسي از خود و دور كردن اوست.
لعنت آدميان لفظي است و جنبة نفرين دارد، اما لعن الهي، دور كردن گمراهان از
رحمت خود در بازتاب عمل خود آنها (كفر، نفاق، ستم، فساد و تباهي و...) ميباشد.
در واقع لعنت خدا مثل دستِ رد زدن معلم به شاگرد مردود براي رفتن به كلاس
بالاتر است كه نه از دشمني، بلكه از حكمت و حمايت از حق ناشي ميشود.
۵۷ - قساوت را سنگدلي گفتهاند که مقابل لينت (نرمي و انعطاف پذيري) دل است و
آيه ۲۳ همين سوره نيز به آن اشاره دارد. اين واژه که ۷ بار در قرآن تکرار شده،
حکايت از بيماري و مرضي ميکند که قابليت تغيير و دگرگوني را از دل آدمي زائل
ميکند و تعصّب و تصلب را جايگزين آن ميسازد. چنين تعبيري، البته تمثيلي است
براي فهم ما و شناختي که از سختي سنگ داريم. آية ۷۴ سورة بقره قساوت قلبي
بنياسرائيل در آن دوران را به سنگ تشبيه كرده و از آن نيز سختتر شمرده است.
در اين تمثيل سه حالت براي سنگ كوهستان بيان كرده است: ۱- سنگهائي كه نهرهاي
فراوان از دل آنها جاري ميشود. ۲- سنگهائي كه تِرَك خورده و آبي از آن
ميتراود. ۳- سنگهائي كه در اثر فرسايش از قلة كوه به دامنه هبوط ميكنند. اين
مثالها البته استعاره و براي بيان معاني ديگري است. از نظر پزشکي نيز از دست
دادن انعطاف رگهاي قلب را نيز «تصلب شرائين» ميگويند که موجب سکته ميشود ر.
ک. به مقاله «اشارات قرآن به بيماريهاي قلبي» در کتاب «پژوهشي در پرتو قرآن» ج
۱، ص ۱۲۱ از همين قلم.
۵۸ - تحريف، از حرف (طرف و جانب اشياء و امور)، نوعي يك سويه نگري و توجيه سخن
در جهت منافع خود است. تحريف كلام خدا، منحرف كردن آن از معنايي است كه مورد
نظر شارع بوده است و قرار دادن آن در سمت و سويي كه مطلوب گوينده و موجه سازندة
نظر شخصي اوست.
۵۹ - «حَظ» همان بهره و نصيبي است كه به هر كس ميرسد. مثل سهم ارث (نساء ۱۱)،
بهرة ثروت دنيايي (قصص ۷۹). حظ از تذكرات، پند و عبرتي است كه بايد از آنها
گرفت.
۶۰ - اشارهاي است به سران قبايل يهودي اطراف مدينه كه تعصّبات ديني و قومي و
منافع طبقاتي آنها موجب شده بود برخلاف انتظاري كه از قومي شريعتمدار ميرفت،
با مشركين مكه و قبايل ديگر عليه پيامبر اسلام متحد شده بودند و توطئههايي را
براي ريشهكن كردن نهال نوپاي اسلام برنامهريزي ميكردند.
۶۱ - «صفح»، از صفحه روي يا صفحة دل، پاک کردن آثار رنجش از مشرکان، و به
اصطلاح، به روي خود نياوردن و گذشتي کريمانه ميباشد که يک گام بالاتر از عفوي
است که فراموش نشود و به بايگاني دل سپرده گردد. اما جميل، که دلالت بر زيبايي
و حُسن رفتار ميکند، صفتي است که قرآن آن را در صبر و تحمل رفتار کسي که بدي
کرده (يوسف ۱۸ و ۸۳، معارج ۵)، رها ساختن به زيبايي و نيکويي زنان مطلقه (احزاب
۲۸ و ۴۹)، درگير نشدن و کنارهگيري از مکذبين مرفه (مزمل ۱۰) و بالاخره به روي
خود نياوردن از انکار آخرت (حجر ۸۵) به کار برده است.
۶۲ - دوست داشتن يا نداشتن ما امري قلبي است و معلوم نيست هميشه به عمل منتهي
شود. اما در مورد خدايي که منزه از احساسات دوستي و دشمني بشري است، اين اوصاف
به صورت مجازي براي فهم آدميان به کار رفته است، ثانياً آثار عملي تکويني و
تأثير مسلم بيروني دارد. فعل «يحب» جمعاً ۴۰ بار (عدد کمال) در قرآن به خدا
نسبت داده شده است: ۱۷ بار «يحِبُّ» (درباره: محسنين، متقين، مقسطين، صابرين،
متوکلين، توابين، مطهرين، الذين يقاتلون في سبيله صفاً) و ۲۳ بار «لا يحِبُّ»
(درباره: ظالمين، مسرفين، خائنين، مستکبرين، مفسدين، معتدين، کافرين، فرحين
و...).
