به نام خداى رحمت‌گستر بر عام و خاص

۴۸ - و (اينك) اين كتاب (قرآن) را به حق بر تو نازل كرديم۱۴۴ كه تصديق كننده‌اي است۱۴۵ نسبت به آنچه (حقايقي در تورات و انجيل كه) پيش رو (موجود) است و نگهباني بر آنهاست. پس (به اتكاء چنين ميزاني) طبق آنچه خدا نازل كرده است۱۴۶ ميان آنان حكم كن و به اتكاء حقي كه براي تو آمده (معيار شناختي كه پيدا كرده‌اي) از نظريات (مبتني بر تمايلات) آنان پيروي مكن.۱۴۷ ما براي هركدام از شما (پيروان سه آئين ابراهيمي) شريعت۱۴۸ و راه روشني۱۴۹ قرار داده‌ايم و اگر خدا مي‌خواست، حتماً شما را اُمتي يگانه (با يك پيامبر و يك دين و كتاب) قرار مي‌داد،۱۵۰ اما مي‌خواهد در آنچه به شما داده (نعمات متفاوت برحسب مقتضيات و شرايط تاريخي) امتحانتان كند. پس (به جاي اختلاف و نفي يكديگر) در نيكي‌ها۱۵۱ از هم سبقت بگيريد،۱۵۲ كه بازگشت همة شما (خط پايان مسابقه) به سوي خداست، آنگاه (در قيامت) شما را به آنچه در آن يكسره اختلاف مي‌كرديد آگاه خواهد كرد.۱۵۳

۴۹ - و (فرمان ديگر) اين كه ميان آنان طبق آنچه خدا نازل كرده (احكام قرآن) حكم كن و از آراء و نظريات آنان پيروي مكن و برحذر باش از اين كه تو را از بعضي اصولي كه بر تو نازل كرديم (با توجيهات حق به جانب) فريب دهند. پس اگر (به حكم حق) پُشت كردند، بدان جز اين نيست كه خدا مي‌خواهد آنان را به (عوارض) بعضي از گناهان‌شان گرفتار سازد (شايد متنبّه شوند) و به راستي كه بسياري از مردم قانون (شريعت) گريزند.۱۵۴

۵۰ - آيا (با پُشت كردن‌شان به داوري حق) حكم (دوران) جاهليت (قانون جنگل) را مي‌خواهند؟ (اگر مي‌خواهند مطمئن شوند و يقين كنند) براي مردمي كه اهل يقين‌اند، چه كسي از خدا در داوري بهتر است؟

۵۱ - اي كساني كه ايمان آورده‌ايد، يهوديان و مسيحيان را دوست (هم‌پيمان و پشتيبان خود) نگيريد۱۵۵ (زيرا) بعضي از آنها دوست (هم پيمان) بعض ديگرند۱۵۶ (پيوند تاريخي و ديني آنها با يكديگر بسيار نيرومندتر از پيوند با شماست) و هر كس از شما كه آنان را به دوستي (تكيه‌گاه) بگيرد، از آنها محسوب مي‌شود، مسلماً خدا مردمان ستمگر را به سرانجام (موفقيت) نمي‌رساند.۱۵۷

۵۲ - (با اين حال) كساني (منافقاني) را كه در دل‌شان مرض است۱۵۸ مي‌بيني كه در (پناه حمايت) آنها مي‌شتابند۱۵۹ و (در توجيه اين بيگانه‌پناهي) مي‌گويند: مي‌ترسيم حادثة ناگواري (با شكست مسلمانان يا قحط سالي و امثالهم) پيش آيد!۱۶۰ (اما) اميد است خدا پيروزي يا امري (موقعيت و شرايط مناسبي براي مسلمانان) پيش آورد و آنان از آنچه در دل خويش پنهان مي‌داشتند (بدگماني‌هاي نسبت به وعده‌هاي پيامبر و ارتباط با بيگانگان) پشيمان گردند.

