به نام خداى رحمت‌گستر بر عام و خاص

۳۶ - بي شك كساني كه (به حقايق نازل شده از سوي خدا) كافر شدند، اگر صاحب همة ثروت‌هاي زمين هم باشند و (بخواهند) با همانند آن (دو برابر) فديه دهند (جريمه بپردازند) تا از عذاب روز قيامت برهند، از آنان پذيرفته نخواهد شد۱۱۴ و عذابي دردناك (از عوارض اعمالشان) خواهند داشت.

۳۷ - پيوسته مي‌خواهند از آن آتش (كه از قلبشان زبانه مي‌كشد) برون آيند، در حالي كه (به دليل ذاتي بودن و زمينه داشتنش در نفس خودشان) از آن بيرون‌شدني نيستند۱۱۵ و عذابي پايدار (نه عارضي و موقت) دارند.۱۱۶

۳۸ - دست مرد يا زن سارق را به سزاي عملشان، به عنوان عقوبت الهي ببُريد۱۱۷ (دستشان را از تكرار دزدي كوتاه كنيد) و خداوند عزتمند فرزانه است.

۳۹ - اما كسي كه پس از ستمش (سرقتي كه كرده) توبه كند و (با پس دادن مال مسروقه، ظلم خود را) اصلاح نمايد، در اين صورت، حتماً خدا توبة او را مي‌پذيرد، مسلماً خدا آمرزندة مهربانست.۱۱۸

۴۰ - آيا ندانسته‌اي كه فرمانروايي آسمان‌ها و زمين از آنِ خداست (نه هيچ معبودي ديگر و او) هر كه را بخواهد (سزاوار ببيند) مجازات مي‌كند و هر كه را بخواهد (شايسته بداند) مي‌بخشد (پس شما نيز در بخشيدن ترديد نكنيد)،۱۱۹ و خدا بر هر چيز اندازه گذار (نظام‌بخش) است.۱۲۰

۴۱ - اي رسول، مبادا كساني كه در كفر (انكار حقايق ديني) مي‌شتابند تو را اندوهگين كنند، از (همان) كساني (منافقاني) كه به زبان اظهار ايمان كردند و(لي) دلهاشان ايمان ندارد،۱۲۱ و (نيز) از يهودياني كه گوش بسيار شنوايي براي شنيدن دروغ(هاي متوليان متكبّر و مالدوست خود) دارند،۱۲۲ (آنان) تيزگوشاني (خبرچين‌هاي جاسوسي) براي كساني هستند كه خود نزد تو نيامده‌اند؛۱۲۳ (آن متوليان پشت پرده) كلام (الهي) را پس از جا افتادن (تفهيم شدن عمومي) آن از منظور و معناي اصلي‌اش منحرف مي‌سازند؛۱۲۴ (به جاسوسان خبرچين) مي‌گويند: (هنگامي كه نزد محمدص رفتيد) اگر اين (حكم مطابق نظر ما را) دريافت كرديد، بپذيريد وگرنه حذر كنيد (مبادا تحت تأثير قرار گيريد). آن را كه خدا به فتنه‌اش اراده كرده باشد (به دليل خيانت، به آزمون بلا افكنده باشد)، تو در برابر خدا هيچ كاري نتواني كرد. آنان كساني‌اند كه خدا نخواسته دلهاشان را (از زنگار زشت‌كاري‌ها) پاك كند.۱۲۵ براي آنان در دنيا خواري و در آخرت عذاب عظيمي است.۱۲۶

۴۲ - (آنان) بسيار شنواي دروغ (ادعاي برتري قومي و نژادي متوليانشان) و حرام خواران۱۲۷ حرفه‌اي هستند.۱۲۸ پس اگر (براي داوري) نزد تو آمدند، ميانشان داوري يا بي‌اعتنايي كن.۱۲۹ اگر از آنان روي گرداندي (مطمئن باش) هرگز زياني به تو نتوانند رساند.۱۳۰ ولي اگر داوري كردي، به عدالت ميان‌شان حكم كن كه خداوند دادگران را دوست مي‌دارد.۱۳۱

۴۳ - و چگونه تو را به داوري مي‌گزينند، حال آنكه تورات در اختيار آنان است كه حكم خدا در آن (آشكار) است؟ آنگاه با وجود آن (كه چنين ميزان و معياري در اختلافات دارند، از آن) روي برمي‌تابند و چنين كساني مؤمن (واقعي) نيستند.

