سوره ممتحنه۱

به نام خداى رحمت‌گستر بر عام و خاص

۱ - اي كساني كه ايمان آورده‌ايد، دشمنان من و دشمنان خودتان را۲ به دوستي۳ (سلطه‌آور) مگيريد!۴ (كه) از روي مودّت۵ بر آنان پيك دوستي بفرستيد،۶ حال آن كه به آنچه (حقايقي كه) بر شما آمده (نبوّت و كتاب)، انكار (عملي و برخورد شديد) كرده‌اند۷ (چگونه؟) آنها رسول (خدا) و خودتان را به (جرم) اين كه به خداي صاحب اختيارتان (به جاي بُت‌هاي آنان) ايمان آورده‌ايد، از (شهر مكه) اخراج مي‌كنند. (اينك) اگر (به نيّت) جهاد در راه من و طلب رضايت من (از ديار خود) خارج شده‌ايد، (با اين حال) شما در نهان طرح دوستي با آنان مي‌ريزيد! حال آن كه من به آنچه در نهان و عيان مي‌كنيد (از كساني كه از ترس آنها مخفي كاري مي‌كنيد) آگاه‌ترم، و هر كس از شما چنين كند، راه درست (اصولي) را گم كرده است.۸

۲ - (بدانيد) آنها اگر آنها بر شما (با قدرت) تسلط يابند،۹ (برخلاف خوش باوري‌تان) دشمنان شما خواهند بود و دست‌ها و زبان‌هاشان را به زشتي عليه شما خواهند گشود.۱۰ و دوست دارند اگر بشود شما نيز (مثل خودشان) كافر شويد.

۳ - هرگز خويشان و فرزندان شما (كه به خاطر آنها با دشمنان خدا مراوده مي‌كنيد، در) قيامت كه ميانتان (بر حسب نامة اعمال) جدايي افكند، سودي به حالتان نخواهند داشت و خدا به آنچه مي‌كنيد بيناست.

۴ - بي‌شك براي شما در (روش) ابراهيم و همراهانش (با دشمنان خدا) سرمشقي نيكو است،۱۱ آنگاه كه به قوم (بُت پرست) خود گفتند: ما از شما و از آنچه (اصنامي كه) به غير از خدا (به ياري) مي‌خوانيد مبرّا هستيم؛۱۲ (عقايد و اعمال) شما را نمي‌پذيريم۱۳ و ميان ما و شما (به دليل اين تعارض) براي هميشه دشمني و كينه پديد آمده است،۱۴ مگر آن كه يكتايي خدا را باور كنيد.۱۵ (اين شيوة ابراهيم بود) به استثناء سخن ابراهيم به پدرش كه (وعده داده بود) حتماً براي تو آمرزش خواهم ساخت۱۶ و(لي) در برابر خدا هيچ اختياري به سود تو ندارم. پروردگارا، بر تو توكل كرده‌ايم و به پيشگاه تو باز آمده‌ايم۱۷ (توبه كرده‌ايم) و سير نهايي (سرانجام تحوّلات) به سوي تو است.۱۸

۵ - پروردگارا، ما را وسيلة آزمايش (دستخوش شكنجه و آزار) كساني كه كافر شدند (به سركوب مؤمنين پرداختند) قرار مده،۱۹ بر ما (گناهانمان) ببخشاي كه تو فرادست فرزانه‌اي.

۶ - مسلماً در (روش) آنها براي شما سرمشقي نيكو است. (البته) براي كسي كه به خدا و روز بازپسين اميدوار باشد، و هركس (به اين شيوه) پشت كند، خدا (از بندگانش) بي‌نياز ستوده شدة مطلق است.۲۰

۷ - اميد است كه خدا ميان شما و كساني از آنها كه با يكديگر دشمني مي‌ورزيد، دوستي پديد آورد و خداوند توانا و آمرزنده‌اي مهربان است.