۵۳ - (در آن روز) كساني كه ايمان آورده‌اند، (به يكديگر) خواهند گفت: آيا اينان (منافقيني كه به حمايت بيگانه دل بسته بودند) همانهايي هستند كه با نهايت تأكيد به خدا سوگند ياد مي‌كردند كه با شما خواهند بود؟ (با چنين رياكاري‌هايي) تلاش آنها تباه شده۱۶۱ و زيانكار شده‌اند.

۵۴ - اي كساني كه ايمان آورده‌ايد، هر كس از شما كه (با پيوستن به دشمن) از دين خويش برگردد، (به خود ستم كرده است) به زودي خدا مردماني را خواهد آورد كه دوست‌شان دارد و آنان نيز (خدا را) دوست دارند.۱۶۲ (مردماني كه) در برابر مؤمنان فروتن و در برابر كافران سخت (مقاوم و سلطه‌ناپذير) باشند،۱۶۳ (كساني كه) در راه خدا جهاد مي‌كنند و از ملامت هيچ ملامتگري بيم ندارند؛ چنين است فضل خدا كه به هر كه خواهد (شايسته بداند) مي‌دهد۱۶۴ و خدا وسعت‌بخش داناست.۱۶۵

۵۵ - بي‌گمان دوستِ (قابل اعتماد و اتكاء) شما تنها خدا و فرستادة او و كساني هستند كه ايمان آورده‌اند؛ (همان) كساني كه نماز را به پا مي‌دارند (جدّي مي‌گيرند) و با خضوع (مشتاقانه) زكات مي‌پردازند.۱۶۶

۵۶ - و هر كس خدا و رسولش و كساني را كه ايمان آورده‌اند به دوستي (سرپرستي و اعتماد) برگزيند، پس (بداند) مسلماً حزب خدا پيروزمندند.۱۶۷


۱۴۴ - ذكر صفت «حق» در مورد نزول كتاب بر پيامبر، هر نوع شائبه وهم و خيال و اختلاط وحي با هواي نفس رسول را نفي مي‌كند و برخلوص و خدايي بودن آن تأكيد مي‌نمايد.

۱۴۵ - در قرآن ۱۳ بار بر تصديق قرآن نسبت به حقايقي كه در تورات و انجيل است و يكبار بر تصديق پيامبر اسلام بر آنها تأكيد شده است (بقره ۴۱ و ۸۹ و ۹۱ و ۹۷ و ۱۰۱، آل‌عمران ۳، نساء ۴۷، مائده ۴۶ و ۴۸، يونس ۳۷، يوسف ۱۱۱، فاطر ۳۱، احقاف ۳۰). بديهي است اين تصديق نسبت به حقايق مندرج در كتاب‌هاي مقدس است، نه آنچه در طول تاريخ تحريف يا به آنها اضافه شده است.

۱۴۶ - جملة «مَا أَنزَلَ اللهُ» به معناي كتابي كه خدا براي هدايت انسان‌ها نازل كرده، ۲۳ بار در قرآن تكرار شده است كه ۸ مورد آن (بيش از هر سوره‌اي) در اين سوره قرار گرفته است (آيات: ۴۴، ۴۵، ۴۷ دو بار، ۴۸، ۴۹ دو بار و ۱۰۴).

۱۴۷ - منظور از «أَهْوَاء»، نظريات شخصي و تمايلات مبتني بر برتري‌طلبي‌هاي قومي، نژادي و مذهبي است، نه الزماً هوس‌هاي فردي.

۱۴۸ - «شَرْع» در لغت به آنچه واضح و آشكار باشد گفته مي‌شود. مثل ماهي كه به سطح آب آمده و نمايان گردد (اعراف ۱۶۳). از آنجايي كه دين خدا آشكار و خالي از ابهام و در سطح درك همگان است، كلمة شرع به گونه مجازي به هدايت‌هايي كه خداوند براي اُمت‌هاي مختلف نازل كرده گفته شده است و شريعت، عنواني است براي شناخت اين رهنمودها. اين كلمه ۵ بار در قرآن آمده است (اعراف ۱۶۳، مائده ۴۸، شوري ۱۳ و ۲۱، جاثيه ۱۸).

