به نام خداى رحمتگستر بر عام و خاص
۷۰ - همانا از بنياسرائيل پيمان گرفتيم۲۰۴ و رسولاني را براي (هدايت)
آنها فرستاديم، (اما) هر زمان رسولي پيامي (فرماني از سوي ما) آورد كه خلاف
اميالشان بود،۲۰۵ بعضي (رسولان) را دروغپرداز شمردند و بعضي را كُشتند.۲۰۶
۷۱ - و پنداشتند (دنيا بيحساب و كتاب است و) آزموني (و كيفري) در كار نيست، پس (با
چنين نگرشي نسبت به حقايق و تذكرات) كور و كر شدند، (با اين حال) پس از آن خدا (به
آمرزش و رحمت خويش) بر آنها بازگشت. (ولي باز هم) پس از آن، بسياري از آنها كور و
كر شدند (عبرت را ناديده و ناشنيده انگاشتند).
۷۲ - بيگمان كساني كه (با اطمينان) گفتند: خدا همان عيسي فرزند مريم است!۲۰۷
كفر ورزيدند، حال آن كه (خود) مسيح گفته بود: اي بنياسرائيل! (تنها) خدايي را كه
پروردگار (صاحب اختيار) من و صاحب اختيار شماست بندگي كنيد۲۰۸ (و مسلّم
بدانيد) كه هركس به خدا شرك بورزد، خداوند از بهشت محرومش سازد و جايگاهش آتش است و
(بدانيد كه) براي ستمگران ياوري نيست.۲۰۹
۷۳ - بيگمان كساني (هم) كه گفتند: خدا سومين (معبود از اقانيم) ثلاثه است۲۱۰
كفر ورزيدند، هيچ معبودي جز خداي يگانه نيست و اگر از آنچه ميگويند باز نايستند،
منكران آنها را مسلماً عذابي دردناك خواهد رسيد.
۷۴ - آيا (از شركِ بشرپرستي) به سوي خدا(پرستيِ خالص) بازنميگردند و از او آمرزش
نميطلبند؟۲۱۱ و (مسلماً) خدا آمرزندة مهربانست.
۷۵ - مسيح فرزند مريم جز فرستادهاي (از سوي خدا) نيست كه پيش از او نيز رسولان
(ديگري) گذشتهاند، و مادرش (نيز) زني بسيار صادق بود،۲۱۲ هر دو (بشر
بودند و) غذا ميخوردند؛۲۱۳ ببين چگونه نشانهها را براي آنها به روشني
بيان ميكنيم، پس از آن (با وجود اين روشنگريها) ببين چگونه واژگونه عمل ميكنند!۲۱۴
۷۶ - بگو: آيا جز خدا چيزي (پيامبر از دنيا رفتهاي) را بندگي ميكنيد۲۱۵
كه اختيار هيچ سود و زياني براي شما ندارد؟ حال آن كه تنها خداست كه همو (نه
بندگانش) شنوا و داناي مطلق (راز و نيازهاي شما) است.
۷۷ - بگو: اي اهل كتاب! در دين خود به ناحق گزافهگويي مكنيد۲۱۶ و از
نظريات (مباني فلسفي) كساني كه قبل شما گمراه شدند و بسياري (از نسلهاي بشري) را
به گمراهي كشاندند و از راه تعادل منحرف شدند پيروي نكنيد.۲۱۷
۷۸ - كساني از بنياسرائيل كه (نسبت به حقايق توحيدي) كفر ورزيدند، به زبان داود و
عيسي فرزند مريم لعنت شدند.۲۱۸ اين (عكسالعمل) به سبب نافرماني (نسبت
به حق) و تجاوز (مستمر) آنها بود.
۷۹ - (آنها) يكديگر را از كارهاي زشتي كه مرتكب ميشدند نهي نميكردند (به آن خو
گرفته بودند)، چه كار بدي (پيوسته) ميكردند!