۸ - خدا شما را از نيكي سرشار۲۱ و رعايت عدالت در حق كساني كه در امر دين با شما نجنگيده‌ و شما را از ديارتان آواره نساخته‌اند نهي نمي‌كند؛ مسلماً خدا عدالت‌گران۲۲ را دوست دارد.

۹ - (بلكه) خداوند شما را تنها از دوستي كردن (سلطه‌آور) با كساني كه در دين (به خاطر عقيده) با شما جنگيدند و از اخراج‌تان پشتيباني كردند نهي مي‌كند و هر كس آنها را به ولايت بگيرد، چنين كساني آنان‌اند ستمگران.

۱۰ - اي كساني كه ايمان آورده‌ايد، هر گاه زنان مؤمن (از مكه به شهر مدينه) نزد شما مهاجرت كنند، آنها را بيازماييد (بررسي و تحقيق كنيد كه به چه انگيزه و قصد و نيتي هجرت كرده، اگر چه) خدا به ايمان‌شان آگاه‌تر است،۲۳ پس اگر آنان را مؤمن يافتيد، به سوي كفار بازشان مگردانيد؛ زيرا نه اينان بر آنها حلالند و نه آنها بر اينان.۲۴ (علاوه بر آن) هزينه‌اي را كه (شوهران كافرشان براي ازدواج با آنان) كرده‌اند به آنها بپردازيد و بر شما گناهي نيست هرگاه مهرشان را پرداختيد، با آنان ازدواج كنيد.۲۵ و (درجهت مقابل نيز) دلبسته (و متعهد به زندگي با) همسران كافر (خود كه به جبهه كفار پيوسته‌اند) نباشيد۲۶ و هزينه‌اي را كه براي ازدواج آنان كرده‌ايد (از كافري كه با او ازدواج كرده) مطالبه كنيد و آنان نيز هزينه‌اي را كه (براي ازدواج با زنان پيوستة خود به مسلمانان) كرده‌اند (مي‌توانند) مطالبه كنند.۲۷ اين حكم خداست كه ميان شما فرمان مي‌راند و خدا داناي فرزانه است.

۱۱ - اگر چيزي (مهريه‌اي) از همسران شما، (با رفتن آنان) به سوي كفار، از دست‌تان رفت (و آنان از پرداخت مهرية آنان خودداري كردند)، پس تلافي كرديد (و در جنگي غنيمتي از آنان به دست آورديد)، به كساني كه همسران‌شان رفته‌اند، معادل هزينه‌اي را كه (براي ازدواج با آنان) كرده‌اند (از محل غنائم) بپردازيد۲۸ و از خدايي كه به او ايمان داريد پروا كنيد.

۱۲ - اي پيامبر، هر گاه زنان مؤمن نزد تو آيند يا بر اين (اصول) بيعت كنند۲۹ كه هيچ شريكي براي خدا نگيرند، دزدي و زنا نكنند، فرزندانشان را (از ترس فقر يا سقط جنين) نكُشند و آنچه (فرزند نامشروعي) را كه در دامان خويش مرتكب شده‌اند،۳۰ به دروغ ساختگي۳۱ (به شوهرشان يا ديگري) نسبت ندهند۳۲ و در هيچ كار شايسته‌اي از تو نافرماني نكنند۳۳ پس با ايشان بيعت كن و براي آنان از درگاه خدا آمرزش بخواه كه خدا مسلماً بسيار آمرزنده و مهربان است.

۱۳ - اي كساني كه ايمان آورده‌ايد، مردماني را كه خدا بر آنها غضب كرده۳۴ به دوستي (سلطه‌آور) مگيريد،۳۵ آنها همان گونه از (امكان) آخرت نوميدند۳۶ كه كافران از (زنده شدن) در گور خفتگان.