۱۴۹ - «مِنْهَاج» از «نَهْج»، به راه و روش (متد و شيوه) آسان و روشن گفته مي‌شود. «نهج البلاغه» (راه روشن بلاغت)، نامي است كه جمع‌آوري كنندة سخنان امام علي، سيد رضي، استاد ادبيات، بر سخنان زيبا و حكيمانة آن فرزانة فهيم نهاد تا متد بليغ سخن گفتن را به مردم بياموزد.

۱۵۰ - عنوان «أُمَّهً وَاحِدَهً» جمعاً ۹ بار در قرآن تكرار شده است كه ۲ بار با حرف تأكيد «اِنَّ» در جملة «إِنَّ هَٰذِهِ أُمَّتُكُمْ أُمَّهً وَاحِدَهً وَأَنَا رَبُّكُمْ فَاعْبُدُونِ» (انبياء ۹۲، مؤمنون ۵۲)، ۲ بار با فعل «كان» در جملة «كَانَ النَّاسُ أُمَّهً وَاحِدَهً...» (بقره ۲۱۳، يونس ۱۹) از وحدت غيراختياري و غريزي آدميان، پيش از بعثت پيامبران خبر مي‌دهد و بالاخره ۴ بار با جملة «...وَلَوْ شَاءَ اللهُ لَجَعَلَكُمْ أُمَّهً وَاحِدَهً...» بر امتناع خدا و نفي مشيت او در يكدست كردن اجباري آدميان تأكيد مي‌كند (مائده ۴۸، هود ۱۱۸، نحل ۹۳، شوري ۸).

۱۵۱ - «خَيْرَاتِ» جمع خير، به چيزي گفته مي‌شود كه مرغوب و مطلوب و مورد پسند همگان باشد. «اختيار» نيز به انتخاب و پذيرش اين نيكويي‌ها گفته مي‌شود. از جمله خيرات كه همة ملت‌ها از هر آييني به آن تمايل نشان مي‌دهند، علم و دانش، صنعت و ثروت ملي، فرهنگ و هنر، اخلاق و ارزش‌هاي متعالي است.

۱۵۲ - تاريخ بشر از رقابت در توسعة قدرت سياسي و اقتصادي و جنگ‌هاي ملي يا مذهبي حكايت‌ها دارد. در اين آيه بندگان را از رقابت در مادّيات و دنياي زودگذر، به سبقت در هرآنچه خير و خوبي است دعوت مي‌كند. در قرآن ۴ بار مؤمنين را بر سبقت در كار خير تشويق كرده است (بقره ۱۴۸، مائده ۴۸، فاطر ۲۳، مؤمنون ۶۱). سبقت در ايمان يا جلب مغفرت ربوبي و بهشت جاويد نيز مورد تشويق قرآن است (حشر ۱۰ و حديد ۲۱). درضمن ۲ بار نيز در قرآن از سبقت گمراهان در همجنس‌گرايي (اعراف ۸۰، عنكبوت ۲۸) و كفر (انفال ۵۹) ياد كرده است.

۱۵۳ - در قرآن ۱۹ بار تأكيد شده كه روز قيامت خدا شما را به آنچه در عمر دنيايي كرده‌ايد آگاه خواهد كرد. از اين تعداد، ۱۵ بار به اعمال ارادي آدميان، ۲ بار به اختلافات مردم با يكديگر، يكبار به آنچه ظاهرنمايي مي‌كنند (بِمَا كَانُوا يَصْنَعُونَ) و يكبار به افعال آنها اشاره شده است. واقعيت نشان مي‌دهد كه در طول ۱۴ قرن گذشته، نه اختلافات نظري ميان مسلمانان با اهل كتاب حل شده و نه حتي اختلافات شيعه و سُني! كه اگر پيچيده‌تر نشده باشد، گِره‌اي گشوده نشده است، پس چرا اختلافات را به خدا و در آخرت حواله ندهيم و امروز را با مسالمت، حفظ عقايد خود و پذيرش حق دگرانديشي دركنار هم زندگي نكنيم؟

۱۵۴ - رك به پاورقي ۸۶ همين سوره.

