حكمت‌هايى (جامع) در نهج البلاغه از امير مؤمنان!

بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِِ

﴿۸۰﴾ وَقَالَ(ع): لِرَجُلٍ أَفْرَطَ فِي الثَّنَاءِ عَلَيْهِ وَكَانَ لَهُ مُتَّهِماً أَنَا دُونَ مَا تَقُولُ وَفَوْقَ مَا فِي نَفْسِكَ
به مردي كه در ستايش او افراط مي‌كرد و او مي‌دانست كه دلش با زبانش يكي نيست فرمود: من فروترم از آنچه مي‌گويي و فراترم از آنچه در دل داري!

﴿۱۰۵﴾ وَقَالَ(ع): لَقَدْ عُلِّقَ بِنِيَاطِ هَذَا الْإِنْسَانِ بَضْعَةٌ هِيَ أَعْجَبُ مَا فِيهِ وَذَلِكَ الْقَلْبُ وَذَلِكَ أَنَّ لَهُ مَوَادَّ مِنَ الْحِكْمَةِ وَأَضْدَاداً مِنْ خِلَافِهَا فَإِنْ سَنَحَ لَهُ الرَّجَاءُ أَذَلَّهُ الطَّمَعُ وَإِنْ هَاجَ بِهِ الطَّمَعُ أَهْلَكَهُ الْحِرْصُ وَإِنْ مَلَكَهُ الْيَأْسُ قَتَلَهُ الْأَسَفُ وَإِنْ عَرَضَ لَهُ الْغَضَبُ اشْتَدَّ بِهِ الْغَيْظُ وَإِنْ أَسْعَدَهُ الرِّضَى نَسِيَ التَّحَفُّظَ وَإِنْ غَالَهُ الْخَوْفُ شَغَلَهُ الْحَذَرُ وَإِنِ اتَّسَعَ لَهُ الْأَمْرُ اسْتَلَبَتْهُ الْغِرَّةُ وَإِنْ أَفَادَ مَالًا أَطْغَاهُ الْغِنَى وَإِنْ أَصَابَتْهُ مُصِيبَةٌ فَضَحَهُ الْجَزَعُ وَإِنْ عَضَّتْهُ الْفَاقَةُ شَغَلَهُ الْبَلاءُ وَإِنْ جَهَدَهُ الْجُوعُ قَعَدَ بِهِ الضَّعْفُ وَإِنْ أَفْرَطَ بِهِ الشِّبَعُ كَظَّتْهُ الْبِطْنَةُ فَكُلُّ تَقْصِيرٍ بِهِ مُضِرٌّ وَكُلُّ إِفْرَاطٍ لَهُ مُفْسِدٌ.
به رگ دل انسان پارة گوشتي آويخته است كه شگفت‌ترين در آن است و اين همان قلب اوست كه در آن مايه‌هايي از حكمت است و مايه‌هايي ضدّ آن كه هرگاه اميدواري به او روي آورد، آزمندي خوارش مي‌سازد و اگر آزمندي به او روي نهد حرص تباهش مي‌كند و اگر نوميدي بر آن سلطه يابد، تأسف او را بكُشد و اگر خشم بر او مسلّط شود، كينه‌توزيش شدّت گيرد و اگر خشنودي به او دست دهد خودش را گُم كند، و اگر ترس گريبانش بگيرد، پا پس مي‌گذارد، و اگر گشايشي يابد غرور و غفلتش بربايد. اگر مالي بدستش افتد، بي‌نيازي به سركشي‌اش وا دارد. اگر مصيبتي به او رسد، بيتابي رسوايش گرداند و اگر به فقر دچار آيد، بلا به خود مشغولش دارد، اگر گرسنگي او را بيازارد، ناتواني از پايش در اندازد. اگر در سيري افراط كند، پُري شكم آزارش دهد. در نتيجه هر كوتاهي كردني به او آسيب رساند و هر افراطي خرابش كند.