۴۴ - ما تورات را فرستاديم كه در آن هدايتي و نوري است كه (پس از موسي) پيامبراني كه تسليم (حكم خدا) بودند، مطابق آن ميان يهوديان حكم مي‌كردند۱۳۲ و (همچنين) ربانيّون۱۳۳ (خداپرستان خالص) و عالمان۱۳۴ به خاطر مسئوليتي كه در حفاظت از كتاب خدا (تورات) به آنها سپرده شده بود، و خود نيز بر آن شاهد (نمونه و الگوي عملي) بودند (مطابق آن حكم مي‌كردند). پس (در بيان قاطع حكم الهي) از مردم نترسيد (از هوچيگري متعصّبان عوام و تهديد متولياني كه منافع‌شان به خطر افتاده بيم نداريد) و تنها از من بترسيد و آيات مرا به بهايي اندك مفروشيد كه هركس (از يهوديان) طبق آنچه خدا نازل كرده (تورات) حكم نكند، پس چنين كساني (به راستي) كافرند (حقيقت روشني را عمداً انكار مي‌كنند).

۴۵ - و بر آنان (در تورات) مقرّر داشتيم كه جان در برابر جان، چشم در برابر چشم، بينى در برابر بينى، گوش در برابر گوش و دندان در برابر دندان و (نيز) هر زخمي قصاص (كيفر مساوي) دارد.۱۳۵ پس هر كس (با وجود حق قصاص) با گذشت خود صداقت (ايماني) به خرج دهد۱۳۶ (به توصية عفو و بخشش الهي صادقانه عمل كند)، پس چنين گذشتي (پاك كننده و) پوشاننده‌اي براي (گناهان پيشين) او خواهد بود۱۳۷ و (در جهت مقابل نيز) هر كس مطابق حكمي كه خدا نازل كرده داوري نكند (بخواهد بيش از مقابله به مثل تلافي كند)، پس چنين كساني بي‌شك ستمگرند.

۴۶ - و در پي‌گيري آثار (تعليمات توحيدي) آنان۱۳۸ (پيامبران بني‌اسرائيل) عيسي پسر مريم را برگزيديم۱۳۹ (كه) تصديق كننده‌اي از حقايق موجود در تورات بود، و به او انجيل را داديم،۱۴۰ كه در آن هدايتي و نوري و تصديقي۱۴۱ از (حقايق) تورات پيشِ رو (موجود) و پندي براي پرهيزكاران بود.

۴۷ - و اهل انجيل (مسيحياني كه اهل و عمل كننده به انجيل هستند) بايد مطابق آنچه خدا (در كتابشان) نازل كرده حكم كنند و هركس (از دينداران كه) مطابق آنچه (احكامي كه) خدا نازل كرده، حكم نكند،۱۴۲ چنين كساني قانون‌شكن هستند.۱۴۳


۱۱۴ - «تُقُبِّل» در اين آيه (همچون آية ۲۷)، فعل مجهول است و به عوامل گوناگوني از انكارهاي كافران نسبت داده مي‌شود. اگر غير از اين بود، خداوند فاعل شمرده مي‌شد. اقبال و ادبار ارتباطي دوجانبه دارند، آن كه به علم و هنر و ادب پشت مي‌كند، نمي‌تواند انتظار داشته باشد اين فضيلت‌ها به او اقبال نمايند و در نفسش جاي گيرند. ايمان و اخلاق و سعادت ابدي نيز چنين‌اند.

۱۱۵ - اين آتش، نه آتشي است كه با آن آشناييم؛ آتش افروخته خدايي است كه بر دلها طلوع مي‌كند (همزه ۵ تا ۷)، آتشي است كه سوختش (عوامل برافروزنده‌اش) آدميان و سنگ‌هايند (يا دلهاي سنگ شده! بقره ۲۴ و آل‌عمران ۱۰)، همچون لباس آتشيني است كه به تناسب عمل هركس بريده و دوخته مي‌شود (حج ۱۹)، انعكاسي است از آتشي كه جنگ افروزان در دنيا به پا مي‌دارند (مائده ۶۴)، آتشي است كه مال يتيم خورندگان در بطن خود مي‌نشانند (نساء ۱۰). دوزخيان با اين آتش در دنيا مصاحب و ملازم مي‌شوند (عنوان اصحاب‌النّار ۲۰ بار در قرآن تكرار شده است) همچنانكه هابيل قابيل را به چنين مصاحبتي هشدار داد (آية ۲۹). اين آتش صيرورت و شدني تدريجي در فرآيند شرك و آتش افروزهاي دنيايي است (ابراهيم ۳۰).