۱ - نام اين سوره كه در آخرين سال هجرت نازل شده، «ممتحنه» است. امتحان كننده را ممتحن مي‌گويند و منظور از امتحان، ساخته شدن در سختي‌هاست. به گداختن نقره، براي زائل كردن ناخالصي‌هاي آن نيز «مَحَنَ الفِضَّه» گفته مي‌شود. كلمه امتحان يكبار ديگر در قرآن آمده است: حجرات ۳- «...أُولَٰئِكَ الَّذِينَ امْتَحَنَ اللهُ قُلُوبَهُمْ لِلتَّقْوَى...» (آنها كساني هستند كه خدا دلهاشان را براي تقوا امتحان- تزكيه و پالايش- كرده است).
يكي از بزرگترين امتحانات مؤمنين در دوراهي‌هاي گزينش خدا، يا خويشاوندان مخالف راه خدا، مسئله تولّي و تبرّي و به اصطلاح دوست داشتن يا دشمن داشتن (حُبّ و بغض) در راه خداست كه تبيين آن بخش اول اين سوره (آيات ۱ تا ۹) را با الگوگيري از ابراهيم خليل و پيروانش تشكيل مي‌دهد.
بخش دوم اين سوره (آيات ۱۰ تا انتها)، كه با امتحان زنان مهاجرت كرده به جبهة مؤمنين آغاز مي‌گردد، عمدتاً مربوط به حقوق زنان و مهريه آنان، بيعت پيامبر با زنان مربوط مي‌شود.
در نخستين آيه اين سوره پنج بار خداوند با ضمير متكلم وحده سخن گفته است كه كم‌نظير در قرآن است و اهميت فوق‌العادة حُبّ و بغض در راه خدا را نشان مي‌دهد. در اين سوره كوتاهِ ۱۳ آيه‌اي ۲۰ بار نام الله و ۱۵ بار صفات عزيز حكيم، عليم حكيم، بصير، غني، حميد، قدير، غفور، رحيم و ربّ تكرار شده است كه اهميت خداشناسي در موضوعات محوري سوره را نشان مي‌دهد.

۲ - تكرار سه‌باره جملة «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا»، در ابتدا، آيه ۱۰ و انتهاي سوره، خطاب به كساني كه خود راه ايمان را برگزيده‌اند، ضرورت‌هاي زندگي ايماني، از جمله مرزبندي با دشمنان خدا و اولويت قائل شدن براي خدا و ارزش‌ها ايماني را در برابر وابستگي‌هاي خانوادگي و خويشاوندي نشان مي‌دهد. وقتي هيچ انساني با كسي كه با والدين و عزيزانش دشمني مي‌كند هرگز دوست نمي‌شود، چگونه مي‌توان با دشمن خدا و خودش دوستي سلطه‌آور كند!؟ تفكيك دشمنان خدا و دشمنان مردم «عَدُوِّي وَعَدُوَّكُمْ»، دشمني ذاتي مشركان را با باورهاي مؤمنين و خودشان در دو بُعد عقيدتي و ملي مورد تأكيد قرار مي‌دهد تا ساده‌لوحان نپندارند با كوتاه آمدن در باورهاي توحيدي‌شان دشمني آنان برطرف مي‌گردد.