۱۵۵ - ولايت، نه دوستي‌هاي عادي و روابط اجتماعي معقول و متعارف، بلكه دوستي‌ها و پيوند‌هاي سياسي سلطه‌آوري است كه استقلال را زايل مي‌سازد. معناي ولايت را جز در ارتباط با مناسبات جامعه قبيله‌اي عربستان در ۱۴ قرن قبل نمي‌توان شناخت و برگردان آن به معادل فارسي «دوستي» رسانندة كامل بار معنايي آن نمي‌باشد. در دوران جاهليت، در فقدان دولت مركزي و قانون پذيرفته شدة عمومي، «وِلاء» واكنشي در برابر ناامني و قتل و غارت بود و دوستي ميان تعدادي قبيله و همبستگي آنها با يكديگر، سّد محكمي در برابر غارتگران پديد مي‌آورد. اين «ولايت»، شكل سادة روابط سياسي و پيمان‌هاي نظامي ميان چند كشور در روزگار ماست و جنبة فردي آن در كنارجنبة اجتماعي‌اش بسيار كمرنگ مي‌باشد. در زبان عربي كلمات زيادي وجود دارد كه به فارسي دوست يا دوستي ترجمه مي‌شود. مثل: مودّت، قرين، خليل، رفيق، مصاحب، محاور و... كه البته تفاوت‌هاي ظريفي از نظر نوع دوستي و كاربرد آن با يكديگر دارند. ولايت نيز چنين است. قرآن نه تنها دوستي متعارف با يهوديان و مسيحيان را نهي نكرده، بلكه احسان كردن و داشتن مناسبات عادلانة اقتصادي با آنان را توصيه كرده است. آنچه قرآن نهي كرده، برقراري «ولايت» (دوستي سلطه آور) با اهل كتابي است كه با مسلمانان به خاطر دينشان مي‌جنگند و آنان را از سرزمين‌شان آواره مي‌سازند (ممتحنه ۸ و ۹). متأسفانه دولت‌هاي به ظاهر اسلامي در صدة اخير، اغلب يا هم‌پيمان و وابسته به بلوك شرق (روسيه و چين) بوده‌اند، يا بلوك غرب (آمريكا و انگليس و...) حال آنكه قرآن از «بِطَانَه» (مشاور همراز و نزديك) گرفتن بيگانگان، مسلمانان را نهي كرده (آل‌عمران ۱۱۸) و آنها را از نفوذ غيرخودي‌ها «وَلِيجَه» در اركان اجتماعي‌شان برحذر داشته است (توبه ۱۶).

۱۵۶ - از نظر قومي و نژادي، يهوديان و مسيحيان از بني‌اسرائيل به شمار مي‌روند و نياي مشتركي دارند. شريعت آنان نيز مكمل يكديگر است و امروز تورات و انجيل در يك جلد چاپ مي‌شوند. از نظر سياسي نيز حمايت مسيحيان غربي از تأسيس اسرائيل در سرزمين اشغالي فلسطين و حمايت نظامي و سياسي و اقتصادي آنان از آن كشور، در برابر كشورهاي عربي مسلمان، بر كمتر كسي پوشيده است.

۱۵۷ - هدايت، نه راه«نمايي»، بلكه «راه»بري و رساندن به مقصود است و «قوم ظالم» ستمگراني‌اند كه مؤمنين سُست باور با تكيه بر آنان مي‌خواستند از شرّشان در صورت پيروزي بر مسلمانان در امان باشند، تأكيد بر اين كه خدا مردم ستمگر را به مقصود نمي‌رساند، پوشالي نماياندن چنين پناهي است. ممكن است صفت ظالم به چنان سُست باوراني نيز اطلاق گردد.