۱۱۶ - «مُّقِيم» در هر مكان، به كسي گفته مي‌شود كه در آنجا رحل اقامت افكنده و جاي گرفته باشد.

۱۱۷ - آنچه در روزگار ما بحث‌انگيز وموجب انتقاد به اسلام شده است، مسئله بريدن دست مي‌باشد که عملي خشن و به دور از عواطف و احساسات بشري در جوامع امروزي تلقي مي شود. گرچه با محدوديت‌هاي بسيار گسترده‌اي که فقيهان، با اتکاء به روايات و احاديث، براي اجراي آن حکم (در ۱۹ شرط) قائل شده اند، در طول چهارده قرن گذشته به ندرت اجرا شده است، با اين حال وجود چنين مجازاتي در قرآن، به خصوص اصرار برخي حکام شرع براي اجراي آن، حتي به رغم توصيه مقامات قضائي، مسئله آفرين‌تر شده است.
مسئله «قطع يد» دو بار در داستان يوسف و زليخا آمده است، آنجا که زنان درباري عنان اختيار از کف داده و دستان خود را با مشاهده جمال نيکوي يوسف بريدند (يوسف ۳۱ و۵۰). قرآن کلمة «قطع يد» را در اين مورد با فعل متعدي بيان کرده است که شدت بيشتر را مي‌رساند، آيا واقعا آنها دستان خود را به ناگهان قطع کردند!! آيا نمي توان گفت همگي از شدّت شيفتگي از خوردن ميوه «دست برداشتند» و نشانه و علامتي از جراحت در اثر بي‌توجهي بردستان‌شان باقي ماند!؟
اصطلاح دست برداشتن يا مانع دست درازي کسي از تجاوزشدن، اصطلاحي بسيار معمول و متعارف است، مثل «خلع يد» از انگلستان در قضيه ملي شدن نفت که دست تسلط بريتانياي کبير را از صنايع نفت ايران کوتاه کرد. در نهضت ملي ايران، مرحوم دکتر مصدق بدون آن که دست کسي را ببرد، دست قدرت انگلستان و دربار وابسته به آن را، از طريق شيوه‌هاي مؤثر روزگار، با بيدارساختن مردم ومراجعه به دادگاههاي بين المللي، قطع کرد.
اگر در زمان نزول قرآن، در جامعه قبيله‌اي مدينه، با فقدان دولت ونيروي انتظامي و قضائي و نداشتن زندان مجبور بودند براي جلوگيري از تکرار دزدي دست سارقان را ببُرند، تا براي ديگران شناخته شوند، امروز که کارها از شکل «يدي» خارج شده و سرقت‌هاي ميلياردي توسط کمپاني‌هاي عظيم با هزاران کارمند از طريق کامپيوتر انجام مي شود، بدون آن که نيازي به بريدن دست‌ها باشد، عملا روح و محتواي حکم الهي با قطع تسهيلات قانوني و عدم ارجاع کار به خطاکاران تأمين مي‌شود و آن‌ها را پس از محاکمه و مجازات، از ادامة سوء استفاده باز مي دارند.
هر چند موضوع قطع دست و پا از زبان فرعون سه باردر قرآن آمده و کيفر محاربان با خدا و رسول نيز به همين نحو بيان شده است، اما براي شناخت گسترة معنايي اين کلمه و مصاديق آن لازم است دو کلمة: «قطع» و «يد» را در کلّ قرآن مورد بررسي قرار دهيم.
الف) معناي قطع
اين کلمه که با مشتقاتش ۳۶ بار در قرآن تکرارشده است، به استثناي مواردي اندک، که دلالت بر بريدن و پاره شدن ظاهري مي کند، عموماً بر انواع ديگري از جدائي‌ها و بريدن‌ها دلالت مي کند. مثل:
• قطع ارتباط خويشاوندي (بقره ۲۷ و محمد۲۲)
• قطع ارتباط طبيعي با جنس مخالف (عنکبوت ۲۹)
• قطع ارتباط با واسطه‌هاي شرك در قيامت (بقره۱۳۶، انعام۹۴، اعراف۷۲)
• قطعه قطعه کردن وحدت جامعه (اعراف ۱۶۰ و ۱۶۸، انبياء۹۳، مؤمنون۵۳)
• قطعه قطعه کردن يک‌پارچگي دشمن (آل عمران۱۲۷ و انعام ۴۵)
• قطع مسافت با طي طريق (توبه۱۲۱)
• قاطع بودن در تصميم گيري و بريدن کار(نمل۳۲)
• قطعه‌اي (پاره‌اي) از شب (يونس۲۷، هود۸۱، حجر۶۵)
• قطع دنبالة يک قوم و هلاکت يک نسل (اعراف۷۲ و حجر ۶۶)
• قطعات مجاور زمين (رعد۴ و ۳۱)
• قطع شدن ميوه درخت (واقعه۳۳)
• قطع شدن تمايلات قلبي به باطل (توبه ۱۱۰)
• قطع كردن فرامين خدا (رعد ۲۵)
• بريدن لباس آتشين (حج ۱۹)
ب) معناي «يَد»
درست است که به دست در زبان عربي «يد» گفته مي‌شود، اما از آنجايي که معمولا اِعمال قدرت انسان با دست انجام مي شود، اين کلمه معناي مجازي «قدرت» يافته است. به همين دليل کلمه «يد» به طور استعاره به خداوندنسبت داده مي‌شود. مثل:
يدالله فوق ايديهم (دست خدا بالاي دست‌هاست)، بيدک الخير(خير به دست توست)، بيده الملک (پادشاهي به دست اوست)، فرشتگان نيز كه موجوداتي غيرمادّي هستند، از «بسط يد» (اعمال قدرت) آنان در قرآن سخن گفته است (انعام ۹۳). قرآن حضرت ابراهيم و فرزندانش را «دارندگان دست‌ها و بصيرت‌ها» (اولي الايدي والابصار) معرفي کرده که نيروي اراده و بينش آنان را نشان مي‌دهد. علاوه بر معناي قدرت، مفهوم «اختيار» و تصميم نيز در کلمة «يد» نهفته است. مثل: بقره ۲۳۷ - ... الَّذِي بِيَدِهِ عُقْدَهُ النِّكَاحِ... (کسي که عقد ازدواج به اختيار اوست)، بقره ۱۹۵- ... وَلا تُلْقُوا بِأَيْدِيكُمْ إِلَى التَّهْلُكَهِ... (خودتان را به دست، اختيار، خود به هلاکت نيندازيد).