۶۳ - اشارهاي است به اجابت حواريون به ياريطلبي عيسيبنمريم در راه خدا و
اعلام آگاهانه اينكه ما ياران خدا هستيم. صف ۱۴ - يَا أَيُّهَا الَّذِينَ
آمَنُوا كُونُوا أَنْصَارَ اللهِ كَمَا قَالَ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ
لِلْحَوَارِيِّينَ مَنْ أَنْصَارِي إِلَى اللهِ قَالَ الْحَوَارِيُّونَ نَحْنُ
أَنْصَارُ اللهِ...، آلعمران ۵۲ - فَلَمَّا أَحَسَّ عِيسَىٰ مِنْهُمُ
الْكُفْرَ قَالَ مَنْ أَنْصَارِي إِلَى اللهِ قَالَ الْحَوَارِيُّونَ نَحْنُ
أَنْصَارُ اللهِ آمَنَّا بِاللهِ وَاشْهَدْ بِأَنَّا مُسْلِمُونَ.
۶۴ - « أَغْرَيْنَا»، از ريشة غرو (چسبيدن و الصاق)، دشمني و كينهاي است كه
گويي به دل ميچسبد و جزء شخصيت فرد و جامعه ميگردد و تا ابد از آن جدا
نميشود.
۶۵ - ميان فعل «يصنعون» با يعلمون و يفعلون تفاوت ظريفي است؛ يصنعون که با صنعت
و تصنع هنرمندانه همريشه است، به رفتاري گفته ميشود که براي فريب مردم با
ظاهري آراسته و حق به جانب و هنرمندانه انجام ميشود. همچون ريا کاري، تصنع و
تقدّسگرايي ظاهري دکان داران دين (مائده ۶۳).
۶۶ - در اين آيه، و نيز آية ،۱۸ اهل كتاب به گونهاي مخاطب قرار گرفتهاند كه
گويي قرآن به طور اختصاصي براي هدايت آنها در تكميل تورات و انجيل آمده است.
چنين صميميت و صراحتي از اين روست تا احساس نكنند با خدايي ديگر و كتاب هدايتي
متعلق به مردماني ديگر طرف هستند. مدير مدرسه نيز وقتي كتاب و معلم كلاس بالاتر
را در سال جديد به آنها معرفي ميكند، آن را متعلق به خودشان ميشمارد.
۶۷ - يهوديان با تورات برخورد گزينشي داشتند، هرآنچه را كمخرج و بيزحمت بود و
با تمايلات آنها سازگاري داشت ميپذيرفتند و بقيه را ناديده ميگرفتند، از جمله
بشارت به رسولان بعدي و ضرورت حمايت از آنها را كه با تعصّبات قوميشان منطبق
نبود. چنين شيوهاي به تعبير قرآن، اوراق كردن يك كتاب يكپارچه و هماهنگ است:
انعام ۹۱ - ...قُلْ مَنْ أَنْزَلَ الْكِتَابَ الَّذِي جَاءَ بِهِ مُوسَىٰ
نُورًا وَهُدًى لِلنَّاسِ تَجْعَلُونَهُ قَرَاطِيسَ تُبْدُونَهَا وَتُخْفُونَ
كَثِيرًا...
۶۸ - پيامبر اسلام از بيان كدامين احكام مخفي شده توسط بنياسرائيل و به چه
دليل صرفنظر كرده است؟ برخي از آيات، كتمان آنها نسبت به پيامبر اسلام و شريعت
نوين را نقل كرده است (از جمله: بقره ۴۲، ۱۴۰، ۱۴۶ و آلعمران ۷۱)، و برخي
ديگر، كتمان بخشهايي از احكام تورات و بيان نكردن آن را در جلب رضايت مريدان
وجوهات پرداز (آلعمران ۱۸۷). آيا پيامبر اسلام از بيان آنچه مربوط به بشارت
بعثت خود بود صرفنظر كرده بود، يا احكامي مربوط به قرون گذشته كه به تناسب
مقتضيات جديد بايد كنار گذاشته ميشد؟ (والله اعلم).
۶۹ - در اين آيه (و آيات ۱۶۲ و ۱۷۴ آلعمران) از «تبعيت از رضوان الله» (پيروي
از خشنودي خدا) سخن گفته و در آيات بيشتري از «ابتغاء رضوان الله» (پيجويي
خشنودي خدا) از جمله: بقره ۲۰۷ و ۲۶۵، نساء ۱۱۴، فتح ۲۹، حديد ۲۷، حشر ۸،
ممتحنه ۱، تحريم ۱.