۸۰ - بسياري از آنها را ميبيني كه با كافران (مشركان دشمن اسلام) روابط دوستي (هم
پيماني) برقرار ميكنند، چه بد است آنچه نفسشان براي آنها (در آخرت) پيش فرستاده
است تا (با اين كار) خدا بر آنها خشم گيرد و در عذاب جاودان گردند.
۸۱ - و اگر (اهل كتاب) به خدا و پيامبر و آنچه بر او نازل شده ايمان ميآوردند،
آنها (كافران بُتپرست) را به دوستي (همپيماني خود علية مسلمانان) نميگرفتند، اما
(مشكل اينجاست كه) بسياري از آنها (به اسم اهلِ كتابند ولي عملاً) از دين خارج
شدهاند.۲۱۹
۸۲ - بيشك دشمنترين مردم نسبت به مؤمنان را (از) يهوديان و كساني (بُتپرستان و
پيامبرپرستان مسيحي) خواهي يافت كه شرك ورزيدند، و بيشك نزديكترين آنان را در
دوستي نسبت به مؤمنين، كساني خواهي يافت كه گويند: ما نصاري (ياران خدا) هستيم.۲۲۰
زيرا برخي از آنان كشيش۲۲۱ و راهبند۲۲۲ و (مهمتر اين كه)
تكبّر نميورزند.۲۲۳
۸۳ - (آنها) هرگاه آيات نازل شده بر پيامبر را بشنوند، از حقايقي كه شناختهاند
چشمانشان را اشكبار ميبيني، (و به دعا) ميگويند: پروردگارا، ايمان آورديم! ما را
در زُمرة شاهدان (گواهي دهندگان به اين حقايق) بنويس.۲۲۴
۸۴ - و (به همكيشان معترض خود) ميگويند: چرا به خدا و حقايقي كه بر ما رسيده ايمان
نياوريم؟ و (با آن كه) آرزومنديم پروردگارمان ما را در زمرة صالحان قرار دهد.
۸۵ - پس (بدينسان) خداوند به خاطر سخناني كه (با شجاعت و آزادانديشي و ايمان)
گفتند، به آنها باغهايي (از بهشت) كه از زير آن نهرها جاري است۲۲۵ پاداش
داد۲۲۶ كه در آن جاودانه باشند. و چنين است پاداش نيكوكاران.۲۲۷
۸۶ - و (اما) كساني كه كفر ورزيدند و آيات ما را دروغ شمردند، آنها دوزخياند۲۲۸
(ملازم و از جنس آنند).
۲۰۴ - وثاق، بندي است که بار را بر پشت مَرکب
ميبندند تا سقوط نکند، يا ريسماني که اسيران را ميبستند (محمّد ۴)، عروه
الوثقي نيز ريسمان ايماني ارتباط با خداست (بقره ۲۵۶ و لقمان ۲۲). علاوه بر اين
آيه، در آيات ۷، ۱۲، ۱۳ و ۱۴ اين سوره از ميثاقي كه خدا با يهود و نصاري بسته و
از نقض ميثاق آنها ياد كرده است. اين ميثاق ظاهراً همان شريعت و آييني است كه
براي مؤمنين نقش قانون اساسي كشور را دارد.
۲۰۵ - كلمه «هَويٰ» مقابل «هُديٰ» است. مخالفت با هدايت الهي معنايش ترجيح
تشخيص شخصي و تمايلات نفساني ميباشد.
۲۰۶ - بنياسرائيل علاوه بر اين آيه، به شهادت آيات ديگري از قرآن پيامبراني
(از جمله زكريا و يحيي) را كشتهاند (بقره ۶۱، ۸۷، ۹۱ و آلعمران ۲۱، ۱۱۲). آية
۸۷ سورة بقره نيز شباهت بسياري با اين آيه دارد.
۲۰۷ - رك به پاورقي ۷۱. درضمن آيه ۱۷ اين سوره عيناً همين ادعاي مسيحيان را نقل
كرده است، البته با پاسخي ديگر.