﴿۱۰۹﴾ وَقَالَ(ع): لا مَالَ أَعْوَدُ مِنَ الْعَقْلِ وَلا وَحْدَةَ أَوْحَشُ مِنَ الْعُجْبِ وَلا عَقْلَ كَالتَّدْبِيرِ وَلا كَرَمَ كَالتَّقْوَى وَلا قَرِينَ كَحُسْنِ الْخُلُقِ وَلا مِيرَاثَ كَالْأَدَبِ وَلا قَائِدَ كَالتَّوْفِيقِ وَلا تِجَارَةَ كَالْعَمَلِ الصَّالِحِ وَلا رِبْحَ كَالثَّوَابِ وَلا وَرَعَ كَالْوُقُوفِ عِنْدَ الشُّبْهَةِ وَلا زُهْدَ كَالزُّهْدِ فِي الْحَرَامِ وَلا عِلْمَ كَالتَّفَكُّرِ وَلا عِبَادَةَ كَأَدَاءِ الْفَرَائِضِ وَلا إِيمَانَ كَالْحَيَاءِ وَالصَّبْرِ وَلا حَسَبَ كَالتَّوَاضُعِ وَلا شَرَفَ كَالْعِلْمِ وَلا عِزَّ كَالْحِلْمِ وَلا مُظَاهَرَةَ أَوْثَقُ مِنَ الْمُشَاوَرَةِ.
هيچ ثروتي سودمندتر از عقل نيست و هيچ تنها ماندني وحشت انگيزتر از خودپسندي نيست و هيچ عقلي، چون تدبير نيست و هيچ كرامتي چون تقوي نيست و هيچ همنشيني چون خوشخويي نيست و هيچ ميراثي چون ادب نيست و هيچ پيشوايي چون توفيق نيست و هيچ تجارتي چون عمل صالح نيست و هيچ سودي چون ثواب (محصول عمل) نيست و هيچ پارسايي چون توقف هنگام شُبهه نيست و هيچ زهدي چون زهد در حرام نيست و هيچ علمي چون تفكر و هيچ عبادتي مثل اداي واجبات و هيچ ايماني چون حيا و شكيبايي نيست و هيچ حَسَبي چون تواضع نيست و هيچ شرافتي چون علم نيست و هيچ عزّتي چون حِلم (به تعويق انداختن عصبانيت) نيست و هيچ پشتيباني مطمئن‌تر از مشورت نيست.

﴿۱۱۲﴾ وَقَالَ(ع): كَمْ مِنْ مُسْتَدْرَجٍ بِالْإِحْسَانِ إِلَيْهِ وَمَغْرُورٍ بِالسَّتْرِ عَلَيْهِ وَمَفْتُونٍ بِحُسْنِ الْقَوْلِ فِيهِ وَمَا ابْتَلَى اللهُ أَحَداً بِمِثْلِ الْإِمْلاَءِ لَهُ.
اي بسا كسي كه با احسان و نعمت خداوندي كم‌كم به عذاب گرفتار شود و با پوشيده داشتن گناهش فريب مي‌خورد و از اينكه مردم او را به نيكي ياد مي‌كنند فريفته گردد. خداوند هيچكس را به چيزي مثل مهلت دادن به او نيازموده است.

﴿۱۲۱﴾ وَقَالَ(ع): عَجِبْتُ لِلْبَخِيلِ يَسْتَعْجِلُ الْفَقْرَ الَّذِي مِنْهُ هَرَبَ وَيَفُوتُهُ الْغِنَى الَّذِي إِيَّاهُ طَلَبَ فَيَعِيشُ فِي الدُّنْيَا عَيْشَ الْفُقَرَاءِ وَيُحَاسَبُ فِي الْآخِرَةِ حِسَابَ الْأَغْنِيَاءِ وَعَجِبْتُ لِلْمُتَكَبِّرِ الَّذِي كَانَ بِالْأَمْسِ نُطْفَةً وَيَكُونُ غَداً جِيفَةً وَعَجِبْتُ لِمَنْ شَكَّ فِي اللهِ وَهُوَ يَرَى خَلْقَ اللهِ وَعَجِبْتُ لِمَنْ نَسِيَ الْمَوْتَ وَهُوَ يَرَى الْمَوْتَى وَعَجِبْتُ لِمَنْ أَنْكَرَ النَّشْأَةَ الْأُخْرَى وَهُوَ يَرَى النَّشْأَةَ الْأُولَى وَعَجِبْتُ لِعَامِرٍ دَارَ الْفَنَاءِ وَتَارِكٍ دَارَ الْبَقَاءِ.
در شگفتم از بخيل كه به فقري را كه همواره از آن مي‌گريزد شتاب ورزد و آن بي‌نيازي كه در طلب اوست از دست مي‌دهد. پس در دنيا مثل بينوايان زندگي مي‌كند و در آخرت مثل توانگران از او حساب مي‌كشند. و در شگفتم از متكبّري كه ديروز نطفه بود و فردا مرداري. و در شگفتم از كسي كه در خدا شك مي‌كند و آفريدگان خدا را مي‌بيند. و در شگفتم از كسي كه مرگ را فراموش مي‌كند و مردگان را مي‌بيند. و در شگفتم از كسي كه منكر روز رستاخيز است حال آنكه پديد آمدن نخستين را مي‌بيند. و در شگفتم از آبادكنندة دار فاني و رها كنندة دار باقي.

﴿۱۳۱﴾ وَقَالَ(ع): الصَّلاةُ قُرْبَانُ كُلِّ تَقِيٍّ وَالْحَجُّ جِهَادُ كُلِّ ضَعِيفٍ وَلِكُلِّ شَيْ‏ءٍ زَكَاةٌ وَزَكَاةُ الْبَدَنِ الصِّيَامُ وَجِهَادُ الْمَرْأَةِ حُسْنُ التَّبَعُّلِ.
نماز موجب نزديكي هر پرهيزگاري (به خدا) است و حج، جهاد هر ناتواني است. و هر چيزي را زكاتي است و زكات بدن، روزه است و جهاد زن، نيكو شوهرداري است.