بديهي است به كار بردن كلمات خشم يا خشنودي براي خدا، جنبة استعاره دارد. منظور
از جلب رضايت خدا، پيروي از احكام و پرهيز از خشم او، يعني خويشتنداري از
ارتكاب گناه است.
۷۰ - «اذن» را با تسامح اجازه ترجمه ميکنند، اما هر اجازهاي دو طرف دارد؛ آن
که اجازه ميگيرد و آن که اجازه ميدهد. و گرنه اجازه گرفتن معنا ندارد! اذن
خدا همان نظاماتي است که در جهان مقرر داشته و چراغ سبزي است که وقتي رهرو به
آن ميرسد، اذن عبور ميدهد. به تعبير قرآن، هر زمين پاکي به اذن پروردگارش
نبات خود را ميروياند (اعراف ۵۸). نور و گرماي خورشيد و باران و هواي پاک، اذن
خدايند، اگر خاک آلوده نباشد، اجازه رشد ميگيرد و استعدادهاي درون خود را
آشکار ميسازد. به قول مولوي:
کِشت جان را کـَش جواهر مضمر است
ابر رحمت پُر ز آب کوثر است
دعوت پيامبران نيز جز با آمادگي مردم و پذيرش قلبي آنان، که روي ديگر سکه اذن
الله است، تحقق نمييابد. اين همان «لا اکراه في الدين» و ضرورت آزادي انديشه
است.
۷۱ - خداوند عيسي مسيح را در قرآن ۲۵ بار به عمد «عيسيبنمريم» ناميده است! تا
هم شُبهه پسر خدا، يا خود خدا بودن او را نفي كند و هم مريم را از اتهامي كه بر
او زدند مبرا شمارد. در اين آيه (و آية ۵۰ مؤمنون) «ابْنَ مَرْيَمَ وَأُمَّهُ»
را (به جاي عيسي و امّه) به كار برده است تا بيشتر چنان سوء تفاهمي رفع گردد.
۷۲ - «قدير» از ريشه «قدر» به معناي سازماندهي، اندازهگذاري و نظامبخشي است
که البته پايه يا محصول قدرت و توانايي ميباشد.
۷۳ - چنين خود بزرگبيني و تكبّر نژادي را در بقره ۸۰ و آلعمران ۲۴ نيز به
وضوح ميبينيد.
۷۴ - منظور از «عذاب»، همان محروميت از محصولِ تلاش و دست خالي ماندن است،
همچون باغداري که محصول باغش را، که نتيجه يک سال زحمت و تلاش و خرج و هزينه
است، سيل يا سانحهاي به کلي نابود سازد و هستياش را به باد دهد (قلم ۲۷ تا
۳۳). نسبت دادن فاعل عذاب به خدا، در حالي که خود شخص عامل آن بوده است، به
دليل ختم شدن همه تحولات به خداست.
۷۵ - معناي «من يشاء» كه «به هر كه خواهد» ترجمه ميشود، ممكن است با «دلبخواه»
مصطلح در زبان فارسي اشتباه گرفته شود، اما مشيّت خدا همان نظامات و قوانين
اوست كه هر كس خود را با آن هماهنگ سازد سود ميبرد. در مدرسه نيز معلمان هر كس
را بخواهند قبول يا ردّ ميكنند، اما نه به دلخواه، بلكه بر اساس لياقتها.
براي شناخت بيشتر موارد مغايرت مشيّت خدا با تشخيص و خواست آدميان، به نوشتة
«بد خداشناسي»، مبحث: «اگر خدا ميخواست»، صفحات ۷۷ به بعد کتاب «پژوهشي در
پرتو قرآن» ج ۲، از همين قلم، مراجعه نماييد.
۷۶ - معناي «صيرورت»، شدن و تحول يافتن و رسيدن است، اهل لغت مصير را مصدر ميمي
و اسم مکان معنا کردهاند، يعني بازگشتگاه. اما مصير با مرجع و مسير فرق دارد؛
در اين واژه، توجه به سرانجام تحولات و محصول فرآيند مورد نظر است. مشتقات اين
واژه ۲۹ بار در قرآن تکرار شده است. مثل: الي الله تصير الامور (امور به سوي
خدا برميگردد)، اليک المصير، الي الله المصير، الي المصير، الينا المصير، بئس
المصير، ساءت مصيرا، مصيرکم الي النار.
۷۷ - مشتقات «فَتَرَ» (در يفَّرُ عَنْهُم) که سه بار در قرآن تکرار شده است،
نوعي تعطيل موقت و فترت ميان دو مرحله را نشان ميدهد. در دو مورد ديگر (انبياء
۲۰ و زخرف ۷۵) از بيوقفه و بيفاصله بودن عبادت فرشتگان يا عذاب كافران سخن
ميگويد.