۲۰۸ - هر مسلماني كه اهل نماز باشد، حداقل ده بار در نيايشهاي روزانه خود جمله
«اياك نعبد و اياك نستعين» را تكرار ميكند كه ضروري است بدانيم دقيقاً چه چيزي
را از خدا درخواست ميكنيم. بيشتر مردم عبادت را در همين نماز و روزه و ساير
احكام شرعي ميدانند. در ترجمههاي فارسي قرآن نيز، كلمات: بندگي كردن، پرستش،
و اطاعت را جايگزين كلمه عبادت مييابيد. البته اين معادلها از جهاتي قابل
قبول است، ولي بيانگر روح مطلب و رساننده همه بار معنايی كلمه عبادت نميباشد.
مسيحيان البته عيسي مسيح(ع) را عبادت، به معناي پرستش، نميكردند،
اما همين كه حاجات خود را از او ميطلبيدند و به جاي ارتباط مستقيم و بيواسطه
با خدا، به پيامبر از دنيا رفتهاي در شفا و شفاعت متوسل ميشدند و غلو و
گزافهگوييهاي فوق بشري دربارة او ميكردند، همين انحراف، شرك در عبادت محسوب
ميشود.
۲۰۹ - جملة « وَمَا لِلظَّالِمِينَ مِنْ أَنْصَار» در بقره ۲۷۰ و آلعمران ۱۹۲؛
و جملة: «فَمَا لِلظَّالِمِينَ مِنْ نَصِير» در فاطر ۳۷ نيز آمده است.
۲۱۰ - موضوع تثليث (پدر، پسر و روح القدس) تنها در همين آية قرآن آمده است؛
تجزيه كردن خداي واحد به سه اصل و مشاركت دادن او با بندگانش، از نظر قرآني
شركي است آشكار. سورة ناس در قرآن هر سه بُعد ربوبيّت، ملوكيت و الوهيّت را به
خداي يكتا نسبت داده است. مسئلة تثليث از بدعتهايي است كه در قرون بعدي به
باورهاي مسيحيان افزوده شده است، نه در سخنان عيسي مسيح(ع) و انجيل
نخستين و نه در انجيل فعلي چنين اصلي وجود ندارد.
۲۱۱ - استغفار از ريشة «غَفَرَ» (پوشاندن و پاک کردن)، اعتراف و پذيرش خطاي خود
و آمادگي و تمايل به پاک شدن و اصلاح است، وقتي تيرگيهاي دل با توبه زدوده شد،
آنگاه نور حق بر آن ميتابد، اين است ارتباط استغفار با مشمول رحمت واقع شدن.
۲۱۲ - صدق و صداقت راستي است، «صِدِّيق» صيغه مبالغه اين فعل، بسيار راستگو و
بسيار راست کردار است. مؤمن واقعي کسي است که ميان قول و فعلش هيچ دوگانگي و
تفاوت نباشد و به آنچه ايمان آورده کاملا عمل کند. اگر به انفاق و زکات، صدقه و
صدقات گفته شده است، از اين روست که صداقتِ ايمان را با خرج کردن براي غير
ميتوان شناخت. صيغه مبالغه اين فعل (صِدّيق) فقط درباره پيامبران به کار برده
شده است که ظاهر و باطن و حرف و عمل آنها کاملا يکي بوده است. مثل: ابراهيم و
ادريس (إِنَّهُ كَانَ صِدِّيقًا نَبِيًّا - مريم ۴۱ و ۵۶) و همچنين يوسف که
ياران زندانياش او را صدّيق ميناميدند (يوسف ۴۶) و مريم که صدّيقه لقب گرفته
بود (مائده ۷۵).