۳ - ولايت، نه دوستي‌هاي عادي و روابط اجتماعي معقول و متعارف، بلكه دوستي‌ها و پيوند‌هاي سياسي سلطه‌آوري است كه استقلال را زايل مي‌سازد. معناي ولايت را جز در ارتباط با مناسبات جامعه قبيله‌اي عربستان در ۱۴ قرن قبل نمي‌توان شناخت و برگردان آن به معادل فارسي «دوستي» رسانندة كامل بار معنايي آن نمي‌باشد. در دوران جاهليت، در فقدان دولت مركزي و قانون پذيرفته شدة عمومي، «وِلاء» واكنشي در برابر ناامني و قتل و غارت بود و دوستي ميان تعدادي قبيله و همبستگي آنها با يكديگر، سّد محكمي در برابر غارتگران پديد مي‌آورد. اين «ولايت»، شكل سادة روابط سياسي و پيمان‌هاي نظامي ميان چند كشور در روزگار ماست و جنبة فردي آن در كنارجنبة اجتماعي‌اش بسيار كمرنگ مي‌باشد. در زبان عربي كلمات زيادي وجود دارد كه به فارسي دوست يا دوستي ترجمه مي‌شود. مثل: مودّت، قرين، خليل، رفيق، مصاحب، محاور و... كه البته تفاوت‌هاي ظريفي از نظر نوع دوستي و كاربرد آن با يكديگر دارند. ولايت نيز چنين است. قرآن نه تنها دوستي متعارف با يهوديان و مسيحيان را نهي نكرده، بلكه احسان كردن و داشتن مناسبات عادلانة اقتصادي با آنان را توصيه كرده است. آنچه قرآن نهي كرده، برقراري «ولايت» (دوستي سلطه آور) با اهل كتابي است كه با مسلمانان به خاطر دينشان مي‌جنگند و آنان را از سرزمين‌شان آواره مي‌سازند (ممتحنه ۸ و ۹). متأسفانه دولت‌هاي به ظاهر اسلامي در صدة اخير، اغلب يا هم‌پيمان و وابسته به بلوك شرق (روسيه و چين) بوده‌اند، يا بلوك غرب (آمريكا و انگليس و...) حال آنكه قرآن از «بِطَانَه» (مشاور همراز و نزديك) گرفتن بيگانگان، مسلمانان را نهي كرده (آل‌عمران ۱۱۸) و آنها را از نفوذ غيرخودي‌ها «وَلِيجَه» در اركان اجتماعي‌شان برحذر داشته است (توبه ۱۶).

۴ - «تَتَّخِذُوا» در باب تفعّل، آمادگي و قبول و فعل‌پذيري را مي‌رساند، وگرنه گفته مي‌شد «لا تأخذوا». اين مسئله جنبه قلبي و روحي و رواني دارد و به فرهنگ و شخصيت جوامع و افراد مربوط مي‌شود.

۵ - «مَوَدَّه» همان روابط دوستي فردي يا جمعي است كه مفهومي مقابل دشمني دارد. واژة «مَوَدَّه» ۸ بار در قرآن آمده كه بيشترين آن (سه بار) در همين سوره تكرار شده است. مشتقات اين كلمه ۲۹ بار به كار رفته است.

۶ - مسلماناني كه در سال ۱۳ هجرت از شهر و ديار خود اخراج و آواره شده و در مدينه به دور از خانواده و خويشانشان در غربت سكني گزيده بودند، آرزوي بازگشت به مكه و پيوستن به عزيزانشان را داشتند. برحسب آنچه نقل شده، در سال ۶ هجري، با حملة مشركان به نمازگزاران مسلمان در مكه و نقض علني پيمان مشتركي كه در صلح حُديبيه با پيامبر بسته بودند، هنگامي كه پيامبر مي‌خواست با نيروي نظامي به مكه وارد شود، يكي از مسلمانان اين خبر را پنهاني از طريق نامه‌اي براي دشمن ارسال كرد تا خويشانش را از خطر مطلع سازد. اين نامه در ميان راه افشا گرديد و (به جاي اعدام اين جاسوس) اندرزهاي اجتماعي اين سوره تبيين شد.

۷ - مشركان مكه فقط نبوّت پيامبر و كتاب را انكار نكرده بودند، آنها با تمام قوا به شكنجه و آزار و تبعيد مسلمانان پرداخته و مسلحانه عليه آنان مي‌جنگيدند. منظور از «قَدْ كَفَرُوا» تنها انكار اعتقادي و مخالفت نظري نبوده است، كه مسلماً در اين صورت نيازي به اين تولّي و تبرّي‌ها نبود.

۸ - «سَوَاء» همان مساوي و برابر است و اصطلاح «سَوَاءَ السَّبِيل»، كه شش بار در قرآن آمده است (بقره ۱۰۸، مائده ۱۲ و ۶۰ و ۷۷، قصص ۲۲ و ممتحنه ۱)، دلالت بر راه راست مي‌كند كه خالي از انحراف و اعوجاج است.