۷۸ - دو نقش اساسي پيامبر اسلام «مبشر و منذر» (يا بشير و نذير) بودن اوست كه
مفهوم تشويق و تذكر توأمان دارد، تشويق كساني كه راه حق ميپويند و تذكر به
كساني كه بيراهه ميروند. بشارت (از بشره= پوست) شادماني در چهرة نيكان نشاندن،
انذار، هشدار دادن به عواقب بدكاران و آثار انحراف آنان است.
۷۹ - در اينجا برخورداري از چيزهايي را كه منحصر به اين قوم بوده ذكر نكرده و
به اجمال گذرانده است، مفسرين از جمله به بهرهمندي از «من و سلوي»، معجزه
شكافته شدن نيل و نجات از فرعون، جاري شدن ۱۲ چشمه و مشابه آن اشاره كردهاند،
ميدانيم پيش از موسي، معاصران هيچ پيامبري هنوز به چنان رشد و آمادگي نرسيده
بودند تا امتي را بر اساس احكام شريعت تأسيس كنند. آيا نميتوان گفت چنين
امتيازي قبلا نصيب هيچ امتي نشده بود؟
۸۰ - سرزمين مقدس (شامات) همان منطقه و مهد پيامبران بزرگي از نسل ابراهيم،
يادآور مجاهدتهاي آنان در راه توحيد و حاوي آثاري از اماكن عبادي آنان بوده
است كه توسط جباراني به اشغال درآمده بود، بنياسرائيل در اصل متعلق به همين
سرزمين بودند و اقامتشان در مصر، پس از هجرت يوسف و انتقال خاندانش به آن
سرزمين رخ داده است. سرزمين مقدس شامل فلسطين و اطراف آن (سوريه و اردن فعلي)
ميباشد.
۸۱ - صفت جبار در مورد انسانها مذموم است زيرا تنها خداست كه «جبران كننده»
نواقص و نيازهاي بندگان و جاري كننده اراده خويش بر خلق است (مراجعه به كتاب
«اسماء الحسني» از همين قلم). جباريّت به اصطلاح امروزي، معادل ديكتاتوري،
استبداد و خودكامگي ميباشد.
۸۲ - آن قوم جبار برحسب آنچه در تورات آمده و مورخين گزارش دادهاند، «عمالقه»
بودهاند.
۸۳ - در مورد پارادوكس رابطة معكوس ترس از خدا و ترس از دشمنان به پاورقي ۲۲
همين سوره نگاه كنيد.
۸۴ - منظور از «باب» كه با الف لام معرفه «الْبَابَ» آمده است، ظاهراً بايد
دروازه شهر باشد. آدمهاي ترسو اگر هم بخواهند درگير شوند، به حاشيه و حوالي
خود را مشغول ميكنند، اما حمله به قلب دشمن يا دروازة شهر، دلالت بر اعتماد به
نفس و جرأت و دلاوري ميكند و روحية طرف مقابل را تضعيف مينمايد. نقطة ضعف
دشمن اتفاقاً همان جايي است كه تصور ميشود نقطه قدرت اوست! در جوامع استبداد
زدة امروز نيز مستبد اصلي را نشانه گرفتن به مراتب مؤثرتر از انتقاد از
اطرافيان و نيروهاي تحت فرمان ميباشد.
۸۵ - گويا با معجزات متعددي كه موسي در دوران اسارت بنياسرائيل در مصر و پس از
آن عرضه كرده بود، قوم او بدعادت شده بودند!!
۸۶ - معنای «فسق» خروج از حريم و حدود و نظاماتي است که خدا مقرّر کرده است و
نوعي عصيان و قانونشکني و دريدن پرده و پوسته محافظ محسوب ميشود. فسق ابليس
خارج شدن از صف سجده کنندگان و نقض امر الهي بود.
۸۷ - حلال و حرام در ذهنيّت اکثر مردم تداعي کننده تکاليف شرعي، و مجاز و غير
مجاز شمردن برخي اعمال است. چنين معنايي البته در فرهنگ ديني درست است، اما بار
معنايي اين کلمات عامتر از چارچوب خاص احکام شرعي است. حلال، همان آزاد و رها
کردن و رفع موانع و گشودن گرههاست، همچون حل و جذب غذا در بدن، اما حرام تداعي
کننده نوعي سدّ و مانع شرعي، طبيعي (مثل ممانعت خاک و هواي کوير از رويش گل و
گياه) و قانوني (مثل: ممانعت از رانندگي در حال مستي يا سنّ زير ۱۸ سال) و غيره
ميباشد. منظور از حرام بودن ورود به بيتالمقدس در اينجا بايد همان «محروم»
شدن بنياسرائيل به دليل زبوني خودشان باشد، نه حرمت شرعي. كماآنكه در آية ۹۵
سورة انبياء بازگشت مجدد جوامع هلاك شده به دنيا را «حرام» (غيرممكن) شمرده
است.
ترجمه عبدالعلى بازرگان