ناگفته نماند اين صفت علاوه بر پيامبران، به صورت جمعِ صديقون و صديقين، در وصف
اوصياء و اولياء حق، که اولين تصديقکنندگان پيامبران با قول و فعل خود بودند،
در قرآن آمده است (نساء ۶۹ و حديد ۱۹)، چه بسا اصحاب بدر و مهاجرين و انصار،
همچنين حواريون عيسي را بتوان در اين رديف قرار داد. بالاتر از قول و فعل،
ميثاقي است که خدا از طريق عقل و ادراک از ما گرفته و آزمون و وسيله امتحاني
است که تا معلوم شود چه حد صادقانه به آن عمل ميکنيم: لِيَسْأَلَ
الصَّادِقِينَ عَنْ صِدْقِهِمْ... (احزاب ۸).
۲۱۳ - مشركين ايراد ميگرفتند كه اين چه فرستادة خدايي است كه غذا ميخورد! و
براي خريد نيازمنديهايش به بازار ميرود (فرقان ۷)؟ آنها انتظار داشتند خدا
فرشتهاي را براي هدايت آنان بفرستد، اما قرآن همين انتظار را به عنوان
استدلالي براي اثبات بشر بودن پيامبران و بطلان توسل به آنها براي حوائج دنيايي
استفاده كرده است (انبياء ۸ و فرقان ۲۰).
۲۱۴ - «اِفک» به گفتة اهل لغت، چيزي است که از حقيقتش برگردانده شده باشد. اين
واژه نوعي واژگونگي در انديشه و عمل را نشان ميدهد. دروغ را نيز از اين جهت
افک ناميدهاند که واقعيت را وارونه ميکند.
۲۱۵ - رك به پاورقي ۲۰۸
۲۱۶ - جملة «يَا أَهْلَ الْكِتَابِ لاَ تَغْلُواْ فِي دِينِكُمْ» علاوه بر اين
آيه، در نساء ۱۷۱ نيز آمده است. غلّو، نوعي گزافهگويي و تجاوز از حدّ ميباشد
كه آفت احساسات ديني محسوب ميگردد. از جمله، عيسي را پسر خدا ناميدن كه شرك
مسلّم است. اين آفت البته انحصار به مسيحيان ندارد، بلكه مسلمانان بسياري را
نيز با شخصپرستيها و گزافهگوييها به اختلاف و تفرقه و دوري از توحيد مبتلا
ساخته است.
۲۱۷ - پيش از مسيحيت، در يونان باستان و برخي مذاهب شرقي، نگاه سه وجهي به منشأ
جهان هستي سابقه داشته است و نفوذ همان انديشهها در مسيحيت در قرون بعدي موجب
انحراف از تعاليم توحيدي عيسي مسيح به تثليث (پدر، پسر و روحالقدس) گشته است.
۲۱۸ - لعنت داود متعلق به دوران اقتدار يهود در بابل، و لعنت عيسيبن مريم
متعلق به دوران متأخر آن قوم در زمان امپراطوري روم، و در دنياپرستي و رياكاري
و سعايت و ساخت و پاختشان با آن نظام ستمگر عليه مؤمنان به عيسي(ع)
بود كه به وضوح در بخشهاي مختلف انجيل تحت عنوان «كاتبان و فريسيان»، آن
متوليان متكبّر را به سختي مذمّت كرده است.
۲۱۹ - رك به پاورقي ۲۰
۲۲۰ - رك به پاورقي ۶۳
۲۲۱ - «قِسِّيس»، در اصل واژهاي «سرياني» ميباشد كه معرّب آن كشيش است كه
معناي ريشهاي آن راوي حديث ميباشد. كشيشان نقش خود را نشر سخنان عيسي مسيح در
جهان ميدانند.
۲۲۲ - «رُهْبَان»، از ريشة «رَهَبَ» (ترس مستمر)، به گروه تارك دنيا، از
متوليان آيين مسيحيت گفته ميشود كه ميپندارند با ترك ازدواج و دنياگريزي، با
بيم از خدا ميتوان زندگي كرد. قرآن چنين شيوهاي را مغاير رضايت خدا ناميده و
بدعتي در دين شمرده است (حديد ۲۷). گويا افراط و غرق شدن يهوديان در مالدوستي و
دنياپرستي، عكسالعمل و تفريطي را در ترك دنيا و لذّات آن (رهبانيّت) پديد آورد
كه خود موجب آفات ديگري گرديد.