۹ - «ثفافت» دستيابي و چيره شدن با قدرت است و ثقاف به فلزي گفته مي‌شود كه شمشير را با آن تيز مي‌كنند. مشتقات اين كلمه در: بقره ۱۹۱، آل‌عمران ۱۱۲، نساء ۹۱، انفال ۵۷ و احزاب ۶۱ نيز آمده است.

۱۰ - اصطلاح «بسط يد» (گشادگي دست) تعبيري مجازي براي اِعمال قدرت كردن و تسلط يافتن بر ديگران است. وقتي قومي به ضعف و ذلّت گراييد و قدرت خود را از دست داد، دست و بال دشمنان بر او تسلط مي‌يابد. اين قانون طبيعت در عالم گياهان و حيوانات و انسانهاست. اصطلاح «بسط يد» از جمله در آيات ۱۱، ۲۸ و ۶۴ مائده نيز آمده است، اما «بسط لسان» (زبان درازي)، كه شامل تحقير و توهين و تمسخر مي‌باشد، فقط در اين آيه ديده مي‌شود.

۱۱ - «أُسْوَه» همان مقتدا و پيشوا و الگو و سرمشقي است كه به آن اقتداء و «تأسّي» مي‌كنند. مقتدا مي‌تواند بد و خوب باشد، از اين رو در هر سه موردي كه اين كلمه در قرآن آمده، همراه با صفت «حسنه» مي‌باشد (احزاب ۲۱، ممتحنه ۴ و ۶).

۱۲ - بري بودن از کاري يا کسي، بيش از آنکه مفهوم بيزاري و تنفر داشته باشد، مفهوم برکناري، اعلام عدم موافقت و مبري بودن از عواقب و آثار آن دارد. همچنان‌که گفته مي‌شود فلان شخص از اتهامات وارده «تبرئه» شد و «برائت» يافت، اين کلمه به معناي بهبودي از بيماري (بري شدن از مرض) و شفا يافتن نيز در قرآن آمده است. کاري که حضرت عيسي(ع) به اذن خدا مي‌کرد (آل‌عمران ۴۹- ...وَأُبْرِئُ الْأَكْمَهَ وَالْأَبْرَصَ وَأُحْيِي الْمَوْتَىٰ بِإِذْنِ اللهِ...).

۱۳ - از آن‌جايي كه همواره كلمه «كفر» در ارتباط با انكار وحدانيّت خدا يا نعمت‌هاي او مطرح شده است، كمتر به معناي ريشه‌اي آن توجه مي‌شود. از جمله اين كه كفر مي‌تواند نسبت به طاغوت و اربابان زور و زر و تزوير نيز باشد (بقره ۲۵۶ و نساء ۶۰). همچنين انكار عقايد و عملكرد مشركان (فاطر ۱۴ و عنكبوت ۲۵). جمله «كَفَرْنَا بِكُمْ» در اين آيه معناي موضعگيري عقيدتي، انكار يك انديشه و به رسميت نشناختن آن است.

۱۴ - «بَديٰ» از ريشة «بُدوّ» (ظهور)، به علني و آشكار شدن امري كه روشن نبوده گفته مي‌شود.

۱۵ - نكته قابل توجه در اين آيه زمينه و علت پيدايش «عَدَاوَهُ وَالْبَغْضَاء» با مشركين است. ابراهيم(ع) نمي‌گويد ما نسبت به شما عداوت و بغض پيدا كرده‌ايم، بلكه چنين حالتي ميان ما پديدار شده است. در اين حالت عداوت مي‌تواند از ناحية مشركين و يا تعارض طبيعي عقيدتي باشد.