۱۱۸ - چنين بخششي پس از مجازات سرقت، همچون بخشش پس از مجازات محاربه و افساد (آية ۳۴) نشانگر غلبة روح رحمت و گذشت بر احكام كيفري قرآن و هدفِ پيشگيري (نه مجازات) آن است. علاوه بر آن، گمان نمي‌رود به غير از قرآن، در هيچ قانون بشري كيفر سرقت، در صورت پشيماني (توبه) سارق و مُسترد داشتن مال، بخشيده شود.

۱۱۹ - معناي «من يشاء» كه «به هر كه خواهد» ترجمه مي‌شود، ممكن است با «دلبخواه» مصطلح در زبان فارسي اشتباه گرفته شود، اما مشيّت خدا همان نظامات و قوانين اوست كه هر كس خود را با آن هماهنگ سازد سود مي‌برد. در مدرسه نيز معلمان هر كس را بخواهند قبول يا ردّ مي‌كنند، اما نه به دلخواه، بلكه بر اساس لياقت‌ها. اشاره به فرمانروايي مطلق خدا، در ارتباط با آية قبل، كه سخن از بخشيدن سارق پس از توبه در ميان بود، هشداري است در منع انتقام گيري.

۱۲۰ - «قدير» از ريشة «قدر» به معناي سازماندهي، اندازه‌گذاري و نظام‌بخشي است که البته پايه يا محصول قدرت و توانايي مي‌باشد. همة پديده‌هاي عالم، به اندازه و «قدر» معيني آفريده و مقدّر شده‌اند (رعد ۸، حجر ۲۱، قمر ۴۹)، از جمله باران که نزول آن در نقاط مختلف زمين کاملا تنظيم شده و روي حساب است (شوري ۲۷ و زخرف ۱۱). خدا چون اندازه گذار و نظام بخش است، جايگاهي براي بخشش سارق در نظام خود قرار داده است.