۱۵۸ - اصطلاح «فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ» جمعاً ۱۰ مرتبه در قرآن تکرار شده که بيانگر نوعي دورويي، و معرف تفاوت منافقين با مؤمنين راستين مي‌باشد، در سه مورد از اين ۱۰ مرتبه، منافقين را از کساني که در دل‌شان مرض است جدا کرده است (انفال ۴۹، احزاب ۱۲ و ۶۰). از اين تفکيک معلوم مي‌شود هر يک از اين دو عنوان نشانگر حالت روحي ويژه‌اي است؛ نفاق نشانه‌اي از دوروئي و تفاوت ادعا با عمل است، اما بيمار دلي، از سوء نيت، خبث طينت و قصد خيانت نيز حکايت مي‌کند.

۱۵۹ - مشتقات كلمة ولايت ۱۲ بار در اين سوره تكرار شده كه از بقية سوره‌ها بيشتر است. چنين توجّه و تمركزي، اهميّت محوري و كليدي اين كلمه را در سورة مائده نشان مي‌دهد (آيات: ۴۳، ۴۹، ۵۱ سه بار، ۵۵، ۵۶، ۵۷، ۸۰، ۸۱، ۹۲، ۱۰۷).

۱۶۰ - «دَوَائِرَ» جمع دائره، از ريشه دور (گردش) مي‌باشد. خانه را از آن جهت «دار» گفته‌اند که ديواري دور آن را مي‌گيرد و حفاظت مي‌کند، شهرها را نيز «دِيار» مي‌گويند که در روزگار گذشته داراي برج و بارو و حصاري دائره مانند بودند. اما منظور از دوائر، يا دائره، حوادثي است که در جهان جريان دارد و مي‌گردد و کسي از آن مصّون نيست. مثل: سيل، زلزله، بيماري، قحطي، جنگ و... علاوه بر اين آيه، در آية ۹۸ سورة توبه و آية ۶ سورة فتح نيز كلمة «دائره» آمده است. در هندسه نيز دايره حالت حصار و بستن فضا دارد.

۱۶۱ - اصطلاح «حبط اعمال» كه ۱۶ بار در قرآن تكرار شده، دلالت بر باطل و بي‌اثر شدن اعمال مي‌كند. هر كس عملي مي‌كند، به خاطر نتيجه و فايده‌اي است كه از آن اراده كرده، عمل شرط لازم است، اما كافي نيست، مگر آنكه متناسب با مقصود و منطبق با قواعدي باشد كه لازمه دستيابي به آن است. همچنانكه در تجارت اگر از قواعد علم اقتصاد و تجربيات كسب شده استفاده نكنيم، همه تلاشها‌مان «حبط» مي‌شود و سود مورد انتظار به باد مي‌رود. درضمن، اين كه مخاطب «يَقُولُ الَّذِينَ آمَنُوا» چه كساني هستند و چه كساني با سوگند، وعدة ياري مي‌دادند، برخي مفسرين مخاطب را «منافقان»، و وعده دهندگان را قبايل يهودي شمرده‌اند، اما در ۴ مورد ديگري كه جملة «أَقْسَمُوا بِاللهِ جَهْدَ أَيْمَانِهِمْ» در قرآن آمده است (انعام ۱۰۹، نحل ۳۸، نور ۵۳، فاطر ۴۲)، همواره سخن از مشركين مكه و منافقان مرتبط با آنهاست و يهوديان نيازي نداشتند براي منافقان سوگندهاي سخت ياد كنند.

۱۶۲ - معناي «ارتداد» در قرآن، پشت كردن به همدينان و پيوستن به جبهه دشمن است، كه البته جنبة «عملي» دارد، برخلاف نظرية فقهي كه ارتداد را به انديشه و اعتقاد تعميم مي‌دهد و اصل آزادي عقيده (لا إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ) را نقض مي‌كند. با اين حال، در قرآن هيچ كيفر دنيايي براي ارتداد و الحاد قرار نداده است. علاوه بر اين آيه، آية ۲۱۷ سورة بقره نيز به تباه شدن تلاش مرتدين در دنيا و آخرت و دوزخي شدن آنان، بي‌هيچ كيفر دنيايي اشاره كرده است. ر ك به فصل «ارتداد و آزادي» از كتاب آزادي در قرآن، صفحات ۱۷۴ تا ۱۸۵ از همين قلم.