۱۶ - جمعاً چهار آيه درباره استغفار ابراهيم(ع) براي پدرش در قرآن آمده است كه هركدام از زاوية مستقلي به اين مسئله نگاه مي‌كند؛ اولين اشاره در سال ۶ بعثت، وعده او را براي چنين آمرزشي مطرح كرده است (مريم ۴۷ - قَالَ سَلَامٌ عَلَيْكَ سَأَسْتَغْفِرُ لَكَ رَبِّي إِنَّهُ كَانَ بِي حَفِيًّا)، اشارة دوم در سال ۱۲ بعثت، وفاي به عهد ابراهيم(ع) را نشان مي‌دهد (ابراهيم ۴۱- رَبَّنَا اغْفِرْ لِي وَلِوَالِدَيَّ وَلِلْمُؤْمِنِينَ يَوْمَ يَقُومُ الْحِسَابُ)، در سومين اشاره، آيات ۱۱۳ و ۱۱۴ اين سوره تأكيد مي‌كندكه پيامبر و مؤمنين شايسته نيست براي مشركيني كه به حالت كفر و عناد از دنيا رفته‌اند و مسلم شده كه دوزخي هستند، از خدا طلب آمرزش كنند، هرچند از خويشاوندان‌شان باشند، آنگاه براي رفع سوء تفاهم نسبت به آمرزش خواهي ابراهيم(ع) براي پدرش تأكيد مي‌كند اين استغفار به دليل قولي بود كه به او داده بود. به اين ترتيب معلوم مي‌شود اهميّت وعده نزد خدا تا كجا اهميت دارد!! و بالاخره در سال ۱۰ هجري بار ديگر در سورة ممتحنه اين استثنا را مورد تأكيد قرار مي‌دهد و با جزئيات بيشتري ضرورت صراحت در مواضع اعتقادي را تبيين مي‌كند.

۱۷ - کلمة «اناب» معنای رجوع مکرّر دارد، گويی بنده با انحرافش از حق، از خدا دور می‌شود و انابه، که اعم از توبه و تکرار آن است، دلالت بر مراقبت دائمی از نفس و اصلاح مسیر می‌کند. در اين ماجرا، برخلاف کسانی که روزها و هفته‌ها می‌گذرد تا متوجه خطای خود شوند و توبه کنند

۱۸ - معناي «صيرورت»، شدن و تحوّل يافتن و رسيدن است. اهل لغت «مصير» را مصدر ميمي و اسم مکان به معناي بازگشتگاه گرفته‌اند. اما «مصير» با «مرجع» و «مسير» فرق دارد؛ در اين لغت، توجه به سرانجام تحولات و محصول فرآيند مورد نظر است. مشتقات اين واژه ۲۹ بار در قرآن تکرار شده است. مثل: الي الله تصير الامور، اليک المصير، الي الله المصير، الي المصير، الينا المصير، بئس المصير، ساءت مصيرا، مصيرکم الي النار؛ و نيز ۱۴ بار به جملات: بئس المصير، ساءت مصيراً، به سير تحوّل و سرنوشت ستمگران و كافران اشاره شده است.

۱۹ - آزمايشات آدمي را قرآن با واژه‌هاي متفاوتي همچون: فتنه، ابتلاء، امتحان، اختبار، تمحيص، تمخيض، و... بيان کرده است. اصل کلمه «فتنه»، قرار دادن طلا و نقره در آتش براي خالص شدن از آميختگي‌ها و تيرگي‌هاست و به طور مجازي در مورد مشکلات و مصيبت‌هاي زندگي، که همچون کوره آتش آدمي را صيقل مي‌زند و آبديده مي‌کند، به کار مي‌رود. ر ک به کتاب «پژوهشي در قرآن» ج ۴ ص ۴۴ تا ۸۲. فتنه اشكال و انواع مختلفي دارد كه فتنة ستمگران يكي از آنهاست (يونس ۸۵، فرقان ۲۰ و عنكبوت ۱۰).

۲۰ - غني بودن خدا، بي‌نيازي او از بندگان، و حميد بودن او، بي‌نيازي‌اش از حمد و ثناي آدميان است.