۱۲۱ - منظور منافقان دورويي است كه به زبان اظهار ايمان كرده بودند تا با چنين ماسك دروغي از منافع زندگي درميان مسلمانان بهره‌مند باشند (همچون عبدالله بن اُبَيَّ). درضمن خطاب «يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ» كه ناظر به مقام رسالت پيامبر است، فقط دوبار در قرآن آمده است؛ همين آيه و آية ۶۷ اين سوره، در عوض خطاب «يا ايها النبي» كه ناظر به مقام نبوّت پيامبر است، ۱۳ بار در قرآن تكرار شده است.

۱۲۲ - « سَمَّاع» صيغة مبالغه است و شدّت سامع بودن را مي‌رساند، بعضي مردم مشتاق و مستعد شنيدن حرف حق‌اند، و برخي استعداد و علاقة زيادي به اباطيل و خرافات غلوآميز دارند و برخي نيز كارشان خبرگيري و جاسوسي است.

۱۲۳ - معمولا سردمداران فتنه سعي مي‌كنند از پشت صحنه جاسوسان خود را به مجالس و محافل مورد نظرشان بفرستند تا براي آنان كسب خبر كنند، البته در روزگار ما نصب مخفيانة گيرنده در منزل و محل كار و ماشين مخالفان، كار را براي مأموران اطلاعاتي آسان كرده است.

۱۲۴ - پاورقي ۵۸ همين سوره.

۱۲۵ - بديهي است اراده نداشتن خدا براي پاكسازي آنان، عطف به عمل خودشان است، همان طور كه معلم اراده نمي‌كند شاگرد بي‌سوادي را به كلاس بالاتر معرفي كند. كار تطهير و پاكسازي بندگان به اختيار آنان، نه به جبر و تحميل خداوند است.

۱۲۶ - اين آيه همانند آية ۳۳ به خواري دنيايي و عذاب عظيم اخروي ختم شده است. گويا سرانجام سردمدارانِ پشت پردة دين فروش، با سرانجام محاربين و مفسدان يكي است.

۱۲۷ - واژه سُحْت (در: فَيُسْحِتَكُمْ) جمعاً چهار بار در قرآن آمده است که ۳ بار آن در سوره مائده (آيات ۴۲، ۶۲، ۶۳) به معناي حرام خواري است. اهل لغت اصل اين کلمه را به استيصال کشيده شدن، يعني در بُن‌بستِ نابودي قرار گرفتن دانسته‌اند. گويا حرام‌خواري را از آن جهت سُحْت گفته‌اند که روح و روان و شخصيت حرام‌خوار را نابود و ريشه کن مي‌سازد. در ضمن رشوه‌گيري را از مصاديق سُحت شمرده‌اند.

۱۲۸ - « أَكَّال» نيز همچون سمّاع، صيغة مبالغة اكل (خوردن) است، نه يكبار و دوبار، بلكه چون زندگي آنان نه از دسترنج خود، بلكه از رشوه‌گيري و مال مردم خواري يا تحميق توده‌هاي مردم و وجوهاتي بوده كه به نام دين از آنان مي‌ستاندند، حرام‌خوار ناميده شده‌اند.

۱۲۹ - اين آيه نشان مي‌دهد برخي از يهوديان در اختلاف با همكيشان خود، اگر حكم تورات را مغاير منافع خود مي‌ديدند، نزد پيامبر مي‌آمدند تا شايد به عنوان حكمران مدينه و به اتكاء قوانين مدني آن، حكمي مغاير تورات از او بگيرند و به اين ترتيب توجيهي براي خود بتراشند. در واقع مي‌خواستتند از پيامبر در مسير منافع خود بهره‌مند گردند. قرآن در مورد مصاديق اين اختلاف ساكت است، ولي مفسرين از ارتكاب قتل يا زناي شخص ثروتمندي ياد كرده‌اند كه حكم آن در تورات قصاص قتل بوده و آنها مي‌خواستند با گريز از حكم ديني خودشان، به حكم آسان‌تر اسلامي متوسل شوند كه البته پيامبر اسلام آنان را به قانون خودشان ارجاع داد.

۱۳۰ - زيان رساندن آنان جز شايعه پراكني و بدگويي و هوچيگري حاصلي براي آنان نداشته است.

۱۳۱ - اجراي عدالت دوست و دشمن نمي‌شناسد. آية دوم همين سوره به وضوح بر اين اصل تأكيد مي‌كند. با وجود چنان فريب‌كاري‌ها و منفعت‌پرستي‌هايي، اگر تصميم بر داوري گرفته شد، عدالت مستقل از نظر و تمايل شخصي است.