۱۶۳ - «أَذِلَّه» (جمع ذليل) و «أَعِزَّه» (جمع عزيز)، بر دو حالت: رام و فروتن، يا تسليم ناپذير و مقاوم حكايت مي‌كند. آية ۲۹ سورة فتح نيز دو حالت: «...أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ رُحَمَاءُ بَيْنَهُمْ...» را توصيف مي‌كند و با ذكر مثالي از عالم نباتات، جوانه‌اي را به تصوير مي‌كشد كه به تدريج رشد كرده و بر ساقه سطبر خويش استوار و خودكفا ايستاده است.

۱۶۴ - فضل خدا همان فزون بخشي‌ها و عنايت‌هاي بي‌کران اوست که به تناسب شايستگي به بندگان عطا مي‌کند.

۱۶۵ - « وَاسِع» (وسعت‌بخش و گشايندة تنگناها) از نام‌هاي نيكوي خداست كه ۷ بار به صورت «واسع عليم»، يكبار «واسع المغفره»، و نيز يكبار «واسعا حكيما» در قرآن آمده است. به اين ترتيب گشايشگري او از علم و حكمت و مغفرت او ناشي مي‌شود. مواردي كه از واسع بودن خدا در قرآن ذكر شده عبارتند از: وسعت آسمان‌ها (ذاريات ۴۷)، وسعت زمين (نساء ۹۷، عنكبوت ۵۶)، رحمت خدا (انعام ۱۴۷، اعراف ۱۵۶، مؤمن ۴۲)، علم او بر اشياء ( انعام ۸۰، اعراف ۸۹، طه ۹۸، مؤمن ۷)، ملك او (بقره ۱۱۵ و ۲۴۷)، رزق او (بقره ۲۶۱، آل‌عمران ۷۳، مائده ۵۴، نور ۳۲) و...