۲۱ - اميدواري بخشيدن به برقراري صلح و آشتي و دوستي با دشمنان رو در رو كه در آية قبل به آن اشاره شد و پس از فتح مكه با ابلاغ عفو عمومي و گرايش سركردگان دشمن به اسلام (حتي ابوسفيان، بزرگ آنان و خالدبن وليد سرلشكرشان)، تحقق يافت، هموار كنندة راه صلح و آشتي با دگرانديشاني بود كه به دين و آيين ديگري باور دارند.
آيات هشتم و نهم اين سوره از مهمترين آياتي است كه سياست خارجي اسلام را در برابر ملت‌هاي غيرمسلمان تبيين مي‌كند. مادام كه بيگانگان به دليل باور ديني با مسلمانان نجنگيده و با تسخير شهر و ديار آنان (همچون مردم فلسطين) آواره‌شان نساخته باشند، دليلي ندارد كه از نيكي كردن به آنها و داشتن مناسبات اقتصادي عادلانه امتناع ورزند. برحسب آية ۸ مائده مسلمانان بايد برخاستگان براي ارزشهاي خدايي و الگوهاي قابل مشاهده عدالت براي جهانيان باشند.
درصورت تحميل جنگ اعتقادي و اشغال سرزمين و آواره ساختن نيز، آنچه مؤكداً نهي شده پرهيز از پذيرش ولايت آنان (مناسبات دوستي سلطه‌آور) مي‌باشد كه متضمّن مقاومت جدّي و حفظ عزّت و استقلال مي‌باشد و كاملا جنبة دفاعي دارد.
«بِرّ»، به نيكي سرشار و بلند نظري و دريادلي گفته مي‌شود (همان‌طور كه «بَر» به دشت وسيع، و« بُر» به گندم پر خير و بركت گفته مي‌شود). «اثم» مخالف آن، يعني تنگ نظري، خودخواهي و بدكرداري است و به گناهاني بيشتر اطلاق مي‌گردد كه چنين حالتي در آن‌ها آشكارتر است. مثل زنا، ربا، كم فروشي، كتمان شهادت و امثالهم.

۲۲ - در زبان عربي به ترازو كه «ميزان» حقوق خريدار و فروشنده را تعيين مي‌كند «قسطاس» مي‌گويند و «قسط» معياري است براي تعيين حق و سهم انسانها در مناسبات اجتماعي و اختلافات فيمابين. قسط و عدل قريب‌المعنا هستند و هردو تقريباً به يك اندازه (۲۷ و ۲۸ مرتبه) در قرآن تكرار شده‌اند. «عدل» كه بيانگر تعادل و تناسب اشياء و امور مي‌باشد، عمدتاً جنبة «كيفيتي» عام داشته و به مناسبات رفتاري و اخلاقي برمي‌گردد، حال آنكه «قسط» تنها در «كميّت‌ها» و امور محسوس و ملموس مثل: سهم و نصيب و توزيع عادلانة حقوق و امكانات اقتصادي كاربرد دارد.

۲۳ - اين توصيه چه بسا براي اين باشد كه در آزمون ايمان‌شان، كه امري قلبي است، سخت‌گير نباشند.

۲۴ - آية ۲۲۱ سوره بقره حرمت ازدواج با زن يا مرد مشرك را صريحاً تبيين كرده است «وَلا تَنْكِحُوا الْمُشْرِكَاتِ حَتَّىٰ يُؤْمِنَّ وَلَأَمَهٌ مُؤْمِنَهٌ خَيْرٌ مِنْ مُشْرِكَهٍ وَلَوْ أَعْجَبَتْكُمْ...».

۲۵ - پرداخت مهريه در شرايط ويژة تاريخي و جغرافيايي عربستان و محروميت اكثريت غالب زنان از كار و درآمد، شرط بسيار جدّي و اساسي ازدواج بوده است.

۲۶ - اين هم امتحان مهم ديگري است در دوراهي انتخاب راه خدا يا عواطف و احساسات و تمايلات قلبي خود و خانواده و خويشان.

۲۷ - پند بسيار حكمت‌آموز و الگوي عدالت‌ورزي بس ارزنده‌اي است؛ دلسوزي براي حق پايمال شده يك كافر حربي و پرداخت مهريه‌اي كه به همسر سابقِ اينك مسلمان شده‌اش پرداخته است!