۱۳۲ - منظور از تورات، همين «عهد عتيق» (Old Testament) موجود نيست كه شامل تاريخ امت و انبياي بني‌اسرائيل و حتي شرح وفات موسي(ع) (تثنيه باب ۳۴) است و همراه انجيل به چاپ مي‌رسد، بلكه منظور همان ده فرمان و احكامي است كه در تورات فعلي (در كنار برخي تحريفات) آمده است. اين جمله كه قرآن تصديق كنندة حقايقي «از» تورات و انجيل (نه دربست) است، ۱۶ بار در قرآن تكرار شده است.

۱۳۳ - عنوان « رَبَّانِيُّون» (يا رَبّيُون) چهار بار در قرآن آمده است (آ‌ل‌عمران ۷۹ و ۱۴۶، مائده ۴۴ و ۶۳)، ربانيّون كساني هستند كه به «ارباب» و صاحب اختيار ديگري غير از خدا (از اهل زر و زور و تزوير، در لباس سياست و دين و دولت، تا اهل حق مثل: فرشتگان و انبياء و اولياء) باور ندارند و جز خدا نزد كسي سر خم نمي‌كنند. پيامبران و اولياء خدا هرگز انتظار نداشتند مردم بندة چشم و گوش بستة آنان باشند، بلكه به صراحت مي‌گفتند: خودتان از طريق كتابي كه مي‌آموزيد و درسي كه فرا مي‌گيريد، «رِبّي» (ربّ شناس و تربيت) شويد.
آل‌عمران ۷۹ و ۸۰ - مَا كَانَ لِبَشَرٍ أَنْ يُؤْتِيَهُ اللهُ الْكِتَابَ وَالْحُكْمَ وَالنُّبُوَّةَ ثُمَّ يَقُولَ لِلنَّاسِ كُونُوا عِبَادًا لِي مِنْ دُونِ اللهِ وَلَٰكِنْ كُونُوا رَبَّانِيِّينَ بِمَا كُنْتُمْ تُعَلِّمُونَ الْكِتَابَ وَبِمَا كُنْتُمْ تَدْرُسُونَ وَلا يَأْمُرَكُمْ أَنْ تَتَّخِذُوا الْمَلَائِكَهَ وَالنَّبِيِّينَ أَرْبَابًا أَيَأْمُرُكُمْ بِالْكُفْرِ بَعْدَ إِذْ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ.

۱۳۴ - عنوان «أَحْبَار» كه لقب علماي ديني يهود مي‌باشد، دو بار در اين سوره همراه «ربانيّون» (آيات ۴۴ و ۶۳) و دو بار در سورة توبه همراه «رُهبان» آمده است. به نظر مي‌رسد ربانيّون ربّ‌شناسان واقعي هستند كه تنها به ربوبيّت الهي تسليم‌اند و «رُهبان» همان سطحي‌نگراني كه مي‌پنداشتند با ترك دنيا (حتي با پيروي از شرك و خرافات) مي‌توانند به خدا نزديك شوند! قرآن آشكارا «رهبانيت» (ترك دنيا به هواي آخرت) را محكوم كرده است (حديد ۲۷). بسياري از احبار و رهبان مال مردم خواران زبردستي بوده و هستند كه با رفتارشان بازدارندة مردم از راه خدايند (توبه ۳۴).

۱۳۵ - « قِصَاص»، پي‌جويي و تعقيب جرم و جنايت براي پيشگيري از تكرار و توسعة آن، و تعيين كيفري مساوي (نه بيشتر) است. سرگذشت را قصّه مي‌گويند كه گوينده يا شنونده مشتاق و پيگير مطلب تا انتهاي آن هستند. پي‌گيري و تعقيب جاي پا در مسير طي شده را نيز قرآن با همين فعل بيان كرده است (كهف ۶۴، قصص ۱۱). اين نكته نيز قابل توجه است كه مجازات قتلِ غيرعمد قصاص نيست، بلكه ديه پرداخت مي‌گردد. به همين نحو قصاص چشم و گوش و... علاوه بر آن، در قتل عمد يا جراحت عمدي نيز جلب رضايت خانوادة مقتول يا مجروح، قصاص را منتفي مي‌سازد.