۲۲۳ - پايه و مايه و مادر همة رذائل اخلاقي خودبزرگبيني (استكبار) است كه چنين
خصلتي را قرآن بارها دربارة متوليان ديني و غير آنها به كار برده است (از جمله
بقره ۸۷ و احقاف ۱۰).
۲۲۴ - ظاهراً اين آيات (۸۲ تا ۸۵) در شأن نجاشي پادشاه مسيحي حبشه و كارگزاران
مؤمن حكومتي او بود كه هم به دفعات مهاجران مسلماني را كه جانشان در خطر مشركين
مكه بود پناه دادند و هم در امتناع از تحويل دادن آنان به نمايندگان قريش و
استماع دفاعيات آنها در برابر اتهامات مشركان و گوش دل سپردن به آياتي از سورة
مريم كه جعفربن ابيطالب سرپرست مهاجران تلاوت كرد، اشك از ديدگانشان جاري شد و
چنين سخنان بليغي را بيان كردند.
۲۲۵ - ر ك به پاورقي ۵۵.
۲۲۶ - ثواب نيز برخلاف تصور عمومي، الزاماً معناي مثبت و پاداش خير ندارد، ثواب
همان محصول و نتيجه نيک و بد اعمال است؛ ثوابِ کاري که در دنيا ميکنيم، مزدي
است که به دست ميآوريم و ثواب آنچه ميخوريم، انرژي است که کسب ميکنيم. پس
کفر و شرک و ظلم و ستم هم ثواب خود را دارند (مطففين ۳۶، آلعمران ۱۴۵، نساء
۱۳۴).
۲۲۷ - جملة « وَذَلِكَ جَزَاء الْمُحْسِنِينَ» ۹ بار در قرآن تكرار شده است
(انعام ۸۴، يوسف ۲۲، قصص ۱۴، مرسلات ۴۴، صافات ۸۰ و ۱۰۵ و ۱۱۰ و ۱۲۱ و ۱۳۱).
يكبار نيز از بُعد مثبت «كَذَٰلِكَ نَجْزِي مَنْ شَكَرَ» آمده است و از بُعد
منفي نيز جملات: كَذَٰلِكَ نَجْزِي الظَّالِمِينَ/ الْمُفْتَرِينَ/
الْمُجْرِمِينَ/ كُلَّ كَفُورٍ/ مَنْ أَسْرَفَ وَلَمْ يُؤْمِنْ بِآيَاتِ
رَبِّهِ، جمعاً ۱۱ بار در قرآن تكرار شده است.
۲۲۸ - معناي مصاحبت، نوعي همراهي و ملازمت است كه به تدريج شخصيت انسان را به
آنكه، يا آنچه با آن مصاحبت ميكند شبيه ميسازد؛ همچون صحابه رسول خدا و ساير
مصاحبتهاي دنيايي. «اصحاب النار» بودن، شخصيت جهنمي پيدا كردنِ مردمان
آتشافروز و ظالم است. مصاحبت با هر چيز از اعتماد و اتكاء به آن ناشي ميشود و
گام به گام در تأثيرپذيري، مشابهت حاصل ميگردد. به گفته پروين اعتصامي:
گِلي خوش بوي در حمام روزي رسيد از
دست محبوبي به دستم
بدو گفتـم كه مـُشكي يا عبيـري كـه
از بـوي دلاويــز تــو مستم
بگفتـا مـن گِـلي بَـد بـوي بـودم
وليـكـن مــدتي با گـُـل نشستم
كمـال همنشيـن در من اثـر كرد
وگرنه من همانخاكمكه هستم
ترجمه عبدالعلى بازرگان