۲۸ - اين تعهدّي است كه جامعه ديني در قبال افراد خود بايد پذيرا شود و بيمه‌اي است همگاني براي چنين حوادثي.

۲۹ - «بيعت» از ريشه «بيع» (معامله و خريد و فروش) تعهدّي دوطرفه در اطاعت از يكطرف و ارائه خدمت و هدايت از طرف ديگر است. اگر در دنياي غرب زنان در نيمة اول قرن بيستم حق رأي پيدا كردند، در ۱۴ قرن پيش زنان مي‌توانستند مستقيماً، نه با واسطه همسران و پدرانشان، همچون مردان با پيامبر بيعت كنند و به تناسب فرهنگ زمانه، به جاي دست دادن و تماس مستقيم، دست خود را در طشت آبي در كنار دست پيامبر قرار دهند و به اين شكل، كه همچون رأي دادن امروز معناي پذيرش و قبول داشت، بيعت كنند.

۳۰ - شايد منظور از «يَفْتَرِينَهُ بَيْنَ أَيْدِيهِنَّ وَأَرْجُلِهِنَّ» توطئه‌ها و تباني‌هاي زنانه عليه ديگري باشد كه دستاورد خودشان و رفت و آمدهايشان باشد (والله اعلم).

۳۱ - «افتري» از ريشة «فَرَي»، سخناني من درآوردي و بي‌پايه و اساس و بافته شده است. در قرآن آمده است که ماجراي حضرت يوسف(ع) قصه‌اي بافته شده و ساختگي نيست، بلکه حقيقتي است که در کتاب‌هاي پيشين نيز ذکر گرديده است: «...مَا كَانَ حَدِيثًا يُفْتَرَىٰ وَلَٰكِنْ تَصْدِيقَ الَّذِي بَيْنَ يَدَيْهِ...» (يوسف ۱۱۱).

۳۲ - بهتان، اتهامي است که شخص را «بُهت زده» مي‌کند. گويي روحش هم از اين ماجرا خبر ندارد! نگاه كنيد به: نور ۱۶، احزاب ۵۸ و نساء ۲۰ و ۱۱۲ و ۱۵۶.

۳۳ - نكتة مهمي است كه آنان متعهد مي‌شوند كه در هيچ كار شايسته‌اي «مَعْرُوفٍ» از پيامبر نافرماني نكنند. اين اصل مهمي است كه هيچ مؤمني حق سرسپردگي چشم و گوش بسته از هيچ رهبر ديني يا سياسي را ندارد و اصل و اساس در پيروي از چيزي است كه شايسته (پذيرفته شدة حق و فطرت آدمي) باشد.

۳۴ - مفسرين مي‌گويند «مَغضُوبِ عَلَيهِمْ» به يهود اطلاق مي‌شود. چون در قرآن ۱۰ بارتکرار شده است که بني‌اسرائيل به خاطر نافرماني‌ها و دنيا‌پرستي‌ها مشمول غضب خدا شدند. و «ضَّالِّينَ» را مسيحياني مي‌دانند که با شرك در تثليث به بيراهه رفتند. با اين حال اين مصاديق مانع از تعميم آن به خود ما نيست، در قرآن گناهان ديگري مثل: شرک، ضلالت ، نفاق، کفر و... از موارد مغضوب واقع شدن شمرده شده است.

۳۵ - موضوع «ولايت» كه در آغاز سوره (آية اول) و جمع‌بندي انتهاي آن (آية ۱۳) و نيز در متن سوره (آية ۹) آمده كلمة كليدي اين سوره به شمار مي‌رود و چه بسا امتحاني كه نام سوره به آن اشاره دارد ناظر به همين موضوع باشد (والله اعلم).

۳۶ - امروز نيز اگر مسيحيان معتقد به آخرت باورمند هستند، اكثر يهوديان آخرت را در همين دنيا مي‌دانند.

ترجمه عبدالعلى بازرگان