۱۳۶ - صدق و صداقت، راستي، و «صِدِّيق» صيغة مبالغه اين فعل، يعني بسيار راستگو و بسيار راست کردار است. مؤمن واقعي کسي است که ميان قول و فعلش هيچ دوگانگي و تفاوت نباشد و به آنچه ايمان آورده کاملا عمل کند. اگر به انفاق و زکات، صدقه و صدقات گفته شده، از اين روست که صدقِ ايمان را با خرج کردن براي غير مي‌توان شناخت. سخن از راستي گفتن و (برخلاف مدعيان بي‌عمل) به آن پايبند بودن، علامت تقواست (زمر ۳۳ - وَالَّذِي جَاءَ بِالصِّدْقِ وَصَدَّقَ بِهِ أُولَٰئِكَ هُمُ الْمُتَّقُونَ). برادران يوسف نيز به هنگام خشكسالي وقتي از او درخواست كيل كامل كردند، خواستند بر آنان «تَصَدَّق» كند (يوسف ۸۸).

۱۳۷ - « كَفَّارَه» از كفر (پوشاندن حق)، عملي است كه آثار منفيِ گمراهي يا گناهي را مي‌پوشاند. مثل كفاره سوگندهاي لغو و كفّاره صيد در ايام حج، اين كلمه فقط در سورة مائده (در آيات ۴۵، ۸۹ و ۹۵) آمده است.

۱۳۸ - آثار به جاي پا (كهف ۶۴) و عملكرد و راه و روية پيشينيان (زخرف ۲۲ و ۲۳، صافات ۷۰) همچنين آموزه‌هاي پيامبران پيشين (حديد ۲۷، مائده ۴۶) و نيز آثار علمي (احقاف ۴) گفته مي‌شود.

۱۳۹ - «قَفَّيْنَا» از «قَفْو» (در پي آمدن)، كسي را در پشت و به دنبال ديگران قرار دادن است. گفته مي‌شود اصل قفو، از قفا (پشت گردن) است. فعل قَفَّيْنَا چهار بار در قرآن به معناي درپي هم آمدن رسولان آمده است و يكبار در نهي پيروي چشم و گوش بسته از اشخاص و آراء آنان (اسراء ۳۶ - وَلا تَقْفُ مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ إِنَّ السَّمْعَ وَالْبَصَرَ وَالْفُؤَادَ كُلُّ أُولَٰئِكَ كَانَ عَنْهُ مَسْئُولاً).

۱۴۰ - انجيل ظاهراً لفظ يوناني مژده و بشارت است. اگر تورات را، كه بيشتر به احكام و قوانين نظر دارد، در موضع «انذار» تلقي كنيم، انجيل را، كه مشوّق عفو و بخشش و مهرباني است، عمدتاً بشارت دهنده مي‌يابيم، به همين دليل وصف «موعظه للمتقين» نقش افزوني است كه براي انجيل ذكر گرديده است. پيامبر اسلام كه بشير و نذير بود، به تناسب مقتضيات زمانه، با هر دو چشم به دنيا مي‌نگريست.

۱۴۱ - در اين آيه دو بار سخن از تصديق كتاب پيشين (تورات) به ميان آمده است، در ابتداي آيه از تصديق عيسي‌بن مريم، و در انتهاي آن، از تصديق انجيل نسبت به تورات سخن مي‌گويد.

۱۴۲ - در ۹ آيه، ۴۲ تا ۵۰ اين سوره، جمعاً ۱۳ بار واژة «حكم» تكرار شده است كه بي‌نظير در قرآن مي‌باشد. جملة «وَمَن لَّمْ يَحْكُم بِمَا أَنزَلَ اللهُ» نيز ۳ بار (در آيات ۴۴، ۴۵ و ۷۰) تكرار شده كه به ترتيب به عناوين: كافرون (به دليل ناديده گرفتن و پوشاندن احكام تورات)، ظالمون ( به دليل انتقام بيش از حدّ و عدم اكتفا به حكم قصاص)، و فاسقون (به دليل شكستن قانون شريعت) ختم شده است. همة سخن در اين است كه علماي اهل كتاب (و نيز بسياري از فقيهان و مفتيان مسلمان) به جاي اتكاء به «مَا أَنزَلَ اللهُ»، نظريات خود را به عنوان حكم ديني به مردم عرضه مي‌كنند.

۱۴۳ - به پاورقي ۲۰ همين سوره نگاه كنيد.

ترجمه عبدالعلى بازرگان