۱۶۶ - غالب مفسرين ما اين آيه را در شأن اميرالمؤمنين علي(ع) شمرده‌اند و به بخشيدن انگشتري درحين ركوع به فقيري مسكين اشاره كرده‌اند. هرچند فضيلت آن پيشواي پرورش يافته در كنار پيامبر بر ديگر صحابه و الگو بودنش در ايمان و عدالت و تقوا بر كمتر كسي پوشيده است، اما به دلايلي عديده چنين تخصيصي نه با بيان آشكار آيه سازگار است، و نه بزرگداشت مقام آن مجاهد في‌سبيل الله نيازي به ذكر چنين داستان‌هايي دارد:
۱- هيچ سائلي، هنگامي كه نمازگزاران گوش به تلاوت امام داده‌اند، سخن از فقر خود، پيش از ختم نماز و آمادگي مردم به زبان نمي‌آورد، ۲- علي(ع) نيز كه در نمازش غرق حضور حق بود، هوش و حواسش به حاشيه و حرف‌ها نمي‌رفت و در بخشيدن انگشتري، كه گفته مي‌شود معادل خراج چند سال يمن بود، اسراف نمي‌كرد! ۳- زكات جمع‌آوري شده در زمان پيامبر(ص) در اختيار ايشان بود و علي(ع)، آن اسوة تقوا، كه در زمان نزول اين آيات جواني حداكثر ۳۲ ساله بود، نه خليفه و پادشاه و كليددار بيت‌المال بود و نه اگر به آن دسترسي داشت، سوء استفادة شخصي براي خريد انگشتري به چنان بهاي افسانه‌اي مي‌كرد كه شاعري محبوب (شهريار) در وصف آن بسرايد: برو اي گداي مسكين درِ خانة علي زن كه نگين پادشاهي دهد از كرم گدا را، ۴- انگشتر در دوران گذشته نقش مُهر را (به جاي امضاء) ايفا مي‌كرد. چگونه ممكن است كسي مُهر شخصي خود را به فردي ناشناس هديه كند؟ اگر فقط جنبة زينتي داشته است، كسي كه روزانه به دو قرص نان اكتفا مي‌كرد و آن را نيز در مواردي انفاق مي‌كرد، چه نيازي به انگشتري زينتي داشته است كه فقيهان از طلا و نقره‌اش هنگام نماز نهي مي‌كنند!؟ ۵- در اين ۷ آيه (۵۱ تا ۵۷) كه مؤمنين را از اتخاذ «ولايت» يهود و نصاري نهي و به «ولايت» خدا و رسول و مؤمنين توصيه كرده است، ولايت معناي هم‌پيماني و ياوري دارد و كلمات اولياء، ولي و يتول، كه ۴ بار در اين مجموعه تكرار شده مفهومي مشترك دارند و افادة حكومت نمي‌كند. ۶- آية بعدي (آية ۵۶) كه بار ديگر بر ولايت سه‌گانه: خدا، رسول و مؤمنين تأكيد مي‌كند، دوستي، تعهد هم‌پيماني و ياري را مي‌رساند. ۷- اما معناي ركوع، عام‌تر از ركوع خاص نماز است؛ ظاهر ركوع، سر خم كردن و به انحناء درآمدن، و باطن آن ابراز تواضع و احترام است (همچنانكه در ميان ژاپني‌ها مرسوم است). بيشتر مردم زكات (و امروز ماليات) را از سر ناچاري و به اكراه مي‌دهند، اما به اختيار و اشتياق دادن آن براي آزاد شدن از وابستگي به مال و پرداخت آن به نيازمندان، معنايش همان ركوع در زكات است. قرآن از مؤمنيني ياد كرده است كه اصلا براي زكات كار مي‌كنند (مؤمنون ۴- وَالَّذِينَ هُمْ لِلزَّكَاهِ فَاعِلُونَ)، نه همچون كساني كه با كراهت انفاق مي‌كنند (توبه ۵۴- ...وَلا يُنْفِقُونَ إِلاَّ وَهُمْ كَارِهُونَ). در مواردي نيز قرآن ركوع را مستقل از نماز و پس از زكات توصيه كرده است (بقره ۴۳- وَأَقِيمُوا الصَّلاهَ وَآتُوا الزَّكَاهَ وَارْكَعُوا مَعَ الرَّاكِعِينَ). علاوه بر آن خداوند به مريم مقدس نيز در آئيني كه صلاتي به شكل مسلمانان به جماعت زن و مرد و با ركوع و سجود نداشت، توصيه به ركوع، آن هم پس از سجود! كرده است (بقره ۴۳- يَا مَرْيَمُ اقْنُتِي لِرَبِّكِ وَاسْجُدِي وَارْكَعِي مَعَ الرَّاكِعِينَ). آيا جز اين است كه در اين موارد بايد به معناي اصلي ركوع، كه همان تواضع و تسليم در برابر حق است، توجه كرد؟

۱۶۷ - معناي حزب در قرآن، با تشکل‌هاي سياسي دنياي امروز متفاوت است. حزب در زبان عربي به دسته و گروهي گفته مي‌شود که در عقيده و آرماني وحدت نظر دارند، چه در خداپرستي، مثل: حزب الله (مجادله ۲۲ و مائده ۵۶)، چه حزب الشيطان (مجادله ۱۹ و فاطر ۶). اما جمع حزب (احزاب) که ۱۱ بار در قرآن تکرار شده، همواره معناي منفي دارد و به دستجات و گروه‌هايي که در برابر پيامبران جبهه مي‌گرفتند، نسبت داده شده است (هود ۱۷، رعد ۳۶، مريم ۳۷، احزاب ۲۰ و ۲۲، ص ۱۱ و ۱۳، غافر ۵ و ۳۰، زخرف ۶۵).

ترجمه عبدالعلى بازرگان